متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه ۱۱۱۹
مقدمه
این مجموعه، شرحی است از لحظههای زندگی و تأملاتم در مسیر تدریس و پژوهش در علوم دینی. آنچه در این گفتگوها میخوانید، بازتابی است از سالها تجربه در حوزههای علمیه، مواجهه با چالشهای فکری و فرهنگی، و تلاش برای احیای معارف عمیق اسلامی. این خاطرات، گاه بهصورت گذرا در درسگفتارهایم ذکر شدهاند، اما اینجا با جزئیات و حس و حالی زنده روایت میشوند تا شما را به دنیای اندیشهها و تجربیاتم ببرند. هر بخش، دریچهای است به سوی عمق دانش، معنویت، و تعهدی که زندگیام را شکل داده است. با من همراه شوید تا این مسیر پر فراز و نشیب را از نگاه خودم بازگو کنم.
آفت کتابمحوری و چالشهای نوگرایی در علم دینی
تدریس فلسفه و آرزوی تحولی جهانی
سالهاست که درس خارج فلسفه را تدریس میکنم. همواره این باور در دلم ریشه دوانده که اگر این مطالب به گوش جهانیان برسد، علم خداشناسی را دگرگون خواهد کرد. این درسها، ثمره سالها تأمل و پژوهش است که فراتر از چارچوبهای سنتی، به سوی نگاهی نو و مدرن حرکت میکند. وقتی در مرکز علم این مباحث را ارائه میدهم، کمتر اعتراضی میشنوم، نه از سر پذیرش، بلکه به این دلیل که بسیاری از شنوندگان، عمق این مطالب را درنمییابند. اما اگر سخنی درباره موضوعاتی مانند تحریف قرآن بگویم، که برای برخی آشناست، تیغ تیز اعتراضها به سویم روانه میشود. این تفاوت، مرا به فکر فرو میبرد که چگونه باید دانشی نو را در بستری سنتی عرضه کرد.
درنگ: محتوای درسهای فلسفیام، پتانسیل تحول جهانی در علم خداشناسی را دارد، اما پذیرش آن در حوزههای علمیه به دلیل ناآشنایی مخاطبان با عمق این مباحث، با چالش مواجه است.
مدرنیته و فقدان نوگرایی در حوزههای علمیه
مطالبم را همواره بهروز و همگام با نیازهای زمانه ارائه کردهام. اما در حوزههای علمیه، نوگرایی کمتر جایی دارد. اگر از استادی بپرسند چرا کتابی خاص را تدریس میکند، پاسخ میدهد: «چون دوست دارم.» این پاسخ، هرچند ساده، نشان از فقدان نظامی پویا برای بازنگری در روشهای آموزشی دارد. وقتی اعلام کردم که میخواهم عرفان تدریس کنم، پرسیدند: «از روی کدام کتاب؟» ناچار شدم کتابی از ابنعربی را برگزینم تا بتوانم نظراتم را در لابهلای آن بیان کنم. اما باز هم پرسشها ادامه یافت. اگر میگفتم: «چون دوست دارم»، مرا عادی میپنداشتند و از من روی برمیگرداندند. این فرهنگ، گویی استاد را وامیدارد که برای بیان اندیشههایش، از دیگران عذرخواهی کند یا اجازه بگیرد.
درنگ: فقدان نوگرایی در حوزههای علمیه، مانع از پویایی علم دینی شده و وابستگی به کتابهای سنتی، آزادی علمی استاد را محدود میکند.
