متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 1043
مقدمه
زمانی در محضر شاگردانم، از دغدغههای عمیق قلبیام سخن میگفتم. این سخنان، که گاه در درسگفتارهایم بهصورت گذرا بیان شدهاند، بازتاب تأملاتم درباره علم، دین، و رسالت حوزههای علمی است. آنچه در پی میآید، روایتی است از اندیشهها و تجربههایم که با قلبم زیستهام و با قلمم بازگو میکنم. هدفم این است که شما، خواننده گرامی، با من در این سفر فکری همراه شوید و به عمق دغدغههایم برای احیای علم دینی و پیوند آن با جهان معاصر راه یابید. این گفتگوها نهتنها بیانگر نقدهایم به وضعیت کنونی علم دینی است، بلکه دعوتی است به تأمل و عمل برای ساختن آیندهای روشنتر.
بخش اول: نقد وضعیت کنونی علم دینی
چالشهای نظام آموزشی
بارها در جمع شاگردانم از این درد سخن گفتم که علم دینی، آنگونه که شایسته است، در حوزههای ما ادا نشده است. هنگامی که به نظام آموزشی کنونی مینگرم، میبینم که گویی دستهایمان بسته است و نمیتوانیم بهدرستی به نیازهای زمانه پاسخ دهیم. دانشجویان ما در دانشگاهها به مطالعه علوم انسانی مدرن مشغولاند، اما این علوم، که اغلب ریشه در فرهنگ بیگانه دارند، گاه آنها را از میراث غنی دانش سنتی ما دور میکنند. من باور دارم که اگر این مسیر ادامه یابد، نسلهای آینده از عمق حکمت پیشینیانمان محروم خواهند ماند.
این دغدغه از آنرو در دلم ریشه دوانده که میبینم چگونه جوانان ما، با همه استعداد و شورشان، در نظام آموزشی کنونی گاه به بیراهه میروند. در یکی از درسگفتارهایم گفتم: «این جوانان، که از روستاها و شهرهای کوچک با ذهنی پاک و جانی پرشور به حوزه و دانشگاه میآیند، گاه در این ساختارها نفله میشوند.» این سخن از سر درد بود، از سر حسرتی که بر استعدادهای ازدسترفته دارم.
نقد علوم انسانی مدرن
یکی از مسائل اساسی که همواره ذهنم را مشغول کرده، آموزش علوم انسانی مدرن، مانند روانشناسی غربی، بهجای بهرهگیری از گنجینههای معرفتی پیشینیانمان است. در جمع شاگردانم گفتم: «چرا باید دانشآموزان ما بهجای مطالعه حکمت ابنسینا و غزالی، به سراغ نظریههای وارداتی بروند که گاه با فرهنگ و باورهای ما سازگار نیستند؟» این علوم، هرچند در ظاهر پیشرفته به نظر میآیند، اما گاه از عمق و اصالت لازم برخوردار نیستند. من باور دارم که روانشناسی اسلامی، که ریشه در حکمت متعالیه و معارف دینی دارد، میتواند پاسخگوی نیازهای روحی و فکری انسان معاصر باشد.
کاستی آموزشهای کهن در علوم مدرن
زمانی با شاگردانم درباره ناهمخوانی برخی آموزشهای سنتی با نیازهای مدرن سخن گفتم. مثلاً، چگونه میتوان انتظار داشت که مفاهیم کهن فلسفی، بدون بازنگری، به دانشجویان رشتههای پیشرفتهای مانند انرژی هستهای یاری رساند؟ این سخنانم از سر انکار میراث پیشینیان نیست، بلکه از این باور سرچشمه میگیرد که ما باید این میراث را با زبان زمانه بازسازی کنیم. ابنسینا و غزالی، با همه عظمتشان، در روزگار خود سخن گفتهاند، و ما باید حکمتشان را به زبانی تازه برای جهانیان عرضه کنیم.
بخش دوم: بازسازی فلسفه دینی
نقد مفاهیم فلسفی سنتی
یکی از تأملات عمیقم در درسگفتارهایم، نقد مفاهیم سنتی فلسفه مانند واجبالوجود، ممکنالوجود، و ممتنعالوجود بوده است. در یکی از جلسات، با صراحت گفتم: «این مفاهیم، که پایههای فلسفه سنتی ما را تشکیل دادهاند، دیگر نمیتوانند پاسخگوی نیازهای علمی امروز باشند.» این سخن نه از سر انکار فلسفه اسلامی، بلکه از سر عشق به آن است. من باور دارم که این مفاهیم، اگرچه در روزگار خود راهگشا بودند، اما امروز نیازمند بازنگریاند تا بتوانند با علوم مدرن همافزایی داشته باشند.
در یکی از درسگفتارهایم، با شاگردانم از این سخن گفتم که اگر ماهیت را از فلسفه برداریم، گویی شاسی آن فرومیریزد. اما این فروپاشی، فرصتی است برای بازسازی. ما باید فلسفهای نو بسازیم که نهتنها با علم بیگانه نباشد، بلکه دست در دست آن به سوی حقیقت گام بردارد.
