متن درس
بررسی انتقادی تجرد نفس ناطقه در فلسفه اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۱۱۶۳)
مقدمه: بازاندیشی در مفهوم تجرد نفس
نفس ناطقه انسانی، بهسان گوهر تابناکی در سپهر فلسفه اسلامی، همواره محمل پرسشها و تأملات عمیق بوده است. این مفهوم، که فلاسفهای چون ابنسینا، ملاصدرا، و علامه طباطبایی آن را با دقتی فلسفی کاویدهاند، در کانون گفتمانهای وجودشناختی و معرفتشناختی قرار دارد. پرسش از چیستی نفس، تمایز آن با نفس حیوانی، نو یا کهنه بودن آن، و مهمتر از همه، مجرد یا مادی بودنش، از دیرباز ذهن فیلسوفان و متکلمان را به خود مشغول داشته است. این نوشتار، با رویکردی انتقادی، به بررسی استدلالهای سنتی در اثبات تجرد نفس پرداخته و با نگاهی نوگرایانه، کاستیهای این استدلالها را در پرتو علوم و روشهای مدرن مورد نقد قرار میدهد. هدف، نه تنها بازخوانی آرای پیشینیان، بلکه ارائه بستری برای بازاندیشی در روشهای فلسفی و همسویی آنها با نیازهای معرفتی امروز است. ساختار این نوشتار، با دستهبندی موضوعات در بخشهای موضوعی، بهگونهای طراحی شده که هر بخش، پرسشی بنیادین را کالبدشکافی کرده و با تحلیلهای تفصیلی، راه را برای فهمی ژرفتر هموار میسازد.
بخش نخست: چیستی نفس و تمایز آن از نفس حیوانی
تعریف نفس ناطقه انسانی
نفس ناطقه انسانی، بهمثابه جوهر مدبر بدن، حامل تواناییهای متعالی است که انسان را از دیگر موجودات متمایز میسازد. این نفس، بهویژه به دلیل برخورداری از قوه ناطقه، که مبنای عقلانیت و قربات الهی است، در فلسفه اسلامی جایگاهی ویژه دارد. ابنسینا و ملاصدرا، نفس انسانی را بهسان پلی میان ماده و معنا توصیف کردهاند که در ذات خویش از ماده بینیاز است، اما در فعل به جسم وابسته است. این تمایز، ریشه در توانایی نفس انسانی برای ادراک مفاهیم کلی و تعقل انتزاعی دارد، چیزی که در نفس حیوانی، که محدود به ادراکات حسی است، یافت نمیشود.
درنگ: نفس ناطقه انسانی، به دلیل قوه ناطقه، توانایی بارگذاری قربات الهی و علم را داراست، که آن را از نفس حیوانی متمایز میسازد.
تحلیل و نقد
تمایز نفس انسانی از نفس حیوانی، در فلسفه اسلامی، بر پایه قوه ناطقه استوار است. این قوه، که انسان را بهسوی تعقل و معرفت رهنمون میشود، در آثار ابنسینا و ملاصدرا بهعنوان گوهر وجودی انسان معرفی شده است. بااینحال، پرسش از چگونگی این تمایز و کفایت استدلالهای ارائهشده، همچنان نیازمند بازنگری است. آیا قوه ناطقه بهتنهایی میتواند مبنای تمایز ماهوی باشد، یا نیاز به استدلالهای دقیقتری است که با علوم مدرن همخوانی داشته باشد؟
بخش دوم: نو یا کهنه بودن نفس
مسئله تناسخ و خلقت نفس
یکی از پرسشهای بنیادین در فلسفه اسلامی، نو یا کهنه بودن نفس انسانی است. آیا نفس، بهسان گوهری تازهآفریده، در هر فرد بهصورت یکتا خلق میشود، یا به باور تناسخیان، کهنه و مستعمل است؟ فلسفه اسلامی، بهویژه در آرای ابنسینا و ملاصدرا، تناسخ را به دلیل مغایرت با تجرد نفس ناطقه رد میکند. نفس انسانی، بهعنوان جوهر مجرد، نمیتواند در چرخهای از تناسخ گرفتار باشد، زیرا این امر با استقلال وجودی آن در تعارض است.
