متن درس
حکمت وجودی: تأملات فلسفی در حرکت و وحدت هستی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه نهصد و شصت)
دیباچه
حکمت اسلامی، بهویژه در پرتو اندیشههای صدرایی، همواره کوشیده است تا با نگاهی ژرف و وجودی، حقیقت عالم و موجودات آن را بکاود. درسگفتار شماره نهصد و شصت، با محوریت نقد دیدگاههای سنتی درباره حرکت و تأکید بر وحدت وجودی، دریچهای نو بهسوی فهم ساختار هستی و رابطه آن با مفاهیمی چون سرعت، بطء، و مسافت میگشاید.
بخش نخست: نقد دیدگاههای سنتی در باب حرکت
محدودیتهای مباحث سنتی حرکت
بسیاری از مباحث مطرحشده در آثار گذشتگان، بهویژه متکلمان، درباره حرکت فاقد بنیان علمی است. این محدودیتها، ریشه در وابستگی بیشازحد به مفاهیم کلامی و مقولهمحور دارد که حرکت را در چارچوبهای ذهنی و غیرواقعی تحلیل میکردند. متکلمان، با تکیه بر مفاهیمی چون تفکک الرَهی و تخلل سکنات، کوشیدند تا هماهنگی حرکات متفاوت را تبیین کنند، اما این نظریهها با حقیقت وجودی حرکت سازگار نبودند.
درنگ: مباحث سنتی حرکت، به دلیل وابستگی به مفاهیم کلامی و مقولهمحور، از بنیان علمی محروماند و نیازمند بازنگری در چارچوب وجودی هستند.
تخطئه متکلمان توسط فلاسفه
فلاسفه بزرگی چون ابنسینا و ملاصدرا، نظریههای متکلمان را در موضوعات فلسفی، بهویژه نظریه تفکک الرَهی، رد کردهاند. این تخطئه، نشاندهنده پیشرفت فلسفه اسلامی در برابر کلام است، اما خود این فلاسفه نیز از اشکالات مصون نماندهاند. برای نمونه، ملاصدرا در اسفار (جلد سوم، فصل پنجم) به حقیقت سرعت و بطء پرداخته و کوشیده است تا تفاوت این دو را در چارچوبی فلسفی تبیین کند، اما برخی از تحلیلهای او همچنان در چارچوب مفاهیم مقولهمحور باقی ماندهاند.
مثال چرخ چاه و دوچرخه
متکلمان، برای تبیین تفاوت سرعت و بطء، به مثال چرخ چاه اشاره کردهاند که مرکز آن کوچک و محیط آن بزرگ است، اما هر دو با یک دور چرخش، مسافتهای متفاوتی طی میکنند. بهگونهای مشابه، در چرخ دوچرخه، میل توپ (مرکز) و طوقه (محیط) با وجود تفاوت در اندازه، بهصورت هماهنگ یک دور میچرخند. این هماهنگی، نشاندهنده وحدت حرکتی در اجزای یک شیء است، اما متکلمان، بهاشتباه، این هماهنگی را به تخلل سکنات نسبت دادهاند.
درنگ: هماهنگی حرکتی مرکز و محیط چرخ، نه به تخلل سکنات، بلکه به وحدت وجودی و چیدمان طبیعی حرکت وابسته است.
مثال کودک و پدر
برای فهم بهتر هماهنگی حرکتی، میتوان به مثال کودک و پدر اشاره کرد. کودک با قدمهای کوچک و پدر با قدمهای بزرگ، با وجود تفاوت در اندازه گامها، میتوانند هماهنگ حرکت کنند. این هماهنگی، نشاندهنده نظمی وجودی است که حرکت را فراتر از ظاهر فیزیکی آن میفهمد. متکلمان، بهاشتباه، این هماهنگی را به سکنات و تفکک الرَهی نسبت دادهاند، درحالیکه حرکت، بهصورت پیوسته و بدون توقف رخ میدهد.
