در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 1126

متن درس






گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه 1126

مقدمه

این مجموعه، روایت‌هایی است از زندگی و تجربیات من که در خلال درس‌گفتارهایم به‌صورت گذرا بیان شده‌اند و اکنون به‌تفصیل بازگو می‌شوند. در این بخش، با خاطراتی از زندگی طلبگی و مواجهه با ادعاهای عرفانی و طنزآمیز، شما را به دنیای تجربه‌های شخصی‌ام می‌برم. این خاطرات، نه‌تنها بازتاب‌دهنده لحظات زندگی من در حوزه‌های علمیه است، بلکه تأملی است بر صداقت، عزت نفس و ضرورت قاعده‌مندی در دانش عرفان. با زبانی صمیمی اما متین، این روایت‌ها را برای شما بازگو می‌کنم تا هم از طنز آن لذت ببرید و هم در عمق معانی آن تأمل کنید.

بخش اول: طنز و حقیقت در گفتار

خاطره‌ای از ادعاهای بزرگ

روزی شخصی پیش من آمد و با جدیت تمام ادعا کرد که در بانک‌های سراسر جهان، از اتریش و بلژیک گرفته تا شیکاگو، واشنگتن و حتی شهر قم، میلیاردها تومان سرمایه دارد. لحنش چنان پرشور بود که گویی تمام دنیا زیر پای اوست! من، به جای آنکه عیبش را بگیرم، تصمیم گرفتم با طنزی همراهش شوم. گفتم: «ماشاءالله! با این همه ثروت چگونه هنوز زنده‌ای؟ آیا در این ادعا صادق هستی؟» سپس، با لبخندی ادامه دادم: «تمام این سرمایه ارزانیت! فقط یک میلیون تومان از آن را به من قرض بده!» چهره‌اش در هم رفت و گفت: «حاج آقا، چه بگویم؟ وضع مالی‌ام خراب است و حتی پول ناهار ندارم!» آن لحظه، خنده‌ام گرفت، اما در دل تأسف خوردم که چگونه برخی با ادعاهای بزرگ، حقیقت ساده زندگی‌شان را پنهان می‌کنند.

درنگ: صداقت در گفتار، پایه هر ارتباط انسانی است. ادعاهای بزرگ و بی‌اساس، نه‌تنها اعتبار فرد را خدشه‌دار می‌کند، بلکه مانع از درک حقیقت زندگی او می‌شود.

این خاطره، مرا به یاد این آیه از قرآن کریم انداخت: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ (قرآن کریم، سوره توبه، آیه 119). ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از خدا بترسید و با راستگویان باشید. این آیه، مرا به تأمل در اهمیت صداقت و پرهیز از مبالغه واداشت.

بخش دوم: عزت نفس در طلبگی

خاطره‌ای از یک استاد فقید

استادی را که خداوند روحش را شاد کند. او از خانواده‌ای ثروتمند بود، اما راه طلبگی را برگزید و به مرکز علم قم آمد. در آن روزگار، زندگی طلاب پر از سختی بود و کمتر کسی به احوالشان رسیدگی می‌کرد. اقوامش که وضع مالی خوبی داشتند، گاه به قم می‌آمدند و در هتل بهار اقامت می‌کردند. او را به ناهار دعوت می‌کردند و او، با عزت نفس و وقاری مثال‌زدنی، دعوتشان را می‌پذیرفت. در هتل، با ادب و متانت می‌نشست، پایش را روی پای دیگر می‌انداخت و به‌قول معروف، «باکلاس» رفتار می‌کرد. وقتی غذا را تعارف می‌کردند، با تشکر می‌گفت: «صرف شده است. امروز نان و مرغ میل کردیم.» اما وقتی به حجره‌اش بازمی‌گشت، روی تکه‌ای نان، کلمه «مرغ» را می‌نوشت و آن را می‌خورد تا مبادا دروغ گفته باشد! به اقوامش هم گفته بود که برنج باعث چاقی می‌شود و به همین دلیل از خوردن آن پرهیز می‌کند. من با شنیدن این داستان، به طنز به او گفتم: «اگر مرغ بریان خورده‌ای، کلمه برنج را هم روی نان بنویس! مثلاً برنج دم‌سیاه با پای مرغ!» همه خندیدیم، اما در دل، به عزت نفس و خلاقیت او در حفظ صداقت آفرین گفتم.

درنگ: عزت نفس و صداقت، حتی در تنگناهای زندگی، گوهر وجود انسان را حفظ می‌کند. خلاقیت در رعایت اصول اخلاقی، نشان‌دهنده عمق ایمان و تعهد است.

این خاطره، مرا به یاد این حدیث از پیامبر اکرم (ص) انداخت: «إنّ الصّدقَ طُمأنینةٌ وإنّ الکذبَ ریبةٌ» (صداقت آرامش می‌آورد و دروغ تردید). استاد فقید ما، با این رفتار، آرامش روحی خود را در سخت‌ترین شرایط حفظ کرد.

