متن درس
تأملات فلسفی و عرفانی در قاعده الواحد
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۱۰۷۹)
مقدمه: کاوش در ژرفای قاعده الواحد
قاعده «الواحد لا یصدر منه إلا الواحد» از جمله پیچیدهترین و عمیقترین مسائل فلسفه، عرفان و کلام اسلامی است که به رابطه میان وحدت ذات الهی و کثرت عالم هستی میپردازد. این قاعده، که به صدور عالم از حق تعالی و مصدریت ذات باری اشاره دارد، از دیرباز محل مناقشه میان فلاسفه، عرفا و متکلمان بوده است. درسگفتار حاضر، که در تاریخ ۲۲/۲/۱۳۸۹ (۱۲ مه ۲۰۱۰) ارائه شده، با رویکردی انتقادی و ژرفکاوانه، به بررسی این قاعده، اشکالات مفهومی و روششناختی آن، و ضرورت تهذیب اخلاقی در مباحث علمی پرداخته است.
بخش یکم: چیستی قاعده الواحد و پیچیدگیهای آن
ماهیت قاعده و دشواریهای تصور آن
قاعده «الواحد لا یصدر منه إلا الواحد» به رابطه میان وحدت مطلق الهی و صدور عالم هستی از ذات باری میپردازد. این قاعده، از منظر فلسفی، عرفانی و کلامی، به دلیل انتزاعی بودن مفاهیم آن، از پیچیدگیهای فراوانی برخوردار است. تصور این قاعده، به مراتب دشوارتر از تصدیق آن است، زیرا مفاهیمی چون «صدور»، «مصدر» و «صادر نخستین» به دلیل ماهیت مجرد و انتزاعی خود، ذهن را به چالش میکشند. گویی این مفاهیم چون ستارگانی در آسمان معرفتاند که نورشان از دور میدرخشد، اما درک ژرفای آنها نیازمند سفری طولانی در عالم اندیشه است.
درنگ: قاعده الواحد، به دلیل انتزاعی بودن مفاهیم صدور و مصدر، از دشوارترین مسائل فلسفه اسلامی است که تصور آن سنگینتر از تصدیق آن است.
اختلافات میان اندیشمندان
این قاعده میان فلاسفه، عرفا و متکلمان محل اختلافات عمیق بوده است. فلاسفه، بهویژه مشائیان چون ابنسینا و بهمنیار، با رویکردی عقلگرایانه به تبیین آن پرداختهاند، در حالی که عرفا با نگاهی شهودی و متکلمان با تأکید بر تنزیه ذات الهی، دیدگاههای متفاوتی ارائه کردهاند. این اختلافات، ریشه در تفاوتهای معرفتشناختی و روششناختی دارد که گاه به تشتت آراء و پیچیدگی بیشتر منجر شده است. این تنوع دیدگاهها، چون شاخههای درختی است که از یک ریشه واحد سرچشمه گرفته، اما هر یک به سویی رستهاند.
ابهام در مفهوم صادر نخستین
یکی از چالشهای اساسی این قاعده، ابهام در مفهوم «صادر نخستین» است. آیا خداوند، بهعنوان واجبالوجود، صفتی به نام «نخستین» دارد که صدور عالم از آن ناشی شود؟ این پرسش، ذهن را به سوی تنزیه ذات الهی سوق میدهد، جایی که خداوند بهعنوان «هُوَ ٱلْأَوَّلُ» توصیف شده است، به این معنا که او آغاز است، بدون آنکه پیش از او آغازی باشد (قرآن کریم، سوره حدید: ۳). این صفت، نه به معنای تقدم زمانی یا ذاتی، بلکه به معنای وحدت مطلق و بینیازی از هر پیشینه است. گویی ذات الهی چون اقیانوسی بیکران است که هیچ ساحلی پیش از آن متصور نیست.