نقد نظریه تفکک الرَهی
متکلمان، برای تبیین هماهنگی حرکت مرکز و محیط، به نظریه تفکک الرَهی متوسل شدهاند که حرکت را به تخلل سکنات وابسته میداند. این نظریه، به دلیل ناسازگاری با حقیقت پیوسته حرکت، توسط فلاسفهای چون ابنسینا و ملاصدرا رد شده است. حرکت، قابل تجزیه به اجزای لا یتجزی نیست و به همراه موضوع خود، پویا و قابل ریز و درشت شدن است.
درنگ: نظریه تفکک الرَهی، به دلیل وابستگی به مفهوم غیرواقعی سکنات، با حقیقت پیوسته و وجودی حرکت ناسازگار است.
تبدل موضوع و صورت
حرکت آب در جوی، نمونهای از تبدل لحظهبهلحظه صورت و موضوع است. ذهن انسان، به دلیل محدودیتهای ادراکی، این ریزهکاریها را درک نمیکند و گمان میبرد که آب حرکت میکند، اما شکل آن ثابت است. درحالیکه حرکت، شامل تبدل وجودی موضوع و صورت است. این دیدگاه، حرکت را فراتر از ظاهر فیزیکی و در چارچوبی وجودی میفهمد.
نفی سکنات و تجزیهناپذیری حرکت
حرکت، به تخلل سکنات وابسته نیست، زیرا موضوع و حرکت هر دو قابل تجزیه و پویا هستند. هر حرکت، به همراه موضوع خود، قابل ریز و درشت شدن است و هیچ جزء لا یتجزی در آن وجود ندارد. این اصل، به رد نظریه متکلمان و تأکید بر تداوم و پویایی حرکت اشاره دارد.
درنگ: حرکت، به دلیل پویایی و تجزیهناپذیری، فاقد سکنات است و در چیدمانی وجودی رخ میدهد.
هماهنگی حرکتی
حرکت مرکز و محیط چرخ، بهصورت همگون و بدون تفکک رخ میدهد. این هماهنگی، به چیدمان طبیعی و وجودی حرکت وابسته است، نه به سکنات یا گسیختگی. برای نمونه، در آسیاب، مرکز و محیط با یک دور چرخش، مسافتهای متفاوتی طی میکنند، اما این تفاوت، به تخلل سکنات نیست، بلکه به نظم وجودی حرکت بازمیگردد.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، با نقد دیدگاههای سنتی متکلمان درباره حرکت، نشان داد که نظریههایی چون تفکک الرَهی، به دلیل وابستگی به مفاهیم غیرواقعی مانند سکنات، از حقیقت وجودی حرکت فاصله دارند. فلاسفهای چون ابنسینا و ملاصدرا، با رد این نظریهها، گامی بهسوی فهم وجودی حرکت برداشتند، اما خود نیز از محدودیتهایی رنج میبرند. حرکت، بهعنوان جریانی پیوسته و پویا، در چیدمانی وجودی رخ میدهد که هماهنگی و وحدت آن، فراتر از مفاهیم مقولهمحور است.
بخش دوم: نفی مقولهبندی و تأکید بر تشخص حرکات
نفی قدر مشترک معنوی
ملاصدرا در تحلیل حرکت، میان حرکت مستقیم و مستدیر، قدر مشترکی به نام قطع مسافت قائل است. اما این درسگفتار، این قدر مشترک را نفی میکند. حرکت، نه بهصورت مقولهای کلی، بلکه بهعنوان تعینی تشخصی فهمیده میشود. حرکت مستقیم و مستدیر، نه دو نوع، بلکه دو تشخص از یک حقیقت وجودیاند که هر یک، قطع مسافتی خاص خود را دارند.
درنگ: حرکت، فاقد قدر مشترک معنوی است و تنها بهصورت تعینات تشخصی، مانند قطع مسافت، معنا مییابد.
تشخص حرکات
حرکات، نه بهصورت انواع یا مقولات، بلکه بهعنوان تشخصهای وجودی فهمیده میشوند. حرکت مستقیم، مستدیر، سریع یا کند، همگی تعیناتی از یک حقیقت وجودیاند. این دیدگاه، با نفی جنسیت و نوعیت در حرکت، آن را بهعنوان جریانی شخصی و وجودی میفهمد که در هر مورد، به موضوع خود وابسته است.
