متن درس
تبیین فلسفی علم و معرفت در علوم اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۱۱۳۲)
دیباچه
جهان علم و معرفت، چونان دریایی ژرف و بیکران است که در آن، هر موج، پرسشی نو و هر قطره، رازی نهفته دارد. این نوشتار، با تأمل در تمایز ماهوی میان علم و معرفت، به کندوکاوی فلسفی در چالشهای وصول به حقیقت در علوم اسلامی میپردازد. علم، چونان آینهای درشتنما، کلیات را به تصویر میکشد، و معرفت، چون آینهای ریزبین، جزئیات را آشکار میسازد. این دو، در تعاملی چونان الاکلنگ، مکمل یکدیگرند، اما خلط میان آنها و نیز میان عالم و متعلم، سدی استوار در برابر پیشرفت علمی و معرفتی برافراشته است.
بخش نخست: تمایز ماهوی علم و معرفت
چالشهای وصول به معرفت
معرفت، چونان گوهری نایاب در عمق وجود، نیازمند شهودی ژرف و رهایی از قیود کلیات است. وصول به معرفت، به دلیل ماهیت ظریف و جزئیساز آن، با موانع فراوانی روبهروست. این دشواری، از آن روست که معرفت، برخلاف علم، در پی کشف حقیقت در جزئیات است و کمتر به وصول عینی و حقیقی دست مییابد. معرفت، چونان نوری است که در زوایای پنهان هستی میتابد، اما این تابش، به دشواری به تمامی حقیقت راه مییابد.
درنگ: معرفت، به دلیل ماهیت جزئیساز و شهودی خود، کمتر به وصول عینی و حقیقی میرسد و نیازمند رهایی از قیود کلیات است.
مشکلات علم در قیاس با معرفت
علم، اگرچه در ظاهر کلیساز و فراگیر است، خود با چالشهایی مواجه است که در معرفت، به دلیل ظرافتش، شدت بیشتری مییابد. علم، چونان درختی است که شاخههایش در آسمان کلیات گسترده شده، اما ریشههایش در خاک جزئیات کمتر فرو میرود. این تفاوت ساختاری، علم را در برابر معرفت، در جایگاهی متمایز قرار میدهد، اما هر دو از موانع خاص خود رنج میبرند.
نقد تعاریف سنتی علم
در سنت منطقی، علم را گاه «تصور یا تصدیق» یا «صورة حاصلة من الشيء عند النفس» تعریف کردهاند. این تعاریف، اما، از حقیقت علم دورند، زیرا علم، فعل ایجادی است، نه انفعال ذهنی. تصور، چونان سایهای است که از شیء بر ذهن میافتد، حال آنکه علم، آفرینشی است که از ذهن به سوی حقیقت پر میکشد. این نقد، بر ضرورت بازتعریف علم تأکید دارد تا از خلط آن با تصورات ذهنی جلوگیری شود.
درنگ: علم، فعل ایجادی است و نه انفعال ذهنی؛ تعریف سنتی «تصور یا تصدیق» نادرست است و نیازمند بازنگری است.
تمایز علم و معلومات
علم، چونان آتشی است که در ذهن عالم شعله میکشد و خلاقیت را به ارمغان میآورد، حال آنکه معلومات، چون خاکستری است که از حفظ دیگران بر جای میماند. عالم، علم را میآفریند، اما متعلم، آن را حفظ میکند. این تمایز، چونان خطی است که میان خلاقیت و تقلید کشیده شده و عالم را از متعلم جدا میسازد.
تمثیل شاعر و حافظ اشعار
شاعر، چونان خالقی است که شعر را از نیستی به هستی میآورد، اما حافظ اشعار، تنها نگهبان کلام اوست. در علم نیز، عالم، آفریننده دانش است، و متعلم، نگهدارنده آن. این تمثیل، بر تفاوت میان تولید و حفظ تأکید دارد و نشان میدهد که عالم، خالق است، نه صرفاً حافظ.
درنگ: عالم، چون شاعر، علم را میآفریند، اما متعلم، چون حافظ اشعار، آن را حفظ میکند و عالم نیست.
جمعبندی بخش نخست
این بخش، با تبیین تمایز ماهوی میان علم و معرفت، بر تفاوت کارکرد این دو تأکید کرد. علم، کلیساز و ایجادی است، و معرفت، جزئیساز و شهودی. نقد تعاریف سنتی علم، نشان داد که تصورات و محفوظات، علم نیستند و عالم، با خلاقیت تعریف میشود. این تمایزات، بستری برای فهم چالشهای علوم اسلامی فراهم میآورد.
