متن درس
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره جلسه (407)
مقدمه
تفسير آيه 117 سوره بقره، بهعنوان بخشی از گفتمان توحيدی قرآن کريم، به بررسی رابطه ميان مفهوم بديع (نوآفرين) و نفي اتخاذ ولد برای خداوند میپردازد. اين آيه، در ادامه آيه 116، با تأکيد بر نوآفرينی خداوند و قدرت مطلق او در خلقت با امر «کُنْ فَيَکُونُ»، استدلالی علمی و فلسفی در رد ادعای شريک يا فرزند داشتن خداوند ارائه میدهد. محور بحث، تحليل استدلالی آيه در نفی شراکت و فرزندآوری برای خداوند است که با تمرکز بر مفاهيم بديع، شراکت، اشتقاق واژگان، و ظرف احديت، به شيوهای دقيق و منطقی تبيين میشود. در اين نوشتار، با تلفيق محتوای درسگفتار و تحليلهای علمی، به تشريح جامع آيات و استخراج نکات کلیدی پرداخته شده و با بهرهگيری از تمثيلات و اشارات ادبی فاخر، تلاش شده است تا متنی منسجم، روان و جذاب برای مخاطبان متخصص و محيط آکادميک ارائه گردد.
بخش اول: تحلیل آیات 116 و 117 سوره بقره
متن و ترجمه آیات
قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا ۗ سُبْحَانَهُ ۖ بَلْ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ كُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ
گفتند: خداوند فرزندی برای خود برگزيده است. او منزه است! بلکه آنچه در آسمانها و زمين است از آن اوست و همه در برابرش فرمانبردارند.
بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ
او نوآفرين آسمانها و زمين است و چون به کاری فرمان دهد، تنها به آن گويد: باش، پس میشود.
تناسب آیات 116 و 117
آيه 116 سوره بقره، با رد ادعای فرزند داشتن خداوند، سه استدلال اساسی را مطرح میسازد: تنزيه خداوند (سُبْحَانَهُ)، مالکيت او بر تمامی هستی (لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ)، و خضوع و فرمانبرداری همه موجودات در برابر او (كُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ). آيه 117، با افزودن دو مفهوم بديع (نوآفرينی) و کُنْ فَيَکُونُ (قدرت مطلق خلقت)، دو دليل ديگر به استدلالهای پيشين میافزايد و در مجموع، پنج استدلال قاطع در رد ادعای اتخاذ ولد ارائه میدهد. اين تناسب، نشاندهنده ساختاری منسجم در قرآن کريم است که با بهرهگيری از استدلالهای چندگانه، هرگونه شائبه شراکت يا فرزندآوری را از ساحت قدسی خداوند نفی میکند.
درنگ: آيه 117، با طرح بديع و کُنْ فَيَکُونُ، استدلال آيه 116 را تکميل کرده و با ارائه پنج دليل (تنزيه، مالکيت، خضوع، نوآفرينی، و قدرت مطلق)، ادعای فرزند داشتن خداوند را بهصورت جامع و علمی رد میکند.
استدلالهای آیه 116
آيه 116 سه عنوان اساسی را بهعنوان مقدمات استدلالی در رد ادعای اتخاذ ولد مطرح میکند:
- تنزيه خداوند (سُبْحَانَهُ): خداوند از هرگونه نقص و شباهت به مخلوقات منزه است. ادعای فرزند داشتن، که مستلزم شباهت به انسانهاست، با تنزيه الهی در تعارض است.
- مالکيت مطلق: آنچه در آسمانها و زمين است، متعلق به خداوند است. مالکيت مطلق او، هرگونه شراکت يا فرزندآوری را نفی میکند، زيرا فرزند يا شريک نيازمند استقلال در مالکيت است.
- خضوع موجودات: همه موجودات در برابر خداوند فرمانبردار و خاضعاند، که نشاندهنده وابستگی کامل آنها به خالق است و هرگونه مساوات يا شراکت را منتفی میسازد.
اين سه عنوان، بهسان ستونهای استوار يک بنای استدلالی، ادعای اتخاذ ولد را از پايه فرو میريزند و زمينه را برای استدلالهای تکميلی آيه 117 فراهم میکنند.
