در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 642

متن درس





گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه شماره ۶۴۲

در یکی از درس‌گفتارهایم، سخن از مسائل عمیق معرفتی و معنوی به میان آمد؛ سخنانی که از دل برمی‌خاست و به دل می‌نشست. این گفتگوها، که گاه در خلوت درس و بحث و گاه در جمع شاگردان بیان می‌شد، نه‌تنها بازتاب تأملاتم در باب دین و زندگی بود، بلکه تلاشی بود برای بیدار کردن روح پرسشگری و اصلاح نگاه‌ها به مسائل بنیادین اعتقادی و اجتماعی. در این بخش از «گفتگوهای صمیمی»، به بازخوانی یکی از این درس‌گفتارها می‌پردازم که در آن، از مهدویت تا سبک زندگی و از نقد علوم خرافی تا ضرورت پرسشگری سخن گفتم. این روایت، آیینه‌ای است از آنچه در قلب و ذهنم می‌گذشت و می‌گذرد.

بخش اول: اصلاح باورها درباره مهدویت

روزی در جمع شاگردان، سخن از امام زمان (عج) به میان آمد. برخی تصور می‌کنند که ایشان با گذر زمان، گرفتار پیری و زوال شده‌اند؛ گویی انسانی معمولی‌اند که گذر عمر بر او اثر می‌گذارد. اما من با قاطعیت گفتم که این باور، از حقیقت به دور است. امام زمان (عج) نماد جوانی، نشاط و نورانیت است. چهره مبارک ایشان چنان جلوه‌ای دارد که هر کس به آن نظر کند، دلش به سوی ایمان کشیده می‌شود. این زیبایی و نورانیت، نه‌تنها از جنس ظاهر، بلکه از عمق باطن ایشان سرچشمه می‌گیرد. گویی نگاهی به جمال ایشان، انسان را از خواب غفلت بیدار می‌کند و به سوی حقیقت رهنمون می‌سازد.

درنگ: باور به جوانی و نورانیت امام زمان (عج) می‌تواند نگاه ما را به مهدویت اصلاح کند و ایمان را در دل‌ها زنده سازد.

این باور، ریشه در اصول مهدویت اسلامی دارد که بر جاذبه معنوی و تأثیرگذاری ایشان تأکید می‌کند. در آن جلسه، شاگردان با شگفتی به این سخن گوش می‌دادند، گویی برای اولین‌بار از این زاویه به موضوع نگریسته بودند. این تأمل، دعوتی بود به بازاندیشی در باورهایمان درباره ظهور و اصلاح تصوراتی که گاه از سر ناآگاهی شکل گرفته‌اند.

در ادامه، به شایعاتی پرداختم که ظهور را با خشونت و ترس گره زده‌اند. برخی می‌گویند که امام زمان (عج) با تیغ و شمشیر می‌آید و همه را از دم تیغ می‌گذراند. من با صراحت گفتم که این سخنان، ساخته و پرداخته ذهن‌های استعماری است که می‌خواهند مردم را از مولایمان بترسانند. ظهور، نه‌تنها با خشونت همراه نیست، بلکه با عدالت، رحمت و نورانیت قرین است. این شایعات، تلاشی است برای دور کردن مردم از حقیقت مهدویت و ایجاد هراس در دل‌ها.

درنگ: شایعات خشونت‌بار درباره ظهور، ساخته ذهن‌های استعماری است که باید با ترویج نگاه رحمانی به مهدویت اصلاح شود.

این سخنان، بازتاب تعهد من به اصلاح باورهای عمومی بود. من همیشه بر این باور بوده‌ام که وظیفه عالمان دینی، زدودن غبار از چهره حقیقت است، به‌ویژه در موضوعی به این اهمیت که قلب تپنده اعتقادات شیعی است.

بخش دوم: نقد سبک زندگی و دعوت به تعادل

در آن جلسه، سخن را به سبک زندگی کشاندم. ما انسان‌هایی شده‌ایم که گاه از حقیقت انسانیت دور افتاده‌ایم. خوراکمان، خوابمان و حتی رفتارمان، گاه از ارزش‌های انسانی تهی شده است. گفتم که ما با خوردن غذاهای ناسالم و خواب‌های طولانی، از انسانیت خود فاصله گرفته‌ایم. انسان حقیقی، قامتی استوار دارد؛ انسانی که شب و روزش با تعادل و معنویت گره خورده است.

