متن درس
تحلیل فلسفی مفهوم زمان و حرکت در فلسفه اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۹۰۹)
مقدمه
مفهوم زمان و حرکت، از دیرباز در کانون توجه فلاسفه اسلامی قرار داشته و بهعنوان یکی از پیچیدهترین و ظریفترین موضوعات هستیشناختی، در آثار برجستهای چون اسفار اربعه صدرالمتألهین مورد کاوش عمیق قرار گرفته است. این نوشتار، برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، به بررسی دقیق این دو مفهوم میپردازد و با رویکردی انتقادی و تحلیلی، ویژگیهای وجودی زمان و حرکت را در چارچوب فلسفه اسلامی بازخوانی میکند. هدف این اثر، ارائه تحلیلی جامع و نظاممند از این مفاهیم است که ضمن حفظ اصالت محتوای اصلی، با افزودن توضیحات تفصیلی و ساختار علمی، به غنای بحث میافزاید. این بررسی، با تأکید بر ظرافت و ضعف وجودی زمان و حرکت، به نقد برخی تقریرهای سنتی پرداخته و راه را برای بازسازی فلسفه اسلامی در مواجهه با مسائل معاصر هموار میسازد. استعارهها و تمثیلات فاخر، چون نهر جاری هستی یا آینهای شکننده برای بازتاب وجود، در این نوشتار بهکار رفتهاند تا مفاهیم انتزاعی را بهگونهای ملموس و در عین حال علمی ارائه دهند.
بخش نخست: مبانی هستیشناختی زمان و حرکت
ضرورت دقت در تحلیلهای فلسفی
مباحث فلسفی، به دلیل درگیری با موجودات ظریف و لطیف، نیازمند نهایت دقت و ظرافت در تحلیل هستند. زمان، بهمثابه آینهای شکننده که بازتابدهنده جریان هستی است، از جمله این موجودات است که ادراک آن جز با نگاهی موشکافانه میسر نمیگردد. این ضرورت، ریشه در ماهیت انتزاعی و پیچیده موضوعات هستیشناختی دارد که نمیتوان آنها را با سادهانگاری یا تحلیلهای عرفی فهمید. فلسفه، بهعنوان علمی دقیق، از فیلسوف میطلبد که با دقتی الهی، به کاوش در این مفاهیم بپردازد.
درنگ: دقت فلسفی، چون چراغی است که تاریکیهای مفاهیم انتزاعی را روشن میسازد و زمان را از هاله ابهام به صحنه وضوح میکشاند.
لطافت الهی و جایگاه زمان
یکی از اسمای الهی، «لطیف» است که به ظرافت و دقت بینهایت الهی اشاره دارد. زمان، بهسان نخی ظریف در تاروپود خلقت، با این صفت الهی پیوند خورده و از مرتبهای متعالی برخوردار است. بااینحال، ادراک این واقعیت لطیف، به دلیل درآمیختگیاش با عدم، دشوار است. این ویژگی، زمان را به موجودی معرفی میکند که نهتنها در نظام هستی نقش دارد، بلکه به دلیل ظرافتش، از دسترس ادراک عادی خارج است.
درنگ: زمان، چون جریانی لطیف در بستر خلقت، با اسم الهی «لطیف» همنشین است و ادراکش نیازمند نگاهی فراتر از عرف است.
تمایز وجودی زمان و حرکت
زمان، در مقایسه با حرکت، از ظرافت و ضعف وجودی بیشتری برخوردار است. حرکت، بهمثابه جریانی ملموستر، در فلسفه ارسطویی و صدرایی بهعنوان خروج تدریجی از قوه به فعل تعریف شده، اما زمان، که عارض بر حرکت است، وجودی شکنندهتر دارد. برخی، به دلیل این ضعف، وجود زمان را انکار کردهاند، حالآنکه انکار آن خطاست. زمان، چون سایهای گذرا بر دیوار هستی، واقعیتی است که نمیتوان آن را به تمامی موهوم دانست.
درنگ: زمان، چون سایهای ظریف بر حرکت، وجودی واقعی اما شکننده دارد که انکار آن، خطایی در فهم هستی است.
بخش دوم: تحلیل آرای صدرالمتألهین در اسفار اربعه
ضعف وجودی زمان و حرکت
صدرالمتألهین در اسفار اربعه (جلد سوم، صفحه ۳۷) به ضعف وجودی زمان و حرکت اشاره کرده و استدلال میکند که وجود swore: “هذه الشبهة من الامام الرازي” که اتصال بین ماضی و مستقبل حرکت را به دلیل ارتباط موجود و معدوم، غیرممکن میدانست. صدرا در پاسخ میفرماید: «الحرکة والزمان من الامور الضعیفة الوجود التي یشابک عدمها»، یعنی وجود زمان و حرکت چنان با عدم درآمیخته است که هر جزء آن، عدم جزء دیگر را اقتضا میکند. این دیدگاه، زمان را چون جریانی معرفی میکند که در لحظه حدوث، زوال مییابد و وجودش با نیستی پیوندی ناگسستنی دارد.
این تحلیل، به شبهه فخر رازی پاسخ میدهد که اتصال بین موجود و معدوم را غیرممکن میدانست. صدرا با تأکید بر ضعف وجودی، نشان میدهد که زمان و حرکت، به دلیل درآمیختگی با عدم، اتصالی کاملاً واقعی ندارند. این دیدگاه، زمان را چون نهر آبی میبیند که هر لحظهاش در جریان، به نیستی میپیوندد.
