متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 712
مقدمه
این مجموعه، بازتابی است از لحظههای تأملبرانگیز و درسهای ژرفی که در درسگفتارهایم بهصورت گذرا بیان کردهام. این گفتارها، که اکنون با دقت و نگاهی عمیق بازنویسی شدهاند، تلاشی است برای به اشتراک گذاشتن تجربهها و تأملاتم در مسیر معرفت و سلوک معنوی. در این بخش، که از جلسه 712 درسگفتارهایم برگرفته شده، به کاوش در پیوند میان علم، آزمایشگری، و هماهنگی عالم هستی میپردازم. آنچه در پی میآید، دعوتی است به تأمل در حقیقت وجود، نقش هوشمندی در زندگی، و ضرورت بازاندیشی در علم دینی با نگاهی تجربی و معنوی.
بخش اول: ضرورت آزمایشگری در علم دینی
سالها پیش، در کلاسهای درس، استادی داشتم که در ریاضیات بسیار سختگیر بود. او میگفت: «وقتی جمع یا ضربی را انجام میدهی، به نتیجهاش اعتماد نکن تا آن را با تفریق یا تقسیم معکوسش نسنجیدهای.» این سخن، که در کودکی برایم تنها یک دستور ریاضی بود، بعدها به یکی از اصول بنیادین تفکرم تبدیل شد. علم، چه دینی و چه تجربی، بدون آزمون و سنجش ارزشی ندارد. در حوزههای علمیه، با همه عمق و غنای معارفشان، فقدان آزمایشگاه برای سنجش حقیقتها همیشه مرا آزرده میکرد. ما در حوزهها، گاه چنان به محفوظات تکیه میکنیم که فراموش میکنیم علم دینی نیز باید آزمونپذیر باشد.
این باور من از آیات قرآن کریم نیز ریشه میگیرد. در قرآن کریم آمده است: فَتَبَیَّنُواْ (حجرات: ۶)، یعنی «تحقیق کنید». این آیه به ما میآموزد که هر ادعایی، حتی در امور دینی، باید با دقت و بررسی سنجیده شود. علم دینی، از فلسفه گرفته تا فقه و قرائت قرآن، نیازمند فضایی است که در آن بتوانیم حقیقت را بیازماییم. بدون این آزمون، معرفت ما ناقص است و گاه به آشفتگی ذهن میانجامد، چنانکه یک دروغ کوچک میتواند به صدها مغالطه تکثیر شود.
| درنگ: علم دینی بدون آزمایش و سنجش، ارزش واقعی خود را از دست میدهد. فلسفه، فقه، و حتی قرائت قرآن باید با روشهای تجربی و تحلیلی آزموده شوند. |
بخش دوم: تکثیر خیر و شر در نفس انسانی
نفس انسان، مانند آیینهای است که هر چه در آن منعکس شود، تکثیر مییابد. در جوانی، هنگامی که با شوق و دقت به مطالعه و تدریس مشغول بودم، دریافتم که یک خطای کوچک در ذهن، مانند اکویی در کوهستان، میتواند به آشوب و تکثیر معاصی منجر شود. خیرات و معاصی در نفس ما تکثیر میشوند، و این تکثیر، نتیجه انتخابهای ماست. اگر یک دروغ کوچک را رها کنیم، به صدها مغالطه میانجامد، و اگر خیری را در دل بپرورانیم، به باران رحمتی بدل میشود.
