متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه (810)
مقدمه
در یکی از جلسات درسگفتارهایم، هنگامی که سخن از آخرالزمان و چالشهای پیش روی جامعه به میان آمد، دلم به درد آمد از آنچه بر مردم میگذرد. این خاطرات، بازتاب تأملاتم در آن روزهاست که گاه بهصورت گذرا در درسگفتارهایم ذکر شدهاند. اکنون که قلم به دست گرفتهام، میخواهم شما را به دنیای این تأملات ببرم، جایی که دغدغههایم برای اصلاح جامعه، تزکیه نفس، و بازگشت به حقیقت دین جاری است. آنچه در این گفتار میخوانید، نه تنها نقدی بر کاستیهای روزگار ماست، بلکه دعوتی است به تأمل در مسئولیتهایمان بهعنوان انسانهایی که در پی رستگاری و هدایت الهیاند.
بخش اول: آخرالزمان و پیامدهای کسب مال نامشروع
روزی از دوره آخرالزمان سخن گفتم و از روایتی یاد کردم که کسب مال از راه نامشروع را نکوهش میکند. در آن جلسه، با دل پر از دغدغه گفتم: «وقتی انسان از راه ناحق مال به دست آورد، خداوند بر او بناء، آب، و طین را مسلط میکند.» این سخن، هشداری است به ما که مال نامشروع، نه تنها برکت زندگی را میستاند، بلکه داراییهایمان را به سوی هدررفتن در امور بیهوده سوق میدهد. ساختوسازهای بیرویه، برجهای بلند، و خانههایی که گویی جز خشت و گل بر هم انباشته چیزی نیستند، مصداق این حقیقتاند.
درنگ: کسب مال نامشروع، انسان را به سوی هدررفتن منابع در ساختوسازهای غیرضروری سوق میدهد و از برکت زندگی میکاهد.
این تأمل، مرا به یاد روزهایی میاندازد که در کوچههای شهر قدم میزدم و میدیدم چگونه مردم، داراییهایشان را صرف خرید آجر، کاشی، و سیمان میکنند، در حالی که نیازمندان در گوشه و کنار شهر در تنگنا به سر میبرند. این صحنهها، قلبم را به درد میآورد و مرا به این فکر وامیداشت که چرا به جای ساختن انسانها، تنها به ساختن بناها مشغول شدهایم؟
ساختوسازهای غیرضروری و غفلت از انسانها
در آن درسگفتار، از ساختوسازهای بیرویه گلایه کردم. گفتم: «همش خشت روی هم میگذارند، دو طبقه، چهار طبقه، شش طبقه، ده طبقه…» این برجها، گویی نمادی از غفلت ما از نیازهای واقعی جامعهاند. وقتی عمده درآمد مردم صرف مصالح ساختمانی میشود، چگونه میتوان انتظار داشت که فقر و نیاز از جامعه رخت بربندد؟ این پرسش، مرا به تأمل در اولویتهایمان واداشت. چرا به جای رسیدگی به فقرا و بیکاران، منابعمان را صرف بناهایی میکنیم که گاه ضرورتی ندارند؟
درنگ: ساختوسازهای غیرضروری، منابع مالی جامعه را از رسیدگی به نیازهای انسانی محروم میکند.
این دغدغه، ریشه در باورم به عدالت اجتماعی دارد. بارها در خلوت خود میاندیشیدم که اگر منابعمان را به جای بناهای بیفایده، صرف ساختن انسانها کنیم، جامعهای خواهیم داشت که در آن کرامت انسانی حفظ میشود.
فقر و بیتوجهی به نیازمندان
یکی از دردناکترین خاطراتم، دیدن فقر و بینیازی در شهری است که باید مظهر معنویت باشد. در آن جلسه گفتم: «آن همه فقیر، آن همه بیچاره، آن همه بیکار، ضعفاء گرفتار فقر…» این کلمات، نه از سر خشم، بلکه از عمق درد و دغدغهام بر زبانم جاری شد. چگونه میتوان پذیرفت که در شهری مانند قم، که باید الگوی عدالت و معنویت باشد، فقرا در تنگنا باشند و منابع صرف مساجد و مدارسی شود که گاه خالی از طلبه و عالم است؟
درنگ: بیتوجهی به فقرا و نیازمندان، نشانه سوءمدیریت منابع و غفلت از عدالت اجتماعی است.
در یکی از کوچههای قم، با مردی آبرومند برخورد کردم که از شدت شرم، نمیتوانست نیازش را بازگو کند. این دیدار، مرا به یاد وظیفهای انداخت که دین بر دوشمان نهاده: کمک به نیازمندان با حفظ کرامتشان.
