متن درس
کاوشی در تجرد نفس: نقدی بر استدلال ابنسینا در فلسفه اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۱۱۷۱)
دیباچه
بحث تجرد نفس ناطقه انسانی، از دیرباز یکی از کانونیترین مسائل فلسفه اسلامی بوده است که در آثار فیلسوفان بزرگی چون ابنسینا به تفصیل بررسی شده است. این نوشتار، برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، به بازسازی و نقد استدلال ابنسینا در اثبات تجرد نفس میپردازد. این استدلال که بر تمایز میان کلی و فرد، معقول و محسوس، و وجود ذهنی و خارجی استوار است، از منظری انتقادی مورد کنکاش قرار گرفته تا ضعفها و پیشفرضهای آن آشکار گردد. با بهرهگیری از تمثیلات، اشارات قرآنی، و تحلیلهای عمیق فلسفی، این نوشتار میکوشد تا ضمن حفظ تمامی جزئیات درسگفتار، ساختاری علمی و منسجم ارائه دهد که هم برای پژوهشگران فلسفه اسلامی و هم برای جویندگان حقیقت، راهگشا باشد. تأکید بر روش پرسشمحور، نقد پیشفرضهای سنتی، و ضرورت شناخت ماده پیش از پرداختن به مسائل الهی، محور اصلی این بررسی است.
بخش یکم: بازسازی استدلال ابنسینا در اثبات تجرد نفس
مبنای استدلال: تمایز کلی و فرد
ابنسینا در آثار خود، از جمله «شفا» و «اشارات»، استدلالی برای اثبات تجرد نفس ناطقه انسانی ارائه کرده که به دلیل عمق و تأثیرگذاریاش، بهعنوان یکی از برجستهترین بیانها در فلسفه اسلامی شناخته شده است. این استدلال بر تمایز میان مفهوم کلی «انسان» و مصادیق فردی آن، مانند زید، عمر، و بکر، استوار است. به باور ابنسینا، مفهوم «انسان» که بر افراد متعدد انطباق مییابد، از مصادیق خود متمایز است و نمیتوان آن را در قالب یک فرد خاص محصور کرد.
درنگ: مفهوم «انسان» بهعنوان یک کلی، از مصادیق فردی مانند زید و عمر متمایز است و انطباق آن بر افراد، وحدت حقیقتی را نشان میدهد که فارغ از کثرت مصادیق است.
این تمایز، بنیان استدلال ابنسینا را تشکیل میدهد. او معتقد است که اگر «انسان» در خارج و در قلمرو محسوسات وجود داشته باشد، باید عوارض حسی نظیر طول، عرض، یا رنگ داشته باشد. اما از آنجا که مفهوم کلی «انسان» فاقد این عوارض است، نمیتوان آن را محسوس دانست. ابنسینا نتیجه میگیرد که این مفهوم، نه در خارج، بلکه در ذهن وجود دارد و از اینرو، معقول صرف است.
غیرمحسوس بودن و معقول صرف
ابنسینا با تأکید بر غیرمحسوس بودن مفهوم کلی «انسان»، آن را از مقوله مصادیق مادی مانند زید و عمر جدا میکند. او استدلال میکند که چون این مفهوم در هیچیک از افراد بهصورت محسوس یافت نمیشود، پس نمیتواند مادی باشد. از اینرو، آن را «معقول صرف» میخواند، یعنی موجودی که تنها در ذهن ادراک میشود و از ماده و عوارض آن آزاد است.
درنگ: غیرمحسوس بودن مفهوم کلی «انسان» به معنای معقول بودن آن است، و معقول بودن، به باور ابنسینا، دلیلی بر تجرد این مفهوم از ماده است.
این استدلال به همه کلیها تعمیم داده میشود. ابنسینا معتقد است که هر مفهوم کلی، مانند «حیوان» یا «جوهر»، به دلیل فقدان عوارض حسی، غیرمحسوس و معقول است و از اینرو، مجرد تلقی میشود. این دیدگاه، ریشه در تمایز میان وجود ذهنی و وجود خارجی دارد که در فلسفه اسلامی جایگاه ویژهای دارد.
