در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 943

متن درس






تحلیل فلسفی مفهوم «آن» و نقد نظام آموزشی در فلسفه اسلامی

تحلیل فلسفی مفهوم «آن» و نقد نظام آموزشی در فلسفه اسلامی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۹۴۳)

مقدمه: بازاندیشی در مفهوم «آن» و نظام آموزشی

مفهوم «آن» در فلسفه اسلامی، به‌سان نگینی در تاج حکمت، جایگاهی محوری دارد که هم‌زمان در بردارنده پیچیدگی‌های وجودی و چالش‌های معرفتی است. این مفهوم، که در فلسفه سنتی با مقولات زمان، حرکت و ماده گره خورده، در نگرش نوین مورد بازتعریف قرار گرفته و از چارچوب‌های کهن آزاد شده است. این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، به کاوش عمیق در مفهوم «آن» می‌پردازد و با نگاهی نقادانه، نظام آموزشی علم دینی را مورد ارزیابی قرار می‌دهد. هدف این کتاب، نه‌تنها تبیین دقیق و علمی این مفهوم، بلکه ارائه راهکارهایی برای بازسازی نظام آموزشی به‌منظور هم‌سویی با حقیقت‌جویی و نیازهای معاصر است. ساختار این نوشتار، با بخش‌بندی‌های موضوعی، به‌گونه‌ای طراحی شده که هم جنبه‌های نظری و هم جنبه‌های عملی فلسفه اسلامی را پوشش دهد.

بخش نخست: بازتعریف مفهوم «آن» در فلسفه اسلامی

تمایز دیدگاه نوین از فلسفه سنتی

مفهوم «آن» در فلسفه سنتی، به‌ویژه در مکاتب مشایی و صدرایی، به‌عنوان مقوله‌ای عرضی وابسته به ماده و متصل به زمان تعریف شده است. این نگرش، زمان را به‌سان جریانی پیوسته و متصل می‌نگریست که در ظرف ماده تحقق می‌یابد. اما دیدگاه نوین، که در این نوشتار ارائه می‌شود، با حذف مقوله، ماهیت و اتصال، این مفهوم را به‌گونه‌ای دیگر بازتعریف می‌کند. در این رویکرد، «آن» نه به‌عنوان مقوله‌ای متصل، بلکه به‌صورت تعیناتی گسسته و هماهنگ در نظر گرفته می‌شود که وجودی خارجی دارند، اما از پیوستگی مکانیکی عاری‌اند.

درنگ: دیدگاه نوین، با رد مقوله، ماهیت و اتصال، مفهوم «آن» را از چارچوب‌های سنتی آزاد کرده و آن را به‌عنوان تعیناتی وجودی و غیرمتصل بازتعریف می‌کند.

این بازتعریف، به‌سان کلیدی است که قفل‌های کهن فلسفه را می‌گشاید و دریچه‌ای نو به سوی فهمی پویا از هستی می‌گشوده است. رد مقوله و ماهیت، به معنای نفی وابستگی زمان به ماده است و به‌جای آن، زمان به‌عنوان جلوه‌ای از حرکت وجودی معرفی می‌شود.

تقسیم‌بندی «آن»: سیال و تقطیع

در فلسفه سنتی، «آن» به دو گونه سیال و تقطیع تقسیم شده است. آنِ سیال، که به زمان‌ساز بودنش شهرت دارد، وجودی خارجی دارد و به‌عنوان تعینات زمان در خارج متجلی است. در مقابل، آنِ تقطیع، که به مفاهیمی چون ابتدا و انتهای زمان اشاره دارد، صرفاً انتزاعی و ذهنی است. این تقسیم‌بندی، ریشه در تحلیل‌های ابن‌سینا و ملاصدرا دارد که تلاش کردند رابطه زمان و «آن» را به‌عنوان واحدهای وجودی تبیین کنند.

آنِ سیال، به‌سان جریانی است که در بستر هستی جاری است و تعیناتش، چون قطرات آب، کنار هم نشسته‌اند، اما متصل نیستند. در مقابل، آنِ تقطیع، چون سایه‌ای است که ذهن بشر بر این جریان می‌افکند و مفاهیمی چون «آغاز» و «پایان» را به آن نسبت می‌دهد، حال آنکه زمان در خارج، فاقد چنین مرزهایی است.