درنگ: ضعف وجودی زمان، چون آینهای است که در لحظه بازتاب، محو میشود و وجودش با نیستی در هم میآمیزد.
نقد خلط سرعت و ضعف وجودی
صدرا سرعت گذر زمان را نشانه ضعف وجودی آن میداند، اما این استدلال مورد نقد قرار گرفته است. سرعت، چون باد تندی که بر شاخسارها میوزد، لزوماً به معنای ضعف نیست و میتواند نشانه قوت و پویایی باشد. برای اثبات ضعف وجودی زمان، باید به ویژگیهای ذاتی آن، مانند وابستگی به حرکت یا عروض بر تعینات، استناد کرد. این نقد، بر ضرورت تمایز بین ویژگیهای ظاهری و ذاتی تأکید دارد.
درنگ: سرعت زمان، چون تاختن اسبی سرکش، نشانه پویایی است، نه لزوماً ضعف وجودی.
زمان بهعنوان عارض حرکت
صدرا در اسفار (جلد سوم، صفحه ۱۷۵) زمان را نتیجه حرکت و عارض بر آن میداند: «یجب ان یعلم ان الحرکة والزمان من الامور الضعیفة الوجود». وجود زمان، به دلیل وابستگی به حرکت، چون سایهای است که بدون جسم، معنا ندارد. این دیدگاه، ریشه در تعریف ارسطویی زمان بهعنوان «عدد حرکت به حسب قبل و بعد» دارد و زمان را واقعیتی ثانویه معرفی میکند که بدون حرکت، وجود نمییابد.
درنگ: زمان، چون سایهای بر حرکت، بدون آن بیمعنا و بیوجود است.
نقد تدرجی بودن عدم زمان
صدرا ادعا میکند که عدم زمان، مانند وجود آن، تدرجی است. اما این ادعا نادرست است، زیرا عدم، بهعنوان فقدان وجود، نمیتواند تدرجی باشد. وجود زمان، چون جریانی پیوسته، تدرجی است، اما عدم آن، چون خاموشی ناگهانی نور، لحظهای و غیرتدرجی است. این نقد، بر تمایز بنیادین بین وجود و عدم تأکید دارد.
درنگ: عدم زمان، چون خاموشی نور، لحظهای است و تدرج نمیپذیرد.
بخش سوم: بازسازی مفاهیم در فلسفه اسلامی
تشخص بهعنوان اصل هستی
صدرا زمان را واحدی شخصی میداند که کلی ندارد و وجودش به تشخص لحظهای وابسته است. برخلاف انسان، که هم کلی (حیوان ناطق) و هم شخصی (زید، عمر) است، زمان تنها در لحظه وجود دارد. این دیدگاه، همه هستی را متشخص و شخصی میبیند و مفاهیم کلی و ماهیت را نفی میکند. هستی، چون باغی از گلهای متشخص، تنها در تعینات خود معنا مییابد.
درنگ: تشخص، چون ریشهای است که هستی را در لحظههای متمایز خود نگه میدارد.
نقد اتصال زمان
صدرا زمان را متصل و واحد میداند، اما این دیدگاه نقد شده که زمان متصل نیست، بلکه همجواری موجودات است که با نظم و سرعت حرکت میکنند. هستی، چون کاروانی است که هر جزء آن در نظمی الهی، هماهنگ اما مستقل حرکت میکند. این دیدگاه، به جای اتصال، بر همجواری و هماهنگی تأکید دارد.
درنگ: زمان، چون کاروانی هماهنگ اما غیرمتصل، در نظم الهی جریان مییابد.
اهمیت زمان در نظام هستی
زمان، بهعنوان واقعیتی متشخص، نقشی کلیدی در هستی ایفا میکند. یک لحظه از زمان، چون دانهای کوچک، میتواند سرنوشت یک هستی را رقم زند. دعای اللَّهُمَّ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَدًا (بارالها، مرا حتی بهاندازه چشمبرهمزدنی به خودم واگذار نکن) بر اهمیت لحظهها تأکید دارد. عاقبت، چون درختی که از دانه لحظهها میروید، گاه بزرگتر از خود زمان است.
درنگ: لحظههای زمان، چون دانههایی هستند که سرنوشت هستی را در خود نهان دارند.
جمعبندی
این نوشتار، با بازخوانی آرای صدرالمتألهین در اسفار اربعه، به تحلیل عمیق مفاهیم زمان و حرکت در فلسفه اسلامی پرداخت. زمان، بهمثابه آینهای شکننده، و حرکت، چون جریانی پویا، در مرتبهای ظریف از هستی قرار دارند که ادراک آنها نیازمند دقتی الهی است. نقدهای وارد بر تقریرهای صدرا، از جمله خلط سرعت و ضعف یا تدرجی دانستن عدم، بر ضرورت بازسازی فلسفه اسلامی تأکید دارند. این بازسازی، با محور قرار دادن تشخص و نفی مفاهیم کلی و ماهیت، میتواند فلسفه اسلامی را به ابزاری کارآمد برای مواجهه با مسائل معاصر تبدیل کند. زمان، چون نهر جاری هستی، نهتنها موهوم نیست، بلکه واقعیتی است که سرنوشت خلقت را در لحظههای خود رقم میزند.
با نظارت صادق خادمی