درنگ: تناسخ، به دلیل ناسازگاری با تجرد نفس، در فلسفه اسلامی مردود است، زیرا نفس انسانی بهصورت یکتا و نو خلق میشود.
تحلیل و نقد
رد تناسخ در فلسفه اسلامی، بر پایه استدلالهایی است که تجرد نفس را پیشفرض میگیرند. بااینحال، اگر تجرد نفس خود محل تردید باشد، این استدلالها نیز شکننده میشوند. نقد این بخش بر آن است که پیشفرضهای فلسفی، بدون بازنگری در پرتو معرفت مدرن، نمیتوانند بهتنهایی پاسخگوی پرسشهای امروزی باشند.
بخش سوم: تجرد یا مادیت نفس
تعریف تجرد و دیدگاه فلاسفه
تجرد، در فلسفه اسلامی، به معنای جوهر روحانیای است که در ذات و فعل از ماده بینیاز است. فلاسفهای چون ملاصدرا، نفس ناطقه را جوهری مجرد میدانند که در ذات خویش از ماده مستقل است، هرچند در عالم ماده به جسم وابسته است. این دیدگاه، که ریشه در آرای ارسطو و نوافلاطونیان دارد، نفس را بهسان نوری الهی تصویر میکند که در کالبد مادی سکنی گزیده است.
درنگ: تجرد نفس، به معنای استقلال ذاتی آن از ماده است، اما وابستگی فعلی آن به جسم در عالم ماده، از ویژگیهای آن شمرده میشود.
نقد استدلالهای سنتی
استدلالهای سنتی برای اثبات تجرد نفس، از منظر روششناسی مدرن، با کاستیهایی مواجهاند. این استدلالها، که اغلب بر پیشفرضهای متافیزیکی استوارند، در برابر پرسشهای معرفتشناختی و علمی امروز ناکافی به نظر میرسند. برای نمونه، برهان «الواحد لا یصدر إلا الواحد» که در نظام صدور ابنسینا مطرح شده، ارتباط مستقیمی با تجرد نفس انسانی ندارد و نمیتواند بهتنهایی این ادعا را اثبات کند.
بخش چهارم: نقد ادله نقلی و عقلی
ادله نقلی و محدودیتهای آن
ادله نقلی، مانند روایت «اولین چیزی که خدا خلق کرد، عقل بود» یا روایت شیخ طوسی در خصال مبنی بر خلقت عقل از نور مخزون، از سوی فلاسفه برای اثبات تجرد نفس مورد استناد قرار گرفتهاند. بااینحال، این روایات به عقل کلی اشاره دارند و ارتباط مستقیمی با نفس ناطقه انسانی ندارند. عقل کلی، بهسان موجودی متعالی در سپهر الهی، از نفس انسانی که موضوع این بحث است، متمایز است.
درنگ: روایات مربوط به خلقت عقل، به عقل کلی اشاره دارند و نمیتوانند تجرد نفس ناطقه انسانی را اثبات کنند.
ادله عقلی و کاستی آنها
ادله عقلی، مانند برهان امکان اشرف یا برهان حرکات شوقیه افلاک، نیز در اثبات تجرد نفس ناکام ماندهاند. برهان امکان اشرف، که به ترتیب مراتب وجود اشاره دارد، و برهان حرکات شوقیه، که مبتنی بر هیئت بطلمیوسی است، با یافتههای علمی مدرن ناسازگارند. افلاک، که در فلسفه قدیم بهعنوان موجوداتی دارای نفس ناطقه تصور میشدند، در نجوم مدرن صرفاً اجسام مادیاند که تحت قوانین طبیعی حرکت میکنند.
