متن درس
تبیین فلسفی انسان ناطق در حکمت اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۱۰۹۶)
دیباچه
این نوشتار به تبیین یکی از بنیادینترین مسائل حکمت اسلامی، یعنی ماهیت انسان و نسبت میان تجرد و تجسم در وجود او، میپردازد. با رویکردی انتقادی به مفاهیم سنتی فلسفه، مانند ماهیت، نوع، و تمایز بالقوه و بالفعل، این اثر در پی ارائه دیدگاهی نوین و وحدتگرا است که با تکیه بر مفهوم تشخص، به حل دشواریهای متافیزیکی ناشی از تفکیکهای سنتی میپردازد. این بررسی، که ریشه در درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره دارد، با بهرهگیری از زبانی فصیح و متین، تلاش میکند تا مفاهیم عمیق فلسفی را با نگاهی یکپارچه و هماهنگ با تعالیم قرآنی و حکمت متعالیه به مخاطبان عرضه نماید. هدف این اثر، نه تنها بازاندیشی در تعاریف سنتی انسان، بلکه گشودن افقهای نوین در فهم وجودی او در نظام هستی است.
بخش نخست: تبیین ماهیت انسان در حکمت اسلامی
تجرد و تجسم: وحدت در وجود انسانی
در حکمت اسلامی، انسان بهسان موجودی مرکب از روح (تجرد) و جسم (ماده) معرفی شده است. پرسش بنیادین در فلسفه طبیعی، چگونگی همزیستی این دو جوهر به ظاهر متمایز است. فیلسوفان سنتی، با تفکیک ماهوی میان تجرد و ماده، این رابطه را به معضلی پیچیده بدل کردهاند. اما این درسگفتار، با پیشنهاد رویکردی تشخصی و وحدتگرا، این دشواری را به وحدتی وجودی مبدل میسازد. تجرد انسانی، که به «تجرد تجسمی» تعبیر شده، مجردی است که جسم را تجربه کرده و از آن جداییناپذیر است. به همین سان، تجسم انسانی، که «تجسم تروحی» نامیده میشود، جسمی است که روح در آن تجلی یافته است. این تعابیر، بهسان دو آینه روبهرو، وحدت وجودی انسان را بازتاب میدهند، جایی که روح و جسم نه دو جوهر متضاد، بلکه دو وجه از یک حقیقت یکپارچهاند.
درنگ: تجرد تجسمی و تجسم تروحی، بیانگر وحدت وجودی انسان است که در آن روح و جسم بهصورت همبسته و غیرقابلانفکاک حضور دارند. |
این دیدگاه، برخلاف فلسفه سنتی که ماده و تجرد را بهسان دو ساحل جداگانه مینگرد، انسان را به مثابه پلی میبیند که این دو را در خود جمع کرده است. این وحدت، نه تنها دشواریهای فلسفی را مرتفع میسازد، بلکه با آیات قرآنی مانند «وَإِنْ مِنْ شَيءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ» (اسراء: ۴۴) همخوانی دارد، که همه موجودات را دارای شعور وجودی میداند.
تشخص مشاعی و تعینی: هویت یکپارچه اجزای وجود
یکی از نوآوریهای این درسگفتار، تأکید بر مفهوم تشخص مشاعی و تعینی در تمامی اجزای وجود انسان است. هر ذره از بدن انسان، چه در بدن باقی بماند و چه جدا شود، دارای هویتی مشترک (مشاعی) و خاص (تعینی) است. این تشخص، بهسان امضایی وجودی، در آزمایشگاه حقیقت قابل ردیابی است و نشاندهنده پیوند عمیق میان اجزای مادی و تجرد انسانی است.
