متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه (829)
مقدمه
در یکی از جلسات درسگفتارم، سخن از حقیقت و عقیده به میان آمد؛ موضوعی که سالها ذهنم را به خود مشغول کرده بود. این گفتگوها، که گاه بهصورت گذرا در میان درسهایم مطرح میشدند، فرصتی بود تا با شاگردانم، که اغلب جوانان تحصیلکرده و جویای حقیقت بودند، در باب مسائل بنیادین معرفت دینی و چالشهای فکری روزگارمان به تأمل بنشینم. آنچه در این بخش میخوانید، شرحی است از یکی از این جلسات که در آن، از تمایز حقیقت و عقیده گفتم، از خطر سوفسطائیگری و استبداد فکری هشدار دادم و نفاق را در پرتو آیات قرآن کریم کاویدم. این گفتار، نهتنها بازتاب تأملات علمی و عرفانی من است، بلکه بخشی از زندگیام را نشان میدهد که در آن، با قرآن و حقیقت کشتی گرفتهام، اشکال کردهام و در نهایت، عاشقانه به آن ایمان آوردهام.
بخش اول: حقیقت، عقیده و جستوجوی معرفت
تمایز حقیقت و عقیده
در آن جلسه، بحث را با یک پرسش ساده اما عمیق آغاز کردم: حقیقت چیست و عقیده چیست؟ گفتم حقیقت، آن امر خارجی است که از ذهن و اراده ما مستقل است. مثل روز که روز است و شب که شب. نمیتوانی بگویی روز، شب است؛ این حقیقت است، نفسالامر است. اما عقیده، چیزی است که در ذهن ماست، ممکن است با حقیقت همخوان باشد یا نباشد. مثلاً من میتوانم بگویم شب است، در حالی که روز است. این عقیده من است، اما حقیقت را تغییر نمیدهد.
این تمایز، برایم ریشه در سالها تأمل در فلسفه و معرفت داشت. حقیقت، آن گوهر ناب و عینی است که در فلسفه اسلامی به «نفسالامر» تعبیر میشود. عقیده اما، به ذهن ما وابسته است و میتواند خطاپذیر باشد. این نکته برایم مهم بود که شاگردانم بفهمند ایمان دینی، به معنای همراهی با حقیقت است، نه چسبیدن به هر عقیدهای که در ذهنمان شکل گرفته.
نقد سوفسطائیگری و نسبیگرایی
در ادامه، به شاگردانم هشدار دادم که برخی در دنیای امروز، بهویژه در فلسفههای غربی، میگویند هر عقیدهای محترم است. این سخن، گرچه به ظاهر زیبا مینماید، اما خطرناک است. وقتی میگویند عقیده هر کس برای خودش محترم است، یعنی حقیقت را انکار کردهاند. این همان سوفسطائیگری است که میگوید حقیقتی در کار نیست و هر کس هر چه گفت، درست است. اما من به شاگردانم گفتم که ما اهل ایمانیم و ایمان، یعنی تعهد به حقیقت. ما باید خودمان را با حقیقت هماهنگ کنیم، نه اینکه هر عقیدهای را، حتی اگر باطل باشد، محترم بشماریم.
این نقد، برایم از عمق باورم به معرفت دینی برمیخاست. سالها مطالعه در فلسفه اسلامی، بهویژه آرای ملاصدرا، به من آموخته بود که حقیقت، امری ثابت و عینی است. سوفسطائیگری، با انکار این حقیقت، راه را برای نسبیگرایی باز میکند و این، برای جامعه دینی که در پی معرفت الهی است، سم مهلک است.
پرهیز از استبداد فکری
در آن جلسه، شاگردی پرسید: «اگر حقیقت محترم است، پس چه کنیم وقتی عقاید مختلف پیش میآید؟» پاسخ دادم که بدترین کار، استبداد فکری است. اینکه بگوییم فقط حرف من درست است و هر کس مخالف من سخن گفت، سرکوبش کنم. این راه، نهتنها به حقیقت نمیرسد، بلکه مانع کشف آن میشود. گفتم باید با آرامش، صبر و گفتوگو پیش رفت. حقیقت، با دعوا و خشونت آشکار نمیشود.
