در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 1181

متن درس

 

کاوش در وحدت وجودی نفس و آفرینش: بازاندیشی در مفاهیم فلسفی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۱۱۸۱)

مقدمه: نظام آفرینش و پیوند آن با نفس انسانی

نظام آفرینش، به‌سان تابلویی پویا و دینامیک، در فلسفه اسلامی به‌عنوان بستری یکپارچه و قانون‌مند ترسیم شده که از ظرف نفس انسانی تا مخلوقات و ذات باری‌تعالی امتداد دارد. این نظام، که در درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره با دقت فلسفی و عرفانی کاویده شده، گواهی بر وحدت ساختاری میان اجزای هستی است. نفس انسانی، به‌مثابه آینه‌ای که انعکاس کل آفرینش را در خود دارد، نه‌تنها بازتاب‌دهنده قواعد حاکم بر مخلوقات است، بلکه خود بخشی از این نظام یکپارچه به‌شمار می‌رود. این نوشتار، با بازاندیشی در مفاهیم سنتی فلسفه، از جمله تباین، تضاد، و تمایز علم حضوری و حصولی، به بازسازی این مفاهیم در چارچوبی نوین پرداخته و با بهره‌گیری از آیات قرآن کریم و روایات، پیوند عمیق میان شناخت نفس و شناخت خداوند را برجسته می‌سازد.

بخش نخست: وحدت ساختاری نظام آفرینش و نفس انسانی

نظام آفرینش به‌مثابه سیستمی دینامیک

نظام آفرینش، به‌سان ماشینی پیچیده که هر جزء آن با قاعده‌ای واحد عمل می‌کند، در فلسفه اسلامی به‌عنوان سیستمی دینامیک و قانون‌مند توصیف شده است. این نظام، از ظرف نفس انسانی تا مخلوقات و ذات الهی، بر پایه قواعدی چون حرکت، ظهور، تشخص، تجلی، و تعین شکل گرفته است. استاد فرزانه قدس‌سره، با تمثیلی از مکانیکی که موتور را تشریح می‌کند، نظام هستی را به تابلویی تشبیه کرده‌اند که فیلسوف، همچون نقاشی چیره‌دست، باید بتواند آن را ترسیم کند. این نظام، در همه عوالم، از نفس انسانی گرفته تا مخلوقات و خداوند، قاعده‌ای واحد دارد که بر وحدت وجودی استوار است.

درنگ: نظام آفرینش، به‌سان سیستمی دینامیک، از نفس انسانی تا مخلوقات و ذات الهی، بر قاعده‌ای واحد مبتنی بر حرکت، ظهور، و تعین استوار است.

پیوند نفس انسانی و آفرینش

نفس انسانی، به‌مثابه گوهری که در کالبد آدمی جای گرفته، بازتاب‌دهنده نظام کلی آفرینش است. این پیوند، که در حدیث شریف «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» (هرکس نفس خود را بشناسد، پروردگارش را شناخته است) متجلی است، نشان‌دهنده وحدت وجودی میان انسان و خالق است. نفس، با توانایی خلق و تعین‌بخشی، همانند خداوند در مقیاسی کوچک، خالق معلومات و تشخصات خویش است. این وحدت ساختاری، که در آثار فلاسفه‌ای چون ملاصدرا و ابن‌سینا نیز ریشه دارد، نفس را به‌سان پلی میان ماده و معنا معرفی می‌کند که قواعد حاکم بر آفرینش را در خود بازتاب می‌دهد.

تحلیل و نقد

این دیدگاه، که ریشه در عرفان نظری و فلسفه اسلامی دارد، بر وحدت وجودی میان اجزای هستی تأکید می‌کند. نفس انسانی، به‌عنوان بخشی از نظام آفرینش، نه‌تنها بازتاب‌دهنده قواعد کلی هستی است، بلکه خود در فرآیند خلق و تعین مشارکت دارد. این وحدت، که با مفهوم حرکت جوهری ملاصدرا هم‌خوانی دارد، نشان می‌دهد که نفس انسانی، در سیر تکاملی خود، از قواعد مشابهی با نظام آفرینش پیروی می‌کند. بااین‌حال، پرسش از چگونگی این پیوند و امکان تبیین دقیق آن در چارچوب‌های علمی مدرن، همچنان نیازمند کاوش عمیق‌تر است.

