در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 1026

متن درس






گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه 1026

مقدمه

در یکی از درس‌گفتارهایم، سخن از جایگاه والای نماز در زندگی به میان آمد. این گفتارها، که گاه به‌صورت گذرا در جلساتم بیان شده‌اند، اکنون فرصتی یافته‌اند تا به‌گونه‌ای تفصیلی و با نگاهی عمیق‌تر بازگو شوند. آنچه در پی می‌آید، تأملاتی است از عمق وجودم درباره نقش نماز، نه‌صرفاً به‌عنوان یک فریضه دینی، بلکه به‌مثابه محور زندگی معنوی و مایه تعالی روح و جسم. این گفتگوها بازتابی است از دغدغه‌هایم برای حفظ اصالت عبادت در روزگار پرهیاهوی کنونی، که کثرت مشاغل و دغدغه‌ها، گاه انسان را از حقیقت وجودی‌اش دور می‌سازد. آنچه می‌گویم، نه‌تنها برای دیگران، بلکه هشداری است به خودم، تا در این مسیر پرپیچ‌وخم زندگی، از گوهر گران‌بهای نماز غافل نشوم.

بخش اول: کثرت‌گرایی و حاشیه‌نشینی نماز

روزی کفش و دمپایی‌ام قاطی شد و این آشفتگی کوچک، مرا به تأمل در آشوب بزرگ‌تر زندگی‌ام واداشت. زندگی امروز ما پر از کثرت است؛ کثرت کارها، دغدغه‌ها و مسئولیت‌هایی که گاه چنان ما را در خود غرق می‌کنند که جایی برای عبادت باقی نمی‌گذارند. گویی این همه تکاپو، از طلاکردن پشت‌بام‌ها تا به هوا فرستادن آپولو، همه و همه، ما را از اصل وجودمان، یعنی ارتباط با خدا، دور کرده است. این کثرت، مانند آبی است که به بنزین ماشین ریخته‌اند؛ هرچه سوپر هم باشد، موتور را از کار می‌اندازد. زندگی ما هم همین‌گونه است؛ پر از تلاش‌های ظاهری، اما بدون روح و معنا.

درنگ: کثرت‌گرایی در زندگی مدرن، جایگاه عبادت را به حاشیه رانده و تمرکز بر نماز را دشوار ساخته است. ساده‌سازی زندگی، ضرورتی برای حفظ معنویت است.

این سخن از سر تجربه‌ای شخصی است. بارها دیده‌ام که چگونه مشغله‌های روزمره، حتی در میان عالمان و خدمتگزاران، فرصت تأمل در نماز را سلب کرده است. این کثرت، نه‌تنها جسم را خسته می‌کند، بلکه روح را نیز از پرواز بازمی‌دارد. گویی انسان در این هیاهو، فراموش می‌کند که برای چه آفریده شده است.

بخش دوم: نقش محوری نماز در ارزش اعمال

در روایات آمده است: «إن ردت ردت ما سواها و إن قبلت قبلت ما سواها»؛ اگر نماز انسان پذیرفته شود، سایر اعمالش نیز ارزش می‌یابد و اگر رد شود، دیگر کارها نیز بی‌ثمر می‌مانند. این سخن، گویی کلیدی است که قفل همه اعمال ما را باز می‌کند. در جلسات درس، بارها بر این نکته تأکید کرده‌ام که نماز، مانند ستون خیمه‌ای است که اگر فرو ریزد، همه چیز فرو می‌ریزد. بدون نمازی باکیفیت، خدمات اجتماعی، علمی و حتی خیرات ظاهری، چون بنزینی ناخالص، کارساز نخواهد بود.

درنگ: نماز، محور ارزش‌گذاری اعمال انسان است. کیفیت آن، تعیین‌کننده تأثیر سایر فعالیت‌هاست.

این حقیقت، مرا به تأمل وامی‌دارد که چرا با وجود این همه خدمتگزار به بشریت، فقر، گرسنگی و بدبختی همچنان در جهان بیداد می‌کند؟ پاسخ را در نبود پشتوانه معنوی می‌جویم. خدماتی که بدون اتصال به خدا انجام شوند، مانند درختی بی‌ریشه‌اند که میوه‌ای به بار نمی‌آورند.