درنگ: تشخص مشاعی و تعینی، بیانگر این است که هر جزء از وجود انسان، از ذرات مادی گرفته تا روح، هویتی مشترک با کل وجود او دارد و این هویت در آزمایشگاه حقیقت قابل شناسایی است. |
این مفهوم، بهسان نخی نامرئی، تمامی اجزای وجود انسان را به هم پیوند میدهد و نشان میدهد که حتی ذرات جدا شده از بدن، همچنان اثری از تجرد و هویت انسانی را در خود حفظ میکنند. این ایده، با فرض آزمایشگاهی پیشرفته در آینده، امکان تحلیل مادی-معنوی انسان را مطرح میکند، جایی که حتی ذرات مادی، نشانی از روح و تجرد دارند.
بخش دوم: نقد مفاهیم سنتی و ارائه دیدگاه تشخصی
انتقاد از تفکیکهای ماهوی و نوعی
فلسفه سنتی، با قائل شدن به مفاهیم ماهیت و نوع، به دشواری در تبیین وحدت وجودی انسان برخورده است. این تفکیکها، که موجودات را به انواع و ماهیتهای جداگانه تقسیم میکنند، قادر به توضیح رابطه میان تجرد و ماده نیستند. استاد فرزانه قدسسره، با رد این مفاهیم، به دیدگاهی تشخصی روی میآورند که در آن، هستی صرفاً تشخص و هویت است و هیچ ماهیت یا نوع مستقلی وجود ندارد. این دیدگاه، که با حکمت متعالیه ملاصدرا همراستاست، موجودات را بهسان مراتب مختلف ظهور حق میبیند، که در یک وحدت وجودی با یکدیگر پیوند دارند.
درنگ: هستی، در دیدگاه تشخصی، صرفاً هویت و ظهور حق است و مفاهیم ماهیت و نوع، به دلیل ایجاد تفکیک، مانع فهم وحدت وجودی میشوند. |
این رویکرد، بهسان کلیدی است که قفل دشواریهای متافیزیکی را میگشاید و انسان را نه بهعنوان موجودی متشکل از اجزای متضاد، بلکه بهمثابه وحدتی یکپارچه معرفی میکند. این دیدگاه، با تأکید بر وحدت وجود، به فهم عمیقتری از آیات قرآنی مانند «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ ۞ وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» (زلزال: ۷-۸) یاری میرساند، که بیانگر ثبت تمامی اعمال و تجارب در وجود انسان است.
رد مفهوم بالقوه و بالفعل در تعریف انسان
تعریف سنتی انسان بهعنوان «حیوان ناطق»، که نطق یا تجرد او را بالقوه و حیوانیت او را بالفعل میداند، مورد نقد جدی قرار گرفته است. این درسگفتار تأکید میکند که انسان همواره در ظرف فعلیت به سر میبرد و تمایز بالقوه و بالفعل، که در فلسفه ارسطویی و اسلامی برای توضیح تحولات به کار میرود، در اینجا ناکارآمد است. انسان، در هر لحظه، بهصورت کاملاً بالفعل وجود دارد، و این فعلیت، جسم و روح او را در بر میگیرد.
درنگ: انسان در هر لحظه بهصورت کاملاً بالفعل وجود دارد و تمایز بالقوه و بالفعل نمیتواند پیچیدگی وجودی او را تبیین کند. |
این دیدگاه، بهسان نسیمی است که غبار تعاریف کهن را میزداید و انسان را بهمثابه موجودی میبیند که در هر آن، تمامی مراتب وجودی خود را به فعلیت میرساند. این رویکرد، با رد سادهسازیهای منطقی، به پیچیدگی و جامعیت وجود انسان احترام میگذارد.
بخش سوم: نطق و ادراک در نظام هستی
تمایز نطق و تکلم
نطق، بهعنوان ادراک و معرفت، از تکلم یا سخن گفتن متمایز است. در این دیدگاه، نطق نه صرفاً توانایی زبانی، بلکه شعور وجودی است که حتی در پرندگان مانند بلبل و قناری نیز یافت میشود. اما نطق انسانی، به دلیل ادراک کلیات، متعالیتر است. این درسگفتار، نطق را بهسان جریانی میبیند که در همه موجودات، از سنگ تا انسان، به مراتب مختلف حضور دارد.
