در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 1091

متن درس





گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه 1091

مقدمه

این مجموعه، بازتابی است از خاطراتی که در درس‌گفتارهایم به‌صورت گذرا بیان کرده‌ام. هر روایت، تکه‌ای از زندگی و تأملاتم را به تصویر می‌کشد که با عمق معرفتی، معنوی و فقهی گره خورده است. این خاطرات، نه‌تنها شرح تجربه‌های شخصی من، بلکه دعوتی است به تأمل در مسائل بنیادین دینی، اخلاقی و اجتماعی. با زبانی صمیمی و در عین حال آکادمیک، این روایت‌ها را بازگو می‌کنم تا شما را به دنیای تجربه‌هایم ببرم؛ دنیایی که در آن، علم، معنویت و تعهد به جامعه در هم تنیده‌اند. هدفم این است که با حفظ اصالت احساسات و صداقت، شما را به لحظه‌های زندگی‌ام نزدیک کنم و درس‌هایی از این مسیر پرفرازونشیب با شما به اشتراک بگذارم.

بخش اول: آزار در علم دینی و تأثیر آن بر عالمان

زمانی شاهد بودم چگونه برخی عالمان، از شدت آزارهایی که در محیط‌های علمی دینی متحمل شدند، به سوی رجال سیاسی پناه بردند. این تجربه تلخ، قلبم را به درد می‌آورد. عالمی را می‌شناختم که شاگردم بود و دو مقاله نزدم خوانده بود. اما فشارها و آزارهای بی‌امان او را چنان خسته کرده بود که به دامان قدرت‌های سیاسی پناه برد. می‌گفت: «از طلبه‌ها درس می‌دهم و پول می‌گیرم، اما از این یکی نمی‌گیرم. من گدا نیستم، کار می‌کنم.» وقتی به او گفتیم که طلبه‌ها بیچاره‌اند و پولی ندارند، پاسخ داد: «خب، نیایند! من که گدایی نمی‌کنم.» این سخنان، نه از سر تکبر، بلکه از خستگی و ناامیدی بود. او عالمی بود که می‌توانست چراغ راه جامعه باشد، اما آزارهای داخلی او را به سوی انزوا و وابستگی سوق داد.

این خاطره، مرا به تأمل واداشت که چرا محیط‌های علمی دینی، که باید کانون محبت و همدلی باشند، گاهی به میدان آزار و فشار تبدیل می‌شوند؟ عالمان دینی، به تعبیر رسول خدا (ص)، «ایتام آل نبی» هستند. باید با مهربانی و حمایت، دل یکدیگر را به دست آوریم، نه اینکه با آزار، همدیگر را از مسیر حقیقت دور کنیم. این تجربه به من آموخت که اگر عالمان در فضایی سالم و حمایت‌گر پرورش یابند، می‌توانند جامعه را به سوی نور هدایت کنند.

درنگ: آزار در علم دینی می‌تواند عالمان را از مسیر حقیقت دور کند و به وابستگی به قدرت‌های سیاسی سوق دهد. حفظ استقلال معنوی و ایجاد فضای حمایت‌گر در محیط‌های علمی دینی، ضرورتی غیرقابل‌انکار است.

بخش دوم: پناه بردن به محیط‌های نامتعارف

عالمی را به یاد دارم که از شدت آزارهای محیط علمی، به جایی غیرمتعارف پناه برده بود: خیابان جمشید، جایی که کمتر کسی جرئت حضور در آن را داشت. او در مسجدی در آن منطقه سکنی گزیده بود، نه از سر ضعف، بلکه برای رهایی از فشارهای بی‌امان. این انتخاب، نشان‌دهنده عمق زخمی بود که بر روحش وارد شده بود. می‌گفت: «از شر این آزارها خلاص شدم.» این سخن، تلنگری بود به من که چگونه محیط‌های علمی، که باید پناهگاه عالمان باشند، گاهی به میدان نبرد تبدیل می‌شوند.

