در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 888

متن درس





گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه 888

مقدمه

به یاد دارم لحظه‌هایی را که در جمع شاگردانم، از دغدغه‌هایم برای احیای علم دینی و بازخوانی مفاهیم قرآنی سخن می‌گفتم. این گفتگوها، که گاه در خلوت تأملاتم شکل می‌گرفت و گاه در محفل درس و بحث، بازتابی از عمق جانم بود که خواستار پیوند علم و معرفت با نیازهای زمانه است. آنچه در این مجموعه می‌خوانید، شرحی است تفصیلی از آن گفتارها که شاید به‌صورت گذرا در درس‌گفتارهایم بیان شده باشد. این خاطرات، دعوتی است به تأمل در معنای اصیل دین و نقش آن در ساختن جهانی سرشار از صفا، صدق و آزادگی.

بخش اول: نقدی بر ساده‌انگاری در علم دینی

روزی از برخی اهالی علم دینی سخن گفتم که با وجود نیک‌سرشتی، از آگاهی علمی و اجتماعی کافی برخوردار نیستند. این عزیزان، گاه با حرص و دغدغه دینی، از فلسفه و عرفان می‌پرسند که چیست و به چه کار می‌آید. اما من به آن‌ها گفتم: چرا به قرآن کریم رجوع نمی‌کنید؟ قرآن، از بسیاری کتاب‌های فلسفی و عرفانی ژرف‌تر و والاتر است. این کتاب آسمانی، چونان فیلسوفی حکیم و عارفی وارسته، طرحی جامع برای زندگی انسان ارائه می‌دهد. این سخن، نه تنها نقدی بر ساده‌انگاری در علم دینی است، بلکه دعوتی است به بازخوانی قرآن به‌عنوان منبعی بی‌بدیل برای هدایت و معرفت.

درنگ: قرآن کریم، منبعی جامع‌تر از آثار فلسفی و عرفانی است که طرحی کامل برای زندگی انسانی ارائه می‌دهد.

در آن روز، به شاگردانم گفتم که معرفت و قبول عمل نزد خداوند، دو بال پرواز انسان به سوی کمال است. انسانی که به وجود خدا ایمان آورد، باید این باور را با عمل صالح همراه کند تا در ظرف قبول الهی جای گیرد. این تأمل، مرا به یاد آیه‌ای از قرآن کریم انداخت:

وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ

قرآن کریم: و در میان آن‌ها پیامبری از خودشان برانگیز که آیات تو را بر آن‌ها بخواند و کتاب و حکمت به آن‌ها بیاموزد و آن‌ها را پاکیزه گرداند (بقره: 129). این آیه، مرا به نقش انبیا در تعلیم و تزکیه واداشت و نشان داد که علم دینی، باید با حکمت و معرفت همراه باشد.

درنگ: معرفت و قبول عمل، دو بال اساسی برای رسیدن به کمال انسانی در علم دینی است.

بخش دوم: ضرورت مستندسازی تاریخی و حقوقی

روزی از ناتوانی‌مان در مستندسازی ظلم‌های تاریخی سخن گفتم. هزاران سال است که سلاطین، با ملت‌ها چه کرده‌اند، اما ما نتوانسته‌ایم پرونده‌ای حقوقی تشکیل دهیم و این ظلم‌ها را به گوش جهانیان برسانیم. این ناتوانی، نه تنها در حوزه‌های اجتماعی، بلکه در جرگه‌های علمی نیز مشهود است. چرا ما نتوانستیم سندی جهانی از ستم‌های شاهان عرب و عجم فراهم کنیم؟ این پرسش، مرا به فکر فرو برد که چگونه نسل‌های آینده، بی‌خبر از گذشته، گاه حتی سلاطین را بی‌عیب می‌پندارند. این ضعف، دعوتی است به مستندسازی تاریخی و حقوقی، تا آیندگان از حقیقت آگاه شوند.

درنگ: مستندسازی ظلم‌های تاریخی، گامی ضروری برای آگاهی آیندگان و احقاق حقوق ملت‌هاست.

