در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 910

متن درس

 

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه 910

مقدمه

در درس‌گفتارهایم، گاه با شوق و حسرتی آمیخته، از ریشه‌های مشکلات امت اسلامی سخن گفته‌ام. این گفتگوها، که از عمق تجربه‌هایم برمی‌خیزد، تلاشی است برای روشن کردن مسیر هدایت و اصلاح در جامعه دینی. در این مجموعه، که «گفتگوهای صمیمی» نام گرفته، می‌کوشم شما را به دنیای تأملاتم ببرم، جایی که از دو جریان فکری مخرب، سخت‌گیری و بی‌تفاوتی، و نیز از ضرورت تربیت نیروهای کیفی در علم دینی سخن گفته‌ام. این روایت، بازتابی است از اندیشه‌هایم درباره چالش‌های تاریخی و معاصر جامعه اسلامی، با امید به اینکه این کلمات، نوری بر راه جویندگان حقیقت بیفکند.

بخش اول: دو جریان فکری، ریشه مشکلات امت

دوگانه سخت‌گیری و بی‌تفاوتی

در یکی از درس‌گفتارهایم، با تأملی عمیق، از دو جریان فکری سخن گفتم که ریشه مصیبت‌های امت اسلامی، از صدر اسلام تا امروز، بوده‌اند: گروهی سخت‌گیر و متصلب، که گویی حق حیات و آزادی را از جامعه سلب می‌کنند، و گروهی دیگر که به مصلحت‌گرایی و بی‌تفاوتی گرایش دارند و به انحلال هویت دینی می‌انجامند. گفتم: «این دو جریان، گویی دو لبه یک قیچی‌اند که پیکره امت را از هم می‌درند.» این دوگانه، مرا به تأمل در آیه‌ای از قرآن کریم واداشت:

وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَمَا أَنْتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتِهِمْ

(قرآن کریم، سوره بقره، آیه ۱۴۵: و اگر برای کسانی که به آنها کتاب داده شده، هر گونه نشانه‌ای بیاوری، از قبله تو پیروی نخواهند کرد و تو هم از قبله آنان پیروی نخواهی کرد.)

این آیه، گویی به من آموخت که نمی‌توان همه را راضی کرد، اما باید به اصول دینی پایبند ماند، نه به سخت‌گیری متعصبانه و نه به بی‌تفاوتی بی‌هدف.

درنگ: دو جریان سخت‌گیر و مصلحت‌گرا، ریشه مشکلات امت اسلامی‌اند که با انحراف از تعادل، به تفرقه و انحلال اجتماعی منجر شده‌اند.

سخت‌گیری و سلب آزادی

در درس‌گفتارهایم، از گروهی سخن گفتم که با سخت‌گیری و تصلب، گویی نفس کشیدن را بر جامعه حرام کرده‌اند. اینان، حتی به رهبران دینی نیز رحم نمی‌کردند و آزادی عمل را از همه سلب می‌کردند. مثالی از صدر اسلام آوردم: گروهی در مسجد، در حالی که امیرمؤمنان علیه‌السلام مشغول نماز بودند، به ایشان توهین می‌کردند و می‌گفتند: «تو چرا نماز می‌خوانی؟» اما آن حضرت، با سعه صدر، سکوت کردند، چرا که قرآن می‌فرماید:

وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ

(قرآن کریم، سوره اعراف، آیه ۲۰۴: هنگامی که قرآن خوانده می‌شود، به آن گوش فرا دهید و خاموش باشید، باشد که مورد رحمت قرار گیرید.)

این رفتار، مرا به تأمل در سعه صدر رهبران دینی واداشت، که حتی در برابر توهین، به اصول اخلاقی پایبند ماندند.

درنگ: سخت‌گیری متصلبانه، حق آزادی و حیات را از جامعه سلب می‌کند و حتی به رهبران دینی نیز رحم نمی‌کند.

پیامد سخت‌گیری: انزوای رهبری صالح

با حسرتی عمیق گفتم: «این سخت‌گیری‌ها، جامعه را از شایستگی بهره‌مندی از رهبری صالح محروم می‌کند.» گویی وقتی جامعه به دلیل تصلب یا بی‌تفاوتی از تعادل خارج می‌شود، نمی‌تواند از حضور رهبری عادل بهره‌مند گردد. این انزوا، که به غیبت امام می‌انجامد، مرا به تأمل در مسئولیت جامعه در برابر رهبرانش واداشت. گفتم: «جامعه‌ای که چنین است، لیاقت حضور امام را ندارد.»