بخش دوم: تمایز میان شناخت و علم

شناخت در برابر علم

درس‌گفتار، با تمایز میان شناخت (عَرَفَ) و علم (عَلِمَ)، بر عمق معرفت‌شناختی شناخت تأکید می‌کند. علم، به صفات و کلیات اشیا محدود است، در حالی که شناخت، به درک حضوری و شهودی حقیقت وجود معطوف است. این تمایز، که ریشه در معرفت‌شناسی اسلامی دارد، شناخت را به‌سان نوری می‌داند که حقیقت وجود را روشن می‌سازد، در حالی که علم، به تحلیل مفهومی و نظری محدود می‌شود.

درنگ: شناخت، به درک حضوری حقیقت وجود اشاره دارد، در حالی که علم به صفات و کلیات محدود است.

تحلیل و نقد

این تمایز، که با رویکردهای روان‌شناختی مدرن نیز هم‌خوانی دارد، شناخت را به‌عنوان فرآیند درک تشخصات و هویت‌های فردی تعریف می‌کند. در فلسفه اسلامی، شناخت حضوری، به‌ویژه در عرفان نظری، به درک مستقیم وجود اشاره دارد، در حالی که علم حصولی، به ادراک مفاهیم و کلیات محدود است. این دیدگاه، با تأکید بر عمق شناخت، راه را برای فهمی ژرف‌تر از معرفت انسانی هموار می‌سازد، اما نیازمند تبیین دقیق‌تری در چارچوب‌های معرفت‌شناختی مدرن است.

بخش سوم: قاعده‌مندی ذهن و یادگیری

نقش یادگیری در نظم ذهنی

یادگیری یک علم یا مهارت، مانند آهنگری یا نجاری، ذهن را قاعده‌مند و منطقی می‌سازد، حتی اگر فرد فیلسوف نباشد. این قاعده‌مندی، که به‌سان الفبایی منظم در ذهن جای می‌گیرد، تفکر را از پراکندگی به سوی نظم و قانون‌مندی سوق می‌دهد. استاد فرزانه قدس‌سره، با تمثیلی از الفبای زبان، این فرآیند را به قواعد حاکم بر طبیعت تشبیه کرده‌اند که هر عملی در آن بر اساس قاعده‌ای مشخص انجام می‌شود.

درنگ: یادگیری یک علم یا مهارت، ذهن را قاعده‌مند و منطقی می‌سازد و به تفکر نظم و قانون‌مندی می‌بخشد.

تحلیل و نقد

این دیدگاه، که با روان‌شناسی شناختی و فلسفه ذهن هم‌خوانی دارد، نشان‌دهنده تأثیر یادگیری بر ساختاردهی ذهن است. یادگیری، با ایجاد الگوهای منظم در ذهن، تفکر را به سوی سیستماتیک شدن هدایت می‌کند. این قاعده‌مندی، که در مثال زبان و الفبا نیز متجلی است، نشان می‌دهد که ذهن انسان، با دریافت قواعد، به سوی نظم و انسجام حرکت می‌کند. بااین‌حال، پرسش از چگونگی این قاعده‌مندی و تأثیر آن بر معرفت‌شناسی نیازمند بررسی دقیق‌تر است.

بخش چهارم: قاعده‌مندی نظام آفرینش

طبیعت به‌مثابه سیستمی قانون‌مند

نظام آفرینش، بر اساس قواعد طبیعی طراحی شده که خداوند آن را بر مبنای الفبای خلقت سامان داده است. این قاعده‌مندی، که به‌سان حروفی منظم در زبان هستی است، امکان شناخت عمیق‌تر عالم را فراهم می‌سازد. استاد فرزانه قدس‌سره تأکید دارند که با شناخت این قواعد، هر چیزی در عالم شدنی است و هیچ چیز به‌ذات ناشدن نیست.

درنگ: نظام آفرینش، بر اساس قواعد طبیعی و الفبای خلقت طراحی شده که شناخت آن، امکان تحقق هر امری را فراهم می‌سازد.