بخش سوم: نقد خرافات در عرفان

مواجهه با عارفی مدعی

روزی طلاب جوانی نزدم آمدند و از عارفی گفتند که ادعا می‌کرد با هجده هزار عالم و اندیشمند دیدار کرده و در احوالشان سیر کرده است. او جوانی سی‌ساله بود و طلاب ساده‌دل، شیفته ادعاهایش شده بودند. من، به جای رد مستقیم، او را دعوت کردم و چای خوردیم. سپس، در خلوت از او خواستم که فردا به خانه‌ام بیاید. وقتی آمد، به او گفتم: «دیدار با هجده هزار عالم پیشکش! مشکلت را بگو، قول می‌دهم کمکت کنم.» او با شرم گفت که همسرش از خانه قهر کرده و عده‌ای او را کتک زده‌اند. دلش شکسته بود و مشکلاتش را بازگو کرد. من دلداری‌اش دادم و از او خواستم دست از ادعاهای بی‌اساس بکشد. گفتم: «مردم ساده‌اندیش‌اند و این سخنان، آن‌ها را آزار می‌دهد. خودت هم از این راه گرفتار شده‌ای.» او بعدها ضبط‌صوتی به من هدیه داد که کیفیت بهتری از ضبط‌صوت‌های کوچک آن زمان داشت. به طلاب گفتم از آن استفاده کنند، اما از او تبعیت نکنند. اما برخی طلاب، شیفته ادعاهایش شدند و او را برای تبلیغ به منطقه‌ای دورافتاده بردند. آنجا، او مردم را فریب داد و گفت گاوها و گوسفندانشان را به نام او کنند تا برکت یابند. همه پذیرفتند، جز یک نفر که هوشیار بود و گفت: «من ماهیت این عارف را شناختم. او شارلاتان است.» عارف، او را تهدید کرد که به سنگ تبدیلش می‌کند! اما آن مرد، که از دوستان نزدیکم بود، با خنده گفت: «من از اول او را شناختم.» در نهایت، عارف اموال مردم را برداشت و فرار کرد.

درنگ: عرفان حقیقی، قاعده‌مند و مبتنی بر اصول منطقی است. ادعاهای بی‌اساس و خرافی، نه‌تنها به عرفان آسیب می‌زند، بلکه ساده‌لوحی مردم را هدف سوءاستفاده قرار می‌دهد.

این ماجرا، مرا به یاد این آیه انداخت: وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا (قرآن کریم، سوره یونس، آیه 36). اکثر آن‌ها جز گمان را پیروی نمی‌کنند، در حالی که گمان، چیزی از حقیقت را نشان نمی‌دهد. این آیه، هشداری است به پیروی کورکورانه از ادعاهای بی‌اساس.

بخش چهارم: ضرورت قاعده‌مندی در عرفان

پاسخ به عارفی شارلاتان

عارف دیگری را که مرتب دیگران را تهدید می‌کرد که آن‌ها را به سنگ تبدیل می‌کند! یک بار حتی مرا هم تهدید کرد. من با طنز پاسخ دادم: «من تو را در توالت زندانی می‌کنم! اگر توانستی بیرون بیایی، آنگاه مرا به سنگ تبدیل کن!» خندیدیم، اما گفتم: «کسی که ادعای تبدیل دیگران به سنگ دارد، باید بتواند از یک توالت خارج شود!» او سعی کرد تهدید را به من نسبت دهد، گویی من آغازگر آن بودم. اما من گفتم: «تعامل دوسویه است. من کارم را می‌کنم، تو هم کارت را بکن!» این ماجرا، برایم درس بزرگی بود. عرفان، علمی قاعده‌مند است، اما متأسفانه برخی با ادعاهای بی‌اساس، آن را به خرافه می‌کشانند. متون عرفانی نیز گاه پر از اشکال و خسته‌کننده‌اند. باید عرفان را از این آلودگی‌ها پالود و به اصول منطقی و علمی آن بازگشت.

درنگ: عرفان اصیل، علمی منظم و مبتنی بر قواعد است. برای حفظ اعتبار آن، باید از خرافات و ادعاهای غیرمنطقی پالایش شود.

این تجربه، مرا به یاد این حدیث از امام علی (ع) انداخت: «العلمُ نورٌ وجهلُ ظلمةٌ» (دانش نور است و نادانی تاریکی). عرفان حقیقی، نوری است که با قاعده‌مندی و صداقت، راه را روشن می‌کند.

جمع‌بندی

این خاطرات، تصویری است از زندگی طلبگی و مواجهه با ادعاهای عرفانی و طنزآمیز. از داستان طلبه‌ای که برای حفظ صداقت، کلمه «مرغ» را روی نان نوشت تا مواجهه با عارفانی که با ادعاهای بزرگ، مردم را فریب دادند، همه این‌ها مرا به تأمل در اهمیت صداقت، عزت نفس و قاعده‌مندی در عرفان واداشت. این روایت‌ها، دعوتی است به بازگشت به اصول علمی و منطقی در دانش عرفان و طلبگی. امیدوارم این گفتگوهای صمیمی، شما را به تأمل در این ارزش‌ها وادارد و نوری بر مسیر حقیقت‌جویی‌تان بیفکند.

با نظارت صادق خادمی