این خاطره مرا به فکر فرو برد که چرا عالمان برجسته، که می‌توانند ستون‌های هدایت جامعه باشند، گاهی ناچار به فرار از حوزه‌های علمی می‌شوند؟ اگر فضایی سالم و حمایت‌گر فراهم بود، آیا این عالمان به چنین انتخاب‌هایی روی می‌آوردند؟ این تجربه، ضرورت اصلاح ساختارهای علمی دینی را به من یادآوری کرد تا عالمان بتوانند در خدمت جامعه باقی بمانند، نه اینکه به انزوا رانده شوند.

درنگ: فشارهای محیط علمی دینی می‌تواند عالمان را به سوی انزوا یا انتخاب محیط‌های غیرمتعارف سوق دهد. اصلاح ساختارهای علمی برای حفظ سرمایه‌های دینی، وظیفه‌ای حیاتی است.

بخش سوم: تجربه کودکی در مسیر طلب علم

در کودکی‌ام، زمانی که برای درس خواندن به مسجدی در خیابان جمشید می‌رفتم، راه پر بود از دشواری و ترس. بچه بودم و این مسیر برایم مانند سفری پرمخاطره بود. باید یواشکی از کنار پاسبان‌ها می‌گذشتم، چون بچه‌ها را راه نمی‌دادند. قلبم از ترس و خجالت می‌تپید. هر لحظه نگران بودم که کسی مرا ببیند و به پدرم خبر دهد. با این حال، عشق به علم مرا به جلو می‌راند. وقتی به مسجد می‌رسیدم، خیس عرق بودم، اما قلبم از شوق یادگیری پر بود.

این تجربه، مرا به یاد تعهد عمیقی انداخت که حتی در کودکی برای طلب علم داشتم. اما همزمان، این سؤال را در ذهنم زنده کرد که چرا کودکان باید در چنین شرایط سختی به دنبال علم بروند؟ آیا نمی‌توان فضاهای امن و مناسبی برای آموزش دینی فراهم کرد؟ این خاطره، مرا به تأمل در اهمیت ایجاد محیط‌های آموزشی مناسب واداشت تا نسل‌های آینده بتوانند با آرامش به کسب علم بپردازند.

درنگ: طلب علم در شرایط دشوار، نشان‌دهنده تعهد به یادگیری است، اما ضرورت ایجاد فضاهای امن و مناسب برای آموزش دینی، غیرقابل‌انکار است.

بخش چهارم: نگاه عارفانه به حاشیه‌نشینان

آن عالم ساکن خیابان جمشید، نگاهی عمیق و انسانی به افراد حاشیه‌نشین داشت. می‌گفت: «این‌ها دل‌شکسته و مظلوم‌اند. وقتی می‌گویند حاج‌آقا التماس دعا، صداقتی در کلامشان است که قلبم را می‌لرزاند.» این سخن، مرا به فکر فرو برد. او با وجود گناه این افراد، دل‌شکستگی و صداقتشان را می‌دید و با نگاهی رحمانی به آن‌ها می‌نگریست. این نگاه عارفانه، درس بزرگی به من داد: قضاوت نکنیم و انسان‌ها را با همه خطاهایشان، در پرتو رحمت الهی ببینیم.

در عرفان اسلامی، دل‌شکستگی پلی است به سوی خدا. این خاطره به من آموخت که حتی در تاریک‌ترین گوشه‌های جامعه، نور صداقت و توبه می‌تواند بدرخشد. این عالم، با نگاهش به من یاد داد که وظیفه ما، نه طرد کردن، بلکه دستگیری و هدایت است.

درنگ: نگاه عارفانه به انسان‌ها، حتی در شرایط گناه، می‌تواند صداقت و دل‌شکستگی آن‌ها را آشکار کند. وظیفه عالمان، هدایت با رحمت و پرهیز از قضاوت است.


قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

قرآن کریم: بگو ای بندگان من که بر خود اسراف ورزیده‌اید، از رحمت خدا ناامید نشوید، زیرا خدا همه گناهان را می‌آمرزد، که او آمرزنده و مهربان است (زمر: 53).