بخش دوم: چالشهای علوم اسلامی و رکود علمی
خلط عالم و متعلم
خلط میان عالم و متعلم، چونان غباری است که بر آینه علم نشسته و حقیقت را مکدر ساخته است. این خلط، به دلیل نادرستی در تعریف علم، به رکود علوم اسلامی انجامیده است. متعلم، با حفظ معلومات، خود را عالم میپندارد، حال آنکه عالم، آفریننده علم است. این خطا، مانع پیشرفت علمی شده و اصالت را از علوم اسلامی سلب کرده است.
درنگ: خلط عالم و متعلم، به دلیل تعریف نادرست علم، به رکود علوم اسلامی منجر شده و اصالت علمی را سلب کرده است.
فقدان سند و اصالت
علوم اسلامی، چونان ملکی بیقباله، فاقد سند و کد اصالتاند. این فقدان، شناسایی صاحبان اصلی نظرات را ناممکن ساخته و علوم را از شفافیت محروم کرده است. اگر علم، چونان درختی است که میوههایش دانشاند، نبود سند، چونان قطع ریشههای آن است که رشد را متوقف میسازد.
مثال عالمان دینی
برخی عالمان دینی، چونان پیشگامانی در وادی علم، نظراتی نو آفریدهاند، اما دیگران، با حفظ این نظرات، خود را عالم نامیدهاند. این مثال، بر ضرورت تفکیک میان تولید و تقلید تأکید دارد. متعلم، هرچند دانش را حفظ کند، عالم نیست.
رکود علمی به دلیل خلط
خلط علم و معلومات، چونان باری سنگین بر دوش علوم اسلامی، عالم و متعلم را در عرض یکدیگر قرار داده و رشد علمی را متوقف ساخته است. این رکود، نتیجه فقدان نظام ثبت و سندگذاری است که اصالت را از علم سلب کرده است.
تمثیل شعر و استقبال
در عالم شعر، شاعران از یکدیگر استقبال میکنند یا کپی میسازند، اما هیچکس شعر دیگری را به نام خود ثبت نمیکند. در علم، اما، این خطا رایج است. این تمثیل، بر اصالت شعر و فقدان آن در علم تأکید دارد و نشان میدهد که علم، نیازمند سند است.
درنگ: در شعر، اصالت حفظ میشود و شاعر از تقلید بیجا پرهیز میکند، اما در علم، فقدان سند، اصالت را سلب کرده است.
مشکل شناسایی صاحبان علم
به دلیل خلط علم و معلومات، شناسایی صاحبان اصلی نظرات در علوم اسلامی، چونان یافتن گوهری در میان سنگریزهها، دشوار شده است. این مشکل، علوم را از شفافیت محروم ساخته و پیشرفت را متوقف کرده است.
ضرورت سندگذاری در علم
علم، چونان ملکی ارزشمند، نیازمند سند و ثبت است تا مشخص شود هر نظر از کیست و چه کسی آن را تکمیل کرده است. سندگذاری، چونان کلیدی است که قفلهای نزاع علمی را میگشاید و از تقلید کورکورانه جلوگیری میکند.
درنگ: علم، مانند ملک، نیازمند سندگذاری است تا اصالت و شفافیت حفظ شود و از تقلید جلوگیری گردد.
اصل «الموجود لا یوجد»
علم، ایجادی است و چیزی که موجود است، دوباره موجود نمیشود. کپی و تقلید، علم نیست، بلکه انفعال است. این اصل فلسفی، چونان مشعلی است که راه خلاقیت را روشن میسازد و از تقلید باز میدارد.
مثال فتوا در علم دینی
در علم دینی، فتوا اگر تکرار نظر پیشین باشد، علم نیست. عالم دینی باید نوآوری کند یا نقد و تکمیلی ارائه دهد. این مثال، چونان آیینهای است که ضرورت خلاقیت در علم دینی را به تصویر میکشد.
فقدان سند در علوم اسلامی
علوم اسلامی، چونان کتابی بیفهرست، فاقد تاریخچه و سند نظراتاند. این فقدان، شناسایی تولیدکنندگان اصلی را دشوار ساخته و به رکود علمی انجامیده است.
مقایسه با علوم غربی
در علوم غربی، هر نظریه به نام صاحب اصلی آن ثبت میشود، چونان ستارگانی که در آسمان علم به نام کاشفانشان میدرخشند. این نظام سندگذاری، شفافیت و اصالت را تضمین کرده، حال آنکه علوم اسلامی از این نظام محروماند.
درنگ: علوم غربی، با نظام سندگذاری، اصالت و شفافیت را حفظ کردهاند، اما علوم اسلامی از این نظام محروماند.