بخش دوم: نقد وضعیت اقتصادی و اجتماعی قم
در آن درسگفتار، از وضعیت اقتصادی قم سخن گفتم و با حسرتی عمیق گفتم: «قم اصلاً جای سوزنانداز نیست از بس مسجد و مدرسه درست میکنیم.» این شهر، که باید مأمن علم و معنویت باشد، از نبود زیرساختهای اقتصادی رنج میبرد. نه کشاورزی دارد، نه صنعت، و نه کارخانهای که بتواند نیازهای مردم را برآورد. در چنین شهری، فقرا و بیکاران روزگار سختی دارند و این، قلب هر انسان مؤمنی را به درد میآورد.
درنگ: فقدان زیرساختهای اقتصادی در قم، فقر و بیکاری را تشدید کرده و نیازمند توسعه متوازن است.
این تأمل، مرا به یاد روزهایی میاندازد که در میان مردم قم قدم میزدم و میدیدم چگونه جوانان بیکار و خانوادههای آبرومند در تنگنا هستند. این صحنهها، مرا به این فکر وامیداشت که چرا منابعمان را صرف اموری میکنیم که گرهای از کار مردم باز نمیکند؟
تجاریسازی امور معنوی
یکی از تلخترین خاطراتم، دیدن تجاریسازی امور معنوی در قم است. گفتم: «یک قبرفروش نونوار است در قم، قبرهای سی چهل میلیونی…» این سخن، از عمق تأسفم برآمده بود. چگونه میتوان پذیرفت که حتی مرگ و قبر، که باید نماد سادگی و بازگشت به خدا باشد، به تجارت تبدیل شود؟ قبرهای نقدی و نسیه، که قیمتشان با تورم بالا میرود، نشانهای از مادیگرایی در امور معنوی است.
درنگ: تجاریسازی قبر و امور معنوی، نشانه مادیگرایی و دوری از معنویت است.
روزی در گورستان قم قدم زدم و شنیدم که قبرها با قیمتهای گزاف فروخته میشوند. این صحنه، مرا به یاد سخن سقراط انداخت که گفته بود: «اگر مرا یافتید، هر جا خواستید دفن کنید.» چرا باید برای مرگ، که سفری به سوی خداست، چنین هزینههای گزافی پرداخت؟
مدیریت صحیح زکات و خمس
در آن جلسه، بر ضرورت مدیریت صحیح زکات و خمس تأکید کردم و گفتم: «زکات را اولاً روی هم جمع کنید، گدابازی در نیارید.» این سخن، از باور عمیقم به لزوم توزیع عادلانه وجوهات شرعی برآمده بود. به جای پراکنده دادن زکات، باید آن را تجمیع کرد و گرهای از کار انسانهای آبرومند گشود. این وظیفهای است که دین بر دوشمان نهاده تا فقر را ریشهکن کنیم.
درنگ: تجمیع و توزیع عادلانه زکات و خمس، گرهای از کار نیازمندان آبرومند باز میکند.
این باور، مرا به یاد روزهایی میاندازد که با فقرای آبرومند سخن میگفتم و میدیدم چگونه از شرم، نیازشان را پنهان میکنند. این تجربه، مرا مصممتر کرد که باید برای رفع فقر، با کرامت و عزت اقدام کنیم.
بخش سوم: چالشهای اجتماعی و خانوادگی
در آن درسگفتار، از گرفتاریهای جوانان و شرمندگی والدین سخن گفتم. گفتم: «شما الان ببینید جوانان ما چقدر گرفتاری دارند، پدر و مادرها چقدر خجالت جوانانشان را میکشند.» این کلمات، از عمق دلم برآمده بود. وقتی پدر و مادری از تأمین نیازهای فرزندشان عاجزند، چگونه میتوانند با سربلندی به چشمان او نگاه کنند؟ این درد، مرا به تأمل در مسئولیتهای اجتماعیمان واداشت.
درنگ: فقر و بیکاری، کرامت خانوادگی را تهدید میکند و نیازمند توجه فوری است.
روزی جوانی نزدم آمد و از بیکاری و ناتوانی در ازدواج سخن گفت. چشمان پر از شرمش، مرا به یاد وظیفهای انداخت که باید برای رفع این مشکلات، همه دست به دست هم دهیم.