چاشنیهای مذهبی و عرفانی
برخی از عرفا و فلاسفه، مفاهیمی چون «حقیقت نبوی»، «عقل اولی» و «نور ولوی» را بهعنوان مصادیق صادر نخستین مطرح کردهاند. این مفاهیم، که با چاشنیهای مذهبی و عرفانی آمیختهاند، تلاشی برای پیوند فلسفه با عرفان و کلاماند. اما این پیوند، گاه به ابهام و پیچیدگی بیشتر منجر شده است، زیرا تبیین دقیق این مفاهیم نیازمند روششناسی علمی و اجتناب از عبارات مبهم است. این تلاشها، چون نقاشیهایی است که با رنگهای گوناگون کشیده شده، اما گاه خطوط اصلی آن در هالهای از ابهام پنهان میماند.
درنگ: مفاهیم عرفانی چون حقیقت نبوی و عقل اولی، بهعنوان مصادیق صادر نخستین، نیازمند تبیین دقیق و علمیاند تا از ابهام و گنگی رهایی یابند.
جمعبندی بخش یکم
قاعده الواحد، به دلیل ماهیت انتزاعی و پیچیدگی مفاهیم آن، از دشوارترین مسائل فلسفه اسلامی است. اختلافات میان فلاسفه، عرفا و متکلمان، ریشه در تفاوتهای روششناختی و معرفتشناختی دارد. ابهام در مفهوم صادر نخستین و صفت «اول» برای خداوند، چالشهایی را در تبیین این قاعده ایجاد کرده است. همچنین، تلاش برای پیوند مفاهیم عرفانی و مذهبی با فلسفه، گاه به ابهام بیشتر منجر شده است. این بخش، زمینه را برای بررسی عمیقتر این قاعده در بخشهای بعدی فراهم میکند.
بخش دوم: نقد آرای مشائیان و ملاصدرا در تبیین قاعده الواحد
آرای مشائیان و عقلگرایی
فلاسفه مشائی، مانند ابنسینا و بهمنیار، با رویکردی عقلگرایانه و منطقی به تبیین قاعده الواحد پرداختهاند. این فلاسفه، با تأکید بر عقل نظری، تلاش کردهاند صدور عالم را از ذات الهی بهصورت نظاممند توضیح دهند. آرای آنان، چون بنایی استوار است که بر پایه عقل و منطق بنا شده، اما گاه در برابر پرسشهای عمیق کلامی و عرفانی شکننده مینماید.
ارجاع به اسفار ملاصدرا
در جلد هفتم اسفار اربعه (صفحه ۱۸۸، فصل ۲۲)، ملاصدرا به بررسی محبت الهی و عشق عرفانی میپردازد و صدور عالم را نتیجه عشق الهی میداند. او عشق انسانی را به سه قسم اکبر، اوسط و اصغر تقسیم میکند و عشق اکبر را اشتياق به لقاء الله و معرفت ذات، صفات و افعال الهی میداند. این تقسیمبندی، تلاشی برای تبیین عرفانی قاعده الواحد است، اما با چالشهای مفهومی همراه است. گویی ملاصدرا در پی آن است که عالم را چون شعلهای از آتش عشق الهی ترسیم کند، اما گاه این شعله در هالهای از ابهام فرو میرود.
نقد خلط عشق و اشتياق
یکی از اشکالات اساسی در تبیین ملاصدرا، خلط میان مفاهیم عشق و اشتياق است. عشق، به معنای حفظ موجود و پاسداشت آن چیزی است که در اختیار است، در حالی که اشتياق، طلب مفقود و میل به آنچه نیست را نشان میدهد. ملاصدرا، با کاربرد نادرست این واژگان، به خلط مفهومی دچار شده است. این خلط، چون آمیختن آب و آتش است که به جای روشنایی، دود و ابهام به همراه دارد.
درنگ: خلط میان عشق و اشتياق در تبیین ملاصدرا، به ابهام مفهومی در قاعده الواحد منجر شده و نیازمند تمایز دقیق این مفاهیم است.
نقد کاربرد شهوت در عرفان
ملاصدرا در تبیین عشق اکبر، از واژه «شهوت» برای توصیف معرفت الهی استفاده میکند که نادرست است. شهوت، مفهومی نازل و متعلق به عالم ناسوت است، در حالی که عشق الهی در عالم ملکوت جریان دارد. این کاربرد، چون پوشاندن جامهای خاکی بر قامتی ملکوتی است که شایسته مقام والای معرفت الهی نیست. مناجاتهای امام سجاد (ع) در صحیفه سجادیه، که عاری از چنین عبارات نازلی است، نمونهای والا از تبیین عشق الهی ارائه میدهد.