این حقیقت در قرآن کریم نیز بازتاب یافته است: وَمَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ (شوری: ۳۰)، یعنی «هر مصیبتی به شما رسد، به سبب دستاوردهای خود شماست». این آیه مرا به تأمل وامیداشت که چگونه اعمال و افکار ما، چه خیر و چه شر، در وجودمان تکثیر میشوند و سرنوشتمان را رقم میزنند.
| درنگ: نفس انسانی، آیینه تکثیر خیرات و معاصی است. یک خطای کوچک میتواند به آشفتگی ذهن و تکثیر گناه منجر شود، و یک خیر کوچک میتواند به رحمت بیپایان بدل گردد. |
بخش سوم: دشواری قرائت قرآن و ضرورت تمرین
روزهایی را که در جوانی، با جمعی از شاگردان، ساعتها به تمرین تجوید و قرائت قرآن میپرداختیم. قرائت قرآن، کاری است بس دشوار. حروف را باید کاشت، مانند دانهای که با دقت در خاک جای میگیرد. برای کسی که به زبان عربی مسلط نیست، این کار دشوارتر نیز میشود. در آن جمع، چنان دقت و حساسیتی بر قرائت حاکم بود که حتی عالمان بزرگ جرأت نمیکردند در حضور ما قرآن بخوانند، مبادا خطایی رخ دهد.
قرآن کریم خود به این دقت دعوتمان میکند: وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا (مزمل: ۴)، یعنی «قرآن را با ترتیل بخوان». این آیه مرا به این باور رساند که قرائت قرآن، نهتنها یک مهارت فنی، بلکه سفری معنوی است که نیازمند تمرین و آزمایش مداوم است.
| درنگ: قرائت صحیح قرآن نیازمند تمرین مداوم و دقت در تجوید است. این فرآیند، نهتنها فنی، بلکه سفری معنوی برای رسیدن به حقیقت کلام الهی است. |
بخش چهارم: هماهنگی عالم هستی و حقیقت اجتماعی آن
عالم هستی، مانند قالیای است که تار و پودش با نظمی الهی در هم تنیده شده است. در تأملاتم، همیشه این حقیقت مرا شگفتزده میکرد که خداوند، همه موجودات را در هماهنگی و پیوستگی آفریده است. هیچ چیز در این عالم بهتنهایی نیست؛ همه چیز در ارتباطی اجتماعی و انبساطی با یکدیگر قرار دارد. این هماهنگی، از حقیقت انبساطی خداوند سرچشمه میگیرد که ظهوراتش در اسما و صفات الهی متجلی میشود.
این پیوستگی، در همه اجزای عالم دیده میشود. استخوان ساق انسان، مانند نخ قالی، بخشی از این نظم الهی است. آنچه ما پاره شدن یا شکستن مینامیم، در حقیقت، تنها تغییری در این هماهنگی است. موجودات عالم، بهصورت طبیعی با یکدیگر پیوستهاند، و هر گسستی نتیجه دخالت نادرست ماست. این دیدگاه مرا به این باور رساند که عالم، تجلی وحدت الهی است، و ما باید با هوشمندی در این هماهنگی مشارکت کنیم.
| درنگ: عالم هستی، مجموعهای هماهنگ و اجتماعی است که از حقیقت انبساطی خداوند سرچشمه میگیرد. هر گسستی در این هماهنگی، نتیجه دخالت نادرست انسان است. |
بخش پنجم: هوشمندی در تعامل با عالم
در تأملاتم به این حقیقت رسیدم که انسان، با چشم و هوش خود، روزی صدها ترلی خوراک معنوی دریافت میکند. این خوراک، از نگاه به یک منظره تا گفتوگو با دیگران، بر روح و روان ما اثر میگذارد. قرآن کریم میفرماید: قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ (نور: ۳۰)، یعنی «به مؤمنان بگو دیدگان خود را فرو نهند». این آیه به من آموخت که باید در گزینش این خوراکها هوشمند باشیم، چرا که هر نگاه و هر اندیشه، در وجود ما تکثیر میشود و سرنوشتمان را رقم میزند.