درنگ: برهان حرکات شوقیه افلاک، به دلیل وابستگی به هیئت بطلمیوسی، نمیتواند تجرد نفس را اثبات کند، زیرا افلاک خود مادیاند.
نقد آیه تسبیح موجودات
آیه يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ («آنچه در آسمانهاست برای خدا تسبیح میگویند») به تسبیح جبلی موجودات اشاره دارد، نه حرکات شوقیه. این تسبیح، که در فلسفه و عرفان اسلامی بهصورت مجازی تفسیر شده، نمیتواند دلیلی بر تجرد نفس باشد، زیرا با تسبیح انسانی، که مبتنی بر نطق و آگاهی است، متفاوت است.
بخش پنجم: محدودیتهای تاریخی و اجتماعی علم دینی
موانع پیشرفت علمی
علم دینی در گذشته، به دلیل محدودیتهای اجتماعی و اقتصادی، از جمله فقر و فشارهای سیاسی، نتوانسته است بهطور کامل به کاوشهای عمیق علمی بپردازد. عالمان بزرگی چون علامه طباطبایی، با وجود پاکی و تقوای بینظیر، در شرایط دشواری به سر میبردند که مانع از تحقیقات گسترده و عمیق بود. این محدودیتها، که ریشه در ساختارهای اجتماعی و اقتصادی زمانه داشت، علم دینی را از دستیابی به پیشرفتهای لازم بازداشت.
درنگ: محدودیتهای اجتماعی و اقتصادی، مانع از پیشرفت علمی عالمان دینی در گذشته شد و بر کیفیت تحقیقات فلسفی تأثیر گذاشت.
نمونههای تاریخی
عالمان بزرگی چون مرحوم الهی و آخوند همدانی، در فقر و تنگدستی روزگار گذراندند. برای نمونه، علامه طباطبایی، که از ستارگان آسمان علم دینی بود، در مظلومیت و سادگی درگذشت و حتی مراسم تدفین او با کمترین تشریفات برگزار شد. این شرایط، نشاندهنده موانعی است که علم دینی را از شکوفایی کامل بازداشت.
بخش ششم: ضرورت بازنگری در روشهای فلسفی
نیاز به استدلال دقیق و مدرن
فلسفهورزی، بهسان جراحی ظریف، نیازمند دقتی بیوقفه و روشهایی استوار است. استدلالهای سنتی، که اغلب بر پیشفرضهای متافیزیکی و غیرعلمی استوارند، در برابر پرسشهای دانشمندان مدرن ناکافیاند. فیلسوف امروزی باید، مانند ریاضیدانی که معادلات را با دقت حل میکند، از روشهای علمی و منطقی بهره گیرد و از افزودن صفا و اشراق بهجای استدلال پرهیز کند.
درنگ: فلسفهورزی مدرن باید با روشهای علمی و دقیق همراه باشد و از رویکردهای غیراستدلالی دوری گزیند.
نقد دیدگاههای علمی گذشته
دیدگاههای علمی گذشته، مانند باور به کروی نبودن زمین یا نفی جاذبه، به دلیل محدودیتهای معرفتی و تجربی زمانه، قابل دفاع نیستند. حتی عالمان بزرگی چون مرحوم الهی، با وجود پاکی و ملکوت، در برخی مسائل علمی دچار خطا بودند. این خطاها، نه از ناتوانی شخصی، بلکه از محدودیتهای تاریخی و اجتماعی ناشی میشد.
بخش هفتم: غیرمتناهی بودن هستی و نقد تجرد
غیرمتناهی بودن ماده و نفس
هستی، بهسان رودی خروشان، در حرکتی دائم و غیرمتناهی جریان دارد. ماده، حتی در کوچکترین ذرهاش، مانند دانه ارزن، دارای آثار و حرکات غیرمتناهی است. این ویژگی، که با مفهوم حرکت جوهری ملاصدرا همخوانی دارد، نشان میدهد که غیرمتناهی بودن صرفاً به تجرد اختصاص ندارد. نفس ناطقه نیز، در سیر تکاملی خود، به هیچ مرتبه متناهی قانع نیست، اما این ویژگی نمیتواند تجرد آن را اثبات کند.
