متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 909
مقدمه
روزهایی را که در محضر شاگردانم، با دغدغهای عمیق از اجرای احکام اسلامی و چالشهای پیش روی آن سخن میگفتم. درسگفتارهایم، که گاه با شوق و گاه با حسرتی از ناکامیها بیان میشد، بازتاب تأملاتم در باب دین، توحید، و مسئولیت عالمان بود. در این مجموعه، که آن را «گفتگوهای صمیمی» نامیدهام، میکوشم با زبانی صمیمی اما عمیق، شما را به لحظههای تأمل و معرفت ببرم. این خاطرات، شرحی است از آنچه در درسگفتارهایم گذرا به آن اشاره کردهام، اما اکنون با جزئیات و احساسات، گویی دوباره آن لحظات را با شما زندگی میکنم.
بخش اول: چالشهای اجرای احکام اسلامی
نقد عدم اولویتبندی احکام
در یکی از جلسات، با حسرتی عمیق گفتم: «پس از انقلاب، احکام اسلامی را بهدرستی شناسایی و اولویتبندی نکردیم.» این سخن از عمق قلبم برمیخاست، زیرا شاهد بودم که چگونه جابهجایی اصل و فرع، به کاستی و مشکلات دامن زده است. گاه فرع بر اصل مقدم شد و گاه اصل از کار افتاد. به شاگردانم گفتم: «باید احکام را مهندسی میکردیم، یک، دو، سه میکردیم، تا در طول سالها، اسلام را بهتدریج پیاده کنیم.» این تأمل، مرا به ضرورت برنامهریزی دقیق در اجرای احکام واداشت.
پیشنهاد مهندسی تدریجی احکام
با شوق ادامه دادم: «احکام باید در طول زمان، مثلاً پنجاه سال، با مهندسی دقیق اجرا شوند.» این سخن را با اطمینان بیان کردم، زیرا باور داشتم که اجرای عجولانه، به شکست میانجامد. به شاگردانم گفتم: «احکام سهلتر و مهمتر را باید در اولویت قرار میدادیم و بهتدریج پیش میرفتیم.» این دیدگاه، مرا به عمق فلسفه فقه و ضرورت انطباق احکام با شرایط اجتماعی برد.
شرط قدرت در اجرای احکام
با قاطعیت گفتم: «هر حکمی منوط به قدرت اجرایی است. بدون قدرت، تکلیفی نیست.» این سخن را با اطمینان بیان کردم، زیرا در فقه آموخته بودم که علم و قدرت، دو شرط اصلی تکلیفاند. به شاگردانم گفتم: «اگر قدرتش را نداریم، یا اجرا به خرابی منجر شود، تکلیفی بر ما نیست.» این تأمل، مرا به عمق فلسفه فقه و عدالت در اجرا برد.
نقد اجرای عجولانه احکام
با تأسف گفتم: «اجرای عجولانه همه احکام، بدون مهندسی دقیق، به شکست و مشکلات بیشتر منجر شد.» این سخن را با حسرتی عمیق بیان کردم، زیرا شاهد بودم که چگونه شتابزدگی، اعتبار احکام را خدشهدار کرد. به شاگردانم گفتم: «فقه ما میگوید هر حکمی به علم و قدرت نیاز دارد. چشم بر هم گذاشتیم و گفتیم همهچیز را اجرا کنیم، اما اینگونه نمیشود.» این تأمل، مرا به ضرورت برنامهریزی دقیق در اجرای احکام واداشت.
بخش دوم: توحید و نقش کعبه
کعبه، نماد توحید
با شوق گفتم: «کعبه، نماد توحید است و بهتدریج تقویت شد.» این سخن را با اطمینان بیان کردم، زیرا باور داشتم که پیامبر (ص) منتظر وحی بود تا کعبه را بهعنوان قبله احیا کند. به شاگردانم گفتم: «اسلام، دین توحید است و کعبه، سمبل این توحید.» این تأمل، مرا به عمق کلام اسلامی و نقش کعبه در هویت توحیدی برد.