قطع مسافت بهعنوان جوهر حرکت
حرکت، در حقیقت، همان قطع مسافت است، چه در حرکت مستقیم، چه در مستدیر. این قطع مسافت، نه مقولهای کلی، بلکه تعینی وجودی است که در هر حرکت، بهصورت خاص خود ظهور مییابد. برای نمونه، حرکت حیات، چه در مرتبه مادی (مانند جریان انرژی در عروق) و چه در مرتبه مجرد (مانند روح)، نوعی قطع مسافت است که به افق یا عمود وابسته نیست.
درنگ: حرکت، همان قطع مسافت است که بهصورت تشخصی و وجودی، در هر مورد خاص خود ظهور مییابد.
حرکت شیاری
تمامی حرکات، شیاریاند، چه مستقیم و چه دوری. این شیاری بودن، به تجدد وجودی و پویایی حرکت اشاره دارد. حرکت، مانند جریانی سیال، در مسیرهای وجودی جریان مییابد و هیچگاه در سکنات یا گسیختگی متوقف نمیشود.
چیدمان و نسق حرکات
حرکات، نه متصلاند و نه منفصل، بلکه دارای چیدمان و نسقی وجودیاند. این چیدمان، به هماهنگی و نظم طبیعی عالم اشاره دارد که در آن، هر حرکت، تعینی مستقل اما هماهنگ با سایر حرکات است. مانند غنچهای که به گل باز میشود، هر حرکت، تعینی است که در نظم هستی ظهور مییابد.
درنگ: حرکات، در چیدمانی وجودی و هماهنگ رخ میدهند، نه بهصورت متصل یا منفصل، بلکه در نسقی پویا و منظم.
وحدت حرکات
تمامی حرکات، از وحدتی وجودی برخوردارند و ظهور تعیناتاند. حتی در حق تعالی، حرکت بهصورت پویایی شأن الهی ظهور مییابد: كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ (سوره الرحمن، آیه ۲۹)
ترجمه: هر روز او در کاری است. این آیه، به پویایی وجود الهی و ارتباط آن با حرکات عالم اشاره دارد.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، با نفی مقولهبندی و قدر مشترک معنوی در حرکت، بر تشخص و تعینات وجودی تأکید کرد. حرکت، نه بهصورت انواع یا مقولات، بلکه بهعنوان قطع مسافتی تشخصی فهمیده میشود. این دیدگاه، با نفی مفاهیم کلی و تأکید بر چیدمان و نسق وجودی، حرکت را در بستری پویا و هماهنگ میفهمد که با وحدت هستی همخوانی دارد.
بخش سوم: نفی تضاد و تأکید بر تخالف وجودی
نفی تضاد و تضایف در حرکت
ملاصدرا، تضایف میان سرعت و بطء را نفی میکند، زیرا این دو متلازمان در وجود نیستند. همچنین، سرعت و بطء، نه بهصورت عدم و ملکه، بلکه بهعنوان تعیناتی وجودی فهمیده میشوند. این درسگفتار، فراتر از ملاصدرا، تضاد را نیز در عالم وجود نفی میکند. تضاد، مفهومی ذهنی است که در منطق سنتی بهاشتباه بهعنوان واقعیتی خارجی فرض شده است.
درنگ: سرعت و بطء، نه متضادند و نه متضایف، بلکه تعیناتی وجودیاند که در چیدمانی هماهنگ ظهور مییابند.
تخالف بهجای تضاد
در عالم وجود، تخالف حاکم است، نه تضاد. تخالف، به معنای تفاوتهای وجودی است که قابل اجتماع و افتراقاند. برای نمونه، سفیدی و سیاهی، یا سرعت و بطء، نه متضاد، بلکه متخالفاند. تضاد، که در منطق سنتی بهعنوان غایت الخلاف تعریف شده، در عالم وجود جایی ندارد.
درنگ: عالم وجود، از تضاد خالی است و تخالف، جوهر روابط میان موجودات را تشکیل میدهد.