اشتراک معنوی و وحدت حقیقت
مفهوم «انسان» نزد ابنسینا، نه تنها از افراد متمایز است، بلکه بهصورت مشترک معنوی بر همه مصادیق، اعم از کوتاه، بلند، یا باسواد، انطباق مییابد. این اشتراک معنوی، به معنای وحدت حقیقتی است که فارغ از کثرت ظاهری افراد، یکسان باقی میماند. به تعبیر ابنسینا، «حقیقت انسان» در همه مصادیق واحد است و اختلافات ظاهری، مانند تفاوت در قد یا ویژگیهای فردی، در این حقیقت خللی وارد نمیکند.
درنگ: اشتراک معنوی مفهوم «انسان» نشاندهنده وحدت حقیقتی است که در همه افراد یکسان است و از کثرت مصادیق متأثر نمیشود.
این وحدت، یکی از ارکان اصلی استدلال ابنسینا در اثبات تجرد است. او معتقد است که چون این حقیقت کلی در هیچیک از مصادیق بهصورت محسوس وجود ندارد، پس باید در قلمرو ذهن و بهصورت معقول ادراک شود، و از آنجا که معقول است، مجرد تلقی میگردد.
جمعبندی بخش یکم
استدلال ابنسینا در اثبات تجرد نفس، بر تمایز میان مفهوم کلی «انسان» و مصادیق فردی آن استوار است. او با تأکید بر غیرمحسوس بودن این مفهوم به دلیل فقدان عوارض حسی، آن را معقول صرف و در نتیجه مجرد میداند. این استدلال، که به همه کلیها تعمیم داده میشود، در فلسفه اسلامی تأثیر عمیقی داشته و مبنای بسیاری از بحثهای متافیزیکی قرار گرفته است. با این حال، کفایت منطقی این استدلال و پیشفرضهای آن نیازمند بررسی انتقادی است که در بخش بعدی به آن پرداخته خواهد شد.
بخش دوم: نقد استدلال ابنسینا
نقد پیشفرض غیرمحسوس بودن
استدلال ابنسینا بر این پیشفرض استوار است که مفهوم کلی «انسان» به دلیل تمایز از مصادیق فردی، غیرمحسوس است. اما این پیشفرض از منظر انتقادی مورد سؤال قرار میگیرد. تمایز مفهوم کلی از افراد، گرچه درست است، دلیلی بر غیرمحسوس بودن آن ارائه نمیدهد. مفهوم «انسان» بر مصادیق متعدد انطباق مییابد، اما این انطباق به معنای جدایی کامل از قلمرو محسوسات نیست.
درنگ: تمایز مفهوم کلی «انسان» از مصادیق فردی، دلیلی بر غیرمحسوس بودن آن نیست، زیرا انطباق مفهوم بر افراد، لزوماً به معنای جدایی از ماده و عوارض آن نیست.
برای مثال، زید و عمر هر دو انساناند، اما نمیتوان گفت زید، عمر است. این تمایز میان افراد، به معنای مادی بودن هر دو است. حال اگر مفهوم «انسان» از زید و عمر متمایز باشد، این تمایز به خودی خود دلیلی بر غیرمحسوس بودن آن نیست. ممکن است مفهوم «انسان» همچنان در قلمرو ماده و با تغییرات مادی در ذهن ادراک شود.
نقد معقول بودن و تجرد
ابنسینا از غیرمحسوس بودن مفهوم کلی، معقول بودن آن را نتیجه میگیرد و از معقول بودن، به تجرد میرسد. اما این استنتاج نیز مورد نقد قرار میگیرد. حتی اگر بپذیریم که مفهوم «انسان» غیرمحسوس است، دلیلی وجود ندارد که آن را معقول صرف بدانیم. همچنین، معقول بودن یک مفهوم، لزوماً به معنای مجرد بودن آن نیست. ممکن است ذهن، که خود مادی است، مفاهیم را بهصورت مادی ادراک کند.