بخش سوم: فقدان حضور قلب در عبادت

وَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ (قرآن کریم، سوره ماعون، آیات ۴-۵: وای بر نمازگزارانی که از نمازشان غافلند). این آیه، گویی آینه‌ای است که حال بسیاری از ما را نشان می‌دهد. در یکی از جلسات، با حسرتی عمیق گفتم: بسیاری از ما وقتی «الله اکبر» می‌گوییم، هنوز در فکر ساعت و برنامه‌های روزمره‌ایم و وقتی سلام می‌دهیم، تازه به خود می‌آییم که نماز تمام شده است! این چه نمازی است که نه سکر دارد، نه حیرت، نه قنوت و نه قیام؟ گویی پوسته‌ای خالی است که محتوایی در آن نیست.

درنگ: فقدان حضور قلب، نماز را از محتوای معنوی تهی کرده و تأثیر آن را بر زندگی کاهش می‌دهد.

این بی‌توجهی، نه‌تنها در نماز، بلکه در همه اعمال ما اثر می‌گذارد. کارهایی که انجام می‌دهیم، گاه کج و معوج از آب درمی‌آیند، چون از سرچشمه پاک عبادت سیراب نشده‌اند. این درد، مرا به خودم بازمی‌گرداند که آیا من نیز در این غفلت شریکم؟

بخش چهارم: اذان و اقامه، دروازه ورود به نماز

بارها به شاگردانم گفته‌ام: اذان و اقامه، مانند اذن دخول به محضر پروردگارند. بدون این مقدمات، گویی بی‌اجازه وارد خانه‌ای شده‌ایم. این دو، روح را برای عبادت آماده می‌کنند، مانند ورزشکاری که پیش از مسابقه، بدنش را گرم می‌کند. اما چه بسیارند کسانی که از این مقدمات غفلت می‌کنند یا به اقامه بسنده می‌کنند. تعقیبات نیز، مانند دوشی است که پس از ورزش، جسم و روح را پاک و تازه می‌کند. بدون آن، گویی نمازی ناقص خوانده‌ایم.

درنگ: اذان و اقامه، روح را برای ورود به نماز آماده می‌کنند و تعقیبات، آثار معنوی آن را تکمیل می‌سازند.

این نکته، مرا به یاد روزهایی می‌اندازد که در میان شلوغی‌ها، تلاش می‌کردم لحظه‌ای برای اذان و اقامه بیابم. گاه در گوشه‌ای از اتاق، با خود زمزمه می‌کردم: «این یک ساعت مال خداست، باقی ساعات هرچه می‌خواهد بشود!» این جداسازی، گویی مرا از بند دنیا رها می‌کرد.

بخش پنجم: تخصیص زمان برای عبادت

به یکی از شاگردانم گفتم: «اگر بیست و سه ساعت از روز را به دنیا اختصاص دادی، یک ساعت را برای خدا کنار بگذار.» این یک ساعت، مانند گوهری است که اگر آن را حفظ کنی، همه زندگی‌ات ارزش می‌یابد. این توصیه، نه از سر اجبار، بلکه از عمق باورم به اهمیت نماز بود. گویی این یک ساعت، مانند کلیدی است که درهای رحمت الهی را می‌گشاید.

درنگ: تخصیص زمانی مشخص برای نماز، نظم و معنویت را به زندگی بازمی‌گرداند.

این سخن، مرا به تأمل در زندگی خودم وامی‌دارد. آیا من نیز توانسته‌ام این یک ساعت را از هیاهوی دنیا جدا کنم؟ یا مانند بسیاری، در دام کثرت مشاغل گرفتار شده‌ام؟

بخش ششم: نقد اجبار در عبادت

اجبار در نماز، بدون آمادگی روحی، مانند ریختن بنزین ناخالص در موتور است. در یکی از جلسات، با حسرتی گفتم: «نمازهایمان گاه زورکی و اجباری است، بدون حضور قلب.» این اجبار، نه‌تنها اثر معنوی ندارد، بلکه گاه انسان را از نماز دلزده می‌کند. باید روح را آماده کرد، با نوافل، با اذان و اقامه، تا وقتی «الله اکبر» می‌گوییم، قلبمان نیز همراه باشد.

درنگ: اجبار بدون آمادگی روحی، کیفیت عبادت را کاهش داده و به بی‌توجهی در نماز منجر می‌شود.

