متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه ۱۱۳۰
مقدمه: سفری به عمق معرفت و معنویت
در یکی از درسگفتارهایم، سخن از معارف ناگفته و گوهرهای پنهان دین به میان آمد. این گفتگوها، که گاه در خلوت تأملاتم و گاه در محفل شاگردانم شکل گرفتهاند، تلاشی است برای بازنمایی آنچه در دل تاریخ و معرفت دینی نهفته است. من، محمدرضا نکونام، در این خاطرات، شما را به سفری دعوت میکنم که در آن، از محدودیتهای تاریخی معارف اهلبیت سخن میگویم، از تلاشهایم برای احیای عرفان اصیل، و از آرزوهایم برای بازگرداندن صحیفه سجادیه به جایگاه شایستهاش در نظام آموزشی حوزه. این روایتها، نهتنها بازتاب تجربههای شخصی من، بلکه دعوتی است به تأمل در عمق دانش و معنویت معصومان و ضرورت بازسازی علم دینی در روزگار ما.
بخش اول: محدودیتهای تاریخی و معارف ناگفته
روزهایی را که در اندیشه محدودیتهای معارف دینی غوطهور بودم. برخی سخنان چنان ارزشمند و کمیاباند که حتی در قرآن کریم و احادیث اهلبیت یافت نمیشوند. این سخنان، گویی گوهرهاییاند که در عمق اقیانوس معرفت پنهان ماندهاند. ضرورتی ندارد که هر سخن موافق فحوای آیات و روایات باشد یا در آنها به صراحت ذکر شده باشد. سخنان ناگفته بسیارند، و اگر معصومان عمر طولانیتری داشتند یا فرصتی برای تشکیل حکومتی فراهم میشد، امروز دستان بشر از جواهرات علم و معرفت لبریز بود. اما افسوس که دستان ما چندان پر از این گوهرها نیست.
محتوای کلام اهلبیت، چنانکه در احادیث به ما رسیده، اغلب به آنچه ما را به بهشت نزدیک و از آتش دور میکند محدود شده است:
کلما یقربکم و یبعدکم الی النار و من الجنة
«هر آنچه شما را به بهشت نزدیک و از آتش دور میکند.»
این کلام، هرچند عمیق، کلی و موجز است. اگر امیرمؤمنان (ع) فرصت بیشتری داشتند، شاید معارف گستردهتری به ما میرسید. اما تاریخ، محدودیتهای خود را تحمیل کرد. تأمل در این محدودیتها مرا به زندگی ساده امیرمؤمنان (ع) برد. ایشان، که به گفته خودشان:
أَنِّي بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْرَفُ مِنْ طُرُقِ الْأَرَضِينَ
«من به راههای آسمانها آگاهترم تا راههای زمین»،
کفشهایشان را وصله میکردند و در گوشهای از جامعه، به دور از مدیریت امور، روزگار میگذراندند. این وصله کردن کفش، نه از سر انتخاب، بلکه از سر ناچاری بود؛ چرا که جامعه، مدیریت امور را به ایشان واگذار نکرد. این تصویر، گویی نقاشیای است که سادگی و عظمت را در یک قاب جای داده است.
گاه با خود میگویم، اگر امیرمؤمنان به عوالم بالا عروج میکردند، شاید میگفتند: «من به راههای زمین آگاهترم تا راههای آسمانها». این طنز تلخ، نشان از عمق دانش ایشان و محدودیتهای زمینیشان دارد. وصله کردن کفش، با ایمان و شخصیت والای ایشان سازگار نیست، مگر آنکه ثابت شود کاری مهمتر به ایشان واگذار نشده بود. اگر مسئولیتی خطیر در دسترس بود، بیتردید ایشان پینه زدن کفش را رها میکردند، چنانکه انسان در برابر وعدهای بزرگ، حتی خانه و کاشانهاش را فراموش میکند.
درنگ:
محدودیتهای تاریخی، از عمر کوتاه معصومان تا فقدان فرصت تشکیل حکومت، مانع از انتقال کامل معارف دینی شد. این محدودیتها، ضرورت بازسازی علم دینی و کشف سخنان ناگفته را برجسته میکند.
بخش دوم: رجعت، فرصتی برای جبران
در یکی از درسگفتارهایم، از رجعت سخن گفتم؛ رجعتی که فرصتی است برای جبران آنچه در تاریخ از دست رفت. مردم گاه میپرسند: چرا امیرمؤمنان (ع) در میان شیعیان جایگاهی والا دارد؟ برخی میگویند ایشان کار ویژهای انجام ندادهاند، جز زندگی سادهای که گاه به طنز، «ماست را قاچ کردن» نامیده میشود. اما حقیقت این است که ایشان، به دلیل موانع سیاسی و اجتماعی، فرصت بروز عظمتشان را نیافتند. رجعت، گویی صحنهای است که در آن، اهلبیت بار دیگر حضور مییابند تا بزرگی و ایمانشان را به اثبات برسانند.