نزدیکی اسلام به دین ابراهیمی
با شوق ادامه دادم: «اسلام از نظر اصول و اعتقادات، به دین حضرت ابراهیم نزدیکتر است تا ادیان موسوی و عیسوی.» این سخن را با اطمینان بیان کردم، زیرا باور داشتم که ابراهیم، شیخالانبیا، پیشوای توحید است. به شاگردانم گفتم: «حضرت آدم را ابوالانبیا میدانیم و ابراهیم را شیخالانبیا، بهویژه در توحید.» این تأمل، مرا به سلسلهمراتب نبوت و نقش ابراهیم در توحید برد.
تأثیر تغییر قبله بر مسلمین
گفتم: «تغییر قبله به کعبه، مسلمین را تقویت کرد و به آنها استقلال و امید بخشید.» این سخن را با شوق بیان کردم، زیرا شاهد بودم که چگونه این تغییر، هویت اسلامی را مستحکم کرد. به شاگردانم گفتم: «قرآن کریم میفرماید:
وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَىٰ عَقِبَيْهِ ۚ
(قرآن کریم، بقره: 143، «و قبلهای را که بر آن بودی قرار ندادیم، مگر برای اینکه بدانیم چه کسی از پیامبر پیروی میکند و چه کسی به عقب بازمیگردد.»).» این آیه، مرا به حکمت تغییر قبله و آزمایش ایمان برد.
تأثیر تغییر قبله بر یهود و نصارا
با اطمینان گفتم: «تغییر قبله، یهود و نصارا را آزمایش کرد و نفاقشان را آشکار ساخت.» این سخن را با قاطعیت بیان کردم، زیرا باور داشتم که این تغییر، محکی برای ایمان بود. به شاگردانم گفتم: «وقتی قبله به بیتالمقدس بود، میتوانستند نفاق کنند، اما با بازگشت به کعبه، دیگر نمیشد پنهان کرد.» این تأمل، مرا به عمق تفسیر قرآن و شفافیت اعتقادی برد.
بخش سوم: نقد نفاق و معنویت
خاطرهای از خانقاه
روزی، پیش از انقلاب، گروهی از اهل علم را به خانقاهی بردم. با طنزی معنادار گفتم: «هر کاری من کردم، شما هم بکنید!» وقتی دو رکعت نماز خواندیم، برخی در رکوع و سجده خندیدند و نتوانستند اخلاص را حفظ کنند. با حسرتی عمیق گفتم: «این تقلید ظاهری، نفاق است.» این خاطره را با شوق تعریف کردم، زیرا میخواستم نشان دهم که عبادت بدون اخلاص، بیارزش است. این تجربه، مرا به تأمل در روانشناسی دینی و ضرورت اخلاص واداشت.
سه اساس دیانت
با شوق گفتم: «اسلام، امت، پیامبر، و قبله، سه اساس دیانتاند.» این سخن را با اطمینان بیان کردم، زیرا باور داشتم که کعبه، سمبل استقلال و هدفمندی الهی است. به شاگردانم گفتم: «کعبه، ما را از بتپرستی بینیاز میکند و به سوی توحید هدایت میکند.» این تأمل، مرا به عمق فلسفه دین و نقش کعبه در تمرکز معنوی برد.
نقد بیقبله بودن
با قاطعیت گفتم: «انسان به ظرف ناسوت، مانند کعبه، نیاز دارد.» این سخن را با اطمینان بیان کردم، زیرا باور داشتم که بدون قبله، انسان به بتپرستی گرفتار میشود. به شاگردانم گفتم: «کعبه، ما را به سوی خدا متمرکز میکند.» این تأمل، مرا به عمق عرفان اسلامی و ضرورت قبله در زیست توحیدی برد.