این تجربه، مرا به یاد روزهایی می‌اندازد که در میان شلوغی‌ها، تلاش می‌کردم لحظه‌ای برای تأمل بیابم. گاه با خود می‌گفتم: «اگر این همه کار را کنار بگذارم و فقط به خدا پناه ببرم، چه می‌شود؟»

بخش هفتم: کثرت مشاغل، سدی در برابر عبادت

روزی با شاگردانم سخن از کثرت مشاغل گفتم. گفتم: «حتی اگر پیامبر هم پنجاه کار در روز داشته باشد، نمی‌تواند نمازی باکیفیت بخواند.» این کثرت، مانند باری است که کمر روح را خم می‌کند. باید کارها را کم کرد، باید اولویت‌ها را بازنگری کرد. گویی دنیا مانند کودکی پر سر و صدا، ما را از مطالعه و تأمل بازمی‌دارد.

درنگ: کثرت مشاغل، مانع اصلی عبادت باکیفیت است و ساده‌سازی زندگی، ضرورتی برای حفظ معنویت است.

این سخن، مرا به خودم بازمی‌گرداند. آیا من نیز در این دام گرفتار شده‌ام؟ آیا توانسته‌ام میان دنیا و آخرت تعادل برقرار کنم؟

بخش هشتم: حق خداوند بر بندگان

در روایات آمده است که خداوند حق خود، یعنی نماز را، بر هیچ چیز دیگری مقدم می‌دارد. در یکی از درس‌ها گفتم: «خداوند می‌فرماید: حق من را نخوانی، هیچ کاری را از تو نمی‌پذیرم.» این سخن، گویی هشداری است که همه اعمال ما، در گرو این حق الهی است. اگر نماز را ترک کنیم، گویی همه چیزمان را به باد داده‌ایم.

درنگ: خداوند حق خود (نماز) را بر همه فعالیت‌ها مقدم می‌دارد و اهمال در آن، سایر اعمال را بی‌ارزش می‌کند.

این حقیقت، مرا به تأمل در مسئولیت‌هایم وامی‌دارد. آیا من نیز توانسته‌ام این حق را ادا کنم؟ یا در میان هیاهوی دنیا، از آن غافل شده‌ام؟

بخش نهم: نقد نفع‌طلبی در خدمت اجتماعی

در یکی از جلسات، با حسرتی عمیق از آمار گرسنگی و بیماری در جهان گفتم. این همه خدمتگزار، چرا نتوانسته‌اند این مشکلات را حل کنند؟ پاسخ را در نفع‌طلبی می‌جویم. خدمتی که برای خدا نباشد، مانند درختی بی‌ریشه است که میوه‌ای ندارد. این سخن، مرا به تأمل در کارهای خودم وامی‌دارد. آیا آنچه کرده‌ام، از سر اخلاص بوده یا در پی نفع شخصی؟

درنگ: خدمت اجتماعی بدون اخلاص و پشتوانه معنوی، نمی‌تواند مشکلات جامعه را حل کند.

این تأمل، مرا به روزهایی می‌برد که در میان مردم، تلاش می‌کردم خدمتی کنم. اما هر بار که از خدا غافل می‌شدم، گویی کارم ناقص می‌ماند.

بخش دهم: تأثیر بی‌نمازی بر جامعه

بی‌نمازی، مانند بیماری‌ای است که جسم و روح جامعه را فرسوده می‌کند. گفتم: «بی‌نمازی، فلاکت می‌آورد، بدبختی می‌آورد، پریشانی می‌آورد.» این سخن، نه از سر مبالغه، بلکه از عمق باورم به نقش نماز در سلامت جامعه بود. اگر نمازمان درست باشد، گویی همه چیزمان درست می‌شود.

درنگ: بی‌نمازی، ریشه بسیاری از مشکلات اجتماعی و روانی است و تقویت عبادت، راه بهبود جامعه است.

این حقیقت، مرا به یاد روزهایی می‌اندازد که در میان شاگردانم، از اهمیت نماز سخن می‌گفتم و خود نیز در پی آن بودم که نمازم را با حضور قلب بخوانم.

بخش یازدهم: پویایی در قنوت

قنوت‌های ما، گاه به چند دعای تکراری محدود شده‌اند. گفتم: «قنوت باید پویا باشد، باید هر روز با روز قبل تفاوت کند.» قنوت، مانند گفتگویی صمیمی با خداست که باید از دل برخیزد. اگر هر روز همان دعاهای کلیشه‌ای را تکرار کنیم، گویی قلبمان در آن نیست.