این سخن، از تجربهام در مواجهه با اختلافات فکری در حوزههای علمی برمیآمد. بارها دیده بودم که تعصب و خشونت، راه را بر حقیقتجویی میبندد. به شاگردانم گفتم که روش علمی و منطقی، همان مباحثه آرام و بدون عجله است، همانطور که در دنیای تجربه، دانشمندان با صبر و آزمون به پیش میروند.
تحقیق تدریجی و علمی
به شاگردانم یادآور شدم که در دنیای علم، پیشرفتها نتیجه صبر و تحقیق تدریجی است. گفتم اگر میخواهیم در معرفت دینی به حقیقت برسیم، باید همین راه را برویم: بدون عجله، بدون خشونت، با تجربه و آزمون. علم دینی هم باید پویا باشد، نه گرفتار تقلید کورکورانه و کلیشهای. ما باید با صبر و کرامت، یکبهیک مسائل را بررسی کنیم و به حقیقت نزدیک شویم.
این سخن، برایم ریشه در باورم به پویایی علم دینی داشت. سالها تدریس و تأمل در حوزههای علمی، به من آموخته بود که علم دینی، اگر بخواهد پاسخگوی نیازهای روز باشد، باید از روشهای علمی و عقلانی بهره بگیرد.
نقد تقلید کورکورانه
در آن جلسه، به شاگردانم گفتم که یکی از آفتهای علم دینی، تقلید کورکورانه و کلیشهای است. ما نباید گرفتار روشهای سنتی غیرپویا شویم. علم دینی باید نوآور باشد، پاسخگوی نیازهای زمان باشد و از اجتهاد و خلاقیت بهره بگیرد. گفتم که اگر هزار سال پیش این کار را کرده بودیم، امروز دستاوردهای بزرگی داشتیم، اما متأسفانه گاهی به دام خشونت، انکار و تعصب افتادهایم.
این نقد، از تجربهام در حوزههای علمی برمیآمد. بارها دیده بودم که تقلید کورکورانه، مانع رشد علمی و معنوی شده است. به شاگردانم تأکید کردم که باید با آگاهی و نوآوری، علم دینی را بازسازی کنیم.
بخش دوم: نفاق در پرتو آیات قرآنی
تحلیل نفاق و خدعه
در آن جلسه، بحث را به نفاق کشاندم و به آیهای از قرآن کریم اشاره کردم: ﴿يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ﴾ (میخواهند خدا و مؤمنان را فریب دهند، در حالی که جز خودشان را فریب نمیدهند و نمیفهمند). گفتم منافق، در دلش نیت فریب خدا، پیامبر و مؤمنان را دارد، اما این نیت، باطل است. خدا را نمیتوان فریب داد، چرا که علمش کامل است. پیامبر را هم نمیتوان فریب داد، چون معصوم است و از علم الهی برخوردار.
این تحلیل، برایم از سالها مطالعه در تفاسیر قرآنی، بهویژه تفسیر المیزان، سرچشمه میگرفت. به شاگردانم گفتم که نفاق، تلاشی باطل است که در نهایت به زیان خود منافق بازمیگردد.
مؤمنان و مراتب ایمان
به شاگردانم گفتم که مؤمنان دو دستهاند: گروهی که با نور الهی مینگرند و تابع پیامبر و حقیقتاند. اینان از خدعه منافقان در اماناند. اما گروهی دیگر، که از این نور محرومند یا به دلیل سادگی و ناآگاهی، تابع کامل حقیقت نیستند، در برابر نفاق آسیبپذیرند. مثال زدم: «در طول تاریخ، بارها دیدهایم که منافقان، با سوءاستفاده از سادگی مؤمنان، توانستهاند فریبشان دهند.»
این سخن، از تأملاتم در تاریخ صدر اسلام و نقش منافقان در فریب برخی مؤمنان برمیآمد. به شاگردانم گفتم که بصیرت و معرفت دینی، سپری است در برابر نفاق.
تأثیر تاریخی نفاق
در آن جلسه، به شاگردانم گفتم نفاق، در طول تاریخ، زیانهای بزرگی به جوامع اسلامی وارد کرده است. از صدر اسلام تا امروز، منافقان با سوءاستفاده از ناآگاهی و سادگی برخی مؤمنان، توانستهاند شکستهایی به جوامع اسلامی تحمیل کنند. گفتم که این یک واقعیت تاریخی است و نمیتوان آن را انکار کرد.