اعتبار علمی و چالشهای ظاهری
در برخی حوزهها، درس خارج فلسفه چنان با استقبال روبهروست که آوازهاش در میان علما و فضلا میپیچد. استادانی هستند که با شاگردانی برجسته، آرای ابنسینا، ملاصدرا، و شیخ اشراق را نقد میکنند و سطح علمی والایی را به نمایش میگذارند. اما از معرفی خود به این محافل پرهیز داشتم. ظاهر سادهام، با ساکی معمولی و لباسهایی بیتکلف، شاید برایشان غریب مینمود. میترسیدم که بگویند: «این دیگر کیست که از ابنسینا اشکال میگیرد؟» گفتند بهتر است مرا پنهان کنند، مبادا ظاهر غیرمتعارفی که به طنز «دو شاخ و چهار شال» توصیفش کردند، باعث شگفتی و پیشداوری شود. این تجربه، مرا به فکر فرو برد که چرا قضاوتها گاه به جای محتوا، بر ظاهر استوار است.
درنگ: قضاوتهای ظاهری و پیشداوریها در برخی محافل علمی، مانع از شناخت شایستگیهای علمی افراد میشود.
رویدادی تلخ و سفری پرماجرا
روزی را که یکی از شاگردانم در استانی دوردست به قتل رسید. او درباره من چنان اغراق میکرد که گویی از جهانی دیگر سخن میگوید. آن منطقه، زیستگاه دراویشی کهنسال و صاحب جایگاه اجتماعی بود. وقتی برای شرکت در نماز میت او با هواپیما به آنجا سفر کردم، جمعیتی عظیم به استقبالم آمد. در فرودگاه، با دیدن طلبهای ساده با ساکی معمولی، شگفتزده شدند. گویی انتظار داشتند عالمی با شکوه و جلال افسانهای ببینند. ترس و تردید در دلم افتاد، اما نام حضرت عباس را زمزمه کردم و با تکیه بر دانش روانشناختیام، تلاش کردم اعتمادشان را جلب کنم. چند روز در آن منطقه ماندم، با دراویش سخن گفتم، و از امام جواد و امام رضا مدد جستم. در نهایت، توانستم آنها را با خود همراه کنم و مفاهیم عرفانی را به ایشان بیاموزم. آنها شاگردانی حرفهای شدند و این تجربه، برایم چون معجزهای بود.
درنگ: با تکیه بر مهارتهای ارتباطی و دانش روانشناختی، توانستم اعتماد دراویش را جلب کرده و مفاهیم عرفانی را به آنها آموزش دهم.
مباحث مدرن و محدودیتهای حوزه
مباحث خاص و بهروزم را بیشتر در خارج از حوزههای علمیه مطرح میکردم. در حوزه، گویی تنها به بحثهای ساده و معمولی بسنده میشود. اما در مناطقی چون آن استان، سخنانم فراتر از چارچوبهای سنتی بود و به قول امروزیها، «فوق مدرن». این تفاوت، مرا به این فکر واداشت که چرا حوزههای علمیه از پذیرش نوآوریهای علمی بازمیمانند. گاه در میانه تدریس، خستگی بر من چیره میشد و از خود میپرسیدم: «آیا این بحثها فایدهای دارد؟» گویی جز خستگی برای طلاب، نتیجهای نداشت. اما باور داشتم که باید فرهنگ حاکم بر حوزهها را تغییر داد، نه فقط با تغییر کتابها، بلکه با اصلاح نظام فکری و آموزشی.
درنگ: محدودیتهای حوزههای علمیه در پذیرش مباحث مدرن، ضرورت تغییر فرهنگ آموزشی و اصلاح نظام فکری را برجسته میکند.
کتاب، مترسکی در نظام آموزشی
کتاب در حوزههای علمیه، گویی مترسکی است که بدون آن، تدریس استاد اعتباری ندارد. طلاب میگفتند: «استاد باید صاحبالکتاب باشد.» این فرهنگ، مرا واداشت که همیشه کتابی در دست داشته باشم، حتی اگر بخواهم اندیشههای خودم را بیان کنم. اما این وابستگی، گاه مانع از آزادی علمی میشود. طلاب از درسهای سنتی خستهاند و میگویند: «این درسها جز اتلاف وقت، چه سودی دارد؟» این سخن، مرا به تأمل واداشت که باید سیستمی نو طراحی کرد، سیستمی که به جای تکیه بر کتاب، بر پرورش تفکر خلاق متمرکز باشد.