برای روشن شدن این موضوع، به آیات قرآن کریم استناد کردم. خداوند در سوره مزمل می‌فرماید:

قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا

شب را، جز اندکی، به پا خیز.

إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا

همانا در روز برای تو آمد و شدی طولانی است.

این آیات، به ما می‌آموزند که شب را باید برای عبادت و تأمل به پا داشت و روز را برای تلاش و فعالیت. اما برخی از ما چنان در خواب غرق شده‌ایم که گویی بیماریم. گفتم که خواب بیش از حد، نشانه بیماری است؛ انسانی که ده ساعت می‌خوابد و باز سیر نمی‌شود، گرفتار مرضی است که باید درمان شود. انسان حقیقی، با اندک خواب سیراب می‌شود، اگر نفسش تربیت شده باشد.

درنگ: تعادل در خواب و فعالیت، نشانه انسانیت حقیقی است و باید با تربیت نفس به آن دست یافت.

این سخنان، دعوتی بود به بازنگری در سبک زندگی‌مان. من همیشه بر این باور بوده‌ام که دین، نه‌تنها راهنمای روح ماست، بلکه راهنمایی است برای سامان دادن به جسم و زندگی روزمره‌مان.

بخش سوم: اقتدار الهی و نقد خرافات

در آن جلسه، به اقتدار الهی در اداره هستی اشاره کردم. گفتم که خداوند، هستی را چون توپی در قبضه قدرت خود می‌چرخاند، گویی بازیگری است که با انگشتش، مکعبی را به چرخش درمی‌آورد. این تشبیه، که از عمق تأملاتم برمی‌خاست، نشان‌دهنده نظم و اقتدار الهی در عالم بود. اما در برابر این حقیقت، برخی به علوم خرافی مانند جفر روی می‌آورند که جز اتلاف عمر، نتیجه‌ای ندارد.

درنگ: علوم خرافی مانند جفر، عمر را تلف می‌کنند و باید به جای آن، به حقیقت‌جویی و اقتدار الهی توجه کرد.

این نقد، از تعهد من به معرفت‌شناسی اسلامی سرچشمه می‌گرفت. من همیشه شاگردانم را به سوی علوم حقیقی و دوری از خرافات دعوت کرده‌ام، چرا که حقیقت، تنها در سایه تعالیم الهی یافت می‌شود.

در ادامه، به تعزیه‌خوانی پرداختم. گفتم که تعزیه، اگرچه نمایشی از ارزش‌های کربلاست، اما بدون عمل به این ارزش‌ها، جز ظاهری بی‌محتوا نیست. انسان باید کربلا را در زندگی خود به پا کند، نه اینکه تنها به تعزیه بسنده کند.

درنگ: تعزیه بدون عمل به ارزش‌های کربلا، بی‌فایده است و باید به جای ظاهرگرایی، به حقیقت کربلا پایبند بود.

این سخن، بازتاب عمق نگاه عرفانی و اخلاقی من به مسائل دینی بود. من همیشه کوشیده‌ام شاگردانم را به سوی باطن دین هدایت کنم، نه ظاهر آن.

بخش چهارم: نقد غرور و ضرورت تواضع

در آن درس‌گفتار، از غرور و تکبر سخن گفتم. برخی گمان می‌کنند که دانستن علوم گوناگون، آن‌ها را برتر می‌سازد، اما این غرور، جز انحراف نتیجه‌ای ندارد. گفتم که عالم حقیقی، کسی است که گفتارش با کردارش یکی باشد. به حدیثی از امام صادق (ع) استناد کردم:

مَنْ صَدَّقَ قَوْلَهُ فِعْلَهُ

کسی که گفتارش را با کردارش تصدیق کند.

درنگ: عالم حقیقی، کسی است که گفتار و کردارش هماهنگ باشد و از غرور و تکبر به دور است.

این حدیث، آیینه‌ای بود از آنچه من سال‌ها در پی آن بوده‌ام: هماهنگی میان علم و عمل، و دوری از خودبرتربینی. این باور، ریشه در اخلاق اسلامی دارد که فروتنی را ستایش می‌کند.