بخش پنجم: فرار عالمان و ضعف حوزه‌های علمی

بسیاری از عالمان برجسته، به دلیل آزارهای محیط علمی، از حوزه‌ها گریختند. بزرگانی چون آقای شعرانی، آقای الهی و اسید ابوالحسن، که هرکدامشان می‌توانستند پیغمبری برای زمان خود باشند، ناچار به انزوا شدند. یکی به دورغوزآباد رفت، دیگری در میدان خراسان سکنی گزید، کنار حمال‌ها زندگی کرد. این فرار، نه از ضعف آن‌ها، بلکه از فشارهای بی‌امان محیط بود. اگر این عالمان در فضایی سالم می‌ماندند، هرکدام می‌توانستند ده‌ها شاگرد تربیت کنند و حوزه‌ها را نو نوار کنند.

این تجربه، مرا به تأمل واداشت که چرا حوزه‌های ما از حضور چنین بزرگانی محروم شدند؟ فقدان آن‌ها، ضعف علمی و معنوی را به دنبال داشت. اگر فضایی حمایت‌گر فراهم بود، امروز حوزه‌های ما پر از عالمان برجسته بود. این خاطره، وظیفه ما را در حفظ سرمایه‌های علمی و معنوی یادآوری می‌کند.

درنگ: آزار در محیط‌های علمی دینی، عالمان برجسته را به انزوا می‌راند و حوزه‌ها را از سرمایه‌های علمی محروم می‌کند. ایجاد فضای حمایت‌گر، وظیفه‌ای حیاتی است.

بخش ششم: دفاع از عالمی در برابر قضاوت‌ها

عالمی به دلیل فشارهای محیط علمی، به رجال سیاسی نزدیک شده بود. برخی او را سرزنش می‌کردند، اما من معتقد بودم که او مرتکب کار خلاف انسانی نشده است. وقتی از او پرسیدم: «چرا این راه را انتخاب کردی؟» گفت: «از بس که آزار دیدم.» این پاسخ، مرا به فکر فرو برد. او عالمی بود که می‌توانست در کنار مضراب امام رضا (ع) باشد، اما فشارها او را به این مسیر کشاند. من از او دفاع کردم، نه به‌خاطر وابستگی‌اش، بلکه به‌خاطر شرایطی که او را به این انتخاب واداشت.

این تجربه به من آموخت که قضاوت درباره عالمان باید عادلانه باشد. باید شرایط و فشارهایی که آن‌ها را به تصمیم‌های خاص سوق می‌دهد، در نظر گرفت. در فرهنگ اسلامی، قضاوت عادلانه، اصلی اساسی است که باید رعایت شود.

درنگ: قضاوت درباره عالمان باید عادلانه و با در نظر گرفتن شرایطشان باشد. فشارهای محیطی می‌تواند آن‌ها را به انتخاب‌های غیرمتعارف سوق دهد.

بخش هفتم: مهربانی، کلید کاهش آلام

همیشه به شاگردانم می‌گفتم: «مهربانی کنید، دست کسی را بگیرید، لبخندی به دیگری بزنید.» این کلمات ساده، اما عمیق، از تجربه‌های زندگی‌ام برمی‌آمد. روزی از خانه بیرون آمدم و با خود فکر کردم که چرا باید در دنیایی زندگی کنیم که پر از ترس و دلهره است؟ چرا نباید با دیدن یکدیگر، به یاد محبت و دوستی بیفتیم؟ مهربانی، مانند کلیدی است که قفل دل‌ها را باز می‌کند و بلا را از جامعه دور می‌کند.

در قرآن کریم آمده است:

أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ

قرآن کریم: بر کافران سخت‌گیر و با یکدیگر مهربان‌اند (فتح: 29). این آیه، مرا به یاد وظیفه مؤمنان در مهربانی با یکدیگر انداخت. این خاطره، مرا به تأمل در نقش محبت در ساختن جامعه‌ای سالم و معنوی واداشت.

درنگ: مهربانی و حمایت از یکدیگر، کلید کاهش آلام و ساختن جامعه‌ای سالم و معنوی است. این اصل، ریشه در فرهنگ اسلامی دارد.