تحلیل و نقد

این دیدگاه، که ریشه در فلسفه طبیعی و متافیزیک اسلامی دارد، طبیعت را به‌عنوان سیستمی قانون‌مند معرفی می‌کند که تحت اراده الهی عمل می‌کند. قاعده‌مندی طبیعت، که با تمثیل الفبای زبان تشریح شده، نشان‌دهنده نظم ذاتی عالم است. این نظم، که با حرکت جوهری ملاصدرا نیز هم‌خوانی دارد، امکان شناخت عمیق‌تر هستی را فراهم می‌سازد، اما نیازمند تبیین دقیق‌تر در چارچوب‌های علمی مدرن است.

بخش پنجم: محدودیت علم انسانی

آیه محدودیت علم

قرآن کریم در آیه وَمَا أُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا (الإسراء: ۸۵، «و جز دانش اندکی به شما داده نشده است») بر محدودیت معرفتی انسان تأکید دارد. درس‌گفتار این محدودیت را به ظرفیت ذاتی بشر نسبت می‌دهد و بیان می‌دارد که اعطای علم بیش از حد به انسان، به‌سان کودکی که با دریافت پول زیاد آن را بیهوده خرج می‌کند، می‌توانست به نابودی منجر شود.

درنگ: علم انسانی، به دلیل محدودیت ظرفیت بشر، اندک است و اعطای علم بیش از حد می‌توانست به نابودی منجر شود.

تحلیل و نقد

این آیه، که بر محدودیت معرفتی انسان تأکید دارد، نشان‌دهنده تفاوت میان علم الهی و علم انسانی است. درس‌گفتار، با تمثیلی از کودکی که توانایی مدیریت منابع زیاد را ندارد، این محدودیت را تبیین می‌کند. این دیدگاه، که با معرفت‌شناسی اسلامی هم‌خوانی دارد، نشان می‌دهد که علم انسانی، در مقایسه با علم الهی، ناچیز است و نیازمند تکامل تدریجی است.

بخش ششم: پرسش از روح و پاسخ الهی

آیه روح و ابهام پاسخ الهی

قرآن کریم در آیه وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ ۖ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا (الإسراء: ۸۵، «و از تو درباره روح می‌پرسند، بگو: روح از امر پروردگار من است و جز اندکی از دانش به شما داده نشده است») به پرسش از روح پاسخ می‌دهد. درس‌گفتار این پاسخ را به دلیل محدودیت ظرفیت انسانی، مبهم دانسته و بیان می‌دارد که خداوند، به جای پاسخ مستقیم، به اثر روح اشاره کرده است.

درنگ: پاسخ الهی به پرسش از روح، به دلیل محدودیت ظرفیت انسانی، مبهم است و به اثر روح اشاره دارد.

تحلیل و نقد

این آیه، که بر ناتوانی انسان در درک اسرار الهی تأکید دارد، نشان‌دهنده محدودیت معرفتی بشر است. درس‌گفتار، با تمثیلی از ناتوانی کودک در فهم مفاهیم پیچیده، این ابهام را به ظرفیت محدود انسان نسبت می‌دهد. این دیدگاه، که با کلام اسلامی هم‌خوانی دارد، بر ضرورت پذیرش محدودیت‌های معرفتی تأکید می‌کند، اما نیازمند بررسی دقیق‌تر در چارچوب‌های علمی مدرن است.

بخش هفتم: جبر و اختیار و پاسخ امر بین امرین

امر بین امرین

درس‌گفتار به پرسش از جبر و اختیار اشاره کرده و پاسخ معصوم را «امر بین امرین» (امری میان جبر و اختیار) معرفی می‌کند. این پاسخ، که در کلام معصومان ریشه دارد، به‌سان پلی میان اراده الهی و اختیار انسانی ترسیم شده است.

درنگ: پاسخ «امر بین امرین» به مسئله جبر و اختیار، موضعی میانه را نشان می‌دهد که میان اراده الهی و اختیار انسانی تعادل برقرار می‌کند.

تحلیل و نقد

این پاسخ، که در کلام شیعی جایگاه ویژه‌ای دارد، تلاش می‌کند تا میان جبر و اختیار تعادل برقرار کند. بااین‌حال، درس‌گفتار این پاسخ را به دلیل ابهامش مورد نقد قرار داده و بیان می‌دارد که نیازمند تبیین دقیق‌تری است. این دیدگاه، که با فلسفه کلامی شیعه هم‌خوانی دارد، نشان‌دهنده پیچیدگی مسئله جبر و اختیار است و نیازمند بررسی‌های معرفت‌شناختی و فلسفی مدرن است.

