متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 669
مقدمه
این مجموعه که آن را «گفتگوهای صمیمی» نامیدهام، روایتی است از لحظههای زندگیام که گاه در درسگفتارهایم بهصورت گذرا به آنها اشاره کردهام. این خاطرات، شرحی است از تجربههای زیسته، تأملات عرفانی، و نگاهی که به رابطه انسان با پروردگار و حقیقت وجود دارد. در این گفتگوها، میکوشم با زبانی صمیمی و از دریچه قلب، شما را به دنیای درونم ببرم؛ دنیایی که در آن، شجاعت، توکل، و مواجهه با حقیقت، محور تأملاتم بوده است. هر بخش از این خاطرات، دریچهای است به سوی فهم عمیقتر از معرفت الهی و مسئولیت انسان در برابر خالق.
بخش اول: همدلی با پروردگار
گاه ذهنم، ساده و بیآلایش، به سوی خدا پر میکشید. گاه چنان دلم برای پروردگار میسوخت که با خود میگفتم: «خدایا، ما انسانها چند روزی در این دنیا هستیم و سپس میرویم، اما تو چه میکنی؟» این حس، نه از سر جسارت، بلکه از عمق همدلی بود؛ گویی میخواستم باری از دوش بیکران الهی بردارم. به خود میگفتم: «ما سختیهای این دنیا را تحمل میکنیم، دندان بر جگر میگذاریم و سرانجام میرویم، اما تو، ای خالق، با این خلقت عظیم چه میکنی؟»
این تأملات، ریشه در نگاهی عرفانی داشت که انسان را در برابر ابدیت الهی، ناچیز اما مسئول میدیدم. قرآن کریم نیز در آیهای این مسئولیت را یادآور میشود: ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ ۖ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾ «و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی قرار میدهم، گفتند: آیا کسی را در آن قرار میدهی که در آن فساد کند و خونها بریزد، در حالی که ما تو را با سپاس تسبیح میکنیم و تقدیست میکنیم؟ گفت: من چیزی میدانم که شما نمیدانید» (سوره بقره، آیه 30).
روزی در محضر یکی از عالمان دینی بودم و از سختیهای دنیا گلایه کردم. گفتم: «حاج آقا، خوش به حال شما که آفتاب عمرتان دم بوم است و به زودی از این سختیها رها میشوید، اما ما چه کنیم؟» او با لبخندی حکیمانه پاسخ داد: «راست میگویی، اما بدان که پس از این دنیا، سختیهای بزرگتری در انتظار است.» این سخن، مرا به فکر فرو برد. زندگی دنیا، با همه دشواریهایش، تنها بخشی از مسیر است. قرآن کریم نیز این حقیقت را یادآور میشود: ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ۗ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۖ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ ۗ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ﴾ «هر نفسی مرگ را میچشد و مزدهای شما در روز قیامت بهطور کامل پرداخت میشود. پس هر که از آتش دور داشته شود و به بهشت درآید، قطعاً کامیاب شده است، و زندگی دنیا جز متاع فریب نیست» (سوره آلعمران، آیه 185).
درنگ: همدلی عرفانی با پروردگار، انسان را به تأمل در مسئولیت خویش در برابر خالق دعوت میکند. این نگاه، ریشه در فهم عمیق از جایگاه انسان بهعنوان خلیفه الهی دارد.
بخش دوم: شجاعت در برابر حقیقت
گاه در خلوت خود، گفتوگویی خیالی با پروردگار داشتم. با زبانی طنزآمیز به او میگفتم: «خدایا، هر کاری میخواهی بکن!» اما لحظهای بعد، عظمت الهی چنان مرا در بر میگرفت که فروتنانه میگفتم: «نه، هنوز زود است!» این بازی ذهنی، نمایانگر محدودیتهای وجودی من در برابر بیکرانگی پروردگار بود. قرآن کریم نیز این فروتنی را یادآور میشود: ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلَا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَلَا تَحْوِيلًا﴾ «بگو: کسانی را که بهجز او پنداشتهاید بخوانید، که نه توان برطرف کردن زیان از شما دارند و نه تغییر آن» (سوره اسراء، آیه 15).