تمثیل سند ملکی
چونان خانهای که در گذشته بیقباله بود و دعواهای ملکی را برمیانگیخت، علم نیز بدون سند، دچار نزاع است. سند، چونان ستونی است که بنای علم را استوار میسازد.
دعواهای ملکی و علمی
در گذشته، دعواها بر سر مرزهای ملکی بود، و در علم، فقدان سند، به نزاعهای مشابه انجامیده است. این تمثیل، بر ضرورت شفافیت در علم تأکید دارد.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با بررسی چالشهای علوم اسلامی، نشان داد که خلط عالم و متعلم و فقدان سندگذاری، به رکود علمی منجر شده است. علم دینی، نیازمند نظام ثبت و اصالت است تا از تقلید و نزاع جلوگیری شود. تمثیلات شعر و ملک، بر اهمیت خلاقیت و شفافیت تأکید کردند.
بخش سوم: نقد نظام علمی و پیشنهادهای اصلاحی
نقد تقلیدگرایی در علم دینی
بسیاری از عالمان، چونان مقلدانی در مسیر علم، تنها به حفظ معلومات پرداختهاند و از خلاقیت بازماندهاند. این تقلیدگرایی، چونان سایهای سنگین، بر پیشرفت علم دینی سایه افکنده است.
درنگ: تقلیدگرایی در علم دینی، مانع خلاقیت و پیشرفت شده و نیازمند اصلاح است.
از بین رفتن تولیدکنندگان علم
تولیدکنندگان علم، چونان ستارگان درخشان، به دلیل غلبه تقلیدگرایان، در تاریکی گمنامی فرو رفتهاند. این پدیده، اصالت علمی را نابود کرده و رشد را متوقف ساخته است.
نقد نظام آموزشی علم دینی
نظام آموزشی علم دینی، چونان باغی بیحصار، فاقد سند و کارنامه است و عالم را از متعلم تفکیک نمیکند. این نقص، شفافیت و پیشرفت را از علم دینی سلب کرده است.
تمثیل مشاغل سنتی
در مشاغل سنتی، چون مکانیکی و نجاری، افراد بدون سند و صلاحیت فعالیت میکنند. علم دینی نیز، از این بینظمی رنج میبرد و نیازمند نظام حرفهای است.
نقد بازنشستگی نادرست
استادان، پس از سالها تجربه، چونان گنجینههایی ارزشمند، کنار گذاشته میشوند. این خطا، از بهرهگیری از تجربه جلوگیری کرده و علم را عقیم ساخته است.
پیشنهاد تربیت استادان
استادان باتجربه، چونان مشعلدارانی در مسیر علم، باید به تربیت شاگردان بپردازند تا تجربهشان به نسل جدید منتقل شود. این پیشنهاد، رشد علمی را تضمین میکند.
درنگ: استادان باتجربه باید به تربیت شاگردان بپردازند تا علم با انتقال تجربه رشد کند.
ضرورت پلاك و ملاك
علم و مشاغل، چونان بناهایی استوار، نیازمند پلاك و ملاكاند تا از سرهمبندی جلوگیری شود. سند، اصالت و نظم را به علم بازمیگرداند.
تمایز عالم و متعلم
عالم، با تولید نظرات نو، چونان خالقی در وادی علم است، اما متعلم، تنها تقلید میکند. این تمایز، خلاقیت را از تقلید جدا میسازد.
ارزش نظرات محدود اما اصیل
اگر عالمی چند نظر جدید تولید کند، چونان گوهری نایاب ارزشمند است. تقلید، هرچند فراوان، علم نیست.
نقد خودخواندگی در علم
خودخواندگی در علم، چونان ادعای بیپشتوانه، پیشرفت را متوقف میکند. علم، نیازمند ارزیابی و سند است.
نقد سرقت علمی
تکرار نظرات دیگران به نام خود، چونان سرقتی از گنجینه علم، جرم است و اصالت را نابود میکند.
درنگ: سرقت علمی، با تکرار نظرات دیگران به نام خود، اصالت علم را نابود میکند.
تمثیل جدول ضرب
جدول ضرب، چونان معجزهای ریاضی، خلاقیت عظیمی بود، اما حفظ آن، علم نیست. این تمثیل، بر تفاوت میان تولید و حفظ تأکید دارد.
پیچیدگی علوم قدیم
علوم قدیم، چونان معماهایی پیچیده، دشواریهای فراوانی داشتند، اما سادهسازی آنها، گمنامی تولیدکنندگان را در پی داشت.