بخش هشتم: محدودیت‌های تاریخی و تدریجی بودن رشد علمی

تدریجی بودن پیشرفت علمی

رشد علمی بشر، به‌سان رودی که به‌آرامی مسیر خود را می‌پیماید، تدریجی بوده و با محدودیت‌ها و کاستی‌های بسیاری همراه است. درس‌گفتار بیان می‌دارد که حتی امروز، با وجود پیشرفت‌های علمی، بشر همچنان با نادانی‌های عمیقی مواجه است.

درنگ: رشد علمی بشر تدریجی است و با وجود پیشرفت‌ها، همچنان با نادانی‌های عمیقی همراه است.

تحلیل و نقد

این دیدگاه، که با تاریخ علم هم‌خوانی دارد، بر فرآیند تدریجی پیشرفت علمی تأکید می‌کند. درس‌گفتار، با اشاره به محدودیت‌های تاریخی و اجتماعی، نشان می‌دهد که علم دینی و بشری، به دلیل کاستی‌های ذاتی و محیطی، به‌آرامی تکامل یافته است. این دیدگاه، ضرورت بازنگری در روش‌های علمی و فلسفی را برجسته می‌سازد.

بخش نهم: نقش نوابغ در تحول تاریخ

تأثیر نوابغ بر تاریخ

نوابغ، به‌سان ستارگانی در آسمان تاریخ، با توانایی‌های استثنایی خود مسیر جوامع را تغییر داده‌اند. درس‌گفتار به نقش انبیا، امامان، و عالمان برجسته در تحولات علمی، فرهنگی، و دینی اشاره کرده و بیان می‌دارد که این افراد، با بهره‌گیری از ظرفیت‌های متعالی، تأثیرات عمیقی بر جای گذاشته‌اند.

درنگ: نوابغ، با توانایی‌های استثنایی، مسیر تاریخ را تغییر داده و تحولات عمیقی در جوامع ایجاد کرده‌اند.

تحلیل و نقد

این دیدگاه، که با تاریخ تمدن هم‌خوانی دارد، نشان‌دهنده نقش کلیدی افراد برجسته در پیشرفت بشری است. درس‌گفتار، با اشاره به تأثیر عالمان دینی و نوابغ علمی مانند ابن‌سینا، بر اهمیت ظرفیت‌های استثنایی تأکید می‌کند. این دیدگاه، ضرورت پرورش استعدادهای برجسته را برای پیشرفت علمی و فرهنگی برجسته می‌سازد.

بخش دهم: نقد مفاهیم تباین و تضاد

رد تباین و تضاد در هستی

درس‌گفتار، با نقدی جسورانه بر مفاهیم تباین و تضاد در فلسفه سنتی، بیان می‌دارد که در هستی، تباین و تضاد وجود ندارد و همه چیز بر اساس تخالف و مراتب تعریف می‌شود. این دیدگاه، که ریشه در وحدت وجود دارد، موجودات را در طیفی پیوسته از مراتب وجودی قرار می‌دهد.

درنگ: در هستی، تباین و تضاد وجود ندارد و همه موجودات بر اساس تخالف و مراتب وجود تعریف می‌شوند.

تحلیل و نقد

این نقد، که با فلسفه ملاصدرا و مفهوم اصالت وجود هم‌خوانی دارد، مفاهیم سنتی تباین و تضاد را به چالش می‌کشد. درس‌گفتار، با رد تباین، بر پیوستگی میان موجودات تأکید می‌کند و امکان تعامل و توافق را فراهم می‌سازد. این دیدگاه، که با عرفان نظری نیز هم‌خوانی دارد، نیازمند تبیین دقیق‌تر در چارچوب‌های فلسفی مدرن است.

بخش یازدهم: نقد تمایز علم حضوری و حصولی

رد تمایز علم حضوری و حصولی

درس‌گفتار، با نقدی نوآورانه، تمایز میان علم حضوری و حصولی را نادرست دانسته و بیان می‌دارد که همه علوم، تعینات نفسی هستند. این دیدگاه، که علم را به فرآیند تعین‌بخشی نفس تقلیل می‌دهد، تمایزهای سنتی را کنار گذاشته و بر وحدت ادراک تأکید می‌کند.

