متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 927
مقدمه
در یکی از درسگفتارهایم، در جمع شاگردان و دوستداران معارف الهی، سخن از ضرورت تعمق در مفاهیم عرفانی، اهمیت متون دعایی مانند مفاتیحالجنان، و نیاز به بازنگری در آموزش ادبیات در علوم دینی به میان آمد. این گفتارها، که گاه بهصورت گذرا در جلساتم مطرح شدهاند، اکنون فرصتی یافتهاند تا با نگاهی عمیقتر و در قالب خاطرهای صمیمی بازگو شوند. در این مجموعه، که آن را «گفتگوهای صمیمی» نامیدهام، میکوشم تأملاتم را درباره نگاه عرفانی به حسن الهی، فهم عمیق متون دینی، و نقش ادبیات در علوم دینی با شما در میان بگذارم. این خاطرات، بازتاب دغدغههایم برای احیای علوم دینی با رویکردی عقلانی و معرفتی است.
بخش اول: نگاه عرفانی و معرفت الهی
حسن الهی در همه موجودات
روزی در جمع شاگردانم، از گفته یکی از عالمان دینی سخن گفتم که با استناد به بیتی شعری فرموده بود: «اگر بر دیده مجنون نشینی / به غیر از حسن در لیلی نبینی.» با طنزی ظریف گفتم: «این چه سخن نادرستی است؟ آیا باید همه را دیوانه کنیم تا خدا را ببینند؟» تأکید کردم که معرفت عرفانی، نیازی به دیوانگی ندارد، بلکه از عقل و بصیرت سرچشمه میگیرد. حتی اگر بر دیده شمر هم بنشینی، باز حسن الهی را در همهچیز میبینی. این نگاه، مرا به تأمل در وحدت وجودی و جلوههای الهی در هستی واداشت.
نقد سادهانگاری در عرفان
با شاگردانم گفتم: «نمیتوان با سادهانگاری، معرفت عرفانی را به دیوانگی فروکاست.» برخی شاعران و عرفا، با گفتن «دیوانهام، زنجیرم کنید»، معرفت را به سطحینگری کشاندهاند. تأکید کردم که عرفان واقعی، در گرو عقل و معرفت است، نه حالات غیرعقلانی. این دیدگاه، مرا به ضرورت بازخوانی مفاهیم عرفانی با نگاهی عقلانی هدایت کرد.
بخش دوم: مفاتیحالجنان و متون دعایی
بازخوانی مفاتیحالجنان
با حسرتی به شاگردانم گفتم: «در تمام شصت سال عمرم، مفاتیحالجنان را بهدرستی نخوانده بودم.» در ایام محرم، که درسها تعطیل بود، فرصتی یافتم تا این کتاب را با نگاهی عمیقتر بخوانم. با شوق گفتم: «برای مفاتیح، باید پنج جلد شرح بنویسم!» این تجربه، مرا به ضرورت مطالعه دقیق و معرفتی متون دعایی رهنمون کرد. مثالی زدم از دعایی که میفرماید: «أنتَ أکرَمُ مِن أن تُضیعَ مَن رَبَّیتَهُ»، و تأکید کردم که این دعاها، اگر با معرفت خوانده شوند، دریچهای به سوی معارف الهی میگشایند.
تجربه کودکی و حفظ متون
روزی از کودکیام برای شاگردانم گفتم. پنجساله بودم که مفاتیحالجنان، قرآن، و اصول کافی را حفظ میکردم. با خنده گفتم: «قرآنهایمان تکهپاره میشد، اما مفاتیحمان سالم میماند، چون همه را از حفظ میخواندیم!» اما با حسرتی افزودم که این حفظ، مانع از فهم عمیق معانی در آن زمان شده بود. این تجربه، مرا به این باور رساند که حفظ ظاهری، بدون فهم معرفتی، کافی نیست.
جوشن صغیر و شبهای احیا
از شبهای احیا با شاگردانم سخن گفتم. در کودکی، جوشن صغیر را در تاریکی و از حفظ میخواندیم. با لبخندی گفتم: «حتی در تاریکی، این دعا را چنان میخواندیم که گویی نور معرفت در دلمان میدرخشید.» این تجربه، مرا به عمق معنوی دعاهای مأثور و نقش آنها در تقویت ارتباط با خدا رهنمون کرد.
مفاتیحالجنان و مفتاحالجنان
روزی به شاگردانم گفتم: «مفاتیحالجنان، حاصل دعوای علمی است و باید با نگاهی نقادانه خوانده شود.» از منبع آن، مفتاحالجنان، سخن گفتم و افزودم که بررسی این کتاب، حقایق جدیدی را آشکار میکند. با شوق گفتم: «قصد دارم کتابی با عنوان مفتاحالمفاتیح بنویسم تا این معارف را تبیین کنم.» این تأمل، مرا به ضرورت پژوهش در منابع اصلی متون دعایی هدایت کرد.
بخش سوم: نقد آموزشهای دینی
تجوید و محدودیتهای آن
از تجربه کودکیام در یادگیری تجوید سخن گفتم. دهساله بودم که با شاگردانی بزرگتر، تجوید درس میدادم. با خنده گفتم: «آنقدر قوی شده بودیم که اگر پیامبر (ص) هم میآمد، مچش را میگرفتیم!» اما بعدها دریافتم که تمرکز بر تجوید، ممکن است به گمراهی منجر شود. با جدیت گفتم: «تجوید را کنار گذاشتم، چون معنا و محتوا مهمتر است.» این تجربه، مرا به اولویت معرفت بر ظواهر هدایت کرد.