شعری که در کودکی خوانده بودم و تا امروز در جانم مانده است: «نکو، خون جگر در جام دل ریز / که زین محبوبه ناید جز عنادی». این شعر، مرا به شجاعت در برابر حقیقت دعوت میکرد. گویی میگفت: اگر جگر داری، با حقیقت روبرو شو! این شجاعت، نه از سر لجاجت، بلکه از عمق ایمان و استقامت بود. گاه میدیدم برخی کودکان در برابر ضربه، مقاوم میمانند و حتی با زخم و درد، باز هم سخن میگویند. اما برخی دیگر، با کوچکترین ضربه، تسلیم میشوند. این تفاوت، مرا به فکر فرو برد: شجاعت، گوهری است که در مواجهه با حقیقت، انسان را سربلند میکند. قرآن کریم نیز بر این صبر و شجاعت تأکید دارد: ﴿وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ ۚ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ﴾ «از صبر و نماز یاری جویید، و آن جز بر خاشعان گران است» (سوره بقره، آیه 45).
این شجاعت، تنها در برابر حقیقت الهی معنا مییابد. اگر با خدا طرف شوی، حتی مسائل پیچیده، چون ارتباط با امام زمان (ع)، آسان میشود. این توکل، کلیدی است که قفلهای وجودی را میگشاید.
درنگ: شجاعت در برابر حقیقت، انسان را از ترسهای ظاهری رها میکند و او را به سوی توکل و ارتباط معنوی با خدا هدایت میکند.
بخش سوم: روانشناسی بیداری
کودکیام در تهران، زمانی که نعمت فراوان بود و گاه صحنههایی از مستی و غفلت را در کوچه و خیابان میدیدم. وقتی کسی مست بود، دو راه داشت: یا با دیدن شخصیتی مقتدر، یکباره هوشیار میشد، یا با ریختن سطلی آب سرد، به خود میآمد. این مشاهدات، مرا به فکر فرو برد. گویی غفلت، چون لایهای بر ذهن مینشیند و تنها با شوک حقیقت یا مواجهه با اقتدار، از میان میرود. قرآن کریم نیز از این بیداری سخن میگوید: ﴿فَضَرَبْنَا عَلَىٰ آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَدًا﴾ «پس بر گوشهایشان در غار سالها پرده زدیم» (سوره کهف، آیه 68).
این تجربه، به من آموخت که شاخص رهایی از غفلت، در نگاه به حقیقت است. گاه یک نگاه، یک دیدار، یا یک لحظه تأمل، میتواند انسان را از خواب غفلت بیدار کند. این بیداری، نه تنها روانشناختی، بلکه معنوی است و انسان را به سوی حقیقت الهی رهنمون میشود.
درنگ: مواجهه با حقیقت، مانند شوک ناگهانی، انسان را از غفلت بیدار میکند و به سوی هوشیاری معنوی هدایت میکند.
بخش چهارم: شجاعت در برابر اقتدار ظاهری
سفری به مکه، جایی که در مرکز شهر، حوضی بزرگ بود و اطرافش پر از نیروهای امنیتی. گروهی از جوانان شیطان و بازیگوش همراهم بودند. به آنها گفتم: «اگر جگر دارید، در این حوض شنا کنید!» خندیدند و گفتند: «کی جرأت دارد؟» اما من، با همان لباس عربی، به سوی حوض رفتم، دراز کشیدم و چند دقیقهای آرام در آب ماندم. هیچکس چیزی نگفت. گویی شجاعت من، اقتدار ظاهری را به چالش کشید. این تجربه، به من آموخت که ترسهای اجتماعی، اغلب ساخته ذهن ماست. اگر با ایمان و اعتماد به نفس پیش بروی، موانع فرو میریزند.
این شجاعت، تنها در برابر خدا معنا مییابد. وقتی با ذات الهی روبرو میشوی، نه صفات او مانند رازق یا غفار، گناه از تو دور میشود. قرآن کریم نیز این حقیقت را یادآور میشود: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾ «مؤمنان همان کسانیاند که چون خدا یاد شود، دلهایشان میلرزد و چون آیات او بر آنان خوانده شود، ایمانشان میافزاید و بر پروردگارشان توکل میکنند» (سوره انفال، آیه 2).
درنگ: شجاعت در برابر اقتدار ظاهری، ریشه در ایمان و توکل به ذات الهی دارد و انسان را از گناه و ترسهای اجتماعی رها میکند.
جمعبندی
این گفتگوهای صمیمی، روایتی است از لحظههایی که در آنها با خدا، حقیقت، و خویشتن روبرو شدم. از همدلی عرفانی با پروردگار تا شجاعت در برابر اقتدار ظاهری، هر تجربه مرا به سوی فهم عمیقتری از مسئولیت انسانی و رابطه با خالق هدایت کرد. این خاطرات، نه تنها شرح زندگی من، بلکه دعوتی است به تأمل در معنای وجود و شجاعت در برابر حقیقت. امیدوارم این روایتها، شما را نیز به سوی این تأملات عمیق بکشاند.
با نظارت صادق خادمی