متن درس
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره جلسه (512)
تفسیر آیه 171 سوره بقره: تمثیلی از کفر و فقدان عقلانیت
مقدمه
آیه 171 سوره بقره، بهعنوان بخشی از مجموعه آیات مرتبط با تبیین موانع هدایت انسانی، با رویکردی تمثیلی و بدیع، وضعیت کفار و ناتوانی ایشان در ادراک حقیقت الهی را به تصویر میکشد. این آیه، با بهرهگیری از تمثیل چوپان و گله، بهسان نقاشیای ژرف، فقدان عقلانیت و ادراک در برابر دعوت الهی را به نمایش میگذارد. برخلاف آیات پیشین (169 و 170) که بهصورت عام و محتوایی به نفوذ شیطان و تقلید کورکورانه پرداختهاند، آیه 171 با رویکردی خاص و تمثیلی، کفار را به گوسفندان نافهم و پیامبر را به چوپانی تشبیه میکند که تنها با دعا، ندا و نعيق میتواند با آنها ارتباط برقرار سازد. این تفسیر، با نگاهی علمی و نظاممند، به استخراج و تبیین نکتهبهنکته محتوای ارائهشده میپردازد و در قالبی فاخر و مناسب برای مخاطبان متخصص، به بازنمایی این آیه مینشیند.
درنگ: آیه 171 سوره بقره، با تمثیل چوپان و گله، بهسان آینهای، ناتوانی معرفتی کفار را در برابر دعوت الهی بازتاب میدهد و بر ضرورت عقلانیت در دیانت تأکید میورزد.
بخش نخست: ساختار و محتوای آیه 171 سوره بقره
متن و ترجمه آیه
وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً ۚ صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ
ترجمه: و مثل کسانی که کفر ورزیدند، مانند کسی است که به چیزی بانگ میزند که جز دعا و ندا نمیشنود؛ کرند، گنگند، کورند، پس ایشان تعقل نمیکنند.
تمایز ساختاری آیه 171 از آیات پیشین
آیات 169 تا 171 سوره بقره، به دلیل تبیین مقاومت انسان در برابر هدایت الهی، از منظری معرفتی و اخلاقی، تأثیری مایوسکننده بر خواننده دارند. با این حال، آیه 171 از دو آیه پیشین (169 و 170) متمایز است. آیات پیشین، با رویکردی عام و محتوایی، به نفوذ شیطان و تقلید کورکورانه از پدران پرداختهاند، در حالی که آیه 171، با رویکردی خاص و تمثیلی، به تشبیه کفار به گوسفندان و پیامبر به چوپان میپردازد. این تمایز، به تفاوت در ظرف ارائه (محتوا در برابر تمثیل) اشاره دارد.
تحلیل: این ساختار، به عمق بلاغی قرآن کریم اشاره دارد. تمثیل، بهسان پلی است که مفاهیم پیچیده را برای مخاطبان با ادراک محدود، قابل فهم میسازد. این آیه، با بهرهگیری از تمثیل، به پیچیدگیهای روانشناختی و معرفتی انسان در مواجهه با هدایت الهی میپردازد.
ابعاد خطرناک و سنگین آیات
مجموعه این سه آیه، به دلیل تبیین ناتوانی بشر در فهم حقیقت و مقاومت در برابر هدایت، از منظری معرفتی و اخلاقی، سنگین و خطرناکاند. آیه 171، با بهرهگیری از تمثیل نازل چوپان و گوسفندان، این ناتوانی را به شکلی ملموستر ترسیم میکند، گویی آینهای است که عمق گمراهی انسان را به تصویر میکشد.
تحلیل: این ویژگی، به چالش بنیادین هدایت در فلسفه اسلامی اشاره دارد. انسان، به دلیل محدودیتهای ادراکی و گرایش به نفسانیت، اغلب در برابر حقیقت مقاومت میورزد. تمثیل نازل، این محدودیت را به شکلی قابل فهم برای مخاطب عام و خاص برجسته میسازد.
نکته برجسته: تمثیل چوپان و گوسفندان، بهسان نقشی بر سنگ، عمق ناتوانی معرفتی کفار را در برابر حقیقت الهی حکاکی میکند.