نقد آموزش صرف و نحو
با شاگردانم از روشهای نادرست آموزش صرف و نحو سخن گفتم. گفتم: «کتابهایی مانند صرف میر، مانع فهم عمیق ادبیات عربی شدهاند.» تأکید کردم که این روشها، به جای پرورش ادیبان، به سردرگمی طلاب منجر میشوند. این نقد، مرا به ضرورت اصلاح روشهای آموزشی در علوم دینی هدایت کرد.
نیاز به زیرساختهای علمی
با استناد به گفته یکی از عالمان دینی گفتم: «بدون زیرساختهای علمی قوی، نمیتوان برجهای علمی در علوم دینی ساخت.» تأکید کردم که حوزهها نیازمند پایههای محکم آموزشی هستند تا بتوانند پاسخگوی نیازهای معاصر باشند. این باور، مرا به دعوت برای تقویت زیرساختهای علمی هدایت کرد.
بخش چهارم: ادبیات و فرهنگ دینی
ضعف ادبی جامعه دینی
با حسرتی به شاگردانم گفتم: «جامعه دینی ما، بهویژه در شهرهای مذهبی، از ضعف ادبی رنج میبرد.» مثالی زدم از اشتباه رایج «کباب داغ» به جای «کباب چاق» و گفتم: «این اشتباهات، نشانه ضعف ادبی است که به فرهنگ عمومی آسیب زده است.» با طنزی افزودم: «مگر کباب یخ هم داریم؟ کباب چاق، یعنی درشت و پرقدرت!» این نقد، مرا به ضرورت تقویت ادبیات در جامعه دینی رهنمون کرد.
ادبیات، ریشه علوم انسانی
با شوق گفتم: «ادبیات، ریشه علوم انسانی است و فقدان ادیبان، مانع رشد علمی حوزههاست.» تأکید کردم که بدون تقویت ادبیات، علوم دینی نمیتوانند به عمق و غنای لازم برسند. این باور، مرا به دعوت برای پرورش ادیبان در حوزههای علمی هدایت کرد.
بخش پنجم: قرآن و اولویت آن
نقد تحریف قرآن
روزی در جمع شاگردانم، از بحثهای تحریف قرآن سخن گفتم. با جدیت گفتم: «نمیتوان با روایات، قرآن را وصلهپینه کرد.» با استناد به حدیثی منسوب به پیامبر (ص) گفتم:
حدیث: «روایات مخالف قرآن را به دیوار بزنید.»
تأکید کردم که قرآن، معیار سنجش روایات است و اگر اشکالات آن پاسخ داده شود، نیازی به تأیید دیگران نیست. این دیدگاه، مرا به اولویتبندی قرآن در علوم دینی هدایت کرد.
تجربه جوانی و بحث تحریف
از جوانیام در قم سخن گفتم، زمانی که با دمپایی ابری و شلوار پاچهتنگ درس میگفتم. با خنده گفتم: «آن روزها، صاف و ساده بودیم، اما بحث تحریف را با قدرت مطرح کردیم.» در منزلی که بحث تحریف بالا گرفت، گفتم: «هزاران روایت درباره تحریف بیمعناست. قرآن باید مرجع باشد، نه روایات.» تأکید کردم که اگر اشکالات قرآن پاسخ داده شوند، دیگر جایی برای بحث تحریف باقی نمیماند.
بخش ششم: یادگیری سیستمها و آموزش کلنگر
تجربه جزیره کیش
از تجربهام در جزیره کیش برای شاگردانم گفتم. آنجا برای یادگیری سیستمهای مدرن رفتم و دریافتم که فهم سیستمها مهمتر از جزئیات است. با شوق گفتم: «مانند دندههای ماشین است؛ دنده چاق، قدرت میدهد، اما دنده ظریف، سرعت میافزاید.» این تجربه، مرا به اهمیت نگاه کلنگر در یادگیری هدایت کرد.
نقد آموزش جزئینگرانه
با شاگردانم از آموزشهای جزئینگرانه انتقاد کردم. گفتم: «تمرکز بر جزئیات، مانند یادگیری کلیدها، ما را از فهم سیستمها بازمیدارد.» با تمثیلی گفتم: «مانند هواپیمایی است که به جای حرکت افقی، عمودی اوج میگیرد.» این نقد، مرا به دعوت برای آموزش کلنگر و نظاممند هدایت کرد.
جمعبندی
این گفتگوهای صمیمی، بازتاب دغدغههایم برای احیای علوم دینی با نگاهی عمیق و معرفتی است. به شاگردانم گفتم: «ما باید متون دینی را با معرفت بخوانیم، ادبیات را تقویت کنیم، و قرآن را مرجع اصلی قرار دهیم.» این مجموعه، دعوتی است به شما، خوانندگان گرامی، تا با بازخوانی متون دعایی، اصلاح روشهای آموزشی، و اولویتبندی قرآن، راه را برای فهمی عمیقتر از معارف دینی هموار کنیم. باشد که این تأملات، گامی در مسیر تقویت علوم دینی و پاسخگویی به نیازهای معاصر باشد.