درنگ: معقول بودن یک مفهوم، دلیلی بر تجرد آن نیست؛ ذهن میتواند مادی باشد و مفاهیم ذهنی نیز میتوانند با تغییرات مادی همراه باشند.
این نقد، ریشه در اختلاف بنیادین میان طبیعیون و الهیون دارد. طبیعیون ذهن را مادی میدانند و معتقدند که مفاهیم ذهنی، مانند «انسان»، نتیجه تغییرات مادی در مغز هستند. در مقابل، الهیون ذهن را مجرد میپندارند. اما برای اثبات تجرد ذهن، نیاز به دلیلی فراتر از صرف معقول بودن است.
روش پرسشمحور در برابر حکممحوری
یکی از انتقادات اساسی به استدلال ابنسینا، رویکرد حکممحور آن است. به جای صدور احکام قطعی، مانند «غیرمحسوس است»، «معقول است»، یا «مجرد است»، باید پرسشهایی بنیادین مطرح کرد: آیا مفهوم «انسان» در خارج است یا در ذهن؟ اگر در ذهن است، آیا ذهن خود مادی است یا مجرد؟ این پرسشها، به جای پیشداوری، ما را به سوی تحلیل دقیقتر هدایت میکنند.
درنگ: در فلسفه، پرسشمحوری بر حکممحوری ترجیح دارد؛ باید از صدور احکام قطعی پرهیز کرد و با سؤال، حقیقت را کاوش نمود.
این روش، مانند چراغی در تاریکی، راه را برای فهم عمیقتر روشن میسازد و از سادهانگاری در استدلالهای فلسفی جلوگیری میکند.
تمثیل دیوار: جوهر مادی و ادراک عقلی
برای روشن شدن این نقد، تمثیلی آورده شده است: دیوار، بهعنوان یک جوهر مادی، محسوس نیست، اما عقل آن را ادراک میکند. ما رنگ دیوار یا سطح آن را با حس میبینیم، اما وجود جوهر دیوار را با عقل درمییابیم. با این حال، این ادراک عقلی دلیلی بر تجرد دیوار نیست؛ دیوار همچنان مادی است.
درنگ: ادراک عقلی یک جوهر، مانند دیوار، دلیلی بر تجرد آن نیست؛ جوهر میتواند مادی باشد و با عقل ادراک شود.
این تمثیل نشان میدهد که تمایز میان ادراک حسی و عقلی، به معنای تجرد ادراک عقلی نیست. ممکن است ذهن، با وجود ادراک مفاهیم کلی، همچنان مادی باشد و این مفاهیم نتیجه تغییرات فیزیکی در مغز باشند.
جمعبندی بخش دوم
نقد استدلال ابنسینا نشان میدهد که پیشفرضهای او، از جمله غیرمحسوس بودن مفهوم کلی و معقول صرف بودن آن، فاقد دلیل کافیاند. تمایز مفهوم «انسان» از مصادیق فردی، دلیلی بر غیرمحسوس بودن یا تجرد آن نیست. همچنین، معقول بودن یک مفهوم، لزوماً به معنای مجرد بودن آن نیست، زیرا ذهن میتواند مادی باشد. روش پرسشمحور، به جای حکممحوری، راه را برای فهم دقیقتر باز میکند. تمثیلاتی مانند دیوار، این حقیقت را روشن میسازند که ادراک عقلی، دلیلی بر تجرد نیست.