درنگ: سخت‌گیری بیش از حد، به انزوای رهبری صالح و غیبت امام منجر می‌شود، که نتیجه ناپختگی جامعه است.

تداوم تاریخی جریان‌های افراطی

در درس‌گفتارهایم، از تداوم جریان‌های سخت‌گیر در طول تاریخ سخن گفتم. از خوارج در صدر اسلام تا گروه‌های مشابه در دوران معاصر، این جریان‌ها همواره با تحمیل عقاید خود، مانع پویایی جامعه شده‌اند. گویی اینان، با رادیکالیسم خود، نفس جامعه را بند آورده‌اند. گفتم: «این مشکل، نه دیروز بود و نه امروز، بلکه هر روز در جامعه ما جاری است.»

درنگ: جریان‌های سخت‌گیر، از صدر اسلام تا امروز، با تحمیل عقاید، مانع پویایی و تنفس آزاد جامعه شده‌اند.

مصلحت‌گرایان و بی‌هدفی

در مقابل سخت‌گیران، گروهی بودند که به مصلحت‌گرایی و سودمحوری گرایش داشتند. اینان، به نام اجتناب از اختلاف، به بی‌تفاوتی و بی‌اعتقادی رسیدند. مثالی ادبی آوردم، از شاعری که می‌گفت: «چنان زندگی کن که پس از مرگت، هر کس تو را از خود بداند.» این کلام، گویی نمادی از سکولاریسمی بود که هویت دینی را کم‌رنگ می‌کند. این دیدگاه، مرا به آیه‌ای از قرآن کریم رهنمون ساخت:

وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ

(قرآن کریم، سوره بقره، آیه ۱۴۵: و اگر پس از دانشی که به تو رسیده است، از هوس‌های آنان پیروی کنی، در آن صورت قطعاً از ستمگران خواهی بود.)

این آیه، مرا به این باور رساند که بی‌تفاوتی و دنباله‌روی از هوس‌ها، ظلمی است به خود و جامعه.

درنگ: مصلحت‌گرایی و بی‌تفاوتی، به بی‌اعتقادی و انحلال هویت دینی منجر می‌شود و ظلمی است به جامعه.

انحلال اجتماعی در بی‌هدفی

با تأسف گفتم: «این بی‌تفاوتی، به جامعه‌ای می‌انجامد که قلب ندارد، گویی مردمانی بی‌هدف دور هم جمع شده‌اند.» این وضعیت، که به تعبیرم «عبدانهم مجتمعه قلوبهم شتی» بود، مرا به تأمل در فقدان انسجام اجتماعی واداشت. گویی بدون باور مشترک، جامعه به انحلال می‌رسد و هویت خود را از دست می‌دهد.

درنگ: بی‌هدفی و بی‌اعتقادی، به انحلال اجتماعی و فقدان قلب مشترک در جامعه منجر می‌شود.

بخش دوم: چالش‌های علم دینی و راهکارهای اصلاح

نقد ساختارهای غیرتخصصی در علم دینی

در درس‌گفتارهایم، با حسرتی عمیق از چالش‌های علم دینی سخن گفتم. گویی علم دینی، به دلیل فقدان مهندسی دقیق، نتوانسته به نیازهای جامعه پاسخ دهد. گفتم: «ما همه‌اش کمیت می‌سازیم، اما کیفیت کجاست؟» این نقد، از مشاهده‌ام برمی‌خاست که حوزه‌های علمی، به جای تربیت متخصص، به افزایش تعداد طلاب پرداخته‌اند.

درنگ: علم دینی، به دلیل فقدان مهندسی دقیق و تمرکز بر کمیت، از پاسخگویی به نیازهای جامعه بازمانده است.

نیاز به مهندسی دینی و تعادل

با شوق از لزوم مهندسی دینی سخن گفتم، مهندسی‌ای که به یافتن «وسط» یا تعادل در مسائل دینی و اجتماعی منجر شود. گویی این تعادل، که بین سخت‌گیری و بی‌تفاوتی قرار دارد، نیازمند تربیت نیروهای کیفی است که بتوانند راه‌حل‌های علمی و عملی ارائه دهند. گفتم: «ما به نیروی کیفی نیاز داریم، نه به لشکرکشی!»