در همان جلسه، از شاگردانم پرسیدم: چرا نتوانستیم در برابر ظلم‌های تاریخی، شکایتی بین‌المللی مطرح کنیم؟ این ناتوانی، نشانه‌ای از ضعف در رویکرد علمی و حقوقی ماست. عالمان دینی ما، با وجود پاکی و وارستگی، گاه در برابر طاغوت‌ها آسیب دیده‌اند، اما نتوانسته‌ایم این ستم‌ها را به‌درستی ثبت کنیم. این تأمل، مرا به ضرورت بازسازی علم دینی واداشت تا با ابزارهای علمی و حقوقی، صدای حقیقت را به گوش جهانیان برسانیم.

درنگ: تشکیل پرونده‌های حقوقی بین‌المللی، راهی برای ثبت و احقاق حقوق ملت‌هاست.

بخش سوم: بازخوانی معنای اسلام و سلام

روزی از تحریف معنای اسلام سخن گفتم. چرا اسلام را به تسلیم در برابر ظلم فروکاستیم؟ اسلام، از ریشه «سلم» است، به معنای صفا، صدق و آزادگی. در زیارت عاشورا می‌خوانیم: «أَنِّي سَلَمْتُ لِمَنْ سَالَمَكُمْ»، یعنی من با کسی که با شما صلح کرد، در صفا و صداقتم. این سلم، نه تسلیم در برابر زور، بلکه نشانه‌ای از سروری و آزادگی است. اما برخی، با تحریف این معنا، اسلام را به واماندگی و ضعف کشانده‌اند. این سخن، مرا به تأمل واداشت که باید به مصدر «سلم» بازگردیم و اسلام را به معنای راستینش، یعنی سلام و صمیمت، بازتعریف کنیم.

درنگ: اسلام به معنای سلام، صفا و آزادگی است، نه تسلیم در برابر ظلم.

در آن لحظه، یکی از شاگردانم گفت: «حاج آقا، الإسلام هو التسلیم، از کلمات قصار نهج‌البلاغه است.» پاسخ دادم: هر کجا که باشد، باید معنای آن را به درستی فهمید. تسلیم در برابر خدا، نشانه صفا و صداقت است، اما تسلیم در برابر زورگویان، تحریفی است که از سوی سلاطین رواج یافته. این تحریف، ملت‌ها را به ضعف و واماندگی کشانده است. این تأمل، مرا به ضرورت بازخوانی مفاهیم دینی واداشت تا اسلام را به معنای اصیلش بازگردانیم.

درنگ: بازخوانی معنای «سلم» به‌عنوان صفا و صداقت، راهی برای احیای مفهوم اصیل اسلام است.

بخش چهارم: نقد جبرگرایی و ضرورت آزادگی

روزی از جبرگرایی سخن گفتم. برخی، با سوءاستفاده از مفهوم قضا و قدر، ملت‌ها را به تسلیم در برابر ظلم واداشته‌اند. گفتم: چرا باید در برابر ستم صبر کنیم؟ صبر، مفتاح الفرج است، اما نه به معنای سکون و ضعف. در اوایل انقلاب، به زندانی رفتم و گفتم: این زندان‌ها را باز کنید! چرا انسان‌ها را بی‌دلیل محبوس کرده‌اید؟ ملت باید آزاده و سلحشور باشد، آماده دفاع از حق و حقیقت. این آزادگی، مرا به یاد ویژگی‌های یک جامعه قوی انداخت، جایی که دولت و مردم، یکدیگر را تقویت می‌کنند، نه تضعیف.

درنگ: جبرگرایی، ابزاری برای تضعیف ملت‌هاست؛ آزادگی و سلحشوری، لازمه مقاومت در برابر ظلم است.

در همان جلسه، از ضعف در خانواده‌ها سخن گفتم. والدینی که خود ضعیف‌اند، فرزندان و همسران را نیز به ضعف می‌کشانند. اما در خانواده‌ای قوی، همه اعضای آن، چون رخش رستم، آماده‌اند تا کوه مشکلات را درهم بشکنند. این قوت، باید با صفا و سلامت همراه باشد، نه با ترس و تسلیم. این تأمل، مرا به فکر فرو برد که چگونه می‌توانیم جامعه‌ای قوی و آزاده بسازیم که در آن، همه در مسیر حق و حقیقت گام بردارند.

درنگ: قوت در خانواده و جامعه، لازمه ساختن اجتماعی آزاده و مقاوم است.

بخش پنجم: ارزش هدایت و نقش عالمان وارسته

روزی از ارزش هدایت سخن گفتم. در کودکی، حدیثی شنیدم که کودکی با گفتن «بسم الله الرحمن الرحیم»، پدرش را از آتش جهنم نجات داد. این سخن، مرا به شگفتی واداشت که چگونه یک ذکر ساده، چنین اثری دارد. قرآن کریم نیز می‌فرماید:

مَنْ أَحْيَا نَفْسًا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا

قرآن کریم: هر کس نفسی را زنده کند، گویی همه انسان‌ها را زنده کرده است (مائده: 32). این آیه، ارزش هدایت یک نفر را برابر با نجات همه بشریت دانست و مرا به تأمل در نقش عالمان دینی واداشت.

درنگ: هدایت یک نفر، ارزشی برابر با نجات همه انسان‌ها دارد.

در همان روز، از عالمان وارسته‌ای چون مرحوم آسید احمد خوانساری یاد کردم که عدالت و اجتهاد را در وجودشان متبلور ساخته بودند. این بزرگان، با ساده‌زیستی و بی‌اعتنایی به مادیات، نشان دادند که عالم دینی باید برای خدا حرکت کند، نه برای خود. مرحوم آسید احمد، همه دارایی‌اش را به طلاب بخشید و گفت: به من ربطی ندارد! این زهد و بی‌اعتنایی، مرا به فکر فرو برد که چگونه می‌توانیم عالمانی تربیت کنیم که برای خدا و نه برای خود، گام بردارند.

درنگ: ساده‌زیستی و حرکت برای خدا، ویژگی عالمان وارسته است.

بخش ششم: نقد خودمحوری و تعصب به جایگاه دینی

روزی از تعصب برخی عالمان به جایگاه‌های دینی سخن گفتم. برخی، مسجد را به مغازه‌ای برای خود بدل کرده‌اند و محراب را حق شخصی می‌پندارند. گفتم: اگر مسجدی به نام خدا نیست، ویرانه‌اش کنید! مسجد، دارالعباده است، نه دکان شیخ. این سخن، مرا به یاد آیه‌ای انداخت:

وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ

قرآن کریم: و در میان آن‌ها پیامبری از خودشان برانگیز که آیات تو را بر آن‌ها بخواند و کتاب و حکمت به آن‌ها بیاموزد و آن‌ها را پاکیزه گرداند (بقره: 129). این آیه، مرا به نقش انبیا در تزکیه و تعلیم واداشت و نشان داد که عالم دینی باید برای خدا و نه برای خود، خدمت کند.

درنگ: مسجد، دارالعباده است و نباید به پایگاه شخصی عالمان بدل شود.

در آن لحظه، از خودمحوری در علم دینی انتقاد کردم. بدبخت‌ترین انسان، کسی است که برای خود حرکت کند. عالم دینی باید بگوید: «خدایا، من برای تو نفس می‌کشم، برای تو تبلیغ می‌کنم.» این نیت خالص، بزرگ‌ترین امتیاز یک عالم است. اگر مسجدی ساختی و نگذاشتند در آن نماز بخوانی، چرا آشوب می‌کنی؟ دین خدا، به خدمت تو نیاز دارد، نه به تعصب تو.

درنگ: عالم دینی باید برای خدا و نه برای خود حرکت کند.

جمع‌بندی

این گفتگوهای صمیمی، بازتاب دغدغه‌هایم برای احیای علم دینی و بازخوانی مفاهیم قرآنی است. از نقد ساده‌انگاری و جبرگرایی تا دعوت به آزادگی و مستندسازی تاریخی، همه و همه در پی ساختن جامعه‌ای است که در آن، اسلام به معنای اصیلش، یعنی سلام و صفا، شکوفا شود. این خاطرات، نه تنها شرح گذشته، بلکه دعوتی است به آینده‌ای که در آن، عالمان دینی با نیت خالص و دانش عمیق، جهان را به سوی حقیقت هدایت کنند. همیشه به شاگردانم می‌گفتم: برای خدا حرکت کنید، که این، بزرگ‌ترین سعادت است.

با نظارت صادق خادمی