بخش چهارم: نقد مسائل اجتماعی و حج
خاطرهای از ازدواج در روستا
روزی، در پاسخ به سؤالی درباره ازدواج، گفتم: «عالمی که به روستا میرود، ناچار است با افراد محلی وصلت کند.» این سخن را با طنزی معنادار بیان کردم، زیرا میخواستم نشان دهم که شرایط اجتماعی، احکام را شکل میدهد. به شاگردانم گفتم: «فقه ما دست باز دارد و باید با شرایط هماهنگ شود.» این خاطره، مرا به تأمل در انعطاف فقه و تأثیر محیط بر احکام واداشت.
نقد ازدواج محارم
در پاسخ به شاگردی که پرسید، با قاطعیت گفتم: «ازدواج محارم حتی در حیوانات نادر است و در اسلام جایز نیست.» این سخن را با اطمینان بیان کردم، زیرا فقه اسلامی این را ممنوع کرده است. به شاگردانم گفتم: «این ممنوعیت، به سلامت اجتماعی کمک میکند.» این تأمل، مرا به عمق فقه و زیستشناسی دینی برد.
نقد فیلمهای گمراهکننده
با تأسف گفتم: «فیلمهایی که ازدواج محارم را ترویج میکنند، گمراهکنندهاند.» این سخن را با حسرتی عمیق بیان کردم، زیرا شاهد بودم که رسانهها چگونه ارزشها را تحریف میکنند. به شاگردانم گفتم: «محققین باید این فیلمها را بررسی کنند.» این تأمل، مرا به ضرورت نقد رسانهای و تأثیر آن بر فرهنگ واداشت.
نقد تجاریسازی کعبه
با حسرتی عمیق گفتم: «کعبه به دلیل تجاریسازی، از معنویت خود دور شده است.» این سخن را با تأسف بیان کردم، زیرا شاهد بودم که چگونه حج، گاه به سوژهای دنیوی تبدیل شده است. به شاگردانم گفتم: «کعبه باید مرکز عبادت باشد، نه تجارت.» این تأمل، مرا به عمق جامعهشناسی دینی و ضرورت حفظ معنویت کعبه برد.
نقد حج مستحبی
با قاطعیت گفتم: «حج مستحبی در زمان فقر جایز نیست.» این سخن را با استناد به قرآن کریم بیان کردم:
وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ
(قرآن کریم، بقره: 143، «و خدا بر آن نیست که ایمان شما را تباه کند، زیرا خدا به مردم رئوف و رحیم است.»). به شاگردانم گفتم: «کمک به فقرا بر حج مستحبی مقدم است.» این تأمل، مرا به عمق اخلاق اسلامی و اولویتبندی نیازها برد.
نقد هزینههای غیرضروری در حج
با تأسف گفتم: «هزینههای گزاف حج مستحبی باید به فقرا اختصاص یابد.» این سخن را با حسرتی عمیق بیان کردم، زیرا شاهد بودم که چگونه منابع، به جای رفع فقر، صرف امور غیرضروری میشود. به شاگردانم گفتم: «این پولها باید صرف جوانان و تحصیلشان شود.» این تأمل، مرا به ضرورت اقتصاد دینی و تخصیص عادلانه منابع واداشت.
بخش پنجم: نقد نظام اقتصادی و تربیتی
نقد سوءاستفاده از یارانهها
با تأسف گفتم: «یارانهها مانند صدقهاند و سوءاستفاده از آنها به فساد و اعتیاد منجر میشود.» این سخن را با حسرتی عمیق بیان کردم، زیرا شاهد بودم که توزیع نادرست منابع، به نابرابری دامن زده است. به شاگردانم گفتم: «این پولها باید سیستمی به جامعه تزریق شود.» این تأمل، مرا به عمق اقتصاد اسلامی و ضرورت توزیع عادلانه برد.