درنگ: نطق، به معنای شعور وجودی و ادراک، در همه موجودات به مراتب مختلف وجود دارد، اما در انسان به دلیل ادراک کلیات، برجستهتر است. |
این دیدگاه، با استناد به آیه «وَإِنْ مِنْ شَيءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ» (اسراء: ۴۴)، شعور وجودی را به همه موجودات نسبت میدهد و انسان را بهسان قلهای میبیند که این شعور در آن به اوج میرسد.
ادراک در حیوانات و جمادات
ادراک، بهعنوان ویژگی ذاتی وجود، در همه موجودات، حتی جمادات، حضور دارد. برخی حیوانات، مانند آنهایی که خطر یا مرگ را از فاصله دور تشخیص میدهند، ادراکاتی قویتر از انسان دارند. این درسگفتار، با تمثیلی زیبا، تفاوت میان انسان و حیوان را به «نخودی» اضافه یا کم شده تشبیه میکند، که نشاندهنده مراتب نزدیک وجودی میان آنهاست.
درنگ: ادراک، به اندازه وجود هر موجود، در آن حضور دارد و تفاوت انسان و حیوان، نه مطلق، بلکه در مراتب شعور وجودی است. |
این دیدگاه، با آیه «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ» (حج: ۱۸) همسو است، که همه موجودات را در حال تسبیح و سجده میبیند. این شعور وجودی، بهسان نوری است که در مراتب مختلف، از سنگ تا انسان، درخشش دارد.
بخش چهارم: نفس و روح در سیر تکاملی
نفس جسمانی و تجرد نسبی
نفس انسانی، در آغاز جسمانی و وابسته به ماده است، اما با تکامل، به تدریج تجرد نسبی مییابد. این تجرد، که با بدن همراه است، بهسان نهالی است که از خاک ماده سر برمیآورد و به سوی آسمان تجرد رشد میکند. این دیدگاه، با نظریه حرکت جوهری ملاصدرا سازگار است، که نفس را در ابتدا جسمانی و به تدریج مجرد میداند.
درنگ: نفس انسانی، با تکامل از حالت جسمانی به تجرد نسبی میرسد، اما این تجرد همواره با بدن همراه است و از آن جداییناپذیر است. |
این تکامل، بهسان سفری است که از خاک به افلاک میرسد، اما هرگز ریشههای خود را در ماده از دست نمیدهد. این دیدگاه، انسان را بهمثابه موجودی جامع معرفی میکند که تمامی مراتب وجودی را در خود جمع کرده است.
روح بخاری و مراتب نفس
در فلسفه طبیعی، ماده انسانی با حرارت به روح بخاری تبدیل میشود، سپس به نفس حیوانی و نهایتاً به نفس ناطقه میرسد. روح بخاری، بهسان انرژی حیاتی یا کالری است که در بدن تولید میشود و مراتب نفس را به شدت و ضعف ادراک وجودی پیوند میدهد.
درنگ: روح بخاری، بهعنوان انرژی حیاتی، مراتب نفس را از جسمانی به ناطقه پیش میبرد، اما این مراتب، شدت و ضعف ادراک وجودیاند، نه تفکیکهای ماهوی. |
این مراتب، بهسان نردبانی است که هر پلهاش، درجهای از شعور و ادراک را نمایان میسازد، اما همه در یک حقیقت وجودی متحدند.
بخش پنجم: وحدت وجودی و پیامدهای آن
وجود بهمثابه حیات و ادراک
وجود، همان حیات است که به مراتب مختلف در موجودات ظهور مییابد. حیات، به معنای ادراک، در همه موجودات حضور دارد و مراتب آن شامل علم، قدرت، و سایر صفات است. این دیدگاه، وجود را بهسان جریانی حیاتی میبیند که در همه موجودات جاری است.
درنگ: وجود، همان حیات و ادراک است که به مراتب مختلف در موجودات ظهور مییابد و هیچ موجودی بدون ادراک نیست. |
این ایده، با آیه «وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ» (تکویر: ۵) همخوانی دارد، که حشر همه موجودات، از جمله حیوانات و جمادات، را بیان میکند. انسان، به دلیل مقام جامع خود، حشر تام و تمامی دارد.