نتیجهگیری بخش نخست
آیه 171 سوره بقره، با رویکردی تمثیلی، به تبیین وضعیت کفار و ناتوانی ایشان در فهم حقیقت الهی میپردازد. این آیه، در مقایسه با آیات پیشین، با بهرهگیری از تمثیل چوپان و گله، به شکلی ملموس و عمیق، محدودیتهای ادراکی انسان را به تصویر میکشد. تمایز ساختاری این آیه و انتخاب تمثیل نازل، نشاندهنده عمق بلاغی و معرفتی قرآن کریم است.
بخش دوم: تحلیل تمثیلی آیه 171
تمثیل بهعنوان ابزار گفتوگو
در منطق، هنگامی که گفتوگو با مخاطبان فهمیده صورت میگیرد، بحث محتوایی کفایت میکند، اما در مواجهه با مخاطبان ناتوان و عقبمانده، تمثیل ضرورتی مییابد. آیه 171، با استفاده از تمثیل چوپان و گوسفندان، کفار را به موجوداتی نافهم و پیامبر را به چوپانی تشبیه میکند که تنها با دعا و ندا میتواند با آنها ارتباط برقرار سازد.
تحلیل: این دیدگاه، به اصول بلاغت در قرآن کریم اشاره دارد. تمثیل، بهسان کلیدی است که قفل فهم مخاطبان ناتوان را میگشاید. در اینجا، تمثیل چوپان و گله، به ناتوانی ادراکی کفار و تلاش بیوقفه پیامبر برای هدایت ایشان دلالت دارد.
نازل بودن تمثیل چوپان و گوسفندان
قرآن کریم در این آیه، از نازلترین تمثیل ممکن، یعنی چوپان و گوسفندان، بهره برده است. این انتخاب، نشاندهنده عمق ناتوانی کفار در فهم حقیقت و ضرورت تنزل سطح گفتمان الهی به حد دعا و ندا است، گویی پیام الهی برای فهم این گروه، به سادهترین شکل ممکن نازل شده است.
تحلیل: این تمثیل، به مفهوم «تنزل» در عرفان اسلامی اشاره دارد، که در آن، حقیقت الهی برای فهم مخاطب به سطحی پایینتر نازل میشود. انتخاب گوسفندان، بهعنوان موجوداتی با ادراک محدود، عمق ناتوانی معرفتی کفار را به تصویر میکشد.
ساختار تمثیل: چوپان و گله
در تمثیل آیه، «الَّذِي يَنْعِقُ» (چوپان) بهعنوان فاعل و «بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً» (گله) بهعنوان مفعول معرفی شدهاند. این ساختار، چوپان (پیامبر) را در جایگاه فعال و گله (کفار) را در جایگاه منفعل قرار میدهد، گویی پیامبر چون خورشیدی است که نور هدایت میتاباند، اما گله در تاریکی نافهمي خویش گرفتار است.
تحلیل: این ساختار، به نقش فعال پیامبر در هدایت و انفعال کفار در برابر دعوت الهی اشاره دارد. در فلسفه نبوت، پیامبر بهعنوان واسطه فیض الهی، فعالانه هدایت را عرضه میکند، اما موفقیت او به اقتضای مخاطب بستگی دارد.
نکته ممتاز: چوپان، بهسان پیامبری است که با دعا و ندا، در پی هدایت گلهای است که جز صدایی مبهم، چیزی نمیشنود.
محدودیت ادراکی گله
گله (کفار) تنها قادر به شنیدن «دُعَاءً وَنِدَاءً» است و از فهم محتوای عمیق عاجز است. این محدودیت، نه به معنای نقص جسمانی، مانند کَری یا لالی، بلکه به فقدان ادراک عقلانی اشاره دارد.
تحلیل: این توصیف، به تمایز میان ادراک حسی و عقلانی در روانشناسی اسلامی اشاره دارد. گله، اگرچه صداها را میشنود، از فهم معنای آنها عاجز است، که نشاندهنده فقدان عقلانیت در کفار است.
مقتضای چوپان و فقدان اقتضا در گله
چوپان (پیامبر) دارای مقتضای کامل برای هدایت است، اما گله (کفار) فاقد اقتضای لازم برای فهم است. این عدم اقتضا، به ناتوانی ذاتی کفار در پذیرش حقیقت الهی منجر میشود، گویی خاکی بیحاصل است که بذر هدایت در آن نمیروید.