مشکلات ازدواج و حفظ آبرو
یکی از دردناکترین خاطراتم، شنیدن داستان خانوادههایی است که به دلیل فقر، نمیتوانند به خواستگاران پاسخ مثبت دهند. گفتم: «دختر مانده، میآیند خواستگاری، دخترش را نمیدهد، خجالت میکشد که بگوید چیزی ندارم.» این شرم، نه تنها خانوادهها را از هم میپاشد، بلکه جوانان را از آیندهای روشن محروم میکند.
درنگ: فقر، مانع ازدواج جوانان و حفظ کرامت خانوادگی میشود.
این تأمل، مرا به یاد روزهایی میاندازد که در میان مردم، داستانهای مشابهی میشنیدم. قلبم به درد میآمد از اینکه چگونه فقر، رویاهای جوانان را به یأس بدل میکند.
بخش چهارم: نقد اسراف و مادیگرایی
در آن درسگفتار، از اسراف و مادیگرایی انتقاد کردم و گفتم: «بانکها از مساجد مقدستر شدهاند از بس درآمد دارند.» این سخن، از عمق تأسفم بر گرایش جامعه به مادیات برآمده بود. وقتی منابع صرف تخریب بناهای سالم و بازسازی غیرضروری میشود، چگونه میتوان انتظار داشت که نیازهای انسانی برآورده شود؟
درنگ: اسراف در ساختوساز و گرایش به مادیات، جامعه را از معنویت و عدالت دور میکند.
این دغدغه، مرا به یاد روزهایی میاندازد که در خیابانهای شهر، ماشینهای فرسوده را میدیدم که محیط زیست را آلوده میکنند، در حالی که منابع صرف بناهایی میشود که گاه ضرورتی ندارند.
بخش پنجم: تزکیه نفس و تداوم معنویت
در پایان آن جلسه، از آیات سوره اعلی سخن گفتم و بر تزکیه نفس تأکید کردم. این آیات، گویی نوری بر دلم تاباند:
قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّىٰ وَذَكَرَ ٱسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّىٰ بَلْ تُؤْثِرُونَ ٱلْحَيَوٰةَ ٱلدُّنْيَا
قرآن کریم: بهراستی رستگار شد کسی که خود را تزکیه کرد، و نام پروردگارش را یاد کرد و نماز گزارد، بلکه شما زندگی دنیا را ترجیح میدهید.
این آیات، مرا به یاد وظیفهام در دعوت به تزکیه نفس و دوری از دنیاپرستی انداخت. گفتم: «ماه رمضان، تمرینی است برای آمادهسازی نفس. اگر این آمادگی را حفظ کنیم، میتوانیم در مسیر هدایت گام برداریم.»
درنگ: تزکیه نفس و دوری از دنیاپرستی، راه رستگاری و هدایت الهی است.
این تأمل، مرا به یاد روزهایی میاندازد که در خلوت خود، با خدا راز و نیاز میکردم و از او میخواستم که قلبم را از تعلقات دنیوی پاک کند.
تداوم معنویت پس از ماه رمضان
در آن جلسه، از اهمیت تداوم معنویت پس از ماه رمضان سخن گفتم و گفتم: «ماه شوال را قدر بدانید، نگذاریم از ماه رمضان جدا بشویم.» این سخن، از باورم به استمرار اعمال نیک برآمده بود. ماه رمضان، فرصتی است برای تربیت نفس، و اگر این تربیت را ادامه دهیم، میتوانیم زندگیای سرشار از معنویت داشته باشیم.
درنگ: تداوم اعمال معنوی پس از ماه رمضان، نفس را در مسیر هدایت نگه میدارد.
این باور، مرا به یاد روزهایی میاندازد که پس از ماه رمضان، در میان مردم میدیدم چگونه برخی به سرعت به زندگی روزمره بازمیگردند، در حالی که میتوانستند نور رمضان را در دلشان حفظ کنند.
جمعبندی
این خاطرات، که از درسگفتارهایم در جلسهای پر از دغدغه و تأمل برآمدهاند، دعوتی است به بازنگری در اولویتهایمان. در آن روز، قلبم پر از حسرت بود از آنچه بر جامعه میگذرد: فقر، بیکاری، مادیگرایی، و غفلت از انسانها. اما در عین حال، امیدی در دلم بود که با بازگشت به حقیقت دین، با تزکیه نفس، و با رسیدگی به نیازمندان، میتوانیم جامعهای بسازیم که در آن کرامت انسانی و عدالت اجتماعی برقرار باشد. این گفتارها، نه تنها نقدی بر کاستیهاست، بلکه نقشهراهی است برای رستگاری و هدایت. باشد که با تأمل در این کلمات، گامی به سوی اصلاح خویش و جامعه برداریم.
با نظارت صادق خادمی