متن درس
کاوش در هستیشناسی عرفانی و کمالات انسانی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۱۲۲۹)
دیباچه
در این نوشتار، با تکیه بر نگرشهای فلسفی و عرفانی، به بررسی ژرف مفهوم ماهیت، چگونگی کمالات انسانی، و موانع دستیابی به آنها در چارچوب هستیشناسی اسلامی پرداخته میشود. این کاوش، با ریشه در درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، میکوشد تا با زبانی متین و علمی، مفاهیم بنیادین فلسفه اسلامی را با تمثیلات و اشارات فاخر به مخاطبان عرضه دارد. محور اصلی این نوشتار، نقد فلسفههای سنتی مبتنی بر ماهیت و ارائه دیدگاهی نوین بر پایه چیدمان وجودی است که امکان تحول و وصول به کمالات را فراهم میآورد.
بخش یکم: بنیادهای فلسفه و ضرورت براهین عقلی
ماهیت فلسفه و روششناسی آن
فلسفه، به مثابه علمی دقیق و عمیق، نیازمند براهین عقلی و دلایل برهانی است که ساختار و مبادی خاص خود را طلب میکند. این علم، با چیدمانی منطقی و همگون، همانند ریاضیات، اجزای خود را به گونهای ترتیب میدهد که هر بخش، مکمل بخش دیگر باشد. این ویژگی، فلسفه را از دیگر علوم متمایز میسازد، زیرا مباحث آن زنجیرهوار به هم پیوستهاند و هر استدلال، به مثابه حلقهای از یک زنجیر، با حلقههای پیشین و پسین ملازمه دارد.
| درنگ: فلسفه، علمی است که با تکیه بر براهین عقلی، ساختاری منظم و همگون ایجاد میکند، به گونهای که هر استدلال، لازمه استدلالهای دیگر است. |
تقسیمبندی علوم: حقیقی و اعتباری
علوم، بر پایه موضوع خود، به دو دسته تقسیم میشوند: علوم حقیقی، که موضوعی مشخص و ثابت دارند، مانند ریاضیات که از عدد، هندسه که از شکل، موسیقی که از نت، و نجوم که از ستارگان سخن میگوید؛ و علوم اعتباری، که موضوعی جعلی و متغیر دارند، مانند فقه که به افعال مکلفین میپردازد. در فقه، موضوعاتی چون طهارت، صلاه، جنگ، قصاص و دیات، به دلیل تباین و عدم همگونی ذاتی، تنها در سایه یک موضوع اعتباری به نام «افعال مکلفین» گرد هم میآیند. این در حالی است که علوم حقیقی، مانند ریاضیات، از موضوعی واحد و حقیقی برخوردارند که انسجام درونی آنها را تضمین میکند.
| درنگ: علوم حقیقی، مانند ریاضیات و نجوم، از موضوعی ثابت و همگون برخوردارند، در حالی که علوم اعتباری، مانند فقه و تاریخ، موضوعی جعلی و متغیر دارند. |
جایگاه ریاضیات در فلسفه
ریاضیات، هندسه، موسیقی و نجوم، به مثابه شاخههایی از علوم ریاضی، بخشی از فلسفه را تشکیل میدهند. این علوم، با موضوعات حقیقی خود، پلی میان فلسفه و علوم تجربی ایجاد میکنند. برای نمونه، در ریاضیات، تنها از عدد سخن گفته میشود و در هندسه، شکل محور بحث است. این ویژگی، به علوم ریاضی انسجامی خاص میبخشد که در علوم اعتباری، مانند تاریخ و جغرافیا، که فاقد موضوعی حقیقیاند، یافت نمیشود.
نقد موضوع در علوم اعتباری
در علوم اعتباری، مانند تاریخ و جغرافیا، موضوعی حقیقی وجود ندارد، زیرا محتوای آنها به شرایط متغیر وابسته است. در جغرافیا، سخن از ویژگیهای متغیر شهرها، مانند تولید پنبه یا انار، است و در تاریخ، رویدادهایی چون تولد، مرگ یا جنگ گزارش میشود که هیچکدام ضرورتی ذاتی ندارند. این امور، تنها در سایه اعتبارات بشری معنا مییابند و فاقد پیوستگی منطقی علوم حقیقیاند.
جمعبندی بخش یکم
این بخش، با تبیین بنیادهای فلسفه و تمایز علوم حقیقی و اعتباری، به اهمیت براهین عقلی و چیدمان منطقی در فلسفه پرداخت. فلسفه، به مثابه علمی حقیقی، با موضوع وجود و صفات آن، ساختاری زنجیرهوار و ملازم دارد که آن را از علوم اعتباری متمایز میسازد. این بنیادها، زمینه را برای کاوش در مفهوم ماهیت و نقد آن در بخش بعدی فراهم میآورد.