بخش سوم: نقد مفاهیم بنیادین فلسفه اسلامی
نقد مفهوم ماهیت و کلی طبیعی
یکی از انتقادات بنیادین به فلسفه سنتی، مفهوم «ماهیت» و «کلی طبیعی» است. استاد فرزانه قدسسره معتقدند که ماهیت، بهعنوان یک حقیقت مستقل، وجود ندارد. آنچه ما «انسان» یا «حیوان» مینامیم، مفاهیم انتزاعی ذهنیاند که از مصادیق خارجی، مانند زید و عمر، استخراج شدهاند. این مفاهیم، نه طبیعت مستقل دارند و نه در خارج موجودند.
درنگ: ماهیت و کلی طبیعی وجود ندارند؛ اینها مفاهیم انتزاعی ذهنیاند که از مصادیق خارجی استخراج شده و فاقد وجود مستقلاند.
برای مثال، مفهوم «آب» در خارج وجود ندارد؛ آنچه موجود است، مصادیق آب، مانند آب دریا، کوزه، یا لیوان است. مفهوم «آب» یک عنوان عام ذهنی است که بر این مصادیق اطلاق میشود، اما خود بهعنوان یک حقیقت مستقل وجود ندارد. این نقد، ریشه در وجودگرایی فلسفه اسلامی، بهویژه آرای ملاصدرا، دارد که وجود را بر ماهیت مقدم میداند.
نقد عالم مثل افلاطونی
نظریه عالم مثل، که در فلسفه افلاطون مطرح شده و در برخی جریانهای فلسفه اسلامی تأثیر گذاشته، نیز مورد نقد قرار میگیرد. این نظریه، که مفاهیم کلی مانند «انسان» را بهعنوان صورتهای مستقل در عالم بالا میداند، نادرست تلقی میشود. استاد فرزانه قدسسره تأکید میکنند که مفاهیم کلی، مانند «انسان»، تنها در ذهن وجود دارند و در خارج، تنها مصادیق فردی یافت میشوند.
درنگ: عالم مثل افلاطونی، که مفاهیم کلی را بهعنوان موجودات مستقل در عالم بالا میداند، نادرست است؛ کلیها تنها مفاهیم ذهنیاند.
این نقد، مانند تیری بر قلب تصورات خیالی، نظریه عالم مثل را فرو میریزد و تأکید میکند که حقیقت انسان، در مصادیق فردی او نهفته است، نه در صورتهای خیالی عالم بالا.
تمثیل رجل همدانی: جستوجوی حقیقت انسان
استاد فرزانه قدسسره با اشاره به داستان رجل همدانی، که در روز روشن با چراغ به دنبال انسان میگشت، نشان میدهند که حقیقت انسان، نه در مصادیق عادی (دیو و دد)، بلکه در حقیقتی متافیزیکی نهفته است. این تمثیل، به تمایز میان حقیقت متعالی انسان و مصادیق روزمره او اشاره دارد.
درنگ: رجل همدانی در جستوجوی حقیقت متافیزیکی انسان بود، نه مصادیق عادی که دیو و دد خوانده میشوند.
این داستان، مانند آیینهای، حقیقتجویی عمیق را در برابر سطحنگری روزمره قرار میدهد و بر ضرورت کاوش متافیزیکی تأکید میورزد.
جمعبندی بخش سوم
نقد مفاهیم بنیادین فلسفه اسلامی، مانند ماهیت، کلی طبیعی، و عالم مثل، نشان میدهد که این مفاهیم، بیش از آنکه حقیقتی مستقل داشته باشند، انتزاعات ذهنیاند. مفهوم «انسان» یا «آب»، عناوین عامی هستند که از مصادیق خارجی استخراج شدهاند و وجود مستقلی ندارند. نظریه عالم مثل افلاطونی نیز به دلیل فقدان دلیل، رد میشود. تمثیل رجل همدانی، این حقیقت را روشن میسازد که جستوجوی حقیقت انسان، فراتر از مصادیق عادی، به سوی حقیقتی متعالی هدایت میشود.
