متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 982
مقدمه: سفری در ژرفای نفاق و معرفت
در یکی از درسگفتارهایم، در جمع طلاب و جویندگان علم، سخن از نفاق به میان آمد؛ موضوعی که نهتنها در آیات قرآن کریم، بلکه در بطن جامعه و رفتارهای روزمره ما ریشه دوانده است. این گفتار، که شاید زمانی بهصورت گذرا در محافل علمیام مطرح شده بود، امروز فرصتی است تا با نگاهی عمیقتر، آن را بازگو کنم. آنچه در این خاطره میگویم، تأملی است بر بیماری نفاق، که چون آفتی به جان جامعه میافتد و عزت و انسجام اسلامی را تهدید میکند. من، محمدرضا نکونام، با قلبی که همواره در پی حقیقت بوده، اینک شما را به این سفر معرفتی دعوت میکنم تا با هم، لایههای پنهان نفاق را بکاویم و راهی بهسوی اصلاح و رهایی بیابیم.
درنگ: نفاق، بیماری روانی و اجتماعی است که با ایجاد بیثباتی و تشتت، عزت اسلامی و انسجام جامعه را تضعیف میکند. تنها اولیای خدا با ایثار و خلوص میتوانند در برابر آن مقاومت کنند.
بخش اول: نفاق در بازار و بیثباتی اجتماعی
روزی در تهران، یکی از دوستانم از آشفتگی بازار ارز سخن گفت. در خیابانی کوتاه، هر مغازهای نرخی متفاوت برای دلار اعلام میکرد؛ یکی پنج تومان بالاتر، دیگری ده تومان پایینتر. این تشتت در نرخها، به ذهنم جرقهای زد: این همان نفاق است! نفاقی که نهتنها در محراب و منبر، بلکه در بازار و معیشت مردم رخنه کرده است. این بیثباتی، نشانهای از فقدان اعتماد و انسجام است که چون زخمی بر پیکر جامعه مینشیند. وقتی در یک راسته بازار، ده نرخ برای یک کالا وجود دارد، این نهتنها اختلال اقتصادی، بلکه بیماری روحی و اجتماعی است که عزت مسلمین را خدشهدار میکند.
این آشفتگی، مرا به یاد آیهای از قرآن کریم انداخت:
قرآن کریم: وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ ۖ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ ۚ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ
ترجمه: و چون به او گفته شود از خدا پروا کن، غرور او را به گناه کشاند، پس جهنم برای او بس است، و چه بد جایگاهی است.
این آیه، گویی تصویری از جامعهای بههمریخته است که نفاق، آن را به سوی نابسامانی سوق میدهد. جهنم در اینجا، تنها جایگاه آخرتی نیست، بلکه آشوب و بیثباتی همین دنیاست که نتیجه غرور و بیتقوایی است.
بخش دوم: قرآن، کتابی برای زندگی و علم
در جلسات علمی پیش از انقلاب، زمانی که هنوز جوانی بودم و مو بر صورتم نروییده بود، در محافل دانشمندان سخن میگفتم. سخنانم را از قرآن کریم برمیگرفتم، اما آن را به زبان روز و بدون اشاره مستقیم به آیات بیان میکردم. عجیب بود که این سخنان، که ریشه در وحی الهی داشت، چنان مورد استقبال قرار میگرفت که مرا نابغه میخواندند! اما حقیقت این بود که من تنها آیات قرآن را با زبانی نو بازگو میکردم. این تجربه، مرا به این باور رساند که قرآن کریم، نهتنها کتابی معنوی، بلکه منبعی برای حل مسائل اجتماعی و روانشناختی است، اگر با نگاهی علمی به آن بنگریم.
قرآن کریم خود میفرماید:
قرآن کریم: فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ ۚ
ترجمه: پس هر چه از قرآن میسّر شد بخوانید.
این آیه، دعوتی است به استفاده عملی از قرآن در زندگی. قرآن، کتاب ثواب نیست؛ منش و روش زندگی است. در یکی از درسگفتارهایم گفتم: «قرآن گنجینهای است که باید علوم را از آن استخراج کرد، اما این کار نیازمند صفا و قرب الهی است.» روایات معصومین نیز بر این نکته تأکید دارند که هرکس با زحمت و خلوص به قرآن نزدیک شود، میتواند از آن بهره گیرد.