پیشنهاد تزریق منابع به جامعه
با شوق گفتم: «منابع باید بهصورت سیستمی به جامعه تزریق شود تا از فساد جلوگیری گردد.» این سخن را با اطمینان بیان کردم، زیرا باور داشتم که سیستمسازی، به رفع فقر و پیشرفت کمک میکند. به شاگردانم گفتم: «باید به جوانان، تحصیل، و ازدواجشان توجه کنیم.» این تأمل، مرا به عمق مدیریت اجتماعی و اقتصاد دینی برد.
نقد بیتوجهی به نیازهای اجتماعی
با حسرتی عمیق گفتم: «به جای حج مستحبی، باید به نیازهای جوانان و تحصیلشان توجه شود.» این سخن را با تأسف بیان کردم، زیرا شاهد بودم که چگونه اولویتهای نادرست، به ترک تحصیل جوانان منجر شده است. به شاگردانم گفتم: «این منابع باید صرف درس و زندگی جوانان شود.» این تأمل، مرا به ضرورت اولویتبندی نیازهای اجتماعی واداشت.
نقد عملکرد علم دینی
با تأسف گفتم: «علم دینی در انقلاب، به دلیل عدم مهندسی قوانین، کمکی به نظام نکرده است.» این سخن را با حسرتی عمیق بیان کردم، زیرا شاهد بودم که کاستی علم دینی، به چالشهای نظام دامن زده است. به شاگردانم گفتم: «علم دینی باید قوانین را مهندسی کند.» این تأمل، مرا به ضرورت نقش علم دینی در نظامسازی برد.
نقد عدم شناسایی قوانین اسلامی
با قاطعیت گفتم: «قوانین اسلامی شمارش و دستهبندی نشدهاند.» این سخن را با اطمینان بیان کردم، زیرا باور داشتم که شناسایی دقیق قوانین، به اجرای بهتر کمک میکند. به شاگردانم گفتم: «بدون دستهبندی، اجرای احکام ناکارآمد است.» این تأمل، مرا به عمق روششناسی فقهی و ضرورت دستهبندی قوانین برد.
بخش ششم: تربیت و حکمت تغییر قبله
نقد تربیت دفعی
با اطمینان گفتم: «تربیت باید تدریجی باشد، تغییرات دفعی به فساد منجر میشود.» این سخن را با قاطعیت بیان کردم، زیرا باور داشتم که تربیت، مانند گیاهی است که بهتدریج رشد میکند. به شاگردانم گفتم: «نمیشود یکشبه کسی را خوب کرد.» این تأمل، مرا به عمق فلسفه تربیت اسلامی و روانشناسی تربیتی برد.
حکمت تغییر ناگهانی قبله
با شوق گفتم: «تغییر ناگهانی قبله، آزمایشی برای ایمان بود.» این سخن را با استناد به قرآن کریم بیان کردم:
وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَىٰ عَقِبَيْهِ ۚ
(قرآن کریم، بقره: 143، «و قبلهای را که بر آن بودی قرار ندادیم، مگر برای اینکه بدانیم چه کسی از پیامبر پیروی میکند و چه کسی به عقب بازمیگردد.»). به شاگردانم گفتم: «این تغییر، برای ایجاد شک و تشخیص مؤمنان واقعی بود.» این تأمل، مرا به حکمت الهی و روانشناسی دینی برد.
جمعبندی
این گفتگوهای صمیمی، بازتاب سالها تأمل و تدریسم در حوزه توحید، فقه، و چالشهای اجتماعی است. از نقد اجرای عجولانه احکام تا تأکید بر نقش کعبه بهعنوان نماد توحید، همه این سخنان از دغدغهام برای اصلاح نظام دینی و اجتماعی سرچشمه گرفته است. هر بار این حقایق را با شاگردانم در میان گذاشتم، قلبم از شوق و امید پر میشد. این مجموعه، دعوتی است به تأمل در مهندسی احکام، اولویتبندی نیازها، و زیستن با توحید حقیقی. امیدوارم این خاطرات، خواننده را به سوی سعادت و اصلاح رهنمون سازد.