تحلیل: این تحلیل، به مفهوم «اقتضا» در فلسفه اسلامی اشاره دارد. مقتضا، به آمادگی ذاتی برای پذیرش فیض الهی دلالت میکند. فقدان اقتضا در کفار، به محدودیتهای نفسانی و معرفتی آنها بازمیگردد.
نتیجهگیری بخش دوم
تمثیل چوپان و گله در آیه 171، به شکلی بدیع و عمیق، ناتوانی معرفتی کفار را در برابر دعوت الهی به تصویر میکشد. این تمثیل، با قرار دادن پیامبر در جایگاه چوپان و کفار در جایگاه گله، به نقش فعال پیامبر و انفعال مخاطبان نافهم اشاره دارد. نازل بودن تمثیل و محدودیت ادراکی گله، عمق گمراهی انسان را در برابر حقیقت الهی نشان میدهد.
بخش سوم: تبیین مفاهیم دعا، ندا و نعيق
تفاوت دعا، ندا و نعيق
در تمثیل آیه، «دعا» به صدایی نرم و ترنمی اشاره دارد که گله را بهآرامی هدایت میکند، گویی نسیمی است که گله را به سوی مرتع هدایت میکند. «ندا»، صدایی بلندتر با دو سیکل صوتی است که توجه گله را جلب میکند. اما «نعيق»، فریادی با نهیب و سه سیکل صوتی است که برای جلوگیری از انحراف گله به کار میرود، مانند بانگی که گله را از پرتگاه بازمیدارد.
تحلیل: این تقسیمبندی، به ظرافتهای روانشناختی در هدایت اشاره دارد. در سنت اسلامی، پیامبران با توجه به سطح ادراکی مخاطب، از روشهای متفاوتی (نرم، بلند یا نهیبی) برای هدایت استفاده میکنند. نعيق، بهعنوان شدیدترین شکل، برای مواقع انحراف جدی به کار میرود.
نعيق: فریاد با نهیب
واژه «نعيق» در آیه، به فریادی با نهیب اشاره دارد که چوپان هنگام انحراف گله، مثلاً نزدیک شدن به آب یا علف نامناسب، به کار میبرد. این فریاد، نهتنها برای جلب توجه، بلکه برای بازداشتن گله از خطر است.
تحلیل: نعيق، بهسان هشداری است که پیامبر در برابر گمراهیهای عمیق قوم به کار میبرد. این مفهوم، به ضرورت شدت عمل در برخی شرایط هدایت اشاره دارد، هنگامی که گله (مردم) از مسیر حقیقت منحرف میشوند.
درنگ: نعيق، چون فریادی با نهیب، آخرین تلاش چوپان برای بازگرداندن گله از پرتگاه گمراهی است.
نتیجهگیری بخش سوم
مفاهیم دعا، ندا و نعيق در آیه 171، به درجات مختلف تلاش پیامبر برای هدایت قوم اشاره دارند. این مفاهیم، به ظرافتهای روانشناختی و بلاغی قرآن کریم در تبیین هدایت الهی دلالت میکنند. نعيق، بهعنوان شدیدترین شکل، نشاندهنده عمق انحراف گله و تلاش پیامبر برای بازگرداندن ایشان به مسیر حقیقت است.
بخش چهارم: شمولیت تمثیل و نقد گمراهی
شمولیت تمثیل: فراتر از کفار
تمثیل آیه، با استفاده از «بِمَا» به جای «الَّذِينَ كَفَرُوا» در بخش ممثل، شمولیتی گسترده دارد و هر فردی را که حقیقت را نفهمد، شامل میشود، اعم از کافر، مشرک، یهودی، مسیحی یا حتی مسلمانی که فاقد ادراک عقلانی باشد.
تحلیل: این شمولیت، به جامعیت گفتمان قرآنی اشاره دارد. در تفسیر، این ساختار نشان میدهد که هر فردی که فاقد ادراک عقلانی باشد، در حکم گله است، صرفنظر از عنوان دینی او.
اضل سبيلا: گمراهتر از گله
برخی آیات، مانند «بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا» (فرقان: 44)، نشان میدهند که کفار از گله نیز بدترند، زیرا گله حداقل اطاعت میکند، اما کفار نه میفهمند و نه اطاعت میکنند. این وضعیت، به عمق گمراهی کفار اشاره دارد.
