متن درس
بازاندیشی در فلسفه اسلامی: تبیین تشخص و خارجیت در هستیشناسی نوین
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۱۰۳۳)
دیباچه
فلسفه اسلامی، چونان درختی کهنسال که ریشه در خاک معرفت الهی دارد، در گذر زمان گاه در سایه انقباضات اجتماعی و روانی، از پویایی بازمانده و به سوی ذهنیتگرایی و انزوا گراییده است. درسگفتار شماره ۱۰۳۳، که در این نوشتار بازنویسی و بازآرایی شده، چونان نوری بر این انقباض تابیده و با تأکید بر مفهوم تشخص و خارجیت، به بازتعریف بنیادین هستیشناسی در فلسفه اسلامی پرداخته است. این گفتار، با نقدی صریح بر مفاهیم سنتی چون ماهیت، کلی، و ذهنیت، راهی نوین به سوی فلسفهای اجتماعی، پویا، و وجودمحور میگشاید.
بخش یکم: تشخص و خارجیت، جوهره هستیشناسی نوین
مفهوم تشخص و خارجیت
هستی، در نگاه فلسفه نوین اسلامی، نه در مفاهیم ذهنی و کلی، بلکه در تشخص و خارجیت متجلی است. این دیدگاه، که در درسگفتار استاد فرزانه قدسسره با تأکید ویژهای طرح شده، تمام عالم را چونان مجموعهای از موجودات متشخص و دارای شخصیت میبیند. برخلاف فلسفههای سنتی که گاه به سوی ذهنیتگرایی و مفاهیم کلی گراییدهاند، این رویکرد، هر جزء از هستی را دارای وجودی عینی و خارجی میداند. ذهن و ذهنیتها نیز از این قاعده مستثنا نیستند؛ ذهن، نه چونان ظرف مفاهیم انتزاعی، بلکه به مثابه موجودی متشخص و دارای خارجیت، در نظام هستی جای میگیرد.
درنگ: تمام عالم هستی، از حق تا خلق، متشخص و دارای خارجیت است. چیزی به نام مفهوم یا کلی محض وجود ندارد؛ همه چیز حقیقت و شخصیت است.
این اصل، که ریشه در حکمت متعالیه و عرفان اسلامی دارد، به نفی جدایی میان ذهن و خارج میپردازد و وجود را چونان جوهرهای یکپارچه معرفی میکند. در این نگاه، حتی مفاهیم ذهنی، که در فلسفه سنتی به عنوان امری غیرواقعی تلقی میشدند، دارای تشخص و وجود عینیاند. این دیدگاه، فلسفه را از بند ذهنیتگرایی رها ساخته و به سوی واقعیتی ملموس و اجتماعی هدایت میکند.
نفی ماهیت و کلی در هستی
استاد فرزانه قدسسره با صراحت اعلام میدارد که در عالم هستی، چیزی به نام ماهیت یا کلی به معنای سنتی آن وجود ندارد. ماهیت، که در فلسفههای پیشین به عنوان جوهر ذهنی موجودات تعریف میشد، در این نگاه، فاقد واقعیت است. به جای آن، هر آنچه در هستی یافت میشود، تشخصی است که در قالب وجود خارجی ظهور یافته است. این اصل، با استناد به آیات قرآن کریم، که هستی را ظهور اسما و صفات الهی میداند، تقویت میشود: هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاءُ ۚ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (اوست که شما را در رحمها هرگونه بخواهد صورتگری میکند. هیچ معبودی جز او نیست، همان شکستناپذیر حکیم). این آیه، بر نقش الهی در صورتبندی موجودات تأکید دارد و هر موجود را به مثابه تجلیای متشخص از اراده ربوبی معرفی میکند.
در این راستا، استاد فرزانه قدسسره با نقدی بر دیدگاههای صدرایی، به ویژه در جلد یکم اسفار اربعه (صفحه ۲۸۴)، اظهار میدارد که نسبت دادن تشخص به لواحق و اعراض خارجی، خطایی معرفتی است. تشخص، نه از اعراض، بلکه از وجود ناشی میشود. این نقد، به بازتعریف مفهوم تشخص در برابر دیدگاههای سنتی میپردازد و بر وجودمحوری آن تأکید میورزد.
هستی به مثابه ظهورات ربوبی
یکی از محوریترین نکات درسگفتار، تلقی هستی به عنوان شراشری وجودی و ظهورات ربوبی است. در این نگاه، هر آنچه در عالم وجود دارد، جلوهای از اسما و صفات الهی است. این دیدگاه، که ریشه در عرفان اسلامی دارد، با نقل از اسفار (جلد دوم، صفحات ۲۹۱-۲۹۲) تقویت میشود، جایی که ملاصدرا موجودات را ظهورات الهی و فاقد ماهیت مستقل میداند. استاد فرزانه قدسسره این دیدگاه را تأیید میکند، اما با نقدی بر انقباض فلسفه صدرایی، بر ضرورت انبساط و اجتماعی شدن فلسفه تأکید میورزد.
