متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 1111
مقدمه
در سالیان گذشته، در خلال درسگفتارهایم، گاه سخن از خاطراتی به میان میآمد که هر یک چون آیینهای، جلوهای از حقیقت دین و زندگی عالمان را به نمایش میگذاشت. این خاطرات، که گاه با طنزی لطیف و گاه با عمقی معرفتی بیان میشدند، نهتنها روایت زندگی من و دیگر عالمان بود، بلکه تأملی بود بر چگونگی زیستن در راه حق و خدمت به خلق. در این مجموعه، که آن را «گفتگوهای صمیمی» نامیدهام، میکوشم این خاطرات را با همان صمیمیت و صداقت بازگو کنم تا شاید برای شما، خواننده گرامی، روزنهای باشد به سوی تأمل در ارزشهای دینی، اخلاقی و انسانی. هر بخش از این کتاب، چون تکهای از یک پازل، تصویری از زندگی، فقر، صداقت و تعهد عالمان دینی را ترسیم میکند که در عین سادگی، عمیقاً معرفتی و الهامبخش است.
بخش اول: انصاف، جوهره دینداری
روزی را که در محفلی، سخنی از یکی از رجال سیاسی شنیدم که مرا به تأمل واداشت. او از رفتار امت با عترت پیامبر (ص) سخن گفت و اینکه چگونه برخلاف سفارش پیامبر اکرم (ص) عمل کردند. پیامبر فرموده بود:
«إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَعِتْرَتِي»
یعنی «من در میان شما دو چیز گرانبها میگذارم: کتاب خدا و عترتم». اما این رجل سیاسی با طنزی تلخ گفت که اگر پیامبر فرمان داده بود عترتش را به آتش بکشند و تکهتکه کنند، شاید بیش از این با آنها رفتار میشد. این سخن، هرچند تلخ، مرا به فکر فرو برد که چرا امت به جای پاسداشت عترت، گاه به آزارشان برخاست؟ اینجاست که انصاف، آن گوهر گرانبهای دینداری، غایب بود. همیشه میگفتم: «لا دين لمن لا انصاف له»؛ کسی که انصاف ندارد، دین ندارد. دین، در دل انسان است؛ در محبت، صداقت، فروتنی و خیرخواهی. اگر اینها نباشد، نماز و روزه چه فایدهای دارد؟
| درنگ: انصاف، جوهره دینداری است. بدون انصاف و محبت، اعمال دینی چون پوستهای بیروحاند. دین در دل انسان و در مهربانی و صداقت اوست. |
قرآن کریم: «وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ» (الكهف: ۲۹)
«بگو حق از پروردگارتان است، پس هر که خواهد ایمان بیاورد و هر که خواهد کفر ورزد.» این آیه بر اختیار و انصاف در پیروی از حق تأکید دارد و مرا به یاد میآورد که دینداری، انتخابی است که باید از سر صداقت و انصاف باشد.
بخش دوم: صداقت، گوهر عالمان
حکایتی از یکی از عالمان کهنسال که برای نشان دادن ضعف جسمانیاش، زیر بغلش را میگرفتند تا به درس بیاید. اما وقتی در کوچهای خلوت تنها شد، عبایش را جمع کرد و با چابکی دوید! این صحنه مرا به خنده و تأمل واداشت. این رفتار، نشانهای از تظاهر بود که به جای تقویت جایگاه معنوی، از اعتبار او میکاست. همیشه به طلاب میگفتم: «با طمأنینه و صداقت عمل کنید. عالم دینی باید چون آیینه، شفاف و بیریا باشد.» این حکایت، مرا به این باور رساند که صداقت، گوهر عالم دینی است و تظاهر، آفتی است که از اصالت او میکاهد.
| درنگ: صداقت، گوهر عالم دینی است. تظاهر و ریا، اعتبار معنوی و علمی عالم را مخدوش میکند و او را از رسالتش دور میسازد. |
قرآن کریم: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ» (الصف: ۲)
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، چرا چیزی میگویید که انجام نمیدهید.» این آیه، مرا به یاد ضرورت صداقت در رفتار و گفتار میاندازد.
بخش سوم: عدالت در احکام، کرامت انسانی
ماجرایی تلخ از روزگاری که فقر، گریبان طلاب را گرفته بود. زنی پس از مرگ همسر طلبهاش برای دریافت شهریه مراجعه کرد، اما به او گفتند که باید صیغه شود تا شهریه را بگیرد. این سخن، مرا به خشم آورد. این رفتار، نهتنها کرامت انسانی را زیر پا میگذاشت، بلکه نشانهای از سوءاستفاده از احکام دینی بود. همیشه میگفتم: «احکام دینی باید با عدالت و انسانیت اجرا شود، نه با تحقیر و اجبار.» این حکایت، مرا به این باور رساند که علم دینی باید در خدمت کرامت انسان باشد، نه ابزاری برای تحقیر او.
| درنگ: اجرای احکام دینی باید با عدالت و کرامت انسانی همراه باشد. سوءاستفاده از احکام، ریشه در افکار استعماری دارد که به تحقیر و تضعیف منجر میشود. |
قرآن کریم: «يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ» (البقره: ۱۸۵)
«خدا برای شما آسانی میخواهد و سختی برایتان نمیخواهد.» این آیه، مرا به یاد ضرورت اجرای انسانی و عادلانه احکام میاندازد.