| درنگ: انسان با حواس خود، بهویژه چشم، خوراک معنوی دریافت میکند. گزینش هوشمندانه این خوراکها، برای حفظ سلامت روح و روان ضروری است. |
بخش ششم: تغذیه هوشمندانه و تأثیر آن بر روان
در تجربههایم دریافتم غذا، پیش از آنکه به معده برسد، باید با هوش و آگاهی جذب شود. اولیای خدا، با هوش خود، غذا را پیش از جسمشان سیر میکنند. گفتن «بسم الله» پیش از غذا، دعوتی است به این آگاهی. وقتی غذا را با هوش و حضور قلب میخوریم، نیاز جسم به غذا کاهش مییابد، و روحمان از آن سیراب میشود. در مقابل، پرخوری، نشانه کمبود این هوش است. کسانی که با آگاهی غذا نمیخورند، گاه به پرخوری میافتند، چرا که معدهشان سیر میشود، اما روحشان گرسنه میماند.
| درنگ: تغذیه هوشمندانه، با آگاهی و حضور قلب، نهتنها جسم را سیر میکند، بلکه روح را نیز تغذیه میکند. پرخوری، نشانه کمبود این آگاهی است. |
بخش هفتم: احترام به مردگان و آداب معنوی
در جوانی، آموختم که حتی در برخورد با مردگان، باید با آرامش و احترام رفتار کرد. انتقال عجولانه یا بیدقت مرده به قبر، میتواند آرامش او را برهم زند. این باور از آداب شرعی سرچشمه میگیرد که بر احترام به مردگان تأکید دارد. گویی مرده، همچنان دارای شعوری است که رفتار ما را درک میکند. این تجربه مرا به این باور رساند که هر عمل ما، حتی پس از مرگ، تأثیراتی عمیق بر عوالم دیگر دارد.
| درنگ: رفتار با مردگان باید با آرامش و احترام باشد، چرا که این رفتار، تأثیراتی معنوی بر عوالم دیگر دارد. |
بخش هشتم: تأثیر میوههای غیرفصلی بر روان
در تجربههایم دریافتم میوههای غیرفصلی و سردخانهای، گاه قساوت قلب و اختلالات روانی به همراه میآورند. میوهای که در فصل خود و بر درخت میرسد، با پدر و مادر است، اما میوه سردخانهای، مانند کودکی یتیم، غم و قساوت میآورد. این حقیقت را با آزمونهای ساده آزمودم: خرمایی که در سردخانه مانده، گاه لایههایی متفاوت دارد که نشانه گندیدگی پنهان است. این تجربه مرا به این باور رساند که غذای فصلی و محلی، با روح و جسم ما هماهنگتر است.
| درنگ: میوههای غیرفصلی و سردخانهای میتوانند قساوت قلب و اختلالات روانی به همراه آورند. غذای فصلی و محلی، با طبیعت و روان انسان هماهنگتر است. |
بخش نهم: تتالی آنات و پیوستگی عالم
در تأملاتم به این حقیقت رسیدم که عالم هستی، مجموعهای از لحظات پیوسته است، نه جدا از هم. برخلاف برخی دیدگاههای فلسفی، من باور دارم که عالم، از تتالی آنات، یعنی پیوستگی لحظات، شکل گرفته است. همه موجودات، مانند مهمانانی هستند که با صفا کنار هم نشستهاند. اگر ما این صفا را برهم نزنیم، عالم در هماهنگی خود باقی میماند. این باور مرا به زندگی هوشمندانه و هماهنگ با طبیعت دعوت کرد، گویی هر انتخاب ما، بخشی از این نظم الهی است.
| درنگ: عالم هستی از پیوستگی لحظات شکل گرفته است. زندگی هوشمندانه، یعنی هماهنگی با این نظم الهی و پرهیز از برهم زدن صفای آن. |
جمعبندی
این گفتارها، که از ژرفای تجربهها و تأملاتم برآمدهاند، دعوتی است به بازاندیشی در علم دینی، رابطه انسان با عالم، و سلوک معنوی. من باور دارم که علم دینی باید آزمونپذیر باشد، نفس انسان آیینه خیر و شر است، و عالم هستی در هماهنگی و پیوستگی الهی آفریده شده است. این درسها، نهتنها برای طلاب، بلکه برای هر جوینده معرفت، راهنمایی است برای زندگی هوشمندانه و هماهنگ با حقیقت وجود.
| با نظارت صادق خادمی |