تمثیل عارف و غیرعارف
ملاصدرا حال عارف را در برابر غیرعارف به بزرگسالان در برابر کودکان تشبیه میکند که لذتهایشان متفاوت است. این تمثیل، اگرچه بر برتری تجربه عرفانی تأکید دارد، اما گاه به اغراق و سادهسازی منجر میشود. گویی عارف چون کوهی است که بر فراز دشتهای ناسوت ایستاده، اما این تشبیه نباید به تحقیر غیرعارف منجر شود.
تحلیل روانشناختی عبارات ملاصدرا
عبارات ملاصدرا در تبیین عشق و صدور، گاه چون رفتار فردی گرسنه و تشنه است که بیمحابا به سفرهای هجوم میبرد و حرمت الهی را پاس نمیدارد. این عبارات، در مقایسه با متون والای قرآن کریم، نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه، از انسجام و فخامت لازم برخوردار نیستند. گویی این متون دینی چون چشمههای زلالاند که بینیاز از رنگآمیزیهای ناسازگار فلسفیاند.
درنگ: عبارات ملاصدرا در تبیین عشق و صدور، در مقایسه با متون دینی، از انسجام و فخامت لازم برخوردار نبوده و نیازمند تهذیب است.
جمعبندی بخش دوم
آرای مشائیان و ملاصدرا در تبیین قاعده الواحد، اگرچه از منظر عقلگرایی و عرفان قابل تأمل است، اما با اشکالات مفهومی و روششناختی همراه است. خلط مفاهیم عشق، اشتياق و شهوت، و کاربرد عبارات نازل در تبیین امور الهی، از جمله چالشهای این تبیینهاست. مقایسه این عبارات با متون دینی، برتری و انسجام این متون را آشکار میسازد. این بخش، زمینه را برای نقدهای عمیقتر در بخش بعدی فراهم میکند.
بخش سوم: نقد مفهوم صدور و مصدر در فلسفه و ادبیات
تعریف مصدر در فلسفه
در فلسفه، مصدر به چیزی گفته میشود که فعل یا شبهفعل از آن صادر میشود. این تعریف، مبنای تبیین قاعده الواحد است که بر صدور یک واحد از واجبالوجود تأکید دارد. اما این مفهوم، با چالشهای جدی مواجه است، زیرا صدور به معنای خروج چیزی از ذات الهی، با تنزیه ذات باری ناسازگار است.
نقد مفهوم مصدر در ادبیات
در ادبیات، برخلاف فلسفه، مصدر چیزی نیست که فعل از آن صادر شود. فعل و مصدر، هر دو از یک ماده زبانی ساخته میشوند، مانند «ضرب» و «ضَرَبَ» که از یک ریشهاند. این فرآیند، چون چیدن حروف برای ساخت کلمات است، نه صدور چیزی از مصدر. گویی مصدر و فعل، چون دو شاخه از یک ریشهاند که در تابلوی ذهن ترسیم میشوند، نه آنکه یکی از دیگری زاده شود.
اختلاف کوفیان و بصریان
در ادبیات عربی، کوفیان معتقدند مصدر اصل است و فعل از آن صادر میشود، در حالی که بصریان فعل را اصل میدانند و مصدر را انتزاعی از فعل میشمارند. این اختلاف، ریشه در دیدگاههای زبانشناختی دارد که بر فلسفه نیز تأثیر گذاشته است. برای حل این اختلاف، باید میان واقعیت خارجی و تابلوی ترسیمی تمایز قائل شد. در واقعیت، فعل اصل است و مصدر از آن انتزاع میشود؛ اما در تابلوی ترسیمی، مصدر بهعنوان ریشه قواعد زبانی قرار میگیرد.
درنگ: در واقعیت، فعل اصل است و مصدر از آن انتزاع میشود، اما در تابلوی ترسیمی ادبیات، مصدر بهعنوان ریشه قواعد زبانی قرار میگیرد.
