متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه ۶۴۷
این روایتها، شرح تفصیلی خاطراتی است که شاید روزگاری در درسگفتارهایم بهصورت گذرا به آنها اشاره کردهام. در این مجموعه، میکوشم با زبانی صمیمی و از عمق وجود، تجربهها و تأملاتم را با شما در میان بگذارم تا شاید نوری بر مسیر معرفت و دانشافروزی بتابد.
بخش اول: نقد روشهای آموزشی و ضرورت پرسشگری
روزی یکی از استادان دانشگاه نزدم آمد و با دلی پر از گله سخن گفت. او که دروس فلسفه را تدریس میکرد، از ناتوانیاش در فهم مفهوم «حرکت جوهری» سخن راند. گفت: «من این درس را از روی جزوهای که به ما دادهاند، برای دانشجویان میخوانم، بیآنکه خودم عمق آن را درک کرده باشم. جزوهای خلاصهشده از شخصی دیگر، که تنها تکرارش میکنم و درس را به پایان میبرم.» پرسیدم: «آیا دانشجویانت اشکالی نمیگیرند؟ سؤالی نمیپرسند؟» پاسخش تلخ بود: «کجا جرئت دارند اشکال کنند؟ اگر کسی لب به سخن باز کند، به او میگویند به دفتر بیا و سؤالت را آنجا مطرح کن. اما در دفتر هم فضا چنان است که دانشجو را به خاطر پرسشگری سرزنش میکنند و حتی تهدید به اخراج میشود. نتیجهاش این است که دانشجویان با دلی پر از بغض و عقده، خاموش میمانند و در دل بد و بیراه میگویند.»
این گفتوگو مرا به تأمل واداشت. چگونه میتوان علمی را آموخت و آموختن را به دیگران سپرد، بیآنکه خود به عمق آن راه یافته باشیم؟ این روش، نهتنها به رشد دانش کمک نمیکند، بلکه ذهنهای جوان را از پرسشگری و نقد بازمیدارد. این تجربه نشان میدهد که نظام آموزشی ما، بهویژه در علوم انسانی، گاه از استانداردهای لازم برخوردار نیست. علوم تجربی شاید به دلیل روشمندیشان استانداردهای خود را حفظ کردهاند، اما علوم انسانی که از حوزه به دانشگاه راه یافتهاند، گاه فاقد عمق و کاربردی بودن هستند.
جایگزینی حرکت در وجود
در همان گفتوگو به آن استاد پیشنهاد کردم به جای اصرار بر مفهوم «حرکت جوهری»، که نزاعهای ملاصدرا و ابنسینا بر سر آن برای دانشجویان امروزی چندان راهگشا نیست، مفهوم «حرکت در وجود» را مطرح کند. این مفهوم میتواند راهی نو برای فهم فلسفه باز کند و به جای مباحث نظری کهن، به نیازهای معاصر پاسخ دهد. نزاعهای کهن، هرچند در جای خود ارزشمندند، اما برای ذهن دانشجوی امروز که در جستوجوی پاسخهای کاربردی است، کمتر سودمند مینماید.
کاستی روانشناسی کهن
این نقد تنها به فلسفه محدود نمیشود. در روانشناسی نیز وضع بهتری نداریم. در درسگفتارهایم بارها از محتوای کهن روانشناسی، که هنوز از آثار ابنسینا و غزالی استخراج میشود، انتقاد کردهام. این متون، با همه ارزش تاریخیشان، پر از خطاها و مفاهیمی هستند که برای دنیای امروز ناکارآمدند. برای نمونه، سخن از «فک اسفل در مخچه اول» و مانند آن، که گویی نقشهای برای بنای مسجد در ذهن ترسیم میکند، نه دانشی روانشناختی. اگر دانشمندی از جهان معاصر این متون را بخواند، جز تمسخر واکنشی نخواهد داشت. این مطالب را به تمثیل، «لقمه چهل عباسی» مینامم؛ لقمهای که برای فرو بردنش باید چهل قسم خورد تا شاید اندکی مقبول افتد.
این تمثیل «لقمه چهل عباسی» را از عمق وجود به کار بردم، چرا که گویی این مطالب کهن، به زور و با دشواری بسیار به خورد ذهن دانشجویان داده میشود. باید به جای این روش، محتوایی ارائه داد که به درد امروز بخورد و ذهنهای جوان را به سوی دانشی کاربردی و راهگشا هدایت کند.
بخش دوم: حلم و متانت، رمز ماندگاری
در محضر عالمی گرانقدر بودم که نمونهای از حلم و متانت بود. هرگاه سؤالی از درسش میپرسیدیم، لحظهای سکوت میکرد، تأمل مینمود و سپس با آرامش پاسخ میداد. اگر اشکالی دوباره مطرح میشد، با صبر میگفت: «شاید این سخن بیاشکال نباشد، اما اکنون بیش از این به ذهنم نمیرسد.» این حلم و ادب، نهتنها به فهم درس کمک میکرد، بلکه او را در دلها ماندگار ساخت. این ویژگی، بهحمدالله، رمز موفقیت او در حوزه بود.
در مقابل، برخی عالمان دیگر که نام نمیبرم، به دلیل کمطاقتی و زودرنجی، نتوانستند چنین جایگاهی بیابند. یکی از این عالمان خود میگفت: «آن عالم حليم در حوزه دوام آورد، اما ما به دلیل کمصبری نتوانستیم.» این تفاوت در منش، مرا به این باور رساند که حلم و صبر، نهتنها در علمآموزی، بلکه در تأثیرگذاری فرهنگی و معنوی نیز نقش کلیدی دارد.
ضرورت بازنگری متون علمی
بارها در درسگفتارهایم تأکید کردهام که متون علمی ما نباید چون عتیقهای در قاب نگه داشته شوند. برخی گمان میکنند این متون، مانند قرآن کریم، بیعيب و نقصاند یا چون تخت جمشید، دستنیافتنی و غیرقابل نقد. اما این باور، مانع پیشرفت دانش است. اگر روزی غریبهای این متون را بخواند و ببیند که ما حتی حق پرسش و نقد را از خود سلب کردهایم، چه قضاوتی درباره ما خواهد داشت؟
نباید پنداشت که این متون مقدساند و نمیتوان به آنها دست زد. باید فضایی باز برای نقد و گفتوگوی علمی فراهم کرد تا دانش ما پویا و زنده بماند. این باور، ریشه در عمق تعهد معنوی و علمیام دارد که دانش باید در خدمت حقیقت باشد، نه در بند تعصب.
جمعبندی
این خاطرات، که از عمق قلب و تجربههایم برآمدهاند، دعوتی است به تأمل در نظام آموزشی، فرهنگ پرسشگری، و نقش حلم و متانت در ماندگاری علمی و معنوی. من، محمدرضا نکونام، که سالها در محضر عالمان و در کوران درس و بحث زیستهام، باور دارم که علم باید پویا، کاربردی و پاسخگوی نیازهای روز باشد. از نقد روشهای ناکارآمد آموزشی تا تأکید بر حلم و صبر در برابر پرسشها، این روایتها تلاشی است برای روشن ساختن مسیر دانش و معرفت. باشد که این گفتگوهای صمیمی، نوری بر راه جویندگان حقیقت بتاباند.