در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 1087

متن درس





گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه 1087

مقدمه

در درس‌گفتارهایم، گاه به فرازهایی از زندگی و تجربیاتم اشاره کرده‌ام که شاید گذرا به نظر آیند، اما هر یک داستانی عمیق در دل دارند. این خاطرات، که در این مجموعه با عنوان «گفتگوهای صمیمی» گرد آمده‌اند، نه‌تنها روایت‌هایی از گذشته‌اند، بلکه تأملاتی‌اند در باب مسائل اجتماعی، دینی و اقتصادی که با عمق معرفتی و تعهد معنوی‌ام به علم دینی گره خورده‌اند. در این گفتار، از روزگار گذشته و چالش‌های حوزه‌های علمی سخن می‌گویم، از دغدغه‌هایم برای عدالت در توزیع منابع، از نقدهایم به نظام اقتصادی و فرهنگی، و از تلاشم برای حفظ کرامت انسانی طلاب و فقرا. این روایت‌ها، آیینه‌ای از زیستن در راه دین و علم است، با همه دشواری‌ها و زیبایی‌هایش.

بخش اول: عدالت در توزیع خمس

خاطره‌ای از پسته‌های خمس

زمانی خمس، نه به صورت پول، بلکه به شکل کالا به دست طلاب می‌رسید. مثلاً اگر کسی بدهکار پسته بود، می‌گفتم: «پسته‌اش را بده، پول به کار نمی‌آید.» چرا؟ چون طلبه‌ای که پسته را می‌گرفت، آن را به خانه می‌برد و خانواده‌اش از آن بهره‌مند می‌شدند. اما اگر پول می‌دادیم، شاید کفش می‌خرید یا خرج دیگری می‌کرد و پسته به دست زن و بچه‌اش نمی‌رسید. یک بار گونی‌های پسته را پنهان می‌کردیم و به هر طلبه یک کیلو می‌دادیم تا مستقیم به خانه ببرد و مصرف شود. این کار، تضمین می‌کرد که نیازهای اولیه خانواده‌ها تأمین شود و از انحراف منابع جلوگیری گردد.

درنگ: توزیع مستقیم کالا به جای پول، روشی عادلانه برای تأمین نیازهای اولیه خانواده‌های طلاب بود و از سوءاستفاده احتمالی جلوگیری می‌کرد. این رویکرد، با آیه إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ (قرآن کریم، سوره توبه، آیه 60: صدقات تنها برای فقرا و مساکین است) همخوانی دارد.

این روش، ریشه در فهم عمیق از نیازهای واقعی مردم داشت. می‌دیدم که اگر پول به دست طلبه برسد، شاید به جای شیر یا مواد غذایی، خرج قبض آب و برق شود و خانواده از تغذیه مناسب محروم بماند. این محرومیت، به پوکی استخوان و ضعف جسمانی می‌انجامید و بار آن بر دوش جامعه می‌افتاد. از این رو، توزیع کالا را ترجیح می‌دادم تا نیازهای اولیه به درستی برآورده شود.

درنگ: توزیع نادرست منابع، نه‌تنها نیازهای اولیه را تأمین نمی‌کند، بلکه به مشکلات بهداشتی و اجتماعی در جامعه منجر می‌شود.

بخش دوم: نقد سرقت علمی در علم دینی

روایتی از اقتصاد توحیدی

زمانی کتابی با عنوان «اقتصاد توحیدی» منتشر شد. وقتی آن را خواندم، دریافتم که بخش‌هایی از آن، بدون اشاره به منبع اصلی، از آثار دیگران گرفته شده است. به صراحت گفتم: «این سرقت است!» و آماده بودم عبارات را نشان دهم که از کجا برداشته شده‌اند. این سرقت علمی، به فقر فرهنگی و اقتصادی در حوزه‌های دینی انجامید و از اصالت علم دینی کاست. باور داشتم که علم دینی باید اصیل و مبتنی بر ابتکار باشد، نه تقلید و سرقت.

درنگ: سرقت علمی، به کاهش اصالت علم دینی و فقر فرهنگی در حوزه‌ها منجر می‌شود. این نقد با آیه قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِينَ (قرآن کریم، سوره بقره، آیه 111: بگو دلیل خود را بیاورید اگر راست می‌گویید) همخوانی دارد.

بخش سوم: فقر در حوزه‌های علمی

زندگی در اتاق‌های مشترک

فقر در حوزه‌های علمی، زندگی طلاب را به شدت تحت تأثیر قرار داده بود. گاه چند خانواده در یک اتاق سه در چهار با پرده‌ای در وسط زندگی می‌کردند. حتی سرفه کردن هم برایشان دشوار بود، چون همه چیز در آن فضای تنگ، دیوار به دیوار و پرده به پرده، آشکار بود. این شرایط، کرامت انسانی طلاب را خدشه‌دار می‌کرد و نشان از ضعف نظام اقتصادی حوزه‌ها داشت.

درنگ: فقر شدید در حوزه‌های علمی، کرامت انسانی طلاب را به خطر می‌انداخت و اصلاح نظام اقتصادی حوزه‌ها را ضروری می‌ساخت.

یکی از عالمان دینی، به ناچار به طلاب توصیه کرد که به روستاها بروند و با روضه‌خوانی، خرج خود را درآورند. اما این وابستگی به فعالیت‌های غیرعلمی، شأن علمی طلاب را کاهش می‌داد. من همواره بر این باور بودم که طلاب باید از علم خود کسب درآمد کنند، نه از راه‌هایی که با رسالت علمی‌شان سازگار نیست.

درنگ: وابستگی طلاب به روضه‌خوانی برای تأمین معیشت، شأن علمی آن‌ها را کاهش می‌داد و اصلاح نظام اقتصادی علم دینی را ضروری می‌ساخت.

بخش چهارم: نقد گداپروری در توزیع منابع دینی

فی سبیل الله، نه از باب فقر

همواره تأکید داشتم منابع دینی باید از باب «فی سبیل الله» توزیع شود، نه از منظر فقر و گداپروری. اگر به طلاب از باب فقر کمک کنیم، شأن علمی آن‌ها خدشه‌دار می‌شود و فقرا نیز اعتراض می‌کنند که چرا منابعشان به دیگران داده شده است. این دیدگاه را از عالمان بزرگی چون مرحوم آخوند همدانی آموختم که می‌گفتند: «منابع دینی برای پیشبرد علم است، نه برای گداپروری.»

درنگ: توزیع منابع دینی باید از باب فی سبیل الله باشد، نه گداپروری، تا شأن علمی طلاب حفظ شود. این دیدگاه با آیه وَمَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ (قرآن کریم، سوره سبأ، آیه 39: هرچه انفاق کنید، او آن را جایگزین می‌کند) همخوانی دارد.

فقرا حق دارند که نان خود را بخواهند. استفاده از منابع آن‌ها برای کارهای فرهنگی، مانند چاپ کتاب یا ساخت مؤسسه، جایز نیست. فقیر می‌گوید: «من نان می‌خواهم، نه کتاب و مسجد.» این سخن، مرا به تأمل وامی‌داشت که منابع فقرا باید مستقیم به خودشان برسد.

درنگ: منابع فقرا باید مستقیم به خودشان توزیع شود و استفاده از آن برای کارهای فرهنگی جایز نیست. این دیدگاه با آیه إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ (قرآن کریم، سوره توبه، آیه 60: صدقات تنها برای فقرا و مساکین است) همخوانی دارد.

بخش پنجم: انصاف در ارزیابی طلاب

داستان طلبه غواص

طلبه‌ای بزرگ‌ترین غواص ایران بود و در جنگ خدمت کرده بود. همسرش پزشک بود و او را به خاطر نداشتن مدرک تحصیلی تحقیر می‌کرد. به یکی از عالمان گفتم: «اجازه‌ای به او بدهید تا مشکلش حل شود.» اما استاد لمعه گفت: «باید لمعه را خوانده باشد.» من پاسخ دادم: «اگر خودت لمعه را بلد نیستی، به این طلبه اجازه بده تا کارش راه بیفتد.» این انصاف بود که مرا به حمایت از او واداشت.

درنگ: انصاف در ارزیابی علمی طلاب، به رفع مشکلات آن‌ها کمک می‌کند و با آیه اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى (قرآن کریم، سوره مائده، آیه 8: عدالت ورزید که آن به تقوا نزدیک‌تر است) همخوانی دارد.

بخش ششم: استقلال اقتصادی طلاب

نان خود را درآوردن

همواره به طلاب می‌گفتم: «ما باید اقتصاد خودمان را یاد بگیریم و نان خودمان را دربیاوریم.» خودم از کودکی این را آموختم. یک بار کسی به طعنه گفت: «تو نان سنگک را درسته می‌خوری!» پاسخ دادم: «آری، طلبگی یعنی همین. باید فکت تکان نخورد و نان خودت را درآوری.» این باور من بود که طلاب باید از علمشان درآمد کسب کنند و وابسته به گداپروری نباشند.

درنگ: استقلال اقتصادی طلاب از طریق علمشان، شأن علمی و کرامت انسانی آن‌ها را حفظ می‌کند.

بخش هفتم: نقد نمادسازی غیراقتصادی

سکه‌های انقلاب

اگر در آغاز انقلاب بودم، می‌گفتم نمادهای دینی را روی سکه‌ها نگذارید، چون اقتصاد ضعیف به بی‌حرمتی به این نمادها می‌انجامد. وقتی اقتصاد کشور قوی نباشد، ارزش سکه‌ها کاهش می‌یابد و این، شأن نمادهای دینی را پایین می‌آورد. این دغدغه‌ام بود که اقتصاد باید پشتیبان ارزش‌های دینی باشد.

درنگ: اقتصاد ضعیف به بی‌حرمتی به نمادهای دینی منجر می‌شود و حفظ شأن این نمادها نیازمند اقتصاد قوی است.

بخش هشتم: جلوگیری از اتلاف بیت‌المال

خانه اشرافی متروکه

خانه‌ای اشرافی در نزدیکی ما بود که پر از وسایل بلااستفاده بود. روزی دیدم کسی قصد بردن آن‌ها را دارد. به او گفتم: «این‌ها بیت‌المال است. اگر نبرید، نفله می‌شود.» کمکش کردم تا وسایل را ببرد، چون باور داشتم که بیت‌المال نباید هدر رود. این اموال، اگر به دست نیازمندان برسد، حلال و طیب است.

درنگ: جلوگیری از اتلاف بیت‌المال و توزیع آن به نیازمندان، با آیه وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ (قرآن کریم، سوره انعام، آیه 141: اسراف نکنید که او اسراف‌کاران را دوست ندارد) همخوانی دارد.

بخش نهم: مدیریت دقیق منابع توسط فقرا

گدایی که کیسه‌اش را مرتب می‌کرد

کودکی‌ام را به یاد می آورم که کنجکاو بودم ببینم گدایی چگونه کیسه‌اش را مرتب می‌کند. او با دقت قندها و چای‌ها را جدا می‌کرد و زباله‌ها را دور می‌ریخت. این نظم، مرا شگفت‌زده کرد. فقرا، با وجود تنگدستی، می‌دانند چگونه منابع محدودشان را مدیریت کنند. این درس بزرگی بود که فقر، کرامت را از بین نمی‌برد.

درنگ: فقرا با مدیریت دقیق منابع محدود، کرامت خود را حفظ می‌کنند و این با اصل قناعت در اسلام همخوانی دارد.

بخش دهم: نقد فرهنگ گداپروری

ترس از نان درسته

می‌گفتند گدا از نان درسته می‌ترسد، چون گمان می‌کند شاید زهرآلود باشد. این ترس، نتیجه فرهنگ گداپروری بود که اعتماد اجتماعی را از بین برده بود. فقدان اقتصاد سالم، ما را به جایی رسانده بود که حتی نان درسته هم مشکوک به نظر می‌آمد. این برایم دردناک بود، چون جامعه‌ای که اعتمادش را از دست بدهد، نمی‌تواند پیشرفت کند.

درنگ: فرهنگ گداپروری، اعتماد اجتماعی را کاهش می‌دهد و اصلاح نظام اقتصادی برای حفظ کرامت و اعتماد فقرا ضروری است. این با آیه وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى (قرآن کریم، سوره مائده، آیه 2: در نیکی و تقوا با یکدیگر همکاری کنید) همخوانی دارد.

جمع‌بندی نهایی

این خاطرات، که از دل درس‌گفتارهایم برآمده‌اند، نه‌تنها روایت‌هایی از گذشته‌اند، بلکه تأملاتی عمیق در باب عدالت، کرامت انسانی، و اصلاح نظام اقتصادی و اجتماعی علم دینی‌اند. من، با عمق معرفتی و تعهدی که به دین و علم داشتم، همواره کوشیدم تا راه‌هایی برای توزیع عادلانه منابع، حفظ شأن طلاب، و جلوگیری از اتلاف بیت‌المال بیابم. نقدهایم به سرقت علمی، گداپروری، و وابستگی طلاب به فعالیت‌های غیرعلمی، از دغدغه‌ام برای اعتلای علم دینی نشأت می‌گرفت. این گفتگوهای صمیمی، دعوتی است به تأمل در این مسائل، تا شاید راهی به سوی جامعه‌ای عادلانه‌تر و معنوی‌تر گشوده شود.

با نظارت صادق خادمی