تحلیل مفهوم بديع و کُنْ فَيَکُونُ
مفهوم بديع السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ، به نوآفرينی خداوند اشاره دارد؛ آفرينشی بیسابقه و بدون نياز به شريک يا مادهای پيشين. بديع، بهسان باغبانی است که نهال هستی را بدون الگو يا مادهای پيشين در خاک احديت کاشته است. کُنْ فَيَکُونُ نيز به قدرت مطلق خداوند در خلقت اشاره دارد، که با يک فرمان، موجودات را از عدم به وجود میآورد. اين دو مفهوم، با نفی هرگونه مساوات ميان خالق و مخلوق، ادعای فرزند داشتن خداوند را باطل میکنند، زيرا فرزندآوری، مستلزم وجود ماده يا شريکی در مرتبه خلقت است که با بديع بودن خداوند در تناقض است.
درنگ: بديع، به آفرينش بیسابقه و بدون شريک اشاره دارد، که هرگونه فرزندآوری يا شراکت را به دليل نبود مساوات در ظرف احديت نفی میکند.
جمعبندی بخش اول
آيات 116 و 117 سوره بقره، با ارائه پنج استدلال (تنزيه، مالکيت، خضوع، بديع، و کُنْ فَيَکُونُ)، ادعای فرزند داشتن خداوند را بهصورت قاطع رد میکنند. بديع، بهعنوان مفهومی محوری، نشاندهنده آفرينش بیسابقه خداوند است که هرگونه شريک يا ولد را نفی میکند. اين استدلالها، با ساختاری منسجم و منطقی، توحيد را در برابر شبهات شراکتی تثبيت میکنند.
بخش دوم: مقایسه با آیه 101 سوره انعام
متن و ترجمه آیه
بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ أَنَّىٰ يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ صَاحِبَةٌ ۖ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
نوآفرين آسمانها و زمين است؛ چگونه برای او فرزندی باشد در حالی که همسری نداشته است؟ او همهچيز را آفريده و به همهچيز داناست.
تحلیل آیه 101 انعام
آيه 101 سوره انعام، استدلالی مفصلتر از آيه 117 بقره ارائه میدهد. با افزودن دو فراز «أَنَّىٰ يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ» (چگونه برای او فرزندی باشد؟) و «وَلَمْ يَكُنْ لَهُ صَاحِبَةٌ» (در حالی که همسری نداشته است)، به صراحت نبود صاحبه و خلقت همهچيز توسط خداوند را تأکيد میکند. اين دو فراز، میتوانند بهعنوان يک دليل واحد يا دو دليل مستقل تلقی شوند. اگر يک دليل باشند، نبود صاحبه دليل نفی ولد است؛ و اگر دو دليل باشند، بديع بودن و نبود صاحبه هر يک بهتنهایی ادعای ولد را نفی میکنند. همچنين، عبارت «وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ» بر مالکيت و خالقيت مطلق خداوند تأکيد دارد، و «وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» علم کامل او را نشان میدهد، که هرگونه نادانی در نسبت دادن فرزند به او را باطل میسازد.
درنگ: آيه 101 انعام، با افزودن نبود صاحبه و خلقت همهچيز، استدلال آيه 117 بقره را تقويت کرده و با تأکيد بر علم مطلق خداوند، هرگونه ادعای فرزندآوری را از منظر فلسفی و علمی رد میکند.
اشکال در فراز «وَلَمْ يَكُنْ لَهُ صَاحِبَةٌ»
عبارت «وَلَمْ يَكُنْ لَهُ صَاحِبَةٌ» در آيه 101 انعام، به ظاهر اشکالی منطقی ايجاد میکند، زيرا خداوند، با قدرت مطلق خود، قادر است بدون صاحبه نيز فرزندی خلق کند، چنانکه در خلقت عيسی (ع) و آدم (ع) مشاهده میشود. عيسی بدون پدر و آدم بدون والدين آفريده شدند، که نشاندهنده توانايی خداوند در خلق بدون نياز به اسباب مادی است. اما اين اشکال، ناشی از خلط ميان ظرف بديع (آفرينش بیسابقه بدون ماده) و ظرف غيربديع (خلقت در عالم ماده و تطور) است. در ظرف بديع، هيچ ماده، نطفه، يا موجودی وجود نداشته که بهعنوان صاحبه يا ولد در نظر گرفته شود. بنابراين، استدلال آيه با تمرکز بر ظرف بديع، هرگونه اشکال را رفع میکند.