نقد صدور از مصدر
هیچچیز از مصدر صادر نمیشود، زیرا مصدر مفهومی انتزاعی است که از فعل ساخته میشود. این نقد، نادرستی تعمیم مفهوم مصدر ادبی به فلسفه را نشان میدهد. گویی مصدر، چون سایهای است که از فعل برمیخیزد، نه آنکه خود منشأ صدور باشد.
نقد صدور از حق
صدور از ذات الهی، با تنزیه خداوند ناسازگار است. قرآن کریم در سوره اخلاص میفرماید: «لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ» (او نه زاده است و نه زاییده شده). این آیه، هرگونه صدور به معنای خروج چیزی از ذات الهی را نفی میکند. متکلمان نیز، با تأکید بر این آیه، صدور را رد میکنند، زیرا مستلزم تغییر یا نقص در ذات الهی است. گویی ذات الهی چون قلعهای نفوذناپذیر است که هیچ چیز از آن خارج نمیشود و هیچ چیز به آن وارد نمیگردد.
تمایز ظهور و صدور
ظهور و تعینات الهی، با صدور متفاوتاند. ظهور، به معنای تجلی ذات الهی بدون خروج از آن است، در حالی که صدور، مفهومی ناسازگار با وحدت مطلق الهی را القا میکند. این تمایز، چون جدایی نور از منبع آن است که بدون کاستن از منبع، در عالم پراکنده میشود.
درنگ: ظهور الهی، به معنای تجلی ذات بدون خروج از آن است، در حالی که صدور، مفهومی ناسازگار با تنزیه ذات الهی را القا میکند.
جمعبندی بخش سوم
مفهوم مصدر و صدور، چه در فلسفه و چه در ادبیات، با چالشهای جدی مواجه است. در ادبیات، مصدر مفهومی انتزاعی است که از فعل ساخته میشود، و در فلسفه، صدور از ذات الهی با تنزیه خداوند ناسازگار است. تمایز میان ظهور و صدور، راهحلی برای رفع این ناسازگاری ارائه میدهد. این بخش، با نقد مفاهیم مصدر و صدور، زمینه را برای بررسی اخلاق علمی در بخش بعدی فراهم میکند.
بخش چهارم: اخلاق علمی و ضرورت محبت در مباحث فلسفی
نقد تقلیدی بودن علم دینی
علم دینی، گاه به دلیل تکیه بر ادعاهای بدون دلیل و بداهتهای بیمبنا، به تقلید گرایش یافته است. ادعای بداهت در مسائل فلسفی، مانند بداهت وجود یا قاعده الواحد، بدون استدلال، به تقلید منجر میشود. این رویکرد، چون بنایی است که بر پایههای سست بنا شده و در برابر پرسشهای نقادانه فرو میریزد.
تمثیل کلاه ترمه
علم دینی گاه به کلاه ترمهای میماند که تنها کسانی آن را میبینند که خود را به تقلید و اقتدار ظاهری سپردهاند. این تمثیل، به کاستی روشهای تقلیدی و ضرورت استدلال علمی تأکید دارد. گویی این کلاه، چون توهمی است که تنها در ذهن مقلدان جلوهگر میشود.
نقد عصبیت در علم دینی
برخی از عالمان دینی، با عصبیت و بدون استدلال، مخالفان را رد میکنند و ادعای اقتدار دارند. این عصبیت، چون آتشی است که به جای روشنایی، دود و اختلاف به همراه میآورد. ملاصدرا در اسفار، با ادعای استقلال عقل نظری و نفی تقلید و عصبیت، خود به این دام گرفتار آمده است.
نقد عبارات خصمانه
عباراتی چون «خصماء الروحانیین» و «اعداء الملائکه» که در تبیینهای فلسفی به کار رفته، غیرعلمی و خصمانهاند. این عبارات، به جای استدلال، به سرزنش و فحاشی متوسل شدهاند. قرآن کریم در سوره بقره میفرماید: «قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَىٰ قَلْبِكَ بِإِذْنِ ٱللَّهِ» (بگو هرکه دشمن جبرئیل است، بداند که او به اذن خدا آن را بر قلبت نازل کرده است). این آیه، عداوت با موجودات الهی را نفی میکند و بر ضرورت ادب در مباحث علمی تأکید دارد.