بخش چهارم: ذهن، ماده، و ادراک
ذهن و تغییرات مادی
یکی از نقدهای اساسی به استدلال ابنسینا، پیشفرض تجرد ذهن است. استاد فرزانه قدسسره تأکید میکنند که هیچ دلیلی در فلسفه سنتی برای اثبات تجرد ذهن ارائه نشده است. مفاهیم ذهنی، مانند «انسان»، با تغییرات مادی در مغز همراهاند. علوم شناختی نشان دادهاند که هر ادراک، از دیدن و شنیدن گرفته تا اراده و تصمیمگیری، با تغییرات فیزیولوژیک در مغز همراه است.
درنگ: مفاهیم ذهنی با تغییرات مادی در مغز همراهاند؛ هیچ دلیلی برای تجرد ذهن در فلسفه سنتی ارائه نشده است.
برای مثال، همانگونه که یک حبه قند میتواند اقیانوس را تغییر دهد، هر ادراک، هرچند کوچک، مغز را جابهجا میکند. این تغییرات، مانند موجهایی بر سطح آب، نشاندهنده مادی بودن فرآیندهای ذهنیاند.
تمثیل برق و کامپیوتر
استاد فرزانه قدسسره با تمثیل برق و کامپیوتر، این حقیقت را روشن میسازند که فرآیندهای ذهنی، مانند جریان برق در سیمها، مادیاند. در کامپیوتر، تصاویر و دادهها نتیجه تغییرات مادیاند، نه اشکال واقعی. به همین ترتیب، مفاهیم ذهنی نیز نتیجه تغییرات مادی در مغز هستند.
درنگ: مفاهیم ذهنی، مانند دادههای کامپیوتری، نتیجه تغییرات مادیاند و دلیلی بر تجرد آنها نیست.
این تمثیل، مانند نوری بر تاریکی، نشان میدهد که ذهن، هرچند پیچیده، میتواند مادی باشد و نیازی به فرض تجرد نیست.
ادراک حیوان و انسان
استاد فرزانه قدسسره با تمثیل الاغ، تفاوت ادراک انسان و حیوان را نشان میدهند. الاغ خطر خاص را ادراک میکند، اما خطر کلی را نمیفهمد. انسان، علاوه بر خطر خاص، خطر کلی را نیز درمییابد. اما این تفاوت در گستردگی ادراک است، نه در اصل ادراک. حیوان نیز ذهن دارد، اما ذهن او محدودتر از انسان است.
درنگ: تفاوت ادراک انسان و حیوان در گستردگی است، نه در اصل ادراک؛ حیوان نیز ذهن دارد، اما محدودتر.
این تمثیل، مانند آینهای، شباهت و تفاوت میان ذهن انسان و حیوان را نشان میدهد و بر مادی بودن فرآیند ادراک تأکید میورزد.
جمعبندی بخش چهارم
نقد پیشفرض تجرد ذهن نشان میدهد که مفاهیم ذهنی، مانند «انسان»، با تغییرات مادی در مغز همراهاند. تمثیلات برق، کامپیوتر، و الاغ، این حقیقت را روشن میسازند که ادراکات ذهنی، چه در انسان و چه در حیوان، نتیجه فرآیندهای مادیاند. تفاوت انسان و حیوان در گستردگی ادراک است، نه در اصل آن. این دیدگاه، ضرورت بازنگری در پیشفرضهای سنتی تجرد را برجسته میکند.
بخش پنجم: ضرورت شناخت ماده و روششناسی فلسفی
شناخت ماده پیش از الهیات
استاد فرزانه قدسسره تأکید میکنند که پیش از پرداختن به مسائل الهی، باید ماده و طبیعت بهدرستی شناخته شوند. این دیدگاه، ریشه در اختلاف میان ارسطو و افلاطون دارد. ارسطو معتقد بود که شناخت باید از طبیعت و ماده آغاز شود، در حالی که افلاطون از خدا و عالم بالا شروع میکرد. این اختلاف، در فلسفه اسلامی نیز تأثیر گذاشته است.