نفی غایت الخلاف
غایت الخلاف، بهعنوان مبنای تضاد، در عالم وجود وجود ندارد. هیچ موجودی، حتی در مواردی چون خدا و شیطان، یا انسان و سنگ، با موجود دیگر متضاد نیست. این دیدگاه، به پویایی و وحدت عالم اشاره دارد که در آن، همه چیز در چیدمانی هماهنگ حرکت میکند.
پویایی عالم
عالم، به دلیل پویایی ذاتی خود، فاقد تضاد است. توقف در یک مکان، به فساد میانجامد، مانند آبی که در چالهای راکد بماند و بگندد. خداوند، عالم را در جریانی مدام و پویا قرار داده تا از رکود و فساد مصون بماند.
درنگ: پویایی عالم، مانع از رکود و فساد است و تضاد، بهعنوان مفهومی ذهنی، در این پویایی جایی ندارد.
نقد اقسام تقابل
منطق سنتی، تقابل را به چهار قسم (تضاد، تضایف، عدم و ملکه، سلب و ایجاب) تقسیم کرده است. اما این درسگفتار، این اقسام را غیرواقعی میداند. تضاد، مانند شریک البارئ، مفهومی ذهنی است که در خارج وجود ندارد. منطق فلسفی، نیازمند بازسازی بر مبنای تخالف وجودی است.
مثال رقص گروهی و سینهزنی
رقص گروهی یا سینهزنی در مراسم عزاداری، نمونههایی از هماهنگی حرکات متعدد بدون اتصال فیزیکیاند. در این فعالیتها، هر فرد، حرکت خاص خود را انجام میدهد، اما در نظمی هماهنگ با دیگران قرار میگیرد. این هماهنگی، به چیدمان وجودی عالم اشاره دارد که در آن، حرکات، نه متصلاند و نه منفصل، بلکه در نسقی پویا جریان دارند.
درنگ: هماهنگی حرکات در فعالیتهای جمعی، مانند رقص یا سینهزنی، به چیدمان وجودی و نسق طبیعی عالم اشاره دارد.
وحدت حرکات انسانی
همه انسانها، با وجود تفاوتهای فرهنگی و آیینی، حرکاتی مشابه، مانند غذا خوردن یا جشن گرفتن، انجام میدهند. این وحدت، به تشخص وجودی انسانها اشاره دارد که در آن، تفاوتها تخالفاند، نه تضاد. برای نمونه، در مراسم عزاداری یا جشنهای جهانی، ریتمها و حرکات مشابهاند، هرچند فرمها متفاوت باشند.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، با نفی تضاد و تضایف در حرکت، بر تخالف وجودی تأکید کرد. عالم، مجموعهای از تعینات پویا و هماهنگ است که در آن، هیچ موجودی با موجود دیگر متضاد نیست. این دیدگاه، با رد مفاهیم منطقی سنتی مانند غایت الخلاف، به بازسازی منطق بر مبنای تخالف دعوت میکند. مثالهای رقص گروهی و سینهزنی، به هماهنگی و وحدت وجودی حرکات اشاره دارند که در نظمی طبیعی جریان مییابند.
بخش چهارم: پیوند حرکت با معارف قرآنی
هدایت تکوینی و نسق حرکات
هدایت تکوینی، همان نسق و چیدمان طبیعی حرکات است که در موجودات جاری است. این هدایت، به پویایی و نظم وجودی عالم اشاره دارد که در آن، هر حرکت، تعینی مستقل اما هماهنگ با سایر حرکات است. لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ (سوره انعام، آیه ۱۶۴)
ترجمه: هیچ باربرداری بار گناه دیگری را برنمیدارد. این آیه، به استقلال وجودی هر حرکت و هماهنگی نظاممند عالم اشاره دارد.
درنگ: هدایت تکوینی، نسق طبیعی حرکات است که استقلال و هماهنگی وجودی عالم را تضمین میکند.
تسبیح موجودات
تسبیح موجودات، همان حرکت ذاتی آنهاست که در قرآن کریم به آن اشاره شده است: يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (سوره حشر، آیه ۱)
ترجمه: آنچه در آسمانها و زمین است برای خدا تسبیح میگویند. این تسبیح، به تجلی حرکت در ذات موجودات اشاره دارد که در چیدمانی وجودی رخ میدهد.