بخش پنجم: اصلاح روابط خانوادگی و اجتماعی

در آن جلسه، به روابط خانوادگی نیز پرداختم. به آیه‌ای از قرآن کریم اشاره کردم که برخی آن را به خشونت در خانواده تعبیر کرده‌اند:

فَاضْرِبُوهُنَّ

پس آن‌ها را بزنید.

اما من گفتم که این آیه، نه دعوت به خشونت، بلکه دعوتی است به اقتدار همراه با نرمش. تفاوت زور و اقتدار را توضیح دادم: زور، خشونت و ستم است، اما اقتدار، توانمندی و نرمش در رفتار است. گفتم که روابط خانوادگی باید بر پایه محبت و اقتدار بنا شود، نه خشونت.

درنگ: اقتدار در روابط خانوادگی، به معنای توانمندی و نرمش است، نه خشونت و زور.

این سخن، از تعهد من به اخلاق اسلامی و اصلاح روابط انسانی سرچشمه می‌گرفت. من همیشه بر این باور بوده‌ام که دین، راهنمایی است برای ساختن زندگی‌ای سرشار از محبت و احترام.

بخش ششم: اقتدار قرآن و نقد زندگی یکنواخت

در آن درس‌گفتار، از اقتدار قرآن سخن گفتم. قرآن، کتابی است که در تنوع و جامعیت، بی‌نظیر است. با شاگردانم گفتم که آثار ادبی بزرگ، مانند اشعار حافظ و سعدی، هر یک در حوزه خود درخشانی‌اند، اما قرآن، همه چیز را در خود دارد: غزل، قصیده، رباعی و احکام، همه با اقتدار بیان شده‌اند.

درنگ: قرآن، با تنوع و جامعیت خود، اقتداری بی‌نظیر دارد که باید سرمشق زندگی ما باشد.

در ادامه، از زندگی یکنواخت و بی‌روح انتقاد کردم. گفتم که زندگی ما گاه چنان بی‌رمق و تکراری شده که از شادمانی و تنوع تهی است. انسان باید زندگی‌ای داشته باشد که در آن شوق و ذوق موج بزند، نه اینکه در روزمرگی غرق شود.

درنگ: زندگی یکنواخت و بی‌روح، شایسته انسان نیست؛ باید شادمانی و تنوع را به زندگی بازگرداند.

این سخنان، دعوتی بود به بازسازی زندگی بر پایه تعالیم قرآنی و دوری از روزمرگی که روح انسان را فرسوده می‌کند.

بخش هفتم: نقد ظاهرگرایی و رفتارهای بیمارگونه

در آن جلسه، از ظاهرگرایی نیز سخن گفتم. برخی گمان می‌کنند که با پوشیدن لباس‌های خاص، مانند کلاه و عمامه توأمان، به مقام معنوی می‌رسند. اما من گفتم که این ظاهرگرایی، نشانه‌ای از مشکلات درونی است. انسان باید باطنش را اصلاح کند، نه اینکه به ظاهر بسنده کند.

درنگ: ظاهرگرایی در پوشش و رفتار، نشانه ضعف باطنی است و باید به اصلاح درون توجه کرد.

همچنین، از رفتارهای بیمارگونه در روابط خانوادگی انتقاد کردم. گفتم که برخی چنان گرفتار شبهات و سوءتفاهم‌ها هستند که حتی به نزدیک‌ترین افراد خود بدگمان می‌شوند. این رفتارها، نشانه بیماری روانی است که باید درمان شود.

درنگ: رفتارهای بیمارگونه در روابط خانوادگی، نیازمند اصلاح و توجه به سلامت روان است.

این نقدها، از عمق نگاه روان‌شناختی و عرفانی من به مسائل اجتماعی سرچشمه می‌گرفت. من همیشه کوشیده‌ام شاگردانم را به سوی سلامت روان و اصلاح روابط انسانی هدایت کنم.

بخش هشتم: ضرورت پرسشگری و نقد نظام آموزشی

یکی از دغدغه‌های همیشگی‌ام، نظام آموزشی علم دینی بوده است. در آن جلسه، از نظام تقلیدی در آموزش دینی انتقاد کردم. گفتم که حوزه‌های علمیه ما، گرفتار فقدان پرسشگری شده‌اند. طلبه‌ای که سؤال نکند، نمی‌تواند علم را پیش ببرد. باید پرسشگری را در حوزه‌ها تزریق کرد تا از تقلید رها شویم.

