متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 1042
مقدمه
در درسگفتارهایم، گاه از خاطرات و تجربیاتم سخن گفتهام، خاطراتی که چون آیینهای، گوشهای از زندگی عالمان بزرگ و تأثیرشان بر من و جامعه را بازتاب میدهند. این روایتها، که گاه بهصورت گذرا در خلال درسها ذکر شدهاند، اکنون فرصتی یافتهاند تا بهگونهای منسجم و با نگاهی عمیقتر بازگو شوند. در این بخش از «گفتگوهای صمیمی»، از خاطراتی سخن میگویم که نهتنها حکایت از صفای باطن عالمان گذشته دارد، بلکه درسهایی از تقوا، اخلاص و خودسازی را در خود نهفته است. این خاطرات، چون چراغی، راه را برای تأمل در معنای واقعی سلوک معنوی روشن میکنند و مرا به یاد روزهایی میاندازند که در محضر عالمان و در فضای حوزه، درس زندگی آموختم.
بخش اول: صفای باطن، بنیان حوزه
روزی با یکی از شاگردان عالمی برجسته همسخن شدم. از او پرسیدم: «از استاد خود چه دیدهای؟» پاسخش ساده، اما عمیق بود: «والله، جز خوبی و صفای باطن چیزی ندیدم.» این سخن مرا به فکر فرو برد. آن عالم بزرگ، که نامش با مرکز علم قم گره خورده، نه با ادعا، بلکه با اخلاص و پاکیاش، بنیادی نهاد که تا امروز نورافشانی میکند. میگفتند هر که در این حوزه درس بخواند، از برکت صفای باطن آن عالم بهرهمند میشود. این سخن، نهتنها از عظمت روحی او حکایت دارد، بلکه نشاندهنده آن است که نهادهای دینی، بیش از هر چیز، به اخلاص و معنویت بنیانگذارانشان وابستهاند.
| درنگ: صفای باطن عالمان، بنیان نهادهای دینی است. اخلاص و معنویت، بیش از هر دانش ظاهری، به حوزههای علمیه جان میبخشد و تأثیر آن تا نسلها باقی میماند. |
بخش دوم: تواضع در زندگی روزمره
حکایتی از همان عالم که مرا به شگفتی واداشت. او برای خرید گوشت، به محلههایی میرفت که او را نشناسند. نه از روی تظاهر، بلکه از سر تقوا و پرهیز از امتیازطلبی، میخواست مانند مردم عادی خرید کند، بیآنکه گوشت بهتری به او دهند یا حقی از دیگری ضایع شود. این رفتار، برایم درس بزرگی بود. در دنیایی که بسیاری به دنبال امتیاز و ویژهخواریاند، او با این سادگی و پاکی، نشان داد که تقوا در جزئیات زندگی روزمره است که خود را نشان میدهد. این خاطره، چون گوهری در دلم نشست و مرا به تأمل در رفتار خودم واداشت: آیا من هم در زندگیام چنین دقتی به خرج میدهم؟
| درنگ: تواضع و پرهیز از امتیازطلبی، نشانه تقوای واقعی است. عالمان بزرگ در رفتارهای روزمرهشان، درسهای عمیقی از اخلاص به ما میآموزند. |
بخش سوم: خواب و خودسازی
حکایتی دیگر از عالمی که شبی در خواب دید گوشت مرده میجود. این خواب چنان او را پریشان کرد که صبح زود به محضر استادش شتافت. هر دو به فکر فرو رفتند، اما عیبی در خود نیافتند. با این حال، آن عالم گفت: «شاید روایاتی که بر منبر میخوانم، گاه جابهجا شده و این خواب هشداری است.» از آن پس، تصمیم گرفت بدون کتاب سخن نگوید تا مبادا خطایی کند. این داستان، مرا به شگفتی واداشت. چه تقوایی! چه دقتی! آنها که خود را بیعیب میدیدند، باز هم در پی خودسازی بودند. این خاطره، مرا به یاد این آیه انداخت:
إِنَّ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ
قرآن کریم: «کسانی که به دیدار ما امید ندارند و به زندگی دنیا خشنود شده و بدان دل آرامیدهاند و کسانی که از آیات ما غافلند» (یونس: 7). این آیه مرا به فکر فرو برد که غفلت از آیات الهی، حتی در جزئیات، میتواند ما را از مسیر حق دور کند. آن عالم، با این حساسیت، درس بزرگی به من داد: خودسازی، پایان ندارد.