درنگ: اشکال ظاهری «وَلَمْ يَكُنْ لَهُ صَاحِبَةٌ» با توجه به ظرف بديع رفع میشود، زيرا در اين ظرف، هيچ ماده يا موجودی وجود نداشته که بهعنوان ولد يا صاحبه در نظر گرفته شود.
مقایسه خلقت عیسی و آدم
خلقت عيسی (ع) بدون پدر و آدم (ع) بدون والدين، نمونههای برجستهای از قدرت خلاقه خداوند هستند. اما اين خلقتها در ظرف غيربديع، يعنی در عالم ماده و تطور، رخ دادهاند. عيسی در بستر مادی مريم (س) و آدم در فرآيند تکامل خلق شدند، در حالی که بديع، به آفرينش بدون ماده و پيش از تعين موجودات اشاره دارد. بنابراين، استناد به اين خلقتها برای اثبات امکان ولد در ظرف بديع، خطايی منطقی است، زيرا ظرف بديع از هرگونه ماده يا موجود خالی است.
جمعبندی بخش دوم
آيه 101 سوره انعام، با تکميل استدلال آيه 117 بقره، بر نوآفرينی خداوند و نبود صاحبه تأکيد دارد. اشکال ظاهری فراز «وَلَمْ يَكُنْ لَهُ صَاحِبَةٌ» با توجه به ظرف بديع رفع میشود، زيرا خلقت عيسی و آدم در ظرف غيربديع رخ داده است. اين آيه، با تأکيد بر علم و خالقيت مطلق خداوند، هرگونه شائبه شراکت يا فرزندآوری را نفی میکند.
بخش سوم: مفهوم شراکت و نقد آن
شراكت در آیه 100 سوره انعام
وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ
و برای خداوند شريکانی از جن قرار دادند، در حالی که او آنها را آفريده است.
در آيه 100 سوره انعام، ادعای شريک قرار دادن جن برای خداوند مطرح شده است. واو حاليه در «وَخَلَقَهُمْ» نشان میدهد که جن، مخلوق خداوند است و بنابراين، نمیتواند در مرتبهای برابر با خالق قرار گيرد. شراکت، بهسان دو باغبان که هر يک بخشی از باغ را مالکاند، نيازمند مساوات در مالکيت است. اما مخلوق، که وجودش وابسته به خالق است، نمیتواند مالکيتی مستقل داشته باشد و در نتيجه، شراکت با خداوند محال است.
درنگ: واو حاليه در «وَخَلَقَهُمْ» نشاندهنده خلقت جن توسط خداوند است، که هرگونه مساوات يا شراکت را به دليل وابستگی مخلوق به خالق نفی میکند.
مفهوم شراکت و ضرورت مالکیت
شراکت، به معناي تساوی در مالکيت يا سرمايه است. در شراکت، ممکن است در کميت (درصد مالکيت) تفاوت وجود داشته باشد، اما در کيفيت (استقلال در مالکيت)، تفاوتی نيست. برای مثال، دو شريک ممکن است يکی 10 درصد و ديگری 90 درصد از سرمايه را مالک باشند، اما هر دو بايد مالک بخشی از سرمايه باشند. اگر فردی مالک نباشد، شراکت ممکن نيست. در مورد خداوند، که خالق و مالک مطلق هستی است، مخلوقات (مانند جن يا ولد) نمیتوانند مالکيتی مستقل داشته باشند، زيرا وجودشان وابسته به اوست. بنابراين، شراکت با خداوند، بهسان تلاش برای افزودن قطرهای به اقيانوس بیکران الهی، محال است.
تمثيل ديگری که در اينجا مطرح میشود، قياس شراکت با ازدواج است. همانگونه که زنی برای ازدواج دوم نيازمند طلاق و گذراندن عده است، شريک نيز بايد ابتدا مالک شود تا بتواند شراکت کند. خداوند، بهعنوان خالق، نمیتواند مخلوق خود را بدون اعطای مالکيت مستقل، شريک خود سازد. اما چون مخلوق ذاتاً وابسته است، چنين مالکيتی ممکن نيست.
درنگ: شراکت نيازمند مالکيت مستقل است، اما مخلوق، به دليل وابستگی به خالق، نمیتواند مالکيتی مستقل داشته باشد و بنابراين، شراکت با خداوند محال است.