تقویت روح از طریق تغذیه
روح انسانی، از طریق تغذیه جسمانی تقویت میشود. این درسگفتار، با نگاهی آیندهنگر، فرض میکند که در آینده، با تحلیل تغذیه، میتوان محتوای تجردی انسان را بررسی کرد. این ایده، بهسان پلی است که جسم و روح را به هم متصل میکند و نشان میدهد که حتی تجرد نیز از ماده تأثیر میپذیرد.
درنگ: روح انسانی از طریق تغذیه جسمانی تقویت میشود و در آینده ممکن است بتوان محتوای تجردی انسان را از طریق تحلیل تغذیه بررسی کرد. |
این دیدگاه، انسان را بهسان باغی میبیند که روحش با آب و غذای جسم آبیاری میشود.
عدم نابودی در عالم
هیچچیز در عالم نابود نمیشود و تمامی اعمال و تجارب انسان، حتی جزئیاتی مانند نوع غذا و نحوه خوردن آن، در وجود او ثبت میشود. این اصل، با آیه «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ ۞ وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» (زلزال: ۷-۸) همسوست، که بیانگر ثبت تمامی اعمال در وجود انسان است.
درنگ: هیچچیز در عالم نابود نمیشود و تمامی تجارب انسان، از جمله جزئیات تغذیه، در وجود او ثبت میگردد. |
این اصل، بهسان کتابی است که هر لحظه از زندگی انسان در آن نگاشته میشود و هیچ خطی از آن پاک نمیگردد.
بخش ششم: تنوع استعدادها و نقد سادهسازی
تنوع استعدادها در انسانها
استعدادهای انسانها متنوع است؛ برخی در علم، برخی در هنر، و برخی در ورزش برجستهاند. این تنوع، بهسان رنگهای گوناگون در تابلوی هستی است و نباید به معنای برتری یک گروه بر دیگری تلقی شود. این دیدگاه، به تکثر در عین وحدت اشاره دارد و از سادهسازی انسان در قالب تعاریف منطقی پرهیز میکند.
درنگ: استعدادهای متنوع انسانها، بیانگر تکثر در عین وحدت است و نباید به برتری یک گروه بر دیگری منجر شود. |
این تنوع، بهسان باغی است که هر گل آن، با رنگ و عطر خاص خود، به زیبایی کل باغ میافزاید.
نقد سادهسازی علوم انسانی
علوم قرآنی و انسانی نباید بهصورت سطحی تفسیر شوند، بلکه نیازمند بررسی عمیق و دقیقاند. این درسگفتار، با انتقاد از سادهسازی در علم دینی، بر ضرورت تفسیر فلسفی و عمیق متون دینی تأکید میکند.
درنگ: علوم قرآنی و انسانی باید با عمق و دقت بررسی شوند و از تفسیرهای ساده و سطحی پرهیز گردد. |
این دیدگاه، بهسان دعوتی است برای غواصی در اقیانوس معارف دینی، به جای بسنده کردن به امواج سطحی آن.
جمعبندی
این اثر، با بازاندیشی در مفاهیم سنتی حکمت اسلامی، دیدگاهی نوین و وحدتگرا در باب ماهیت انسان ارائه میدهد. با رد مفاهیم ماهیت، نوع، و بالقوه و بالفعل، و تأکید بر تشخص و وحدت وجودی، انسان بهسان موجودی جامع معرفی میشود که تجرد و تجسم، روح و جسم، در او به وحدتی یکپارچه میرسند. این دیدگاه، نه تنها دشواریهای فلسفی را مرتفع میسازد، بلکه با آیات قرآنی مانند تسبیح موجودات و حشر وحوش همسو است و افقهای نوینی در فلسفه اسلامی، روانشناسی فلسفی، و علوم شناختی میگشاید. این نوشتار، بهسان چراغی است که راه را برای پژوهشهای آینده در این حوزهها روشن میسازد.
با نظارت صادق خادمی |