قرآن کریم: وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ
ترجمه: و بهراستی قرآن را برای پندآموزی آسان کردیم، پس آیا پندگیرندهای هست؟
قرآن کریم: وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ
ترجمه: و جز راسخان در علم آن را درنمییابند.
این آیات، گواهی بر آن است که قرآن، هم برای عموم آسان است و هم برای راسخان در علم، منبعی ژرف و بیپایان.
درنگ: قرآن کریم، کتابی چندبعدی است که با تحلیل علمی و معنوی، پاسخگوی مسائل اجتماعی و روانشناختی است، اما فهم عمیق آن نیازمند دانش و تقواست.
بخش سوم: چهار دسته انسان در آیینه قرآن
در یکی از درسگفتارهایم، انسانها را بر اساس آیات قرآن کریم به چهار دسته تقسیم کردم: اهل دنیا، مؤمنان عافیتطلب، منافقان، و اولیای خدا. این تقسیمبندی، گویی نقشهای است که رفتارهای انسانی را در برابر حقیقت و نفاق آشکار میکند.
اهل دنیا: در پی نقد و بیتوجه به نسیه
گروه نخست، اهل دنیا هستند. در تهران، در میان برجها و قصرهای لواسان و جزیره قناری، کسانی را دیدهام که زندگیشان در رفاه مادی خلاصه شده است. اینان، چنان در پی لذتهای دنیویاند که به آخرت بیتوجهاند. قرآن کریم در وصفشان میفرماید:
قرآن کریم: وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ
ترجمه: و از مردم کسی است که میگوید: پروردگارا، در این دنیا به ما عطا کن، و او را در آخرت بهرهای نیست.
این گروه، با کسی دشمنی ندارند. اگر پولی بخواهی، میدهند؛ اگر سلام کنی، پاسخ میدهند. اما تمام آرزویشان، نقد دنیاست. یکی از اینان برای ازدواج دخترش، مهر را نقد میخواست، نه سکهای که دلهرهآور باشد. اینان، در رفاه خود غرقاند و از دغدغههای اجتماعی و معنوی دور.
مؤمنان عافیتطلب: خیر دنیا و آخرت
گروه دوم، مؤمنانی هستند که خیر دنیا و آخرت را طلب میکنند. اینان، با ایمان به خدا، در پی توازناند. در جلساتم، از ظرافتهای زندگی این گروه سخن گفتم. دستانشان چنان لطیف است که با بیل و کلنگ بیگانهاند. قرآن کریم در وصفشان میفرماید:
قرآن کریم: وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ
ترجمه: و از مردم کسی است که میگوید: پروردگارا، در این دنیا و در آخرت به ما نیکی عطا کن و ما را از عذاب آتش بازدار.
اینان، با وجود ایمان، گاه در اجرای احکام با چالش روبهرو میشوند. از دشواریهای وضو و غسل برای چنین افرادی سخن گفتم. پوستشان چنان ظریف است که لایههای چرک، مانع طهارت کامل میشود. این گروه، خیرخواه و مؤمناند، اما وابستگی به رفاه، گاه آنها را از عمق معنویت دور میکند.
منافقان: عاملان بههمریختگی
گروه سوم، منافقاناند؛ کسانی که بههمریختگی را دوست دارند. داستانی که در جوانی شنیدم: طلبهای در جمعی شوخی کرد و برای برنده شدن در شرط، در دیگ غذا تف کرد تا دیگران دست نکشند. این شگرد منافقانه، تصویری از رفتارهای تخریبی است که انسجام اجتماعی را هدف میگیرد. یا آن داستان در ترکیه، که جوانی با بهانه پایان جنگ، زنی را در آغوش گرفت و بوسید تا شرطی را ببرد. اینان، با شگردهایشان، نظم را بر هم میزنند.