درنگ: تمایز میان علم حضوری و حصولی نادرست است و همه علوم، تعینات نفسی هستند.

تحلیل و نقد

این نقد، که با رویکردهای پدیدارشناسانه و فلسفه نوین هم‌خوانی دارد، یکی از جسورانه‌ترین بخش‌های درس‌گفتار است. علم حضوری و حصولی، که در فلسفه سنتی به‌عنوان دو نوع معرفت متمایز شناخته می‌شوند، در این دیدگاه به تعینات نفسی تقلیل یافته و تمایز میان آن‌ها رد می‌شود. این دیدگاه، با تأکید بر وحدت ادراک، راه را برای بازنگری در معرفت‌شناسی اسلامی هموار می‌سازد.

بخش دوازدهم: ماهیت و نقش آن در تباین

رد ماهیت به‌عنوان عامل تباین

درس‌گفتار بیان می‌دارد که ماهیت، که در فلسفه سنتی عامل تباین میان موجودات است، وجود واقعی ندارد و همه چیز بر اساس مراتب وجود تعریف می‌شود. این دیدگاه، که با اصالت وجود ملاصدرا هم‌خوانی دارد، ماهیت را به مفهومی ذهنی و غیرواقعی تقلیل می‌دهد.

درنگ: ماهیت، به‌عنوان عامل تباین، وجود واقعی ندارد و تمایز موجودات بر اساس مراتب وجود تعریف می‌شود.

تحلیل و نقد

این دیدگاه، که ریشه در فلسفه ملاصدرا دارد، بر اصالت وجود تأکید می‌کند و ماهیت را به‌عنوان مفهومی ذهنی رد می‌کند. درس‌گفتار، با نقد مفهوم ماهیت، بر پیوستگی مراتب وجودی تأکید می‌کند و تباین را به تخالف و مراتب تبدیل می‌سازد. این دیدگاه، نیازمند بررسی دقیق‌تر در چارچوب‌های فلسفی مدرن است.

بخش سیزدهم: تخالف به‌جای تباین

تخالف و مراتب وجود

درس‌گفتار مفهوم تخالف را جایگزین تباین و تضاد معرفی کرده و بیان می‌دارد که همه موجودات، از انسان و شیطان تا فرشته و سنگ، در مراتب مختلف وجود قرار دارند و تباین میان آن‌ها وجود ندارد. این دیدگاه، که ریشه در وحدت وجود دارد، بر پیوستگی و تعامل میان موجودات تأکید می‌کند.

درنگ: تخالف، به‌جای تباین و تضاد، موجودات را در مراتب مختلف وجود قرار می‌دهد و امکان تعامل و توافق را فراهم می‌سازد.

تحلیل و نقد

این دیدگاه، که با عرفان نظری و فلسفه ملاصدرا هم‌خوانی دارد، بر پیوستگی میان موجودات تأکید می‌کند. تخالف، به‌عنوان تفاوت در مراتب، امکان تعامل و همکاری را فراهم می‌سازد، برخلاف تباین که جدایی مطلق را ایجاب می‌کند. این دیدگاه، با تأکید بر وحدت وجودی، راه را برای گفت‌وگوی میان فرهنگ‌ها و ادیان هموار می‌سازد.

بخش چهاردهم: تأثیر فرهنگ تباین بر رشد علمی

موانع فرهنگ تباین

درس‌گفتار بیان می‌دارد که فرهنگ تباین و تضاد در ذهنیت بشر، مانع رشد علمی و اجتماعی است و باید با مفهوم تخالف جایگزین شود. این فرهنگ، که به جدایی و تقابل میان افراد و جوامع منجر می‌شود، رشد علمی و فرهنگی را مختل می‌کند.

درنگ: فرهنگ تباین و تضاد، مانع رشد علمی و اجتماعی است و باید با مفهوم تخالف جایگزین شود.