نقد آنِ تقطیع: انتزاع ذهنی

آنِ تقطیع، که به اول و آخر زمان اشاره دارد، صرفاً مفهومی ذهنی است و وجود خارجی ندارد. زمان، در حقیقت، جریانی سیال و بی‌مرز است که نمی‌توان برای آن ابتدا یا انتهایی متصور شد. این نقد، به رد مفاهیم عرفی مانند «پایان زمان» می‌پردازد و بر سیالیت و پویایی زمان تأکید دارد.

درنگ: آنِ تقطیع، به دلیل انتزاعی بودن، زمان‌ساز نیست و تنها در ذهن فرض می‌شود، در حالی که آنِ سیال، تجلی زمان واقعی در خارج است.

این دیدگاه، به‌سان آینه‌ای است که حقیقت زمان را از تحریفات ذهنی پاک می‌کند و آن را به‌عنوان جریانی بی‌کران و هماهنگ معرفی می‌کند.

اختلاف در وجود یا عدم «آن»

اختلاف میان فلاسفه درباره وجود یا عدم «آن»، ریشه در خلط میان آنِ سیال و تقطیع دارد. آنِ سیال، که وجودی خارجی دارد، زمان واقعی است، در حالی که آنِ تقطیع، به دلیل انتزاعی بودن، فاقد وجود خارجی است. این خلط، به پیچیدگی‌های منطقی در فلسفه سنتی منجر شده و مانع از فهم دقیق این مفهوم گشته است.

برای مثال، بحث وجود و عدم «آن» در فلسفه سنتی، به‌سان گره‌ای است که با دقت مفهومی می‌توان آن را گشود. وقتی فلاسفه از عدم «آن» سخن می‌گویند، مرادشان آنِ تقطیع است که صرفاً در ذهن وجود دارد. اما آنِ سیال، چون نوری است که در عالم خارج می‌درخشد و قابل ادراک کلی، نه شخصی، است.

ناتوانی ادراک حسی از آنِ سیال

آنِ سیال، به دلیل سرعت و پویایی‌اش، از دسترس ادراک حسی انسان خارج است. این مفهوم، چون پرنده‌ای است که در آسمان وجود پرواز می‌کند و نمی‌توان آن را به دام آورد. انسان تنها می‌تواند به‌صورت کلی از آن حکایت کند، نه آنکه به‌صورت شخصی به آن اشاره نماید.

این محدودیت، نشان‌دهنده لطافت وجودی «آن» است که از ادراک درشت‌بین انسان فراتر می‌رود. به‌سان ذره‌ای که در باد می‌رقصد، «آن» در جریان هستی حضور دارد، اما از چنگ ادراک حسی می‌گریزد.

تبیین زمان: تعینات ظهور حرکت

زمان، در این دیدگاه، نه حقیقتی مستقل، بلکه مجموعه‌ای از تعینات ظهور حرکت است که وجودی خارجی دارند. این تعینات، به دلیل لطافتشان، از ادراک مستقیم انسان خارج‌اند، اما واقعیتی عینی دارند که مستقل از ذهن است.

درنگ: زمان، مجموعه‌ای از تعینات حرکتی است که به‌صورت هماهنگ و غیرمتصل در عالم وجود دارند و از ادراک مستقیم انسان فراترند.

این تعریف، زمان را چون رودی می‌نگرد که از سرچشمه حرکت وجودی جاری است و تعیناتش، چون موج‌هایی بر سطح آن، هماهنگ و مستقل‌اند.

نقد تتالی آنات در فلسفه سنتی

فلاسفه سنتی، تتالی آنات را به دلیل اتصال زمان، محال می‌دانستند. اما در دیدگاه نوین، تتالی به‌صورت منظم و غیرمتصل تعریف می‌شود. این دیدگاه، اتصال را نفی کرده و عالم را به‌سان مجموعه‌ای از اجزای هم‌نشین معرفی می‌کند که بدون دوختگی یا گسیختگی، با نظمی موزون کنار هم قرار دارند.

برای مثال، عالم مانند تخته‌قالی‌ای است که نخ‌هایش، نه به هم دوخته شده‌اند و نه از هم گسسته‌اند، بلکه با هماهنگی وجودی کنار یکدیگر نشسته‌اند. این تمثیل، پویایی و استقلال تعینات را به زیبایی نشان می‌دهد.

نقد آنِ مشترک و مختص

در فلسفه سنتی، «آن» به دو گونه مشترک (متصل به دو طرف زمان، مانند یک‌شنبه بین شنبه و دوشنبه) و مختص (مربوط به یک طرف زمان) تقسیم شده است. اما در دیدگاه نوین، هیچ‌یک از این دو وجود ندارند، زیرا اتصال در عالم منتفی است و اشیاء به‌صورت همگون و غیرمتصل حرکت می‌کنند.