اولیای خدا: ایثارگران مرضات الهی
اما گروه چهارم، اولیای خدا هستند. در درسگفتارهایم، این گروه را تنها نیروی مقاوم در برابر نفاق خواندم. قرآن کریم در وصفشان میفرماید:
قرآن کریم: وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ
ترجمه: و از مردم کسی است که جان خود را برای طلب خشنودی خدا میفروشد، و خدا به بندگان مهربان است.
اینان، برای رضایت خدا از خود میگذرند. در جلساتم گفتم: «این گروه، نه برای بهشت و نه برای دنیا، بلکه برای مرضات الهی تلاش میکنند.» در طول تاریخ، این اولیای خدا بودند که نفاق را مهار کردند و مانع تشکیل دولتهای منافقانه شدند.
درنگ: انسانها به چهار دسته تقسیم میشوند: اهل دنیا، مؤمنان عافیتطلب، منافقان، و اولیای خدا. تنها اولیای خدا با ایثار و خلوص، در برابر نفاق ایستادگی میکنند.
بخش چهارم: نقد علم دینی و ضرورت بازسازی
در یکی از درسگفتارهایم، از غفلت علم دینی در برابر نفاق گله کردم. علم دینی ما، گاه به قرائت و ثواب قرآن بسنده کرده و از ظرفیتهای علمی و اجتماعی آن غافل مانده است. این نقد، نه از سر عیبجویی، بلکه از عشق به قرآن بود. گفتم: «قرآن، گنجینهای است که باید علوم را از آن استخراج کرد، اما این کار نیازمند روششناسی علمی و تقوای باطنی است.» اگر علم دینی ما به تحلیل نفاق و ارائه راهحلهای عملی نپردازد، چگونه میتوانیم در برابر این بیماری اجتماعی ایستادگی کنیم؟
قرآن کریم میفرماید:
قرآن کریم: اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ ۖ فَتَابَ عَلَيْكُمْ ۚ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ
ترجمه: خود را بکشید، این برای شما نزد آفریدگارتان بهتر است. پس [خدا] بر شما توبه کرد، که او توبهپذیر مهربان است.
این آیه، دعوتی است به اصلاح نفس و مبارزه با نفاق. توبه، بازگشت به مسیر الهی است و تنها با این بازگشت میتوان جامعهای عادلانه ساخت.
بخش پنجم: پیامدهای ظلم و نفاق
در یکی از جلساتم، از پیامدهای ظلم به معصومین سخن گفتم. ظلم به اولیای خدا، گویی زخمی است که نسلها پس میدهیم. امروز، اختلافات و بیثباتیهایی که در جهان اسلام میبینیم، نتیجه انحرافات گذشته است. قرآن کریم هشدار میدهد که نفاق، نهتنها یک جامعه، بلکه کل جهان را بههمریخته میکند. این بیثباتی، گویی آتشی است که از نفاق زبانه میکشد و همه را در خود میسوزاند.
در سفری به یکی از شهرهای مقدس، در میان زائران، به فکر فرو رفتم. در مسجدی که قدمگاه یکی از اولیا بود، مردم با شوق نماز میخواندند، اما گاه در بند ظواهر گرفتار بودند. در همان سفر، با کبابیای آشنا شدم که با صداقت و مهماننوازی، غذایی پاکیزه به من داد. آن لحظه، گویی نور صداقت را در برابر تاریکی نفاق دیدم. این تجربه، مرا به این باور رساند که اولیای خدا، با سادگی و خلوص، نفاق را در هم میشکنند.
جمعبندی: دعوتی به تأمل و اصلاح
این خاطرات، که از درسگفتارهایم برآمدهاند، دعوتی است به تأمل در نفاق و راههای رهایی از آن. من، محمدرضا نکونام، که عمری را در طلب حقیقت سپری کردهام، باور دارم که تنها با بازگشت به قرآن کریم و سیره اولیای خدا میتوان در برابر این بیماری ایستادگی کرد. نفاق، چون آفتی است که انسجام جامعه را تهدید میکند، اما اولیای خدا، با ایثار و خلوص، راه را به ما نشان دادهاند. باشد که این گفتار، گامی باشد در مسیر اصلاح و تعالی.
با نظارت صادق خادمی