پیشنهاد پل ارتباطی با علوم مدرن
همیشه آرزویم این بوده که حوزههای علمی ما به جای انزوا، با مراکز علمی جهان پیوند برقرار کنند. در یکی از جلسات گفتم: «ما باید پلهایی بسازیم که علم دینی و علم مدرن را به هم متصل کند.» این آرزو از باورم به پویایی علم دینی سرچشمه میگیرد. من باور دارم که حوزههای علمی میتوانند با تأسیس بخشهای علمی و همکاری با مراکز جهانی، نقشی پیشرو در تولید دانش داشته باشند.
تعامل علم و فلسفه
یکی از دغدغههای همیشگیام، گریز علم و فلسفه از یکدیگر بوده است. به شاگردانم گفتم: «چرا باید علم از فلسفه بگریزد و فلسفه از علم بیگانه باشد؟» من باور دارم که این دو باید در گفتوگویی سازنده قرار گیرند. علم دینی، اگر با زبان علم مدرن سخن بگوید، میتواند راهگشای مسائل پیچیده انسان معاصر باشد.
قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ۚ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
قرآن کریم: در زمین سیر کنید و بنگرید که چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند نشأت آخرت را پدید میآورد. همانا خداوند بر هر چیزی تواناست. (سوره عنکبوت، آیه 20)
این آیه مرا به تأمل در پویایی عالم و ضرورت درک آن با ابزار علم و فلسفه واداشته است. جهان در حرکت است، در ظهور است، و ما باید این پویایی را در دانشمان منعکس کنیم.
بخش سوم: ضرورت عملگرایی در علم دینی
محدودیتهای ساختاری حوزهها
بارها از محدودیتهای حوزههای علمی سخن گفتم. گویی دستهای علما بسته است و تنها اجازه دارند سخن بگویند. این محدودیتها، که ریشه در ساختارهای کهنه دارند، مانع از آن شدهاند که علم دینی بهدرستی شکوفا شود. من باور دارم که حوزهها باید از این انفعال خارج شوند و به جای تمرکز بر حفظ و گفتار، دست به کار شوند.
در یکی از درسگفتارهایم، با حسرتی عمیق گفتم: «علما گاه مانند کسانیاند که دستهایشان را به هم چفت کردهاند و تنها سخن میگویند.» این تصویر، برایم نمادی از انفعال بود. علم دینی باید پویا باشد، باید ابزار در دست گیرد و در میدان عمل حاضر شود.
نقد تمرکز بر گفتار
یکی از دردهایم این است که تمرکز بیش از حد بر گفتار و حفظ دانش، ادراک ما را ضعیف کرده است. در یکی از جلسات گفتم: «وقتی دستمان بسته است، ذهنمان هم بسته میشود.» این سخن از تجربهام در مشاهده استعدادهای جوان سرچشمه میگیرد که در نظام آموزشی کنونی، گاه به کاستی و کسالت میرسند.
تأکید بر کارآمدی علما
من باور دارم که علما باید بر رسالت علمی و دینی خود تمرکز کنند و از پراکندگی در مشاغل غیرمرتبط پرهیز کنند. در یکی از درسگفتارهایم گفتم: «عالم باید کار خودش را بکند، نه اینکه به باغبانی روی آورد.» این سخن از اعتقادم به شأن والای عالم دینی سرچشمه میگیرد. ما باید کار خودمان را، که تولید دانش و هدایت جامعه است، با جدیت دنبال کنیم.
بخش چهارم: پویایی و تحول در علم دینی
تبدیلپذیری تعینات و ظهورات
یکی از باورهای عمیقم این است که هیچ چیز در این عالم ثابت نیست. در یکی از جلسات گفتم: «همه چیز به همه چیز قابل تبدیل است، و هیچ انقلابی محال نیست.» این دیدگاه از تأملم در پویایی عالم و ظهورات آن سرچشمه میگیرد. ما باید فلسفهای بسازیم که این پویایی را منعکس کند و از مفاهیم کهنه و ایستا فاصله گیرد.
كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ ۚ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ
قرآن کریم: هر چیزی جز وجه او نابودشدنی است. فرمانروایی از آن اوست و به سوی او بازمیگردید. (سوره قصص، آیه 88)
این آیه مرا به این باور رسانده که عالم در حال تحول است و ما باید دانشمان را با این تحول هماهنگ کنیم.
توانمندی زبانی و ضرورت عمل
در یکی از درسگفتارهایم از توانمندی زبانی ایرانیان سخن گفتم. ما مردمی هستیم که در سخنوری بینظیریم، اما این توانمندی باید با عمل تکمیل شود. گویی دستهایمان بسته است و تنها زبانمان باز. من باور دارم که اگر دستهایمان را باز کنیم و به کار عملی بپردازیم، میتوانیم علم دینی را به جایگاه شایستهاش برسانیم.
جمعبندی
این گفتگوهای صمیمی، که از دل درسگفتارهایم برخاستهاند، دعوتی است به تأمل در رسالت علم دینی. من، با همه وجودم، باور دارم که حوزههای علمی میتوانند پیشرو در تولید دانش باشند، به شرطی که از انفعال خارج شوند، فلسفهای پویا بسازند، و با علوم مدرن پیوند برقرار کنند. این راه دشوار است، اما ممکن. آرزویم این است که روزی فرا رسد که علمای ما، با دستهای باز و ذهنی پویا، علم دینی را به قلههای معرفت برسانند. این خاطرات، نهتنها روایتی از دغدغههایم، بلکه دعوتی است به شما، خواننده گرامی، برای همراهی در این مسیر.