درنگ: شناخت ماده و طبیعت، مقدم بر پرداختن به مسائل الهی است؛ بدون فهم ماده، متافیزیک ناکارآمد خواهد بود.
ملاصدرا، که از افلاطون تأثیر پذیرفته، از خدا آغاز میکند، اما به دلیل ناشناخته ماندن ماده، در تبیین مسائل متافیزیکی با چالش مواجه میشود. این نقد، مانند راهنمایی در بیابان، بر ضرورت شناخت دقیق ماده تأکید میورزد.
نقد روش فلسفه اسلامی
استاد فرزانه قدسسره معتقدند که علم دینی، به دلیل کمتوجهی به علوم طبیعی و تجربی، در تبیین مسائل متافیزیکی ناکارآمد بوده است. شناخت ماده، مانند پایهای برای بنای معرفت، ضروری است. بدون این پایه، فلسفه به گمانهزنیهای خیالی فرو میغلتد.
درنگ: علم دینی، به دلیل کمتوجهی به علوم طبیعی، در تبیین مسائل متافیزیکی ناکارآمد است؛ تلفیق علوم تجربی و فلسفه ضروری است.
این نقد، مانند زنگ بیداری، فیلسوفان را به بازنگری در روششناسی خود دعوت میکند و بر اهمیت علوم تجربی در فلسفه تأکید میورزد.
اشاره قرآنی
در قرآن کریم آمده است: رَبُّ الْعَالَمِينَ (فاتحه: ۲)، به معنای «پروردگار جهانیان». این آیه، مانند دری گشوده به سوی حقیقت، بر گستردگی مراتب وجود و حاکمیت الهی بر همه آنها دلالت دارد. شناخت ماده و مجرد، هر دو در این مراتب جای دارند و باید به ترتیب و با دقت کاوش شوند.
درنگ: آیه رَبُّ الْعَالَمِينَ بر مراتب بیکران وجود دلالت دارد و شناخت ماده و مجرد را در این چارچوب ضروری میسازد.
جمعبندی بخش پنجم
شناخت ماده، بهعنوان پایهای برای متافیزیک، ضرورتی انکارناپذیر است. اختلاف ارسطو و افلاطون، و تأثیر آن بر فلسفه اسلامی، نشان میدهد که بدون فهم دقیق ماده، پرداختن به مسائل الهی به گمانهزنی منجر میشود. علم دینی، با کمتوجهی به علوم طبیعی، در تبیین مسائل متافیزیکی ناکارآمد بوده است. آیه رَبُّ الْعَالَمِينَ بر گستردگی مراتب وجود تأکید میکند و راه را برای شناخت تدریجی ماده و مجرد هموار میسازد.
نتیجهگیری کل
این نوشتار، با بازسازی و نقد استدلال ابنسینا در اثبات تجرد نفس، نشان داد که پیشفرضهای او، از جمله غیرمحسوس بودن مفهوم کلی و معقول صرف بودن آن، فاقد دلیل کافیاند. تمایز مفهوم «انسان» از مصادیق فردی، دلیلی بر تجرد آن نیست، زیرا مفاهیم ذهنی میتوانند نتیجه تغییرات مادی در مغز باشند. نقد مفاهیم ماهیت، کلی طبیعی، و عالم مثل، بر ذهنیت این مفاهیم و فقدان وجود مستقل آنها تأکید کرد. تمثیلات دیوار، برق، و رجل همدانی، مانند آیینههایی، این حقایق را روشن ساختند. آیه رَبُّ الْعَالَمِينَ بر مراتب بیکران وجود دلالت دارد و شناخت ماده را بهعنوان پایهای برای متافیزیک ضروری میسازد. این نوشتار، با روش پرسشمحور و تلفیق علوم تجربی و فلسفه، به بازنگری در استدلالهای سنتی و فهم دقیقتر حقیقت دعوت میکند.
با نظارت صادق خادمی