بخش دوم: ماهیت، وجود و نقد فلسفه سنتی
موضوع فلسفه: وجود و صفات آن
فلسفه، به مثابه علمی حقیقی، موضوع خود را وجود و صفات وجود، به صورت اثباتی و تشریحی، قرار داده است. این موضوع، به فلسفه انسجامی بینظیر میبخشد، زیرا مباحث آن، مانند حلقههای زنجیری، به هم پیوستهاند و هر استدلال، لازمه استدلالهای دیگر است. برای نمونه، در ریاضیات، اگر عددی زوج باشد، به ضرورت فرد نیست؛ این ملازمه، در فلسفه نیز جاری است و مباحث آن را از امور اعتباری، که فاقد چنین ضرورتیاند، متمایز میسازد.
| درنگ: موضوع فلسفه، وجود و صفات آن است که با ساختاری زنجیرهوار، مباحث را به هم پیوند میدهد و از امور اعتباری متمایز میسازد. |
فلسفه سنتی و ترکیب ماهیت و وجود
در فلسفه سنتی، از ارسطو تا ابنسینا و ملاصدرا، وجود به مثابه ترکیبی از ماهیت و وجود انگاشته شده است. در این دیدگاه، هر ممکنالوجود، زوجی ترکیبی از ماهیت و وجود است. به تعبیر استاد فرزانه قدسسره، این دیدگاه، که در منظومه حاجی سبزواری نیز منعکس شده، موجودات را مرکب از دو عنصر متمایز میداند که ماهیت، ظرف وجود را تشکیل میدهد.
نقد ترکیب: چیدمان وجودی
در برابر فلسفه سنتی، دیدگاه چیدمانی یا چینیستی، ترکیب ماهیت و وجود را نفی میکند و هستی را مجموعهای از چیدمانهای متغیر میداند. در این نگرش، هستی فاقد دوخت و دوز است؛ هیچ چیز به معنای واقعی به هم متصل نیست، بلکه چیدمانها، به دلیل تجاذب، ظاهری از اتصال ایجاد میکنند. برای نمونه، پارگی پارچه یا شکستگی استخوان، تنها ادراکات عرفیاند و در حقیقت، هستی یکپارچه و متجانس است.
| درنگ: دیدگاه چینیستی، با نفی ترکیب ماهیت و وجود، هستی را مجموعهای از چیدمانهای متغیر و متجانس میداند. |
تمثیل فلسفه ماستبندی
استاد فرزانه قدسسره، فلسفه سنتی را به ماستبندی تشبیه میکنند: شیره وجود، در طغارهای ماهیت ریخته میشود و هر طغار، به اندازه ظرفیت خود، وجود را محدود میکند. این تمثیل، محدودیتهای ناشی از ماهیت را نشان میدهد که کثرت و تعدد را در هستی ایجاد میکند و مانع تحول وجودی میشود.
فلسفه قیفی و یخبندی
در برابر فلسفه ماستبندی، دو تمثیل دیگر ارائه میشود: فلسفه قیفی، که ماهیت را مانند قیفی جدا از وجود میداند که به اندازه خود پر میشود؛ و فلسفه یخبندی، که وجود را خودکفا و متعین میبیند، مانند آب که در یخچال، بدون نیاز به ظرف، یخ میشود. این تمثیلات، به ترتیب، نقد جدایی ماهیت و وجود و تأکید بر خودتعینی وجود را نشان میدهند.
| درنگ: فلسفه یخبندی، وجود را خودکفا و متعین میداند که بدون نیاز به ماهیت، به چیدمانهای متغیر تبدیل میشود. |
نفی ماهیت و وحدت وجود
نفی ماهیت، به مثابه برداشتن دیوارهای میان طغارها، به وحدت وجود میانجامد. در این دیدگاه، هستی یکپارچه است و هیچ مانعی برای تحول وجودی وجود ندارد. مانند آفتابی که با برداشتن دیوارها، همه جا را روشن میکند، نفی ماهیت، امکان وصول به همه کمالات را فراهم میسازد.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با کاوش در مفهوم ماهیت و نقد فلسفه سنتی، نشان داد که دیدگاه چینیستی، با نفی ترکیب ماهیت و وجود، به وحدت وجود و امکان تحول میانجامد. تمثیلات ماستبندی، قیفی و یخبندی، به زیبایی محدودیتهای ماهیت و خودکفایی وجود را تبیین کردند. این دیدگاه، زمینه را برای بررسی کمالات انسانی در بخش بعدی فراهم میآورد.