این تحلیل، از نگاهم به تاریخ اسلام و انحطاط فرهنگی و سیاسی برخی جوامع اسلامی سرچشمه میگرفت. به شاگردانم تأکید کردم که هوشیاری و بصیرت، کلید مقاومت در برابر نفاق است.
حفظ اصالت دین
گفتم که دین، مانند طلای نابی است که باید از گرد و غبار تحریف و نفاق محافظت شود. شلوغکاری، خشونت و تعصب، مانع ظهور حقیقت دین میشود. باید با آرامش و تحقیق، اصالت دین را حفظ کرد. به شاگردانم گفتم: «نگذارید گرد و خاک، دین را پنهان کند. بگذارید خودش را نشان دهد.»
این سخن، از باور عمیقم به خلوص دین و ضرورت حفظ آن از تحریف برمیآمد. سالها مطالعه در عرفان و اخلاق اسلامی، به من آموخته بود که دین، گوهر گرانبهایی است که باید با کرامت و صبر، از آن پاسداری کرد.
پاسخ به شبهه قرآنی
یکی از شاگردانم پرسید: «در آیه ﴿وَمَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ﴾ گفته شده که منافقان جز خودشان را فریب نمیدهند، اما تاریخ نشان میدهد که مؤمنان هم فریب خوردهاند. این چگونه است؟» پاسخ دادم که این آیه، زیان واقعی را به منافقان نسبت میدهد، زیرا مؤمنان، حتی اگر فریب بخورند، به دلیل ایمانشان مأجورند و ضررشان در برابر اجر اخروی ناچیز است. منافق اما، هیچ اجری نمیبرد و زیانش ابدی است.
این پاسخ، از سالها کشتی گرفتنم با قرآن برمیآمد. به شاگردانم گفتم که من بارها به قرآن اشکال کردهام، اما هر بار زورم به آن نرسیده و عاشقانهتر به آن ایمان آوردهام. این آیه، با منطق دقیق خود، نشان میدهد که ضرر واقعی، از آن منافق است.
استبداد و ضعف جوامع
به شاگردانم گفتم که استبداد، نتیجه ضعف و ترس است. قرآن، کتابی قوی است که حتی دشمنانش، از ابلیس تا منافقان، را با انصاف و احترام یاد میکند. اما جوامع ضعیف، به استبداد و سرکوب روی میآورند. گفتم که باید از قرآن بیاموزیم که با کرامت و قدرت، با مخالفان مواجه شویم.
این تحلیل، از نگاهم به جامعهشناسی سیاسی و اخلاق قرآنی برمیآمد. سالها مطالعه در تاریخ و قرآن، به من آموخته بود که قدرت واقعی، در انصاف و کرامت است، نه در سرکوب و استبداد.
آموزش علمی و آگاهی
در پایان آن جلسه، به شاگردانم گفتم که آموزش علمی و آگاهی، کلید مقاومت در برابر نفاق است. به آنها گفتم: «شما که تحصیلکردهاید، قدر خودتان را بدانید. شما از مدرسه آمدهاید، فیزیک خواندهاید، تست زدهاید. از شما امید میرود که با آگاهی و علم، جامعه را در برابر فریب مقاوم کنید.»
این سخن، از باورم به اهمیت آموزش در اصلاح جامعه برمیآمد. به شاگردانم تأکید کردم که نسل جدید، با آگاهی علمی و دینی، میتواند آیندهای روشن برای جامعه اسلامی رقم بزند.
جمعبندی
این گفتگو، که از درسگفتارهایم در جلسهای بهیادماندنی برگرفته شده، بازتابی است از عمق تأملاتم در معرفت دینی، فلسفه و تاریخ اسلام. من در این مسیر، با قرآن کشتی گرفتهام، اشکال کردهام و در نهایت، عاشقانه به آن ایمان آوردهام. تمایز حقیقت و عقیده، نقد سوفسطائیگری و استبداد، تحلیل نفاق و تأکید بر آموزش علمی، محورهای اصلی این گفتار بود. به شاگردانم گفتم که دین، طلای نابی است که باید با صبر، کرامت و تحقیق از آن پاسداری کرد. این گفتگوهای صمیمی، دعوتی است به تأمل در حقیقت و مقاومت در برابر فریب، تا جامعه اسلامی با بصیرت و آگاهی، به سوی آیندهای روشن گام بردارد.
با نظارت صادق خادمی