درنگ: وابستگی به کتابهای سنتی در حوزههای علمیه، مانند مترسکی است که مانع از آزادی علمی و پرورش تفکر خلاق میشود.
نقد متون کهن و چالشهای تألیف
در نقد آرای قونوی و شاگردانش، به نبود منطق در عباراتشان اشاره کردم. آنها میگفتند: «کُنهش، منع است» یا «لو سلم»، عباراتی که از اساس نادرست بود. این اشکالات، ریشه در محدودیتهای زمانه داشت. در گذشته، امکانات تألیف اندک بود و متون بدون ویرایش نوشته میشدند. با این حال، من سپاسگزار زحمات مؤلفان پیشین هستم، اما نمیتوان انکار کرد که این متون پر از اشکال است. به همین دلیل، بیش از چهل سال از عمرم را صرف تصحیح و انتشار کتابهای دینی در فقه، اصول، فلسفه، و عرفان کردم. کتابهایی چون فصوص، مصباح، و تمهید را با دقت تصحیح کردم، اما هنوز توان عرضه گسترده آنها را ندارم.
درنگ: تصحیح متون کهن، با وجود مشقتهای فراوان، گامی ضروری برای احیای علوم دینی است، اما عرضه آنها نیازمند نظام قدرتمندی است.
چالشهای چاپ و توزیع
برای چاپ کتابهایم، با مشکلات مالی و کارشکنی ناشران روبهرو بودم. گاه هزینه چاپ چند عنوان کتاب، به میلیونها تومان میرسید. با طنز میگفتم: «شاید قندیل حرم حضرت معصومه را بدزدم تا هزینهها را تأمین کنم!» اما فروش کتابها در برخی مناطق، مانند گردکان، موفقیتآمیز بود. این تجربه نشان داد که تقاضا برای متون تصحیحشده وجود دارد، اما موانع مالی و زیرساختی، کار را دشوار میکند. با این حال، عزمم را جزم کردهام که سیصد عنوان دیگر منتشر کنم، هرچند برخی این هدف را غیرممکن میدانند.
درنگ: موفقیت در فروش کتابهای تصحیحشده، نشاندهنده تقاضای موجود است، اما موانع مالی و زیرساختی، چالشهای جدی در این مسیر هستند.
احیای عرفان محبوبین
در حوزههای علمیه، تنها عرفان محبین تدریس میشود، اما عرفان محبوبین، که ریشه در معارف عمیق اسلامی دارد، مورد غفلت واقع شده است. تصمیم گرفتم از سال آینده، تدریس عرفان محبوبین را آغاز کنم تا فرهنگ دینی و ولایی را احیا کنم. این هدف، نه تنها گامی برای پویایی علوم دینی است، بلکه تلاشی است برای جبران عقبماندگی تاریخی در این حوزه. با وجود موانع، باور دارم که این مسیر، راهی به سوی تحول در معارف اسلامی خواهد بود.
درنگ: آغاز تدریس عرفان محبوبین، گامی نویدبخش برای احیای فرهنگ دینی و پویایی علوم اسلامی است.
جمعبندی
این گفتگوها، بازتابی از سالها تلاش، تأمل، و مبارزه با چالشهای علم دینی است. از تدریس فلسفه و عرفان گرفته تا تصحیح متون کهن و مواجهه با پیشداوریهای اجتماعی، هر لحظه از این مسیر، درسهایی عمیق به من آموخته است. باور دارم که علم دینی، با نوگرایی و اصلاح فرهنگ آموزشی، میتواند جایگاهی والا در جهان معاصر بیابد. این خاطرات، نه تنها شرح زندگی من، بلکه دعوتی است به تأمل در چگونگی احیای معارف اسلامی و پیوند آن با نیازهای زمانه. امیدوارم این روایتها، الهامبخش شما باشد برای همراهی در این مسیر پرمعنا.
با نظارت صادق خادمی