بخش هشتم: سادگی و اقتدار معنوی

روزی در کشوری خارجی، در مراسمی برای بزرگداشت یک رهبر دینی سخن می‌گفتم. وقتی از سادگی و بی‌اعتنایی او به ثروت سخن گفتم، گوش همه تیز شد. آن‌ها باور نمی‌کردند که رهبری چنین ساده‌زیست باشد. این سادگی، نه‌تنها نقطه ضعف نبود، بلکه اقتدار معنوی او را نشان می‌داد. این تجربه به من آموخت که قناعت و بی‌اعتنایی به مادیات، می‌تواند تأثیر عمیقی بر دیگران بگذارد و آن‌ها را به تأمل وادارد.

در فرهنگ اسلامی، قناعت، عزت نفس می‌آورد. این خاطره، مرا به یاد این حقیقت انداخت که اقتدار واقعی، نه در ثروت، بلکه در سادگی و معنویت است.

درنگ: سادگی و قناعت، اقتدار معنوی را تقویت می‌کند و تأثیر عمیقی بر روابط اجتماعی و جایگاه معنوی عالمان دارد.

بخش نهم: نقد روابط ناسالم زن و مرد

زنی می‌گفت: «وقتی شوهرم به خانه‌ام می‌آید، از ترس می‌لرزم، گویی عزرائیل آمده است.» این سخن، قلبم را به درد آورد. چرا روابط زن و مرد باید تا این حد ترس‌آلود و ناسالم باشد؟ این تجربه، مرا به تأمل در ضرورت ایجاد روابط سالم و مبتنی بر احترام و عفت واداشت. در فرهنگ اسلامی، روابط باید بر پایه احترام و عزت باشد، نه ترس و سوءظن.

این خاطره، مرا به یاد وظیفه عالمان در ترویج روابط سالم و اخلاقی انداخت. باید با آموزش و الگوسازی، جامعه را به سوی روابطی مبتنی بر احترام هدایت کنیم.

درنگ: روابط سالم و مبتنی بر احترام و عفت، لازمه سلامت روانی و اجتماعی جامعه است. عالمان باید در این مسیر الگو باشند.

بخش دهم: نقد مدگرایی و تأثیرات فرهنگی

روزی که در مجله‌ای خواندم درباره مدهای «مینی» و «ماکسی» بحث می‌کنند. یکی نوشته بود: «هیچ‌کدام، لخت شدن بهتر است!» این سخن، هرچند طنزآمیز، مرا به فکر فرو برد. چرا جامعه ما باید درگیر چنین بحث‌های بی‌حاصلی شود؟ مدگرایی، گاهی ارزش‌های دینی و فرهنگی ما را زیر سؤال می‌برد. این تجربه، مرا به تأمل در اهمیت حفظ عفت و سادگی در برابر مدهای وارداتی واداشت.

در فرهنگ اسلامی، عفت و سادگی، ارزش‌هایی بنیادین‌اند. این خاطره، وظیفه ما را در حفظ این ارزش‌ها در برابر هجوم مدهای بیگانه یادآوری کرد.

درنگ: مدگرایی بی‌ضابطه، ارزش‌های دینی و فرهنگی را تهدید می‌کند. حفظ عفت و سادگی، وظیفه‌ای دینی و اجتماعی است.

بخش یازدهم: غفلت عالمان و مسئولیت اجتماعی

عالمی را که با وجود فضیلت و کمال، به دلیل غفلت، با نظام اسلامی مخالف بود. او فهرستی از اشکالات نوشت و من با او به گفت‌وگو نشستم. گفتم: «اگر این اشکالات برطرف شود، دیگر چه نیازی به شما داریم؟» این سخن، او را به فکر فرو برد. این تجربه به من آموخت که عالمان دینی باید هوشیار باشند و در اصلاح جامعه مشارکت فعال داشته باشند، نه اینکه در غفلت، به نقدهای بی‌حاصل بپردازند.