تحلیل: این توصیف، به مفهوم «اضل سبيلا» در قرآن کریم اشاره دارد، که به گمراهی عمیقتر از حیوانات دلالت میکند. در فلسفه اسلامی، انسان به دلیل آزادی اراده، میتواند به مراتب پایینتر از حیوانات سقوط کند.
نکته ممتاز: کفار، گمراهتر از گلهاند، زیرا نه تنها فهم ندارند، بلکه از اطاعت نیز عاجزند.
صم، بكم، عمى: فقدان ادراک عقلانی
عبارت «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ» به کَری (عدم شنوایی حقیقت)، گنگی (عدم بیان حقیقت) و کوری (عدم دیدن حقیقت) اشاره دارد. این صفات، به فقدان ادراک عقلانی و معرفتی کفار دلالت میکنند، گویی در تاریکی جهل مرکب گرفتارند.
تحلیل: این توصیف، به مفهوم «جهل مرکب» در فلسفه اسلامی اشاره دارد. صم، بكم و عمى، نه به معنای نقص جسمانی، بلکه به ناتوانی در ادراک حقایق الهی دلالت دارند، که به انحراف کامل منجر میشود.
نتیجهگیری بخش چهارم
تمثیل آیه 171، با شمولیتی گسترده، هر فردی را که فاقد ادراک عقلانی باشد، در بر میگیرد. صفات صم، بكم و عمى، به عمق گمراهی و فقدان عقلانیت اشاره دارند، و مفهوم «اضل سبيلا» بر گمراهی عمیقتر از حیوانات تأکید میورزد. این بخش، ضرورت عقلانیت در دیانت را بهعنوان راه رهایی از گمراهی برجسته میسازد.
بخش پنجم: نقد رهبری و آشوبهای جهانی
چوپان صادق در برابر چوپان ناسالم
چوپان صادق و سالم، کسی است که برای گله خدمت میکند، نه برای منافع خویش. در مقابل، چوپان ناسالم، گله را برای بهرهبرداری شخصی (شیر، پوست، گوشت) استفاده میکند. این تمایز، به تفاوت رهبران الهی و غیرالهی اشاره دارد، گویی چوپان صادق چون ستارهای راهنما، گله را به سوی مرتع هدایت میکند.
تحلیل: این تحلیل، به فلسفه رهبری در اسلام اشاره دارد. در سنت اسلامی، رهبری الهی (نبوت و امامت) مبتنی بر خدمت بیمنت است، در حالی که رهبری غیرالهی، به بهرهکشی و سلطه منجر میشود.
نقد رهبری ناسالم در جهان معاصر
در جهان معاصر، بسیاری از رهبران فاقد صلاحیتاند، زیرا یا داعی (انگیزه الهی)، یا دعا (قانون الهی)، یا دعوت (پذیرش مردمی) ندارند. این فقدان، به گمراهی و آشوب جهانی منجر شده است، گویی جهان چون گلهای بیچوپان، در گرداب آشوب گرفتار است.
تحلیل: این نقد، به چالشهای رهبری در فلسفه سیاسی اشاره دارد. در جهان مدرن، فقدان انگیزههای الهی و التزام به قوانین اخلاقی، به کاستی و آشوب در نظامهای سیاسی منجر شده است.
چوپان برای گله، نه گله برای چوپان
اصل طبیعی در رابطه چوپان و گله این است که چوپان برای خدمت به گله وجود دارد، نه گله برای بهرهبرداری چوپان. این اصل، در جهان معاصر نقض شده و رهبران به بهرهکشی از مردم پرداختهاند، گویی گله را قربانی منافع خویش کردهاند.
تحلیل: این اصل، به مفهوم «سَيِّدُ الْقَوْمِ خَادِمُهُمْ» در سنت اسلامی اشاره دارد: «بزرگ قوم، خدمتگزار آنهاست.» رهبری مشروع، مبتنی بر خدمت است، و نقض این اصل، به ظلم و استثمار منجر میشود.
نکته برجسته: چوپان صادق، چون خدمتگزاری بیمنت، گله را به سوی مرتع هدایت میکند، اما چوپان ناسالم، گله را قربانی منافع خویش میسازد.
آشوب جهانی به دلیل نقض اصل خدمت
آشوبها و درگیریهای جهانی، نتیجه نقض اصل خدمت در رهبری است. گله (مردم) به دلیل آگاهی فزاینده، دیگر حاضر به پذیرش بهرهکشی نیستند، که به مقاومت و اعتراض منجر شده است.