درنگ: هستی، شراشری وجودی و ظهورات اسما و صفات الهی است. ماهیت و کلی، فاقد واقعیتاند و هر موجود، جلوهای متشخص از حقیقت الهی است.
این اصل، با تأکید بر وحدت وجود، هرگونه دوگانگی میان موجود و وجود را نفی میکند. استاد فرزانه قدسسره با استناد به جلد دوم اسفار (صفحه ۲۹۲)، اظهار میدارد که موجود و وجود، منحصر به حقیقتی واحدهاند و هرگونه تصور دوگانگی، ناشی از اوهام محجوبین است. نور حق، چونان آفتابی که تاریکیهای ذهن را زایل میکند، این اوهام را ابطال کرده و حقیقت واحد وجود را آشکار میسازد.
جمعبندی بخش یکم
بخش نخست این نوشتار، با تکیه بر درسگفتار استاد فرزانه قدسسره، به تبیین تشخص و خارجیت به عنوان جوهره هستیشناسی نوین پرداخت. با نفی مفاهیم سنتی چون ماهیت و کلی، و تأکید بر وجودمحوری و ظهورات ربوبی، این دیدگاه راهی نوین به سوی فلسفهای پویا و اجتماعی گشوده است. نقد بر فلسفه صدرایی و بازتعریف تشخص به مثابه صفت وجود، از دستاوردهای کلیدی این بخش است که زمینه را برای بازاندیشی در فلسفه اسلامی فراهم میآورد.
بخش دوم: نقد فلسفه سنتی و ضرورت انبساط فلسفی
انقباض فلسفه و تأثیر شرایط اجتماعی
فلسفه سنتی اسلامی، به دلیل تأثیرات اجتماعی و روانی، دچار انقباض و ذهنیتگرایی شده است. استاد فرزانه قدسسره، با تمثیلی از طبیبی که خود بیمار شده، این انقباض را به بیماری روانشناختی فلسفه تشبیه میکند. این بیماری، که از جوامع بسته، ظلم، و ستمگری ناشی شده، فلاسفه را به سوی انزوا و ذهنیتگرایی سوق داده است. چونان قناری که در خواب خود را جمع میکند یا جوجهتیغی که در برابر خطر به تیغهایش پناه میبرد، فلاسفه نیز در برابر فشارهای اجتماعی، به ذهن خویش پناه برده و از تأثیرگذاری اجتماعی بازماندهاند.
این انقباض، به ویژه در دورانهایی که حکومات سلطنتی و ظلم حاکمان، فضای فکری را تنگ کرده بود، شدت یافت. استاد فرزانه قدسسره با تمثیلی از تفاوت تابستان و زمستان، به تأثیر محیط بر انبساط یا انقباض جسم و روح اشاره میکند. در تابستان، حرارت و حرکت، بدن را منبسط و پوست را لطیف میکند، اما در زمستان، سرما و انقباض، چروکها را آشکار میسازد. فلسفه نیز، در فضای بسته اجتماعی، منقبض شده و از لطافت و تأثیرگذاری اجتماعی محروم مانده است.
درنگ: فلسفه سنتی، به دلیل انقباض اجتماعی و روانی، از واقعیت و جامعه جدا شده و به ذهنیتگرایی گراییده است. انبساط فلسفه، لازمه تأثیرگذاری اجتماعی آن است.
نقد تأثیرگذاری فلاسفه در جهان اسلام
برخلاف فقها، متکلمین، و دیگر گروههای علمی که در جهان اسلام به فعالیتهای اجتماعی روی آوردند، فلاسفه به دلیل انقباض و ترس اجتماعی، از تأثیرگذاری بازماندند. استاد فرزانه قدسسره با اشاره به این انزوا، اظهار میدارد که دشمنان، به دلیل منطق و زیرکی فلاسفه، از آنان هراس داشتند و این ترس، خود به انزوای بیشتر فلاسفه انجامید. مثال علامه طباطبایی، که به دلیل حاشیهنویسی بر آثار علمای پیشین و تدریس فلسفه با محدودیت مواجه شد، گواهی بر این فشارهای اجتماعی است.