درنگ: عبارات خصمانه در علم دینی، به جای استدلال، به سرزنش و فحاشی متوسل شده و با روح علمی و اخلاقی ناسازگارند.
نیاز به آرامش در علم
عالم دینی باید چون زنی که سوزن نخ میکند، با آرامش و متانت به بحث بپردازد. این آرامش، چون نسیمی است که ذهن را به سوی حقیقت هدایت میکند، در حالی که عصبیت و شتابزدگی، چون طوفانی است که راه را گم میکند.
نقد بغض میان مؤمنان
بغض و عداوت میان مؤمنان، اعم از فلاسفه، متکلمان و عرفا، غیرقابلقبول است. شرط مسلمانی، محبت به همه مؤمنان است، صرفنظر از اختلافات علمی و مشربهای فکری. این محبت، چون جویی است که باغ ایمان را سیراب میکند و عداوت، چون خاری است که این باغ را زخمی میسازد.
نقد پیشداوری علیه عالمان
پیشداوری علیه عالمان دینی، بدون استدلال، ناپسند است. همه عالمان، اعم از فیلسوف، متکلم یا عارف، مؤمنانیاند که در مسیر حقیقت گام برمیدارند. این پیشداوری، چون غباری است که دیدگان حقیقتجو را تیره میکند.
اهمیت مسلمانی بر تخصص
مسلمانی مقدم بر تخصصهای علمی است. ایمان، چون ریشهای است که شاخههای علم و معرفت از آن میروید. اختلافات علمی نباید به عداوت میان مؤمنان منجر شود. گویی ایمان، چون خورشیدی است که همه علوم را روشن میسازد.
درنگ: مسلمانی و محبت به مؤمنان، مقدم بر اختلافات علمی است و عداوت میان عالمان دینی، ناپسند و زیانبار است.
نقد تفرقهافکنی استعمار
عداوت میان عالمان دینی، نتیجه تفرقهافکنی استعمار است که به اختلاف و جدایی میان مؤمنان منجر شده است. این تفرقه، چون زهری است که در رگهای امت اسلامی جاری شده و وحدت را تهدید میکند.
دعای صلوات و پیوند با معصومین
دعای «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ» (بارالها، بر محمد و آل محمد درود فرست) به پیوند با اهل بیت (ع) و هدایت الهی اشاره دارد. این دعا، چون پلی است که مؤمنان را به سرچشمه معرفت و هدایت متصل میکند.
جمعبندی بخش چهارم
علم دینی، به دلیل تکیه بر ادعاهای تقلیدی و عصبیت، گاه از مسیر حقیقتجویی منحرف شده است. عبارات خصمانه و پیشداوری علیه عالمان، با روح علمی و اخلاقی ناسازگار است. محبت به مؤمنان و پرهیز از تفرقه، شرط اصلی مسلمانی است. این بخش، بر ضرورت تهذیب اخلاقی و وحدت در مباحث علمی تأکید دارد.
جمعبندی: سوی حقیقت در پرتو وحدت و معرفت
قاعده «الواحد لا یصدر منه إلا الواحد» از پیچیدهترین مسائل فلسفه و عرفان اسلامی است که به دلیل انتزاعی بودن مفاهیم آن، با چالشهای مفهومی و روششناختی همراه است. نقد آرای مشائیان و ملاصدرا، بهویژه در خلط مفاهیم عشق، اشتياق و شهوت، و کاربرد عبارات نازل، نشاندهنده نیاز به روششناسی دقیق و تهذیب اخلاقی در مباحث علمی است. تمایز میان ظهور و صدور، و تأکید بر تنزیه ذات الهی، راهحلی برای رفع ابهامات این قاعده ارائه میدهد. همچنین، محبت به مؤمنان و پرهیز از عداوت و تفرقه، شرط اصلی حقیقتجویی و مسلمانی است. این نوشتار، با تبیین دقیق و فاخر مفاهیم، در پی آن است که راه را برای کاوشهای عمیقتر در این قاعده هموار سازد.
با نظارت صادق خادمی