تحلیل: این تحلیل، به جامعهشناسی سیاسی اشاره دارد. در نظریههای مدرن، آگاهی عمومی و مطالبهگری، بهعنوان عوامل اصلی اعتراضات اجتماعی شناخته میشوند. این آیه، به این پویایی اجتماعی اشاره دارد.
نتیجهگیری بخش پنجم
نقد رهبری ناسالم و آشوبهای جهانی، به نقض اصل خدمت در رابطه چوپان و گله اشاره دارد. چوپان صادق، که برای گله خدمت میکند، در برابر چوپان ناسالم قرار میگیرد که گله را برای منافع خویش بهرهکشی میکند. این بخش، به ضرورت بازگشت به اصل خدمت در رهبری و تأثیر آن بر کاهش آشوبهای جهانی تأکید میورزد.
بخش ششم: نقش عقلانیت و ایمان آگاهانه
فقدان عقلانیت و نتیجه آن
نتیجه صفات «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ»، «فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ» است، که نشاندهنده فقدان عقلانیت در کفار است. برخلاف گله که اطاعت میکند، کفار حتی از عمل صالح نیز عاجزند، زیرا عقل ندارند.
تحلیل: این نتیجهگیری، به اهمیت عقل در سنت اسلامی اشاره دارد. در فلسفه اسلامی، عقل بهعنوان چراغ هدایت شناخته میشود، و فقدان آن، به گمراهی کامل در دنیا و آخرت منجر میشود.
ایمان خردمندانه و آگاهانه
تنها ایمان خردمندانه و آگاهانه میتواند انسان را از وضعیت گلهمانند خارج کند. بدون این ایمان، انسان در دنیا و آخرت با مشکلات مواجه خواهد شد، گویی در تاریکی جهل گرفتار است.
تحلیل: این نکته، به اهمیت عقل و آگاهی در دیانت اسلامی اشاره دارد. در کلام اسلامی، ایمان بدون پشتوانه عقلانی، به تقلید کورکورانه و گمراهی منجر میشود.
درنگ: ایمان خردمندانه، چون کلیدی است که قفل گمراهی را گشوده و انسان را به سوی نور هدایت رهنمون میشود.
نقد فقدان تخصص در علوم دینی
بسیاری از عالمان دینی، به دلیل فقدان تسلط بر علوم ادبی و تخصصی (مانند صرف و نحو)، در فهم دقیق متون دینی ناکام ماندهاند. این فقدان، به کاستی در تفسیر و اجتهاد در علم دینی منجر شده است.
تحلیل: این نقد، به ضرورت تخصص در علوم دینی اشاره دارد. در روششناسی علوم اسلامی، تسلط بر ابزارهای زبانی و منطقی، پیشنیاز فهم دقیق متون دینی است.
نقد فشار پیامبر بر خود برای هدایت
برخی آیات، مانند «لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ» (شعراء: 3)، نشان میدهند که پیامبر خود را برای هدایت کفار تحت فشار قرار میداد، در حالی که هدایت به اقتضای مخاطب و اراده الهی بستگی دارد.
تحلیل: این نقد، به محدودیتهای نبوت در برابر آزادی اراده انسان اشاره دارد. در کلام اسلامی، هدایت الهی مشروط به آمادگی مخاطب است، و پیامبر نمیتواند فراتر از این اقتضا عمل کند.
رفوزه بودن بشر در برابر هدایت
بشر، به دلیل فقدان اقتضای هدایت، در برابر دعوت الهی رفوزه بوده است. این ناتوانی، در آیات متعدد، از جمله آیه 171، با تمثیل و صراحت تبیین شده است.
تحلیل: این توصیف، به مفهوم «جهل مرکب» و مقاومت در برابر حقیقت در فلسفه اسلامی اشاره دارد. بشر، به دلیل تعصب و نفسانیت، اغلب از پذیرش هدایت عاجز است.
نتیجهگیری بخش ششم
این بخش، بر اهمیت عقلانیت و ایمان آگاهانه بهعنوان راه رهایی از گمراهی تأکید میورزد. فقدان عقلانیت، به گمراهی کامل منجر میشود، و ایمان خردمندانه، انسان را از وضعیت گلهمانند به مرتبهای متعالی ارتقا میدهد. نقد فقدان تخصص در علوم دینی و محدودیتهای هدایت پیامبران، به ضرورت تقویت بنیانهای معرفتی در دیانت اشاره دارد.