بخش سوم: کمالات انسانی و رفع موانع
وجود و ظهور الهی
در هستیشناسی عرفانی، هستی همان وجود است و وجود، خدا است. انسانها، به مثابه ظهورات الهی، قابلیت وصول به همه کمالات هستی را دارند. این دیدگاه، با نفی ماهیت، مانع تحول را برمیدارد و انسان را آیینهای برای تجلیات الهی میداند.
| درنگ: انسان، به مثابه ظهور الهی، قابلیت وصول به همه کمالات را دارد، مشروط به رفع موانع. |
امکان تحول انسانی
انسان، با توجه به وحدت وجود، میتواند به هر کمالی، حتی مقام پیامبری، دست یابد، اما این تحول، به مراتب، انرژی، امکانات و رفع موانع وابسته است. مانند مسافری که با داشتن پاسپورت و رفع موانع، میتواند به هر مقصدی سفر کند، انسان نیز با رفع موانع وجودی، به کمالات بینهایت دست مییابد.
مراتب کمال و موانع
دستیابی به کمالات، نیازمند مراتب و معونههایی است که مسیر را هموار میکنند. برای نمونه، سفر به آلمان، نیازمند پاسپورت، امکانات مالی و رفع موانع است. در هستیشناسی عرفانی، موانع وجودی، مانند تحقیر تاریخی یا باورهای محدودکننده، مانع کمالاند و باید صافکاری شوند.
تحقیر تاریخی و انسان موچوله
استاد فرزانه قدسسره، انسان را به ماشینی تصادفی تشبیه میکنند که به دلیل تحقیرهای تاریخی، «موچوله» شده و نیازمند صافکاری وجودی است. این تحقیرها، که از سوی رجال سیاسی و خیانتهای تاریخی اعمال شده، انسان را از مقتضی کمال دور کرده است.
| درنگ: انسان، به دلیل تحقیرهای تاریخی، مانند ماشینی تصادفی نیازمند صافکاری وجودی است تا به کمال بازگردد. |
دعای کمال
دعای اللَّهُمَّ أَدْخِلْنِي فِي كُلِّ خَيْرٍ وَأَخْرِجْنِي مِنْ كُلِّ سُوءٍ (خدایا، مرا در هر خیر وارد کن و از هر شر بیرون آور)، نشانه مقتضی کمال در انسان است. این دعا، به انسان یادآور میشود که قابلیت وصول به خیرات بینهایت را دارد، مشروط به رفع موانع.
چیدمان و تحول: نمونه شمر
استاد فرزانه قدسسره، با تمثیل شمر، نشان میدهند که هویت افراد، نتیجه چیدمان وجودی است. اگر چیدمان سلولهای شمر تغییر کند، میتوان او را به مؤمنی تبدیل کرد. این دیدگاه، به امکان تحول بنیادین انسان در آینده، از جمله از طریق فناوریهای آدمسازی، اشاره دارد.
الفبای وجودی
هستی، مانند الفبایی واحد است که با چیدمانهای مختلف، از شمر تا شیرین را خلق میکند. همانگونه که با یک الفبا، کلمات متفاوتی چون «یزید» و «دیزی» نوشته میشود، وجود نیز با چیدمانهای متغیر، هویتهای گوناگون میآفریند.
| درنگ: هستی، الفبایی واحد است که با چیدمانهای متغیر، هویتهای گوناگون از شمر تا شیرین را خلق میکند. |
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با تأکید بر وحدت وجود و امکان تحول انسانی، نشان داد که انسان، به مثابه ظهور الهی، قابلیت وصول به همه کمالات را دارد. موانع تاریخی و باورهای محدودکننده، مانند ماهیت، مانع این تحولاند و نیازمند صافکاری وجودیاند. دعای کمال و تمثیل الفبای وجودی، به زیبایی این ظرفیت را نشان میدهند.
بخش چهارم: نگرشهای تاریخی و نقد ادراکات سنتی
ادراکات سنتی و محدودیتها
در گذشته، به دلیل ناآگاهی از مفاهیم علمی مانند جاذبه، فیلسوفان افلاک را دارای نفس ناطقه کلی (حرکت طبیعی) و جزیی (اوج و حضیض) میدانستند. این دیدگاه، که ریشه در کیهانشناسی ارسطویی داشت، با کشف جاذبه و علم مدرن نقد شد. جاذبه، حرکت افلاک را بدون نیاز به اراده تبیین کرد.