درنگ: قنوت باید پویا و متناسب با شرایط روز باشد تا اثر معنوی خود را حفظ کند.

این سخن، مرا به یاد لحظه‌های قنوت خودم می‌اندازد، وقتی که در خلوت، با خدا سخن می‌گفتم و از او طلب مغفرت و هدایت می‌کردم.

بخش دوازدهم: نماز، ورزش معنوی و جسمانی

در یکی از درس‌ها، نماز را به ورزش تشبیه کردم. گفتم: «نماز، کامل‌ترین ورزش است؛ هم برای جسم، هم برای روح.» قیام، قعود، حرکت اعضا، همه و همه، مانند حرکاتی هستند که جسم و روح را به تعادل می‌رسانند. شست باید این‌گونه باشد، چشم باید به آن سو نگاه کند، همه چیز در نماز، نظمی الهی دارد.

درنگ: نماز، به‌عنوان ورزش معنوی و جسمانی، سلامت روح و جسم را تأمین می‌کند.

این تشبیه، مرا به یاد روزهایی می‌اندازد که در نماز، احساس سبکی و آرامش می‌کردم، گویی جسم و روحم با هم هماهنگ شده بودند.

بخش سیزدهم: نقش نوافل در آمادگی برای نماز

نوافل، مانند گرم کردن بدن پیش از ورزش است. گفتم: «بدون نوافل، نماز واجب خشک و بی‌روح است.» نوافل، روح را آماده می‌کنند تا وقتی «الله اکبر» می‌گوییم، قلبمان نیز همراه باشد. اگر این آمادگی نباشد، گویی نمازی ناقص خوانده‌ایم.

درنگ: نوافل، روح و جسم را برای نماز واجب آماده کرده و کیفیت عبادت را ارتقا می‌دهند.

این تجربه، مرا به یاد روزهایی می‌اندازد که در خلوت، نوافل را با شوق می‌خواندم و احساس می‌کردم که قلبم برای نماز واجب آماده‌تر است.

بخش چهاردهم: حرکت در نماز و بطلان آن

حرکت غیرمتعادل در نماز، گویی آن را از اعتبار می‌اندازد. گفتم: «اگر در نماز، بدنمان بی‌قرار باشد، گویی نمازی نخوانده‌ایم.» این حکم فقهی، مرا به تأمل در اهمیت تمرکز و آرامش در عبادت واداشت. باید در نماز، مانند درختی استوار باشیم، نه شاخه‌ای که با هر بادی می‌لرزد.

درنگ: رعایت احکام ظاهری در نماز، شرط حفظ کیفیت معنوی آن است.

این سخن، مرا به یاد لحظه‌هایی می‌اندازد که در نماز، تلاش می‌کردم جسم و روحم را یکی کنم و از هر حرکتی که حواسم را پرت می‌کرد، پرهیز کنم.

بخش پانزدهم: موت متعدد و تحول معنوی

در یکی از درس‌ها، از «موت متعدد» سخن گفتم. مرگ، تنها مرگ جسمانی نیست، بلکه مراحلی از تحول معنوی است که انسان را به کمال می‌رساند. گفتم: «بمیر و بدم، یعنی حتی وقتی مردی، هنوز باید بدوی و عبادت کنی.» این سخن، گویی مرا به عمق وجودم برد، جایی که مرگ، نه پایان، بلکه آغازی برای زندگی ابدی است.

درنگ: موت متعدد، مراحلی از تحول معنوی است که انسان را به کمال نزدیک می‌کند.

این تأمل، مرا به یاد شب‌هایی می‌اندازد که در خلوت، با خودم و خدایم خلوت می‌کردم و از او می‌خواستم که مرا در این مسیر هدایت کند.

بخش شانزدهم: انعطاف‌پذیری نماز خوف

در فقه، از نماز خوف سخن گفته‌اند، نه‌تنها برای جنگ، بلکه برای هر نوع نگرانی و دغدغه‌ای. گفتم: «نماز خوف، یعنی حتی در سخت‌ترین شرایط، نباید از خدا غافل شد.» این انعطاف، نشان‌دهنده عظمت دین است که در هر حال، راه را به سوی خدا باز نگه می‌دارد.