جمعبندی بخش سوم
مفهوم شراکت، چه در قالب شريک قرار دادن جن يا ادعای فرزندآوری، به دليل نبود مساوات ميان خالق و مخلوق باطل است. آيه 100 انعام، با تأکيد بر خلقت جن توسط خداوند، و آيه 117 بقره، با طرح بديع بودن خداوند، هرگونه شراکت را نفی میکنند. تمثيلات ازدواج و مالکيت، به فهم بهتر شرط مساوات در شراکت کمک میکنند و نشان میدهند که شراکت با خداوند، به دليل فقدان مالکيت مستقل در مخلوق، لايمکن است.
بخش چهارم: نقد اشتقاق و ضرورت ادبیات در علوم دینی
ضعف اشتقاق در علوم دینی
فهم دقيق واژگان قرآن کريم، مانند «شريک» يا «بديع»، نيازمند دانش اشتقاق و مادهشناسی است. ضعف در اين حوزه، به تفاسير سطحی و غيرمنسجم منجر شده و علوم دينی، از جمله فلسفه و تفسير، را به سوی عاميانه شدن سوق داده است. اشتقاق، بهسان کلیدی است که درهای معانی عميق قرآن را میگشايد، و بدون آن، تفسير به پراکندهگويی و خطا گرفتار میشود. برای مثال، فهم واژه «شريک» بدون بررسی ريشه آن (شَرَکَ، به معنای تساوی در سرمايه)، به تفاسيری نادرست منجر میشود که از استدلال علمی فاصله دارند.
درنگ: ضعف در اشتقاق و مادهشناسی، به تفاسير عاميانه و ضعف در علوم دينی منجر شده است، زيرا فهم دقيق واژگان قرآن نيازمند دانش ادبی عميق است.
ضرورت آموزش ادبیات
ادبيات، بهسان بنياد استواری است که علوم دينی بر آن استوار میشوند. بدون آموزش ادبيات و مادهشناسی، فهم عميق قرآن کريم و استدلالهای آن ممکن نيست. علوم دينی، مانند تفسير و فلسفه، تنها با تسلط بر ادبيات عربی و اشتقاق واژگان میتوانند به قلههای علمی دست يابند. برای مثال، واژه «بديع» در قرآن کريم، که تنها دو بار در آيات 117 بقره و 101 انعام آمده، نيازمند تحليل ادبی دقيقی است تا معنای نوآفرينی بیسابقه آن آشکار شود.
نقد تفاسیر عامیانه
تفاسير عاميانه، که از فقدان مادهشناسی و ادبيات رنج میبرند، از دقت علمی به دورند و به خطا میانجامند. برای مثال، استدلال رايج که خداوند چون «لايموت» (فناناپذير) است، نيازی به ولد ندارد، از منظر فلسفی ضعيف است، زيرا به ظرف فاعلی (بديع) توجه ندارد و در ظرف قابل (نياز يا عدم نياز) گرفتار شده است. بديع، که به خلقت بیسابقه اشاره دارد، استدلالی قويتر ارائه میدهد، زيرا مساوات را در اصل خلقت نفی میکند.
درنگ: تفاسير عاميانه، به دليل فقدان مادهشناسی، از استدلال علمی فاصله گرفته و به استدلالهای ضعيفی مانند «لايموت» محدود شدهاند.
جمعبندی بخش چهارم
ضعف در اشتقاق و ادبيات، به سطحی شدن علوم دينی و تفاسير عاميانه منجر شده است. آموزش ادبيات و مادهشناسی، بهسان چراغی است که راه فهم عميق قرآن کريم را روشن میکند. استدلالهای ضعيف، مانند «لايموت»، به دليل خلط ظرف فاعلی و قابل، از قوت علمی برخوردار نيستند، در حالی که تمرکز بر بديع، استدلالی فلسفی و منسجم ارائه میدهد.
بخش پنجم: فرهنگ ادبی صدر اسلام و نقد تصورات نادرست
ادبیات صدر اسلام
مسلمانان صدر اسلام، برخلاف تصور رايج که آنها را قومی عقبمانده و سوسمارخور میداند، از فرهنگ ادبی غنی برخوردار بودند. ادبيات عربی در جزيرةالعرب، بهسان گوهری درخشان، پايه فهم عميق قرآن کريم بود. نزول قرآن در ميان اعراب، نه به دليل عقبماندگی، بلکه به سبب قوت فرهنگی و ادبی آنها بود. قرآن کريم، با تحدی خود (فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ)، اعراب را به رقابتی ادبی و علمی فراخواند، که نشاندهنده سطح بالای فهم آنها از زبان و معانی بود.