همسانی ماده در هستی
ماده در کرات آسمانی، مانند مریخ، با ماده زمینی، مانند بادمجان، یکسان است و تفاوت تنها در چیدمان است. این دیدگاه، با علم مدرن و وحدت ماده همخوانی دارد و نشان میدهد که کثرت، نتیجه چیدمانهای متغیر است.
تجربه ماشین هندلی و ادراکات عامه
استاد فرزانه قدسسره، با اشاره به ماشینهای هندلی در گذشته، که روشن کردن آنها دشوار بود، به محدودیتهای ادراکی اشاره میکنند. برخی، این ماشینها را به دلیل ظاهرشان، مانند امامزاده تقدیس میکردند، که نشانه ناآگاهی بود.
ارزش تلاش پیشینیان
با وجود خطاهای ادراکی، تلاش فیلسوفان قدیم ارزشمند است و نباید مورد سرزنش قرار گیرد. آنها، با وجود محدودیتها، بنیانهای معرفتی را بنا نهادند که زمینهساز پیشرفتهای بعدی شد.
تجربه استاد عالم دینی
استاد فرزانه قدسسره، به تجربه عالم دینی اشاره میکنند که با صفا و صداقت، بر علم و درس مقدم بود و از منبر در تهران، به دلیل فساد مالی، نهی کرد. خواب این عالم درباره نهجالبلاغه و درس امیرالمؤمنین، نشانه مرگ قریبالوقوع او بود. مرگ او، با حضور اندک عزاداران، عظمت معنویاش را نشان داد.
نقد جاذبه و فناوری
عالم دینی، جاذبه را با استدلالهای سنتی رد میکرد و فیلم را به دلیل انتقال عرض از معروض محال میدانست. این دیدگاهها، نشاندهنده مقاومت در برابر علم مدرن بود که با پیشرفت فناوری نقد شد.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با بررسی ادراکات سنتی و نقد آنها، نشان داد که ناآگاهیهای گذشته، مانع فهم صحیح بودند. با این حال، تلاش پیشینیان ارزشمند است و زمینهساز پیشرفتهای علمی و فلسفی شد. تجربه عالم دینی، بر تقدم صفا و صداقت بر علم تأکید داشت.
بخش پنجم: معنای عباس و ضرورت فهم
لقب عباس و تحلیل آن
لقب عباس برای ابوالفضل، به معنای عبوس در برابر دشمن است، نه نشانه ضعف نفس. این لقب، شجاعت و صلابت او را در برابر دشمنان نشان میدهد. از منظر روانشناختی، عبوسی نشانه ضعف است، اما در مورد ابوالفضل، این لقب به معنای قاطعیت در برابر دشمن است.
| درنگ: لقب عباس، نشانه شجاعت و قاطعیت ابوالفضل در برابر دشمنان است، نه ضعف نفس. |
ضرورت فهم معنای عباس
ناآگاهی از معنای عباس، پس از سالها درس و مطالعه، نشانه نقص در معرفت است. این پرسش، که چرا ابوالفضل را عباس نامیدهاند، نیازمند کاوش در فلسفه، عرفان و ادبیات است تا حقیقت آن روشن شود.
جمعبندی بخش پنجم
این بخش، با تحلیل لقب عباس، بر ضرورت فهم عمیق معانی و مفاهیم تأکید کرد. این لقب، نه تنها نشانه شجاعت است، بلکه دعوتی به تأمل در معرفت و خودشناسی است که کلید کمال انسانی است.
نتیجهگیری و جمعبندی کل
این نوشتار، با کاوش در هستیشناسی عرفانی و کمالات انسانی، نشان داد که فلسفه سنتی، با تأکید بر ماهیت، محدودیتهایی برای تحول وجودی ایجاد میکند. دیدگاه چینیستی، با نفی ماهیت، به وحدت وجود و امکان وصول به کمالات میانجامد. انسان، به مثابه ظهور الهی، مقتضی همه کمالات را دارد، اما موانع تاریخی و باورهای محدودکننده، او را از این ظرفیت دور کردهاند. دعای اللَّهُمَّ أَدْخِلْنِي فِي كُلِّ خَيْرٍ وَأَخْرِجْنِي مِنْ كُلِّ سُوءٍ، نشانه این مقتضی است که با صافکاری وجودی و رفع موانع، تحقق مییابد. تمثیلات الفبا، ماستبندی و یخبندی، به زیبایی این مفاهیم را تبیین کردند. این اثر، با حفظ تمامی جزئیات درسگفتار و تحلیلهای تفصیلی، راهنمایی برای پژوهشهای آتی در فلسفه، عرفان و روانشناسی اسلامی است.
| با نظارت صادق خادمی |