درنگ: غیرمتناهی بودن ماده و نفس، نمیتواند دلیلی بر تجرد نفس باشد، زیرا ماده نیز در ذات خود غیرمتناهی است.
نقد برهان کمال
کمال و نقص، مفاهیمی نسبیاند. حتی ائمه معصومین، در برابر کمال مطلق الهی، ناقصاند. بنابراین، استدلال به کمال نفس برای اثبات تجرد آن، ناکافی است، زیرا ماده نیز میتواند در مرتبه خود کامل باشد.
بخش هشتم: مادیت نفس و وابستگی به جسم
نفس در عالم برزخ و قیامت
نفس ناطقه، در عالم برزخ با بدن مثالی و در قیامت با بدن جسمانی همراه است. این وابستگی به جسم، چه در عالم ماده و چه در قیامت، نشاندهنده پیوند ناگسستنی نفس با ماده است. معاد جسمانی، که در آرای ملاصدرا و علامه طباطبایی مورد تأکید است، این وابستگی را تأیید میکند.
درنگ: نفس ناطقه در برزخ با بدن مثالی و در قیامت با بدن جسمانی همراه است، که نشاندهنده وابستگی آن به ماده است.
مادیت صفات انسانی
صفات انسانی، مانند نطق و ادراک، میتوانند ریشه در ماده داشته باشند، زیرا نفس از غذای مادی تغذیه میکند. این وابستگی، فرض تجرد مطلق نفس را به چالش میکشد و نیاز به بازتعریف مفهوم تجرد را برجسته میسازد.
بخش نهم: ضرورت مدرنیزاسیون علم دینی
چالشهای علم دینی
علم دینی، برای پاسخگویی به نیازهای معاصر، باید خود را با روشهای علمی و مدرن همسو سازد. استدلالهای سنتی، که در برابر دانشمندان جهانی ناکافیاند، نیازمند بازنگریاند. حوزههای علمیه باید، بهسان دانشگاههای مدرن، به روشهای دقیق و مستند مجهز شوند تا بتوانند در گفتمان جهانی مشارکت کنند.
درنگ: علم دینی باید با روشهای مدرن و دقیق همسو شود تا در گفتمان جهانی جایگاه شایستهای یابد.
نقد منابع آموزشی
برخی منابع آموزشی، مانند شرح تجرید مرحوم شعرانی، که برای مخاطبان غیرحوزوی نوشته شدهاند، بهاشتباه در حوزهها بهعنوان منابع علمی مورد استفاده قرار گرفتهاند. این امر، نشاندهنده نیاز به بازنگری در نظام آموزشی علم دینی است.
جمعبندی
این نوشتار، با کاوشی انتقادی در استدلالهای سنتی برای اثبات تجرد نفس ناطقه انسانی، به بررسی کاستیهای این استدلالها پرداخت. ادله نقلی، مانند روایات خلقت عقل، و ادله عقلی، مانند برهان امکان اشرف و حرکات شوقیه افلاک، به دلیل عدم ارتباط مستقیم با نفس انسانی و ناسازگاری با علوم مدرن، ناکافیاند. غیرمتناهی بودن ماده و شباهت آن با نفس، فرض تجرد مطلق را به چالش میکشد. محدودیتهای تاریخی و اجتماعی علم دینی، از جمله فقر و فشارهای سیاسی، مانع از پیشرفت علمی عالمان گذشته شد. این نوشتار، با تأکید بر ضرورت بازنگری در روشهای فلسفی و همسویی با علوم مدرن، راه را برای فلسفهورزی دقیق و متناسب با نیازهای معاصر هموار میسازد. نفس ناطقه، بهسان گوهری در کالبد انسانی، همچنان نیازمند کاوشی عمیقتر است تا در پرتو معرفت مدرن، جایگاه شایسته خود را بیابد.
با نظارت صادق خادمی