درنگ: ادبيات غنی صدر اسلام، پايه فهم عميق قرآن کريم بود و تصور عقبماندگی اعراب با تحدی علمی و ادبی قرآن در تناقض است.
نقد تصویر سوسمارخور
تصوير اعراب بهعنوان قومی سوسمارخور و عقبمانده، با نزول قرآن کريم، که کتابی علمی و چالشبرانگيز است، سازگار نيست. تحدی قرآن (فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ)، نشاندهنده مخاطبانی با درکی عالی و توانايی فهم متون ادبی و فلسفی است. اين تصور نادرست، بهسان نقاشیای مخدوش، حقيقت فرهنگ غنی اعراب صدر اسلام را پنهان میکند.
نقد کوچکسازی دشمن
کوچکسازی دشمنان يا اقوام ديگر، مانند اعراب جاهلی، برای بزرگنمايی خود، به تضعيف استدلال و کاهش اعتبار علمی منجر میشود. حقانيت، بايد با استدلالهای منطقی و نه با تحقير ديگران اثبات شود. برای مثال، عالمان دينی بايد با استدلالهای علمی و نه با تخريب مخالفان، حقانيت خود را نشان دهند.
جمعبندی بخش پنجم
فرهنگ ادبی صدر اسلام، پايه فهم عميق قرآن کريم بود و تصور عقبماندگی اعراب، با تحدی علمی و ادبی قرآن در تناقض است. کوچکسازی ديگران برای بزرگنمايی خود، به تضعيف استدلالهای علمی منجر میشود. قرآن کريم، با دعوت به رقابت ادبی و علمی، نشاندهنده سطح بالای فرهنگ مخاطبان اوليه خود است.
بخش ششم: نقد استدلالهای عامیانه و ضرورت گفتوگوی ادیان
نقد استدلال لایموت
استدلال رايج که خداوند چون فناناپذير (لايموت) است، نيازی به ولد ندارد، از منظر فلسفی ضعيف است. اين استدلال، به ظرف قابل (نياز يا عدم نياز) محدود شده و به ظرف فاعلی (بديع) توجه ندارد. بديع، با تأکيد بر خلقت بیسابقه، هرگونه مساوات يا شراکت را در اصل خلقت نفی میکند، در حالی که استدلال لايموت، به نياز يا عدم نياز وابسته است و نمیتواند بهطور کامل ادعای ولد را رد کند.
درنگ: استدلال لايموت، به دليل تمرکز بر ظرف قابل و نه فاعلی، ضعيف است، در حالی که بديع، با نفی مساوات در خلقت، استدلالی قويتر ارائه میدهد.
تغییر نقش فرزندان
در گذشته، فرزندان به دليل نقش اقتصادی و اجتماعی (مانند کمک به والدين) ارزشمند بودند، اما در جهان مدرن، اين نقش کمرنگ شده است. اين تغيير، استدلالهای عاميانه مانند لايموت را تضعيف میکند، زيرا نياز به ولد را به شرايط اجتماعی وابسته میسازد. در مقابل، استدلال بديع، که به اصل خلقت اشاره دارد، از تغييرات اجتماعی مستقل است و قوت خود را حفظ میکند.
ضرورت گفتوگوی ادیان
جهان امروز، نيازمند گفتوگوی علمی ميان اديان است تا مسائلی مانند اتخاذ ولد با استدلالهای منطقی حل شوند، نه با منازعات سياسی يا نظامی. برای مثال، مفهوم اقانيم ثلاثه (اب، ابن، و روحالقدس) در مسيحيت، که صليب نماد آن است، با توحيد قرآني در تعارض است. گفتوگوی عالمانه ميان عالمان اديان، بهسان پلی است که سوءتفاهمها را برطرف کرده و به همزيستی مسالمتآميز کمک میکند.
درنگ: گفتوگوی علمی ميان اديان، بهجای منازعات سياسی، میتواند مسائل الهیاتی مانند اتخاذ ولد را با استدلالهای منطقی حل کند.
نقد تصمیمگیری سیاسی
تصميمگيریهای سياسی، که اغلب فاقد پشتوانه علمی و فلسفی هستند، جهان را به سوی جنگ و نابسامانی سوق دادهاند. عالمان و دانشمندان، با استدلالهای منطقی، میتوانند به صلح و آرامش جهانی کمک کنند. قرآن کريم، با ارائه معادلهای علمی در آيات خود، نشان میدهد که مسائل الهیاتی بايد از طريق گفتوگوی عالمانه حل شوند، نه با قدرتنمايی سياسی.