| درنگ: خودسازی، حتی برای عالمان بزرگ، فرآیندی مداوم است. توجه به نشانههای معنوی، مانند خواب، میتواند هشداری برای اصلاح رفتار باشد. |
بخش چهارم: نقد سطحینگری و قرب صوری
بارها از خود پرسیدهام: چرا برخی به ظواهر بسنده میکنند؟ عدهای به سالها نماز و عبادت فخر میفروشند، اما وقتی از آنها میپرسی «چه دیدهای؟»، پاسخ میدهند: «هیچ!» این همان قرب صوری است، ظاهر عبادت بدون باطن تحول. در مقابل، قرب قدرتی است که از تمرین و خودسازی به دست میآید، مانند ورزشکاری که با مربی و تمرین، به اوج میرسد. میگفتم: «این قرب صوری، مانند قلدری است که بدون فوتوفن، تنها با زور پیش میرود.» اما سلوک واقعی، نیاز به مربی و تمرین دارد. این تفاوت، مرا به تأمل در مسیر خودم واداشت: آیا من در پی قرب قدرتیام یا به ظواهر دلخوش کردهام؟
| درنگ: قرب صوری، بسنده کردن به ظواهر عبادت است، اما قرب قدرتی نیازمند تمرین و خودسازی است. سلوک معنوی، مانند ورزش، نیاز به مربی و تلاش مداوم دارد. |
بخش پنجم: حسن نیت به همه انسانها
همیشه به شاگردانم میگفتم: حسن نیت را به همه انسانها گسترش دهید، حتی به آنهایی که ایمانشان با ما یکی نیست. عرفان و سلوک، تنها به مؤمنان محدود نمیشود. هرکس با تمرین و تلاش، میتواند به مراتب معنوی برسد. دنیا پر است از کسانی که با زحمت و صداقت، به قلههای معرفت رسیدهاند. ما نباید با تعصب، دیگران را از دایره معنویت بیرون کنیم. این سخن، مرا به یاد روزهایی میاندازد که با مردمان دیگر سرزمینها گفتوگو میکردم و از صداقت و تلاششان شگفتزده میشدم. باید زحمات همه را قدر دانست، چه مؤمن باشند چه غیرمؤمن.
| درنگ: حسن نیت و قدردانی از زحمات دیگران، حتی غیرمؤمنان، نشانه گشادگی قلب است. سلوک معنوی، به ایمان محدود نیست و تلاش هر انسانی ارزشمند است. |
بخش ششم: نقد غفلت و مسئولیت معنوی
گاه از غفلت خودمان گله میکردم. ما که به دنبال معرفت و چشم سوم بودیم، گاه حتی دو چشم ظاهریمان را هم از دست دادیم! میگفتم: «ما به این حوزه آمدیم تا حقیقت را ببینیم، اما گاه چنان غرق دنیا شدهایم که واقعیتها را هم نمیبینیم.» این غفلت، مانند برفکی است که چشم را کور میکند. از یکی از شاگردان پرسیدم: «چشم سوم پیدا کردی؟» خندید و گفت: «دو چشمم را هم از دست دادهام!» این سخن، هشداری بود که مسئولیت معنوی را نباید پنهان کرد یا از آن گریخت. ما باید با دو چشم باز، در مسیر خدمت به جامعه و معنویت گام برداریم.
| درنگ: غفلت از مسئولیتهای معنوی، ما را از حقیقت دور میکند. باید با چشمان باز، هم واقعیتها را دید و هم در مسیر سلوک معنوی گام برداشت. |
جمعبندی
این خاطرات، که از دل درسگفتارهایم برآمدند، چون آیینهای هستند که صفای باطن عالمان گذشته، درسهای تقوا و خودسازی، و ضرورت حسن نیت به همه انسانها را نشان میدهند. این حکایات، نهتنها مرا به تأمل در مسیر خودم واداشت، بلکه درسهایی بزرگ برای زندگی معنوی و اجتماعی به من آموخت. از صفای باطن عالمان گرفته تا نقد سطحینگری و تأکید بر تمرین در سلوک، همه و همه مرا به این باور رساندند که راه معرفت، راهی است که با اخلاص، تلاش و گشادگی قلب پیموده میشود. این گفتگوهای صمیمی، دعوتی است به شما، خواننده عزیز، که در این مسیر همراه من تأمل کنید و از این درسها برای زندگی خود بهره ببرید.
| با نظارت صادق خادمی |