نفی قوه و تأکید بر فعلیت
برخلاف دیدگاه علامه طباطبایی که حرکت را دارای فعلیت نسبت به سابق و قوه نسبت به لاحق میداند، این درسگفتار، قوه را بهکلی نفی میکند. هر حرکت، فعلیت لنفسه است، چه در لحظه سابق، چه حال، و چه لاحق. قوه، مفهومی ذهنی است که در عالم وجود جایی ندارد.
درنگ: هر حرکت، فعلیت محض است و قوه، بهعنوان مفهومی ذهنی، در نظام وجودی عالم جایی ندارد.
نفی تخلل عدم
میان حرکات، تخلل عدم وجود ندارد، زیرا هر حرکت، فعلیت مستقل خود را دارد. این دیدگاه، به تداوم و پویایی حرکات اشاره دارد که در آن، هیچگونه گسیختگی یا عدم وجود ندارد.
مثال رانندگی و تأثیر موانع
تغییر سرعت ماشین در سربالایی، نمونهای از تأثیر موانع و عوامل محیطی بر حرکت است. در این حالت، سرعت کاهش مییابد، اما این کاهش، نه به دلیل تضاد، بلکه به دلیل تخالف و تغییر در عوامل محیطی است. برای نمونه، دنده سنگین، قدرت را افزایش میدهد، اما سرعت را کاهش میدهد، بدون آنکه تضادی در حرکت ایجاد شود.
درنگ: تغییرات حرکتی، ناشی از تخالف و عوامل محیطیاند، نه تضاد یا گسیختگی در حرکت.
تجربه شخصی و تفاوت وجودی
روایت رانندگی با عالمان دینی و مواجهه با خطر، نشاندهنده تفاوت واکنشهای وجودی در برابر حرکت است. در این تجربه، برخی از عالمان، با حفظ آرامش، حیات وجودی خود را نشان دادند، درحالیکه دیگران، به دلیل ترس، از این حیات فاصله گرفتند. این تفاوت، به ارتباط حرکت با حیات وجودی اشاره دارد.
عالم زنده و تسبیح الهی
عالم برجسته، با درک حرکت عالم، به حیات وجودی و تسبیح الهی متصل است. این عالم، مانند سرداری است که در میدان هستی، با پویایی و آرامش، به تسبیح ذاتی عالم میپیوندد. این دیدگاه، حرکت را نشانهای از حیات و اتصال به حق تعالی میداند.
درنگ: حرکت، نشانه حیات وجودی است و عالم زنده، با درک این حرکت، به تسبیح الهی متصل میشود.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، با پیوند حرکت به معارف قرآنی، نشان داد که حرکت، نه تنها جریانی فیزیکی، بلکه تجلی تسبیح و هدایت تکوینی است. آیات قرآن کریم، مانند تسبیح موجودات و استقلال حرکات، به وحدت و پویایی عالم اشاره دارند. نفی قوه و تخلل عدم، همراه با تأکید بر فعلیت و تخالف، حرکت را در چارچوبی وجودی و الهی فهمیده و به بازسازی منطق و فلسفه دعوت میکند.
جمعبندی نهایی
این نوشتار، با بازنمایی درسگفتار شماره نهصد و شصت، نشان داد که حکمت متعالیه، با نفی مفاهیم مقولهمحور و تأکید بر تخالف و تشخص وجودی، راهی نو برای فهم حقیقت حرکت گشوده است. نقد نظریههای سنتی متکلمان، مانند تفکک الرَهی، و بازنگری در تحلیلهای فلاسفهای چون ملاصدرا و علامه طباطبایی، به پویایی و وحدت وجودی عالم اشاره دارد. آیات قرآن کریم، مانند كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ و يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ، حرکت را بهعنوان تجلی شأن الهی و تسبیح موجودات فهمیده و فلسفهای واقعگرا و تجربی ارائه میدهند. این تحول، با نفی تضاد و تأکید بر تخالف، منطق و هستیشناسی فلسفه اسلامی را به سوی جایگاهی شایسته در دنیای مدرن هدایت میکند.
با نظارت صادق خادمی