درنگ: نماز خوف، انعطاف‌پذیری دین را در حفظ عبادت در شرایط دشوار نشان می‌دهد.

این سخن، مرا به یاد روزهایی می‌اندازد که در میان مشکلات، تلاش می‌کردم نمازم را حفظ کنم، حتی اگر شرایط دشوار بود.

بخش هفدهم: نوافل در سفر

فَإِنَّمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ (قرآن کریم، سوره بقره، آیه ۱۱۵: هر کجا رو کنید، آنجا وجه خداست). در یکی از درس‌ها، از این آیه سخن گفتم و توصیه کردم که در سفر، حتی بدون رعایت قبله، نوافل را بخوانید. این تسهیل، گویی دریچه‌ای است به سوی خدا، که در هر مکان و زمان باز است.

درنگ: خواندن نوافل در سفر، حتی بدون رعایت قبله، راهی برای حفظ ارتباط با خداست.

این تجربه، مرا به یاد سفرهایی می‌اندازد که در میان شلوغی‌ها، لحظه‌ای برای نوافل می‌یافتم و احساس می‌کردم که خدا همچنان با من است.

بخش هجدهم: انقراض نوافل و تأثیر آن

با حسرتی گفتم: «نوافل منقرض شده‌اند.» این انقراض، گویی کیفیت نماز واجب را نیز کاهش داده است. بدون نوافل، مانند ورزشکاری هستیم که بدون گرم کردن، وارد مسابقه می‌شود و به جسم و روحش آسیب می‌رساند.

درنگ: انقراض نوافل، کیفیت نماز واجب را کاهش داده و به مشکلات روحی و جسمی منجر شده است.

این سخن، مرا به تأمل در عبادت خودم وامی‌دارد. آیا من نیز از نوافل غافل شده‌ام؟ آیا توانسته‌ام روحم را برای نماز واجب آماده کنم؟

بخش نوزدهم: تعقیبات و تکمیل آثار نماز

تعقیبات، مانند دوشی است که پس از ورزش، جسم و روح را پاک می‌کند. گفتم: «بدون تعقیبات، گویی نمازی ناقص خوانده‌ایم.» این تعقیبات، فشارهای روحی و جسمی را که در نماز به ما وارد شده، ترمیم می‌کنند.

درنگ: تعقیبات، آثار معنوی و جسمی نماز را تکمیل کرده و فشارهای عبادت را ترمیم می‌کنند.

این تجربه، مرا به یاد لحظه‌هایی می‌اندازد که پس از نماز، با تعقیبات، احساس آرامش و سبکی می‌کردم، گویی روحم شستشو یافته بود.

بخش بیستم: عقلایی بودن احکام دینی

اسلام، به دنبال رفتار عقلایی است، نه صرفاً علمی. گفتم: «اذان و اقامه، اگر واجب هم نباشند، عقل حکم می‌کند که برای آماده‌سازی روح، ضروری‌اند.» این عقلایی بودن، گویی راه را برای عبادت آسان‌تر می‌کند، بدون اینکه به مردم فشار بیاورد.

درنگ: احکام دینی، با رویکردی عقلایی، عبادت را آسان و مؤثر می‌سازند.

این سخن، مرا به یاد روزهایی می‌اندازد که در میان شاگردانم، از عقلایی بودن دین سخن می‌گفتم و تلاش می‌کردم آن‌ها را به سوی عبادتی متعادل هدایت کنم.

جمع‌بندی

این گفتگوهای صمیمی، تأملی است در عمق وجودم، در روزهایی که با شاگردانم از حقیقت عبادت سخن می‌گفتم. نماز، گویی گوهری است که اگر آن را حفظ کنیم، همه زندگی‌مان را نورانی می‌کند. از کثرت‌گرایی که ما را از خدا دور کرده تا فقدان حضور قلب در عبادت، همه و همه، هشدارهایی است که به خودم و شما می‌دهم. باید به سوی نمازی بازگشت که نه‌تنها فریضه، بلکه گفتگویی صمیمی با خداست. نوافل، اذان و اقامه، تعقیبات، همه این‌ها، مانند حلقه‌های زنجیری هستند که ما را به خدا متصل می‌کنند. باشد که این تأملات، ما را به سوی عبادتی باکیفیت‌تر و زندگی‌ای معنوی‌تر رهنمون سازد.

با نظارت صادق خادمی