تحلیل و نقد

این نقد فرهنگی، که تأثیر مفاهیم فلسفی بر ساختارهای اجتماعی را نشان می‌دهد، بر ضرورت بازنگری در ذهنیت‌های سنتی تأکید می‌کند. درس‌گفتار، با پیشنهاد مفهوم تخالف، امکان گفت‌وگو و تعامل میان افراد و جوامع را فراهم می‌سازد. این دیدگاه، که با نیازهای معاصر هم‌خوانی دارد، نیازمند بررسی دقیق‌تر در چارچوب‌های جامعه‌شناختی و فلسفی است.

بخش پانزدهم: آیه توافق و تخالف

آیه کلمه سواء

قرآن کریم در آیه تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ (آل عمران: ۶۴، «بیایید به‌سوی سخنی مشترک میان ما و شما») بر امکان توافق میان ادیان و فرهنگ‌ها تأکید دارد. درس‌گفتار این آیه را در راستای مفهوم تخالف تفسیر کرده و بیان می‌دارد که تخالف، امکان توافق را فراهم می‌سازد، در حالی که تباین هرگونه توافق را منتفی می‌کند.

درنگ: آیه کلمه سواء، با تأکید بر تخالف، امکان توافق و گفت‌وگو میان ادیان و فرهنگ‌ها را فراهم می‌سازد.

تحلیل و نقد

این آیه، که مبنای قرآنی برای گفت‌وگوی میان‌فرهنگی است، بر امکان یافتن اشتراکات تأکید دارد. درس‌گفتار، با تفسیر این آیه در چارچوب تخالف، نشان می‌دهد که تفاوت‌های موجودات، مانع از تعامل و همکاری نیست. این دیدگاه، که با نیازهای جهانی معاصر هم‌خوانی دارد، راه را برای گفت‌وگوی میان ادیان و فرهنگ‌ها هموار می‌سازد.

بخش شانزدهم: علم به‌عنوان تعینات نفسی

علم و تعینات نفسی

درس‌گفتار علم را به تعینات نفسی تقلیل داده و بیان می‌دارد که تمایز میان علم حضوری و حصولی بی‌اساس است، زیرا همه ادراکات، اعم از وجود و عدم، به تعینات نفسی بازمی‌گردند. این دیدگاه، که علم را به فرآیند تعین‌بخشی نفس تعریف می‌کند، تمایزهای سنتی را کنار می‌گذارد.

درنگ: علم، به تعینات نفسی تقلیل می‌یابد و تمایز میان علم حضوری و حصولی بی‌اساس است.

تحلیل و نقد

این دیدگاه، که با فلسفه نوین و رویکردهای پدیدارشناسانه هم‌خوانی دارد، علم را به‌عنوان فرآیند تعین‌بخشی نفس تعریف می‌کند. درس‌گفتار، با رد تمایز میان علم حضوری و حصولی، بر وحدت فرآیند ادراک تأکید می‌کند. این دیدگاه، که یکی از نوآورانه‌ترین بخش‌های درس‌گفتار است، نیازمند بررسی دقیق‌تر در چارچوب‌های معرفت‌شناختی مدرن است.

جمع‌بندی

این نوشتار، با کاوشی عمیق در درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، به بررسی نظام آفرینش و پیوند آن با نفس انسانی پرداخت. وحدت ساختاری میان نفس و آفرینش، که ریشه در فلسفه اسلامی و عرفان نظری دارد، نشان‌دهنده پیوستگی عمیق میان اجزای هستی است. نقد مفاهیم سنتی تباین و تضاد، و جایگزینی آن‌ها با مفهوم تخالف، راه را برای فهمی نوین از مراتب وجودی هموار می‌سازد. رد تمایز علم حضوری و حصولی، و تقلیل علم به تعینات نفسی، یکی از جسورانه‌ترین بازنگری‌ها در معرفت‌شناسی اسلامی است. آیات قرآن کریم، مانند وَمَا أُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا و تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ، پیوند عمیق این درس‌گفتار با معارف قرآنی را نشان می‌دهند. تأکید بر محدودیت‌های علمی بشر و نقش نوابغ در تحول تاریخ، ضرورت بازنگری در روش‌های فلسفی و علمی را برجسته می‌سازد. این نوشتار، با بازسازی مفاهیم سنتی در چارچوبی نوین، راه را برای فلسفه‌ورزی دقیق و متناسب با نیازهای معاصر هموار می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی