متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 893
مقدمه
زمانی با شاگردانم در محفلی صمیمی به گفتوگو مینشستم و از عمق جان، از حقیقت الهی و راههای رسیدن به آن سخن میگفتم. این خاطرات، که ریشه در درسگفتارهایم دارند، روایتی است از تأملاتم درباره سلوک معنوی، تربیت قرآنی، و نقش انسان در تحقق صلح و صفا. هر کلمهای که در این مجموعه، با عنوان «گفتگوهای صمیمی»، پیش روی شماست، گویی بازتاب لحظهای است که قلبم با آیات قرآن و ذکرهای الهی همنوا شده است. این روایتها، دعوتی است به سوی زیست مسلمانی، جایی که صفا، سلام، و ایمان، راهنمای زندگی ما میشوند.
بخش اول: تجلی اسمای الهی در سلوک
در یکی از درسگفتارهایم، با شاگردانم از اسمای الهی سخن گفتم. به آنها گفتم که سالک حقیقی، خدا را در هر لحظه به رنگی میبیند؛ امروز با یک اسم، فردا با اسمی دیگر. گاه او را رحمان میبیند، گاه قدوس، و گاه حیّ و قیوم. هر اسم، دریچهای است به سوی حقیقت، و سالک با هر تجلی، گامی به سوی خدا برمیدارد. این راه، راهی است که قلب را زنده میکند، اما نه یکباره، که تدریجی و با لطافت. به شاگردانم گفتم: «خداوند، مانند تختهسنگی نیست که ناگهان بر سر کسی فرو افتد و او را نابود کند. او با حکمت، اسم به اسم، در دل مؤمن جای میگیرد.» این سخن، از تجربههای معنویام برمیآمد که چگونه خداوند، معرفتش را به اندازه ظرفیت ما نازل میکند.
بخش دوم: تربیت معنوی در کودکی
روزی به شاگردانم گفتم: «اگر میخواهید فرزندانتان راه خدا را بیابند، از کودکی آغاز کنید.» قلب کودک، مانند زمینی حاصلخیز است که میتوان صد اسم الهی را در آن کاشت. اما وقتی به پنجسالگی یا بیشتر رسید، این زمین سخت میشود و دیگر نمیتوان به آسانی بذر معرفت کاشت. به آنها گفتم: «بچههایتان را از ششماهگی، یکسالگی، با ذکر خدا آشنا کنید. بگذارید قلبشان با صفا و ایمان رشد کند.» این سخن، از تجربهام با کودکان اطرافم برآمده بود، که چگونه نور ایمان در قلب پاکشان میدرخشید. باید از همان آغاز، فرزندانمان را با محبت و معرفت الهی پرورش دهیم.
بخش سوم: تقوا، کلید تعلیم الهی
در یکی از جلسات، از آیهای سخن گفتم که قلبم را روشن کرده بود. به شاگردانم گفتم: «خداوند فرموده است: اتَّقُوا اللَّهَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ، یعنی از خدا پروا کنید تا او به شما بیاموزد.» این آیه، رازی بزرگ را در خود دارد. خدا، قلبهای پاک و آماده را میپذیرد و معرفتش را به آنها عطا میکند. به آنها گفتم که انسانهای گرفتار دنیا، با دلهای پر از غفلت، نمیتوانند این معرفت را دریافت کنند. باید خود را با تقوا و صلاح آماده کنیم تا شایسته تعلیم الهی شویم.
قرآن کریم: اتَّقُوا اللَّهَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ (بقره: 282)
از خدا پروا کنید که خدا به شما میآموزد.
بخش چهارم: موسی و تجلی الهی
روزی، داستان موسی علیهالسلام را برای شاگردانم بازگو کردم. وقتی خداوند به او فرمود: إِنِّي أَنَا اللَّهُ و سپس گفت: فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ، این دستور برای آن بود که موسی از شدت تجلی الهی در امان بماند. به شاگردانم گفتم: «خداوند، با حکمت، معرفتش را به بندگانش میدهد. اگر یکباره همه حقیقت بر دل نازل شود، طاقت نمیآوریم.» این داستان، مرا به فکر فرو برد که چگونه باید خود را برای دریافت فیض الهی آماده کنیم.
قرآن کریم: إِنِّي أَنَا اللَّهُ (طه: 12)
منم من، خدا.
قرآن کریم: فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ (طه: 12)
کفشهایت را بیرون کن.
بخش پنجم: نقد ادعاهای بیاساس
روزی، فردی با هیجان با من تماس گرفت و گفت: «امام زمان حرکت کرده و شما را هم میخواهیم جزو یارانش کنیم!» من با لبخند پاسخ دادم: «برو دنبال کارت، ما خودمان در راه حق هستیم.» این گفتوگو، مرا به تأمل واداشت که چگونه برخی با ادعاهای بیپایه، مردم را به گمراهی میکشانند. به شاگردانم گفتم که مهدویت، امری است که باید با صداقت و رجوع به قرآن سنجیده شود، نه با هیجانات و ادعاهای بیاساس. علما باید الگویی باشند که مردم را به حقیقت راهنمایی کنند.
بخش ششم: ویژگیهای مؤمن ابراهیمی
در یکی از درسگفتارها، از مؤمن ابراهیمی سخن گفتم. به شاگردانم گفتم که مؤمن حقیقی، باید صالح، مصطفی، و از اخیار باشد. این ویژگیها، مانند نگینی در دین ابراهیمی میدرخشند. اما متأسفانه، تفرقه و قومیتگرایی، جامعه اسلامی را آلوده کرده است. به آنها گفتم که اگر ما خود را به صفا و صلاح مزین نکنیم، چه تفاوتی با دیگران داریم؟ این سخن، از دغدغهام برای وحدت و اصلاح جامعه برمیآمد.
بخش هفتم: سلام، ذکری برای صفا
در کودکی، وقتی به مسجد میرفتم، مردی سادهدل به من «صابونیکن» میگفت، به جای سلام. من با خنده پاسخ میدادم: «سلام، هر چه میگویی درست است!» این خاطره، مرا به تأمل در اهمیت سلام واداشت. به شاگردانم گفتم: «سلام، ذکری است که دلها را صاف میکند. حتی اگر به زبان لاتها باشد، باز هم ارزشمند است.» به آنها توصیه کردم که در هر دیدار، با محبت سلام کنند تا خشونت و عصبیت از وجودشان رخت بربندد. این ذکر ساده، میتواند دنیا را گلستان کند.
بخش هشتم: ذکرهای قرآنی و اصلاح اخلاق
روزی به شاگردانم گفتم: «ذکرهایی مانند صفا، سلام، صلاح، و ایمان را تکرار کنید. این کلمات، مانند آبی زلال، کرمهای خشونت و عصبیت را از وجودتان میشویند.» به آنها گفتم که اگر یک ماه این ذکرها را امتحان کنند، خواهند دید که چگونه اخلاقشان نرم و دلشان صاف میشود. این سخن، از تجربهام در سلوک برآمده بود که چگونه ذکرهای الهی، روح و روان را پاک میکنند و انسان را به سوی خدا میبرند.
بخش نهم: نقد اسلام فرقهای
در یکی از جلسات، با حسرتی عمیق از تفرقه در میان مسلمانان سخن گفتم. به شاگردانم گفتم: «اسلام ما، باید ربالعالمینی باشد، نه فرقهای و منطقهای.» وقتی تعصب و خشونت، جای صفا و محبت را میگیرد، دین از حقیقت خود دور میشود. به آنها گفتم که عالم دینی باید چنان نرم و صاف باشد که دیگران با تکیه بر او، به سوی خدا بالا روند، نه اینکه زمین بخورند. این دغدغه، از عشقم به وحدت و اصلاح جامعه اسلامی برمیآمد.
بخش دهم: اصول دین، صفا و ایمان
روزی به شاگردانم گفتم: «اصول دین، فقط خدا و پیامبر نیست. صفا، صلاح، و ایمان، اصول حقیقی دیناند.» وقتی از صفا سخن میگوییم، کینه و کدورت کنار میرود. وقتی از ایمان میگوییم، کفر رنگ میبازد. به آنها گفتم که این اصول را باید در زندگی خود جاری کنیم. این سخن، از باور عمیقم به کاربردی بودن دین برمیآمد که باید در رفتار و کردار ما متجلی شود.
بخش یازدهم: آمادگی برای مرگ
در یکی از درسگفتارها، از آیهای سخن گفتم که مرا به فکر فرو برد: وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ. به شاگردانم گفتم که این آیه، دعوتی است به زیست مسلمانی تا لحظه مرگ. اما آیه دیگری نیز هست که میفرماید: وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ. این آیه، ما را از غفلت برحذر میدارد. به آنها گفتم که اولیای خدا، از زمان و مکان مرگشان آگاهند، اما ما باید چنان زندگی کنیم که هر لحظه آماده دیدار خدا باشیم. حدیثی از امام صادق علیهالسلام نقل کردم که فرمود: «از خانهات چنان بیرون آی که گویی بازنمیگردی.» این سخن، مرا به تأمل در آمادگی برای مرگ واداشت.
قرآن کریم: وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (آلعمران: 102)
و نمیرید مگر اینکه مسلمان باشید.
قرآن کریم: وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ (لقمان: 34)
هیچکس نمیداند که فردا چه خواهد کرد و هیچکس نمیداند در کدام سرزمین خواهد مرد.
حدیث: از خانهات چنان بیرون آی که گویی بازنمیگردی.
جمعبندی
این خاطرات، که از درسگفتارهایم برآمدهاند، روایتی است از عشقم به قرآن و سلوک معنوی. از تجلی اسمای الهی تا تربیت کودکان، از ذکر سلام تا آمادگی برای مرگ، همه سخنانم دعوتی است به سوی زیست مسلمانی. من کوشیدهام تا با شاگردانم، راهی را بجویم که صفا و ایمان، محور زندگیمان باشد. این گفتگوهای صمیمی، دعوتی است به تأمل در نقش ما در ساختن جهانی پر از محبت و صلح، با تکیه بر کلام خدا.