عالمان، وارثان انبیا هستند و وظیفه دارند جامعه را هدایت کنند. این خاطره، مرا به یاد مسئولیت سنگین عالمان در برابر جامعه انداخت.

درنگ: غفلت عالمان دینی، مانع نقش‌آفرینی آن‌ها در اصلاح جامعه است. هوشیاری و مشارکت فعال، وظیفه‌ای دینی است.

بخش دوازدهم: رنج خانواده‌های شهدا و جانبازان

وقتی از خانواده‌های شهدا و جانبازان بازدید می‌کردم، رنج‌هایشان قلبم را فشرد. شهدا به بهشت رفتند، اما همسران و فرزندانشان با سختی‌های بی‌پایان دست‌وپنجه نرم می‌کنند. کودکان بی‌پدر، مادران دردمند و جانبازانی که هر لحظه با درد زندگی می‌کنند، مرا به تأمل واداشتند. این رنج‌ها، وظیفه ما را در حمایت از این خانواده‌ها سنگین‌تر می‌کند.

در فرهنگ اسلامی، حمایت از خانواده‌های شهدا و جانبازان، وظیفه‌ای دینی و اجتماعی است. این خاطره، مرا به یاد این مسئولیت بزرگ انداخت.

درنگ: رنج خانواده‌های شهدا و جانبازان، وظیفه‌ای سنگین بر دوش جامعه می‌گذارد. حمایت از آن‌ها، ضرورتی دینی و اجتماعی است.

بخش سیزدهم: درد بیماران و جانبازان

وقتی به بیمارستان‌ها سر می‌زدم، با جانبازانی روبه‌رو می‌شدم که لحظه‌به‌لحظه با درد می‌جنگیدند. برخی حتی از ترس خفه شدن در خواب، شب‌ها نمی‌خوابیدند. این صحنه‌ها، قلبم را به درد آورد. این تجربه، مرا به تأمل در ضرورت عیادت و حمایت از بیماران و جانبازان واداشت. باید این دردها را دید و برای کاهش آن‌ها تلاش کرد.

در فرهنگ اسلامی، عیادت از بیماران، وظیفه‌ای انسانی و دینی است. این خاطره، مرا به یاد این اصل مهم انداخت.

درنگ: عیادت و حمایت از بیماران و جانبازان، وظیفه‌ای انسانی و دینی است که به کاهش آلام اجتماعی کمک می‌کند.

بخش چهاردهم: مصلحت نظام و مردم

روزی پرسیدم: «آیا مصلحت نظام و مصلحت مردم یکی است یا دو چیز متفاوت؟» این سؤال، مرا به تأمل در رابطه میان نظام و مردم واداشت. مصلحت نظام، زمانی معنا دارد که در خدمت مصلحت مردم باشد. اگر این دو از هم جدا شوند، عدالت و انسجام جامعه به خطر می‌افتد. این پرسش، هنوز هم در ذهنم زنده است و مرا به فکر فرو می‌برد.

در فقه اسلامی، مصلحت، مبنای تصمیم‌گیری است. این خاطره، مرا به یاد اهمیت هماهنگی میان مصلحت نظام و مردم انداخت تا عدالت اجتماعی محقق شود.

درنگ: مصلحت نظام و مردم باید هم‌راستا باشد. هماهنگی این دو، لازمه عدالت و انسجام اجتماعی است.

جمع‌بندی نهایی

این خاطرات، که از دل درس‌گفتارهایم برآمده‌اند، آینه‌ای هستند از تجربه‌ها و تأملاتم در مسیر علم، معنویت و تعهد به جامعه. هر روایت، دعوتی است به تأمل در مسائل بنیادین: از آزار در علم دینی و فرار عالمان گرفته تا رنج خانواده‌های شهدا و پرسش از مصلحت نظام. این خاطرات، نه‌تنها شرح زندگی من، بلکه درس‌هایی هستند برای ساختن جامعه‌ای سالم، معنوی و عادلانه. امیدوارم این روایت‌ها، شما را به تأمل در این مسائل وادارد و چراغی باشد برای مسیر پیش رو.

با نظارت صادق خادمی