بخش چهارم: تنوع و پویایی در زندگی عالمان
حکایتی از عالمی که به خاطر پوشیدن نعلین سفید مورد انتقاد قرار گرفت. او با صراحت گفت: «دلم میخواهد سفید بپوشم!» این پاسخ، مرا به خنده و تأمل واداشت. چرا باید عالم دینی از تنوع در زندگی محروم شود؟ به طلاب میگفتم: «عالم باید پویا و زنده باشد، نه محصور در محدودیتهای غیرضروری.» این حکایت، مرا به این باور رساند که تنوع در سبک زندگی، به شرط رعایت شئونات، عالم را به مردم نزدیکتر میکند و از او چهرهای انسانیتر میسازد.
| درنگ: تنوع در سبک زندگی عالمان، به شرط رعایت شئونات، به پویایی و جذابیت نقش آنها کمک میکند و از تحمیل محدودیتهای غیرمنطقی جلوگیری میکند. |
قرآن کریم: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ» (الأعراف: ۳۲)
«بگو چه کسی زینتهای خدا را که برای بندگانش پدید آورده حرام کرده است.» این آیه، مرا به یاد جواز تنوع و زیبایی در زندگی میاندازد.
بخش پنجم: سادگی و صمیمیت، آیینه عالمان
یکی از عالمان بزرگ که شبها، چون گربهای در جستجوی چیزی برای خوردن، پشت پردههای خانه میگشت تا شاید آلوچهای پیدا کند و گلو را تر کند. این سادگی و صمیمیت، مرا به شگفتی واداشت. به طلاب میگفتم: «عالم دینی باید با مردم یکی باشد، نه دور از آنها.» این حکایت، مرا به این باور رساند که سادگی و صمیمیت، عالم را به مردم نزدیکتر میکند و او را از تظاهر دور میسازد.
| درنگ: سادگی و صمیمیت در زندگی عالمان، آنها را به مردم نزدیکتر کرده و از تظاهر و فاصله دور میکند. |
قرآن کریم: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» (الأحزاب: ۲۱)
«بهراستی در رسول خدا برای شما الگویی نیکوست.» این آیه، مرا به یاد سادگی و صمیمیت پیامبر اکرم (ص) میاندازد.
بخش ششم: عدالت در اجرای احکام
حکایتی از دو عالم بزرگ که هر یک رویکردی متفاوت در اجرای احکام داشتند. یکی نگران آسیب به طلاب بود و میگفت: «اگر حرفی بزنم، مبادا طلاب را بزنند.» دیگری اما بر اجرای احکام با قاطعیت تأکید داشت و میگفت: «دین مهم است، حتی اگر به کشته شدن منجر شود.» این تفاوت، مرا به تأمل واداشت. همیشه میگفتم: «فقه باید با قسط و عدالت همراه باشد، نه صرفاً روی کاغذ.» این حکایت، مرا به این باور رساند که اجرای احکام باید عملی و عادلانه باشد، نه خیالبافی غیرقابل اجرا.
| درنگ: اجرای احکام دینی باید با عدالت و قسط همراه باشد و در جامعه عملی شود، نه صرفاً در کاغذ و خیال. |
قرآن کریم: «وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ» (الرحمن: ۹)
«و وزن را به عدالت برپا دارید.» این آیه، مرا به یاد ضرورت عدالت در اجرای احکام میاندازد.
بخش هفتم: حفظ میراث علمی
عالمی که جزوههای ارزشمندش را به شاگردی سپرد، اما آن آثار به دلیل بیتوجهی از بین رفت. این ماجرا مرا به درد آورد. به طلاب میگفتم: «میراث علمی، امانتی است که باید با دقت حفظ شود.» این حکایت، مرا به این باور رساند که اعتماد بدون برنامهریزی، ممکن است به نابودی آثار علمی منجر شود. عالم دینی باید در حفظ آثارش کوشا باشد، چنانکه خداوند فرموده است:
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» (الحجر: ۹)
«ما خود ذکر را نازل کردیم و قطعاً نگهبان آنیم.»
| درنگ: حفظ میراث علمی عالمان، امانتی است که نیازمند برنامهریزی و دقت است تا از نابودی آن جلوگیری شود. |
بخش هشتم: مدیریت عادلانه منابع
حکایتی از عالمی که وقتی شنید طلبهای چای و قلیان زیاد مصرف میکند، به جای تنبیه، شهریهاش را دو برابر کرد و گفت: «خرجش بیشتر است!» این حکایت، مرا به خنده و تحسین واداشت. به طلاب میگفتم: «عالم باید با عدالت و حمایت از نیازمندان رفتار کند.» این رفتار، نشانهای از مدیریت عادلانه و انسانی بود که به جای تنبیه، به رفع نیاز طلبه کمک کرد.
| درنگ: مدیریت عادلانه منابع در نظام علم دینی، با حمایت از نیازمندان و پرهیز از تنبیه، به تقویت جامعه علمی کمک میکند. |
قرآن کریم: «وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ» (الذاریات: ۱۹)
«و در اموالشان حقی برای سائل و محروم بود.» این آیه، مرا به یاد ضرورت حمایت از نیازمندان میاندازد.
جمعبندی
این گفتگوهای صمیمی، که از خلال درسگفتارهایم برآمدهاند، آیینهای است از زندگی عالمان دینی؛ از فقر و سادگیشان تا تعهد و صداقتشان. هر حکایت، چون چراغی است که راهی به سوی حقیقت میگشاید. همیشه به طلاب میگفتم: «عالم دینی باید آیینهای باشد از انصاف، صداقت و عدالت.» این خاطرات، نهتنها روایت زندگی من و دیگر عالمان است، بلکه دعوتی است به تأمل در چگونه زیستن. امید دارم که این مجموعه، برای شما خواننده گرامی، روزنهای باشد به سوی معرفت و معنویت.
| با نظارت صادق خادمی |