درنگ: فقدان پرسشگری در نظام آموزشی علم دینی، مانع تولید علم است و باید اصلاح شود.

در مقابل، از فضولی در دانشگاه‌ها نیز انتقاد کردم. گفتم که برخی دانشجویان، هر کتابی را بدون هدف می‌خوانند و این مطالعه بی‌برنامه، به انحراف فکری می‌انجامد. باید مطالعه هدفمند را ترویج کرد و از تجسس بی‌مورد پرهیز نمود.

درنگ: مطالعه بی‌برنامه در دانشگاه‌ها، به انحراف فکری منجر می‌شود و باید به مطالعه هدفمند روی آورد.

برای تأکید بر اهمیت پرسشگری معتدل، به آیه‌ای از قرآن کریم استناد کردم:

إِنْ تَسْأَلُوا عَنْهَا حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ

اگر درباره آن‌ها هنگامی که قرآن نازل می‌شود سؤال کنید، برایتان روشن خواهد شد.

اما هشدار دادم که پرسشگری بی‌مورد، می‌تواند به گمراهی منجر شود، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید:

وَمَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ

و هر که کفر را به جای ایمان بپذیرد، به‌راستی از راه راست گمراه شده است.

درنگ: پرسشگری باید معتدل و هدفمند باشد تا به هدایت منجر شود، نه گمراهی.

این سخنان، از دغدغه من برای اصلاح نظام آموزشی سرچشمه می‌گرفت. من همیشه بر این باور بوده‌ام که علم دینی، تنها با پرسشگری و تفکر انتقادی به پیش می‌رود.

بخش نهم: ضرورت استفاده از متون معتبر دینی

در آن جلسه، از نظام آموزشی علم دینی انتقاد کردم و گفتم که باید متون معتبری مانند «توحید مفضل»، «صحیفه سجادیه» و «نهج‌البلاغه» را در مرکز آموزش قرار دهیم. این متون، سرشار از نورانیت و هدایت‌اند و می‌توانند روح طلاب را صیقل دهند. اما متأسفانه، برخی به متون غیرمعتبر روی می‌آورند که جز سردرگمی نتیجه‌ای ندارد.

درنگ: متون معتبر دینی مانند توحید مفضل و نهج‌البلاغه باید محور آموزش دینی قرار گیرند.

این تأکید، از عمق تعهد من به نورانیت و هدایت در آموزش دینی سرچشمه می‌گرفت. من همیشه شاگردانم را به سوی متون اصیل دینی هدایت کرده‌ام، چرا که این متون، کلید فهم حقیقت‌اند.

بخش دهم: نقد شایعات تاریخی

در آن درس‌گفتار، به شایعات تاریخی نیز پرداختم. برخی کتاب‌ها، با اطلاعات نادرست، ایمان مردم را به پیامبر (ص) سست می‌کنند. گفتم که این شایعات، جز انحراف نتیجه‌ای ندارند. باید ایمان به پیامبر (ص) را تقویت کرد و از باور به شایعات پرهیز نمود.

درنگ: شایعات تاریخی درباره پیامبر (ص) باید با تقویت ایمان و پرهیز از باورهای نادرست اصلاح شود.

این نقد، از تعهد من به دفاع از سیره پیامبر (ص) و اصلاح باورهای عمومی سرچشمه می‌گرفت. من همیشه کوشیده‌ام شاگردانم را به سوی حقیقت سیره نبوی هدایت کنم.

نتیجه‌گیری

این گفتگوهای صمیمی، بازتاب تأملات عمیق من در باب دین، زندگی و جامعه است. از مهدویت و اصلاح باورها گرفته تا نقد سبک زندگی، از اقتدار قرآن تا ضرورت پرسشگری، همه این سخنان، دعوتی است به بازنگری در خود و جامعه‌مان. من همیشه کوشیده‌ام که با استناد به قرآن و روایات، راهی روشن پیش پای شاگردانم بگذارم. این درس‌گفتار، نه‌تنها شرحی از اندیشه‌هایم بود، بلکه آیینه‌ای بود از دغدغه‌هایم برای اصلاح باورها، رفتارها و نظام آموزشی. امید دارم که این گفتگوها، چراغ راهی باشد برای کسانی که در جستجوی حقیقت‌اند.

با نظارت صادق خادمی