درنگ: مهندسی دینی، با تربیت نیروهای کیفی، به یافتن تعادل در مسائل دینی و اجتماعی منجر می‌شود.

چالش‌های معیشتی طلاب

با تأسف از مشکلات معیشتی طلاب سخن گفتم. گویی کسب درآمد حلال برای طلاب، به شق‌القمر می‌ماند. گفتم: «طلبه‌ها هم کمتر از دیگران نیستند، اگر به بیل و کلنگ برسد، بهتر از دیگران کار می‌کنند!» این سخن، از دردم برای طلابی سرچشمه می‌گرفت که به جای تربیت تخصصی، گرفتار مشکلات معیشتی‌اند.

درنگ: مشکلات معیشتی طلاب، نتیجه نبود نظام تخصصی در علم دینی است که به اتلاف نیروی انسانی منجر می‌شود.

افزایش کمیت، کاهش کیفیت

با حسرتی عمیق گفتم: «حوزه‌ها فقط کمیت می‌سازند، اما کیفیت کجاست؟» گویی افزایش تعداد طلاب، بدون توجه به کیفیت، به ناامیدی و دلسردی آنان منجر شده است. مثالی زدم: «طلبه‌ای که حسرت می‌خورد اگر دکتر یا مهندس شده بودم، بهتر بود!» اما در پاسخ، گفتم: «شاید اگر نرفته بودی، سیرابی‌فروش شده بودی!» این کلام، از باورم به ارزش طلبگی سرچشمه می‌گرفت، اما با تأکید بر لزوم تربیت کیفی.

درنگ: افزایش کمیت در حوزه‌ها، بدون توجه به کیفیت، به ناامیدی طلاب و هدررفت منابع منجر شده است.

پیشنهاد گزینش تخصصی

با شوق پیشنهادی نوین مطرح کردم: گزینش تخصصی در حوزه‌های علمی. گویی باید به جای پذیرش گسترده، افرادی را انتخاب کنیم که برای نقش‌های خاص، مانند مجتهد، فیلسوف یا زاهد، مناسب‌اند. گفتم: «باید یخه‌اش را از بابایش بخریم و بیاوریمش!» این سخن، از باورم به ضرورت تربیت نیروهای کیفی برمی‌خاست که بتوانند به نیازهای جامعه پاسخ دهند.

درنگ: گزینش تخصصی در حوزه‌ها، با انتخاب افراد مناسب برای نقش‌های خاص، به تربیت نیروهای کیفی منجر می‌شود.

نیاز به نیروی کیفی

با اشتیاق گفتم: «ما به نیروی کیفی نیاز داریم، نه به نیروی کمی!» گویی پنجاه نیروی متخصص، می‌توانند مشکلات را حل کنند، اما میلیون‌ها نیروی غیرتخصصی، گرهی نمی‌گشایند. این باور، مرا به تأمل در ضرورت اصلاح نظام آموزشی علم دینی واداشت، تا به جای لشکرکشی، فکر و تخصص بتراشیم.

درنگ: علم دینی به نیروهای کیفی نیاز دارد که بتوانند تعادل را در مسائل دینی و اجتماعی برقرار کنند.

جمع‌بندی

این گفتگوهای صمیمی، که از درس‌گفتارهایم برگرفته شده‌اند، تلاشی است برای بازگو کردن تأملاتم درباره ریشه‌های مشکلات امت اسلامی و چالش‌های علم دینی. از دو جریان سخت‌گیر و مصلحت‌گرا، که به تفرقه و انحلال اجتماعی منجر شده‌اند، تا نیاز به تربیت نیروهای کیفی در علم دینی، هر بخش از این روایت، دعوتی است به بازنگری در مسیر دیانت و جامعه. پیشنهاد گزینش تخصصی و تأکید بر کیفیت به جای کمیت، گویی نوری است بر راه اصلاح علم دینی. امیدوارم این کلمات، که با صداقت و صمیمیت نگاشته شده‌اند، شما را به تأمل در حقیقت و کمال دعوت کند و راهگشای پویایی و انسجام در امت اسلامی باشد.

با نظارت صادق خادمی