این نقد، چون تیغی است که بندهای اتصال سنتی را می‌گسلد و عالم را به‌سان مجموعه‌ای از تعینات مستقل، اما هماهنگ، بازنمایی می‌کند.

نقد جزء لایتجزی و واحدها

دموکریتوس، فیلسوف یونانی، اجزای عالم را صلب و غیرقابل تقسیم می‌دانست. اما فلاسفه اسلامی این دیدگاه را رد کردند، زیرا همه‌چیز قابل تقسیم است. بااین‌حال، این تقسیم‌پذیری به دلیل نبود واحد ثابت، به بی‌نهایت می‌رسد. مفاهیمی چون نقطه، عدد یا اتم، همگی فرضی‌اند و واحد حقیقی در عالم وجود ندارد.

این مفاهیم، به‌سان خطوطی هستند که انسان بر کاغذ هستی کشیده تا آن را برای فهم خود ساده کند، اما حقیقت عالم، فراتر از این خطوط فرضی است.

تطبیق آیات قرآنی

آیات قرآنی، چون چراغ‌هایی در مسیر حقیقت‌جویی، بر مفاهیم فلسفی نور می‌افکنند. آیه ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ (سوره تحریم، آیه ۶) به معنای «سوختش مردمان و سنگ‌هاست» و آیه ﴿تَرْمِيهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ﴾ (سوره فیل، آیه ۴) به معنای «بر سرشان سنگ‌هایی از سجیل می‌افکند»، نشان‌دهنده قدرت نهفته در محتوا، نه اندازه، هستند. این آیات، دیدگاه عرفی که بزرگی را نشانه قدرت می‌داند، به چالش می‌کشند و بر اهمیت محتوای وجودی تأکید دارند.

درنگ: آیات قرآنی، قدرت را در محتوای وجودی، نه در اندازه ظاهری، معرفی می‌کنند و هماهنگی فلسفه اسلامی با آموزه‌های قرآنی را نشان می‌دهند.

این تطبیق، چون پلی است که فلسفه را به قرآن کریم پیوند می‌زند و نشان می‌دهد که حقیقت‌جویی فلسفی، در هماهنگی با وحی الهی است.

مثال فلفل: قدرت در ریزساخت‌ها

تندی فلفل قرمز، نه به رنگ یا اندازه آن، بلکه به ریزساخت‌هایش وابسته است. این مثال، چون آیینه‌ای است که نشان می‌دهد ویژگی‌های اشیاء، در ساختار و محتوای آن‌ها نهفته است، نه در ظاهرشان.

جمع‌بندی بخش نخست

این بخش، با کاوش در مفهوم «آن»، دیدگاه نوینی ارائه کرد که از چارچوب‌های سنتی فراتر می‌رود. با رد مقوله، ماهیت و اتصال، و معرفی زمان به‌عنوان مجموعه‌ای از تعینات غیرمتصل و هماهنگ، عالم به‌صورت سیستمی پویا و موزون بازتعریف شد. تطبیق آیات قرآنی، هماهنگی این دیدگاه با آموزه‌های وحیانی را نشان داد و بر اهمیت محتوای وجودی تأکید کرد.

بخش دوم: نقد نظام آموزشی علم دینی

نقد ادبیات علمی: فقدان فلسفه

ادبیات علمی کنونی، به دلیل فقدان بنیان‌های فلسفی و تکیه بر مفاهیم عرفی، از کارآمدی لازم برخوردار نیست. این مشکل، در علم دینی و فلسفه، مانع پیشرفت و نوآوری شده است. علم، بدون پشتوانه فلسفی، چون درختی است که ریشه در خاک ندارد و نمی‌تواند بار معرفتی پایداری به بار آورد.

درنگ: فقدان فلسفه در ادبیات علمی، به کاستی علوم منجر شده و بازسازی آن با مبانی فلسفی، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است.

نقد آموزش‌محوری و تکیه بر الفاظ

نظام آموزشی علم دینی، با تمرکز بیش‌ازحد بر الفاظ و بحث‌های نظری، از حقیقت فاصله گرفته است. این رویکرد، ذهن را با قالب‌های اعتباری پر می‌کند و مانع از تفکر خلاق و نوآورانه می‌شود. آموزش، چون قفسی است که اگر بیش‌ازحد تنگ باشد، پرنده تفکر را از پرواز بازمی‌دارد.