این محدودیتها، فلسفه را به سوی انزوای بیشتر سوق داد و آن را از نقشی پویا در جامعه محروم ساخت. استاد فرزانه قدسسره، با نقدی بر این وضعیت، بر ضرورت بازسازی فلسفه به عنوان علمی اجتماعی و تأثیرگذار تأکید میورزد. فلسفهای که در ذهن محصور شود، چونان جوجهتیغی در حالت انقباض، فاقد حیات و ظهور است و نمیتواند نیازهای جامعه را پاسخ دهد.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم این نوشتار، به نقد انقباض فلسفه سنتی و تأثیر شرایط اجتماعی بر آن پرداخت. با تمثیلات گویا و نقدهای روششناختی، این بخش نشان داد که فلسفه اسلامی، به دلیل فشارهای اجتماعی و روانی، از پویایی و تأثیرگذاری بازمانده است. تأکید بر انبساط فلسفه و نقش آن به عنوان مدیری برای صحنه هستی، راهکاری است که این بخش برای احیای فلسفه اسلامی پیشنهاد میدهد.
بخش سوم: بازسازی فلسفه اسلامی در جهان معاصر
فلسفه نوین و مدیریت هستی
فیلسوف، در نگاه استاد فرزانه قدسسره، نه تنها مفسر هستی، بلکه مدیر صحنه وجود است. این دیدگاه، که فلسفه را از ذهنیتگرایی به سوی واقعیتی اجتماعی هدایت میکند، فیلسوف را مسئول مدیریت شخصیتهای متشخص عالم میداند. برخلاف فلسفه منقبض که چونان جوجهتیغی در تیغهای خود پنهان شده، فلسفه نوین باید منبسط، پویا، و اجتماعی باشد. این انبساط، به فلسفه امکان میدهد تا چونان آفتابی درخشان، تاریکیهای انزوا را زایل کرده و در خدمت جامعه قرار گیرد.
درنگ: فیلسوف نوین، مدیر صحنه هستی است که با نگرشی متشخص و وجودمحور، عالم را به سوی حیات و ظهور هدایت میکند.
پیشنهاد جهانی شدن فلسفه اسلامی
استاد فرزانه قدسسره، با پیشنهادی تحولآفرین، بر ضرورت ایجاد فضایی جهانی برای مباحثه فلسفی تأکید میورزد. این پیشنهاد، که به ایجاد سایتی جهانی برای گفتوگوی فلسفی اشاره دارد، فلسفه اسلامی را به صحنه رقابت علمی با اندیشمندان جهان دعوت میکند. همانگونه که ورزشهایی چون کشتی باستانی در سطح جهانی مطرح شدهاند، فلسفه اسلامی نیز میتواند با حضور فعال در گفتوگوهای جهانی، اعتبار علمی خود را به اثبات رساند.
این دیدگاه، علم دینی را به چالش میکشد تا از انفعال خارج شده و با علمای جهان به مباحثه بپردازد. استاد فرزانه قدسسره، با نقدی بر انفعال علم دینی در برابر چالشهای جهانی، بر ضرورت درگیری علمی با اندیشمندان دیگر تأکید میکند. این درگیری، نه تنها اعتبار علمی علم دینی را تقویت میکند، بلکه آن را به عنوان نیرویی پویا در جهان معاصر معرفی مینماید.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم این نوشتار، با تأکید بر نقش فلسفه نوین در مدیریت هستی و پیشنهاد جهانی شدن آن، راهی برای احیای فلسفه اسلامی در جهان معاصر گشود. با نگرشی وجودمحور و اجتماعی، این بخش فلسفه را از انزوای ذهنی به سوی تأثیرگذاری جهانی هدایت میکند و علم دینی را به درگیری علمی با جهان دعوت مینماید.
جمعبندی نهایی
این کتاب، با بازنویسی درسگفتار شماره ۱۰۳۳ استاد فرزانه قدسسره، کوشید تا با نگرشی نوین به فلسفه اسلامی، تشخص و خارجیت را به عنوان جوهره هستیشناسی معرفی کند. با نقد فلسفه سنتی و تأکید بر انبساط و اجتماعی شدن فلسفه، این نوشتار راهی برای احیای فلسفه اسلامی در جهان معاصر گشود. از نفی مفاهیم سنتی چون ماهیت و کلی، تا تأکید بر ظهورات ربوبی و نقش فیلسوف به عنوان مدیر صحنه هستی، این کتاب به بازتعریف فلسفه اسلامی پرداخت. پیشنهاد ایجاد فضایی جهانی برای مباحثه فلسفی، گامی است در جهت اثبات اعتبار علمی فلسفه اسلامی و حضور فعال آن در گفتوگوهای جهانی. این نوشتار، چونان آیینهای که حقیقت را بازمیتاباند، فلسفه اسلامی را به سوی پویایی، حیات، و تأثیرگذاری هدایت میکند.
با نظارت صادق خادمی