نقد گمنامی تولیدکنندگان
تولیدکنندگان علوم، چونان قهرمانانی گمنام، در سایه تقلیدگرایان محو شدهاند. این نقد، بر ضرورت شناسایی آنها تأکید دارد.
حق ولینعمتهای علم
ولینعمتهای علم، چونان پیشگامانی که راه را گشودهاند، باید شناخته شوند و حقشان ادا گردد. این اصل، قدردانی را به علم بازمیگرداند.
مقایسه شعر و علم
شعر، به دلیل حفظ اصالت، پیشرفت کرد، اما علم، به دلیل خلط و تقلید، پسرفت نمود. این مقایسه، بر ضرورت سندگذاری در علم تأکید دارد.
شعر نو و نوآوری
شعر نو، چونان پرندهای که از قفس سنت رها شده، نوآوری را به ارمغان آورد. علم، اما، از این نوآوری محروم مانده است.
نقد کپیبرداری در علم دینی
برخی آثار، چونان کپیهایی از گنجینههای پیشین، به نام خود ثبت شدهاند. این عمل، چونان سرقتی از علم، اصالت را نابود کرده است.
مثال عالمان دینی
برخی عالمان، با وجود محدودیت در حافظه، چونان خالقانی در وادی علم، دانش را آفریدند. این مثال، بر برتری خلاقیت بر محفوظات تأکید دارد.
نقد نظام علم دینی
نظام علم دینی، چونان کتابخانهای بینظم، فاقد سند و کارنامه است و از پاسخگویی به نیازهای جامعه بازمانده است.
مسئولیت علم دینی در جامعه
علم دینی، چونان مشعلی که باید راه را روشن کند، از تولید دانش اجرایی ناتوان مانده و به نیازهای جامعه پاسخ نداده است.
درنگ: علم دینی، به دلیل تقلیدگرایی، از تولید دانش اجرایی ناتوان مانده و به نیازهای جامعه پاسخ نداده است.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با نقد تقلیدگرایی و فقدان سند در علم دینی، بر ضرورت اصلاح نظام علمی تأکید کرد. پیشنهادهایی چون بهرهگیری از تجربه استادان و سندگذاری، راه را برای احیای اصالت علمی هموار میسازد.
بخش چهارم: علم و معرفت در تعامل
علم کلی و معرفت جزئی
علم، چونان نقاشی که با قلممویی پهن کلیات را ترسیم میکند، و معرفت، چونان هنرمندی که با قلممویی ظریف جزئیات را مینگارد، در تعاملی مکملاند. این دو، چونان دو بال پرنده، علم را به اوج میبرند.
درنگ: علم، کلیسازی میکند و معرفت، جزئیسازی. این دو، در تعاملی مکمل، حقیقت را آشکار میسازند.
تصورات، نه علم و نه معرفت
تصورات و محفوظات، چونان سایههایی بیجان، نه علماند و نه معرفت. علم، ایجادی و معرفت، شهودی است. این تمایز، راه را برای فهم حقیقت هموار میسازد.
تمثیل آینه درشت و ریز
علم، چون آینهای درشتنما، کلیات را نشان میدهد، و معرفت، چون آینهای ریزبین، جزئیات را آشکار میسازد. این تمثیل، کارکرد متفاوت این دو را به زیبایی به تصویر میکشد.
ضرورت روشنسازی علم
برای وصول به معرفت، باید ابتدا علم را از تصورات و محفوظات تفکیک کرد. این روشنسازی، چونان گشودن پنجرهای به سوی حقیقت، معرفت را دستیافتنی میسازد.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با تبیین تعامل علم و معرفت، بر تفاوت کارکرد آنها تأکید کرد. علم، کلیساز و معرفت، جزئیساز است. تفکیک تصورات از علم، راه را برای وصول به معرفت هموار میسازد.
نتیجهگیری و جمعبندی نهایی
جهان علم و معرفت، چونان باغی است که در آن، علم، درختان تنومند کلیاتاند و معرفت، گلهای ظریف جزئیات. این نوشتار، با تأمل در درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، نشان داد که خلط عالم و متعلم، فقدان سندگذاری، و تقلیدگرایی، علوم اسلامی را از اصالت و پیشرفت محروم ساخته است. علم، با خلاقیت و معرفت، با شهود تعریف میشود. برای احیای علوم اسلامی، باید نظام پلاك و ملاك ایجاد شود تا تولیدکنندگان واقعی شناسایی شده و از تقلید و سرقت علمی جلوگیری گردد. این کتاب، با زبانی متین و علمی، راه را برای بازتعریف علم و معرفت در راستای پاسخگویی به نیازهای جامعه هموار ساخت.
با نظارت صادق خادمی