بخش هفتم: ساختار نحوی و بلاغی آیه
نقش «الَّذِي» و «مَا» در تمثیل
در آیه، «الَّذِي يَنْعِقُ» (مفرد) به چوپان و «بِمَا لَا يَسْمَعُ» (موصول) به گله اشاره دارد. این ساختار، تمثیل را بهصورت مفرد (چوپان) و جمع (کفار) تنظیم کرده و از ذکر صریح گله پرهیز کرده است.
تحلیل: این ساختار، به ظرافتهای نحوی و بلاغی قرآن کریم اشاره دارد. استفاده از موصول و مفرد، به حفظ حرمت پیامبر و شمولیت تمثیل کمک میکند.
حصر در آیه و رفع توهم کاستی پیامبر
استفاده از «إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً» بهصورت حصر، توهم کاستی پیامبر را رفع میکند. پیامبر قادر به ارائه محتوای عمیق است، اما گله تنها دعا و ندا را میفهمد، که به محدودیت مخاطب اشاره دارد.
تحلیل: این حصر، به نقش فعال پیامبر و محدودیت مخاطب اشاره دارد. در فلسفه نبوت، پیامبر فیض الهی را بهصورت کامل عرضه میکند، اما پذیرش آن به ظرفیت مخاطب بستگی دارد.
نکته ممتاز: حصر «إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً»، چون سپری، از ساحت پیامبر در برابر توهم کاستی محافظت میکند.
نتیجهگیری بخش هفتم
ساختار نحوی و بلاغی آیه 171، با بهرهگیری از موصول و حصر، به حفظ حرمت پیامبر و شمولیت تمثیل کمک میکند. این ساختار، به ظرافتهای قرآنی در تبیین هدایت و محدودیتهای مخاطبان اشاره دارد.
جمعبندی نهایی
آیه 171 سوره بقره، با تمثیل چوپان و گله، به تبیین وضعیت کفار و ناتوانی ایشان در فهم حقیقت الهی میپردازد. این آیه، برخلاف آیات پیشین که محتوایی و عام بودند، با رویکردی خاص و تمثیلی، کفار را به گوسفندان نافهم و پیامبر را به چوپانی تشبیه میکند که تنها با دعا، ندا و نعيق میتواند با آنها ارتباط برقرار کند. این تمثیل، به فقدان عقلانیت و ادراک در کفار اشاره دارد، که نهتنها حقیقت را نمیفهمند، بلکه از اطاعت نیز عاجزند.
تمثیل آیه، با حفظ حرمت پیامبر و استفاده از ساختارهای بلاغی، شمولیتی گسترده دارد و هر فردی را که فاقد ادراک عقلانی باشد، شامل میشود. صفات «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ» و نتیجه «فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ»، به عمق گمراهی کفار و ضرورت عقلانیت در دیانت اشاره دارند. نقد رهبری ناسالم و آشوبهای جهانی، به نقض اصل خدمت در رابطه چوپان و گله اشاره میکند، که در جهان معاصر به بهرهکشی و ظلم منجر شده است.
برای رهایی از این وضعیت، ایمان خردمندانه و آگاهانه ضروری است. این ایمان، با تکیه بر عقل و آگاهی، انسان را از سطح گلهمانند به مرتبهای متعالی ارتقا میدهد. بازنگری در نظامهای آموزشی دینی و تقویت تخصص در علوم اسلامی، بهعنوان راهکارهایی برای غلبه بر این چالشها، مطرح میشوند. این تفسیر، با تأکید بر نقش عقل و آگاهی، انسان را به سوی دیانتی عقلانی و رهاییبخش دعوت میکند.
در روایتی آمده است: «جَمَعَ اللهُ عُقُولَ الْعِبَادِ» (خداوند عقلهای بندگان را گرد میآورد)، که به تجمع عقلانیت در زمان ظهور اشاره دارد. این روایت، امیدی است به روزی که بشر، با عقل بازشده، حقیقت را درمییابد و از سطح دعا و ندا فراتر میرود.
با نظارت صادق خادمی
اللهم صل على محمد و آل محمد