حدیث «العلم نقطة کثرها الجاهلون»، به معنای «علم نقطه‌ای است که جاهلان آن را تکثیر کردند»، نشان‌دهنده این حقیقت است که علم، حقیقتی واحد است، اما با تکثیر الفاظ، از اصالت خود دور شده است.

نقد فرهنگ کتاب‌خوانی افراطی

تأکید بیش‌ازحد بر کتاب‌خوانی، به‌جای تفکر و کار عملی، ذهن را از حقیقت دور می‌کند. نوابغ و انبیا، با تکیه بر تفکر خلاق، نه انباشت دانش نظری، به حقیقت دست یافتند. کتاب‌خوانی، چون آبی است که اگر به‌جا مصرف نشود، به‌جای سیراب کردن، زمین معرفت را به گل می‌نشاند.

نقد فقدان کار عملی در آموزش

علم دینی، به دلیل فقدان کار عملی و تمرکز بر درس و بحث نظری، از تولید علم کاربردی بازمانده است. این نظام، چون کارگاهی است که ابزارش بلااستفاده مانده و تنها به نمایش ابزارها اکتفا کرده است.

نقل شده است که یکی از عالمان دینی، با حضور محدود در درس و تمرکز بر تفکر، به دستاوردهای علمی بزرگی رسید، در حالی که دیگران با حضور مداوم، اما بدون تفکر، به نتیجه‌ای نرسیدند. این مثال، چون مشعلی است که راه کیفیت تفکر را بر کمیت آموزش روشن می‌کند.

درنگ: کیفیت تفکر و کار عملی، بر کمیت آموزش و حضور در درس ارجحیت دارد و راهگشای حقیقت‌جویی است.

نقد فرهنگ تعطیلی و محدودیت‌های آموزشی

فرهنگ تعطیلی بیش‌ازحد در علم دینی، به کسادی علمی منجر شده است. محدودیت‌های نظام‌نامه‌ای، چون قفس‌هایی بسته، مانع از کار عملی و آزمایش شده و به رکود علمی انجامیده است. علم دینی، برای پویایی، نیازمند میدانی باز برای کار عملی است.

پیشنهاد طرح کادر: تأکید بر کار عملی

طرح کادر، که بر کار عملی تأکید دارد، می‌تواند علم دینی را از بحث‌های نظری محض نجات دهد. این طرح، چون بذری است که در خاک عمل کاشته می‌شود و می‌تواند به درختی تنومند از علم کاربردی تبدیل گردد.

نقد نشانه‌های ظاهری و حرف‌محوری

نشانه‌های ظاهری، مانند شال، عصا یا انگشتر، نمی‌توانند جایگزین کار علمی شوند. رژه و رجزخوانی، بدون پشتوانه عمل، مقبولیت مردمی ندارد. علم دینی، برای جلب رضایت جامعه، باید با کار علمی و حل مسائل واقعی همراه باشد.

درنگ: کار علمی و عملی، نه نشانه‌های ظاهری یا بحث‌های نظری، راهگشای حل مسائل جامعه و جلب رضایت مردم است.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با نقد نظام آموزشی علم دینی، بر ضرورت بازسازی آن با تأکید بر کار عملی و تفکر خلاق تأکید کرد. فقدان فلسفه، تکیه بر الفاظ، و نبود کار عملی، موانع اصلی پیشرفت علم دینی‌اند. پیشنهاد طرح کادر و تأکید بر عمل، راهی است برای رهایی از قفس‌های نظری و نزدیکی به حقیقت.

نتیجه‌گیری کلی

این نوشتار، با تحلیل عمیق مفهوم «آن» در فلسفه اسلامی، دیدگاه نوینی ارائه کرد که از چارچوب‌های سنتی فراتر می‌رود. با رد مقوله، ماهیت و اتصال، و معرفی زمان به‌عنوان مجموعه‌ای از تعینات غیرمتصل و هماهنگ، عالم به‌صورت سیستمی پویا و موزون بازتعریف شد. تطبیق آیات قرآنی، هماهنگی این دیدگاه با آموزه‌های وحیانی را نشان داد. نقد نظام آموزشی علم دینی، با تأکید بر فقدان کار عملی و تکیه بر الفاظ، ضرورت بازسازی آن را مطرح کرد. این رویکرد، نه‌تنها فلسفه اسلامی را از بندهای کهن آزاد می‌کند، بلکه آن را با نیازهای معاصر هم‌سو می‌سازد. عالم، چون آینه‌ای است که پویایی الهی را بازتاب می‌دهد و حقیقت‌جویی در آن، نیازمند کار عملی و تفکر خلاق است.

با نظارت صادق خادمی