جمعبندی بخش ششم
استدلالهای عاميانه مانند لايموت، به دليل محدوديت به ظرف قابل، از قوت علمی برخوردار نيستند. بديع، با تمرکز بر ظرف فاعلی، استدلالی منسجم و فلسفی ارائه میدهد. گفتوگوی علمی ميان اديان و پرهيز از تصميمگيریهای سياسی بدون پشتوانه علمی، به رفع سوءتفاهمها و تقويت صلح جهانی کمک میکند.
بخش هفتم: اصلاح علوم دینی و اصول پیشنهادی
اصول پیشنهادی برای علوم دینی
برای ارتقای علوم دينی به سطحی علمی و مدرن، سه اصل اساسی پيشنهاد میشود:
- مستند بودن سخنان: هر ادعايی در علوم دينی بايد با استدلال و سند همراه باشد. ادعاهای بیپشتوانه يا تقليد کورکورانه، به تشتت و ضعف علمی منجر میشود.
- پرهيز از خشونت: در مواجهه با نظرات مخالف، بايد با استدلال و گفتوگو پاسخ داد، نه با تخريب يا خشونت. اين اصل، فضايی علمی و آرام را در علوم دينی تضمين میکند.
- جداسازی دين و دنيا: علوم دينی بايد از منافع مادی جدا شوند تا به کسبوکار تبديل نشوند. خلوص علمی، بهسان آبی زلال، علوم دينی را از آلودگیهای مادی مصون میدارد.
درنگ: اصلاح علوم دينی با سه اصل مستند بودن، پرهيز از خشونت، و جداسازی دين از دنيا، به اقتدار علمی و نقشآفرينی جهانی آنها منجر میشود.
قانون اساسی علوم دینی
علوم دينی نيازمند چارچوبی منسجم است که مستند بودن سخنان، پرهيز از خشونت، و جداسازی دين از دنيا را تضمين کند. اين چارچوب، بهسان قانون اساسی، علوم دينی را از تشتت و انحراف مصون داشته و اقتدار علمی آنها را در جهان مدرن تقويت میکند.
جمعبندی بخش هفتم
اصلاح علوم دينی با سه اصل مستند بودن، پرهيز از خشونت، و جداسازی دين از دنيا، به تقويت بنيانهای علمی و نقشآفرينی جهانی آنها کمک میکند. اين اصول، بهسان ستونهای استواری هستند که بنای علوم دينی را در برابر تشتت و انحراف حفظ میکنند.
جمعبندی نهایی
تفسير آيات 116 و 117 سوره بقره و آيه 101 سوره انعام، با تمرکز بر مفهوم بديع و کُنْ فَيَکُونُ، استدلالی علمی و فلسفی در رد ادعای شراکت و فرزندآوری برای خداوند ارائه میدهد. بديع، بهسان مشعلی فروزان، خلقت بیسابقه خداوند را در ظرف احديت روشن میسازد و هرگونه مساوات ميان خالق و مخلوق را نفی میکند. مقايسه با آيه انعام، با افزودن نبود صاحبه و خلقت همهچيز، استدلال را تقويت میکند، هرچند اشکال ظاهری فراز «وَلَمْ يَكُنْ لَهُ صَاحِبَةٌ» با توجه به ظرف بديع رفع میشود. نقد تفاسير عاميانه، مانند استدلال لايموت، و ضعف اشتقاق در علوم دينی، بر ضرورت آموزش ادبيات و مادهشناسی تأکيد دارد. فرهنگ ادبی غنی صدر اسلام، پايه فهم عميق قرآن کريم بود و تصور عقبماندگی اعراب با تحدی علمی قرآن در تناقض است. گفتوگوی عالمانه ميان اديان و پرهيز از تصميمگيریهای سياسی بدون پشتوانه علمی، به صلح و همزيستی جهانی کمک میکند. اصلاح علوم دينی با اصول مستند بودن، پرهيز از خشونت، و جداسازی دين از دنيا، اقتدار علمی آنها را در جهان مدرن تضمين میکند. اين نوشتار، انسان را به تأمل در توحيد و تنزيه خداوند فرا میخواند و راه را برای گفتوگوهای علمی و عالمانه هموار میسازد.
با نظارت صادق خادمی