من نیز سخنانی در دل دارم که گاه فرصت بیانشان فراهم نشده است. این سخنان، مانند خناقی است که در گلو گیر کرده و نیازمند فهمی عمیق برای درک آن است. در یکی از تأملاتم، از قلم اعلی سخن گفتم. قلم اعلی کیست؟ این پرسش، شاید در نگاه اول بیاهمیت به نظر آید، اما پاسخش در رجعت آشکار خواهد شد. معصومان وعدههایی دادهاند و من نیز، به تقلید از ایشان، وعده میدهم که اگر روزی فرصتی برای بیان این معارف فراهم شود، سخنانم را بازگو خواهم کرد.
درنگ:
رجعت، فرصتی است برای جبران محدودیتهای تاریخی و اثبات عظمت معصومان. این مفهوم، دعوتی است به بازنگری در معارف دینی و تکمیل سخنان ناگفته.
بخش سوم: صحیفه سجادیه، گنج عرفان اصیل
روزهایی را که در پی احیای صحیفه سجادیه بودم. این کتاب، گویی صحیفهای از عشق و معرفت است که عرفانی متفاوت را در خود جای داده است. سالک در مسیر سیر و سلوک، به مقامی میرسد که گفتن «قربة الی الله» برایش سنگینتر از خود عمل است. در یکی از درسگفتارهایم، از نمازی سخن گفتم که سالک با گفتن «الله اکبر» آغاز میکند و رجز میخواند: «نماز میخوانم، نماز ظهر واجب، اول وقت، به وضوی اسبقی و به مشق مشتاقی، به جماعت حاضر، امام عادل، الله اکبر». این رجزخوانی، گویی لحافی است که ملانصرالدین بر دوش میکشد؛ پر از شور، اما نیازمند باطنی عمیق.
عرفان صحیفه سجادیه، با آنچه در کتابهای رایج عرفان مییابیم متفاوت است. در این کتاب، امام سجاد (ع) خود را گاه «ابن مکه و منی» و گاه «اقل الاقلین» معرفی میکنند. این تناقض ظاهری، در حقیقت حالات اسمائی است که عارف را در بر میگیرد. اگر عارف به ظرف ظاهر باشد، حالی دارد، و اگر به ظرف اقلیت برسد، هیچ چیز برایش باقی نمیماند. این مفاهیم، در کتابهای عرفان محبین یافت نمیشود و باید در صحیفه سجادیه جستجو شود.
روزگاری آرزو داشتم صحیفه سجادیه را به کتابی درسی در حوزههای علمیه بدل کنم. این آرزو، از عمق باورم به جایگاه والای این متن سرچشمه میگرفت. اما مقاومتها و موانع، این راه را دشوار کرد. برخی با این طرح مخالف بودند و من، در برابر دم و دستگاهشان، توان مقابله نداشتم. خلاصهای از بحثهایم درباره صحیفه منتشر شد، اما افسوس که جامعیت آن از دست رفت. این متن، به دلیل سنگینی و عمقش، مهجور مانده است. میگویند نهجالبلاغه «اخ القرآن» و صحیفه سجادیه «اخت القرآن» است، اما من باور دارم که هر دو، «اخوین للقرآن»اند؛ دو برادر که در کنار قرآن، عظمت دین را به نمایش میگذارند.
درنگ:
صحیفه سجادیه، کتابی عرفانی است که با عمق و سنگینیاش، از متون رایج عرفان متمایز است. این متن، نیازمند آموزش تخصصی و احیای جایگاهش در نظام علم دینی است.
بخش چهارم: نقدی بر متون عرفانی و علم دینی
در یکی از تأملاتم، به نقد متون عرفانی پرداختم. بسیاری از این متون، گویی بقچهای چهلتکهاند؛ مجموعهای از نظرات دیگران که بدون خلاقیت و اصالت گردآوری شدهاند. این کتابها، مانند پارچههای باقیمانده از دوختودوز، به هم دوخته شدهاند و فاقد نوآوریاند. نویسندگانشان، گاه توان ارائه نظری مستقل ندارند و به جمعآوری سخنان دیگران بسنده میکنند. این نقد، نه از سر کینه، بلکه از دغدغهای برای احیای عرفان اصیل برمیخیزد.
عرفان معصومان، با آنچه در این متون مییابیم متفاوت است. عصمت، در این کتابها بهدرستی تبیین نشده است. اگر دين، حكمت، فقه، قرآن و عرفان در ظرف عصمت تبيين و تبليغ نشود، مذهب شيعه از نظر جايگاه علمی رشد نخواهد كرد. این دغدغه، مرا به تلاش برای احیای صحیفه سجادیه واداشت، اما موانع فرهنگی و ساختاری، این راه را ناهموار کرد. علم دینی، نیازمند بازنگری و نوآوری است تا از محدودیتهای تاریخی رهایی یابد.
درنگ:
متون عرفانی موجود، اغلب فاقد اصالت و نوآوریاند. احیای عرفان اصیل و تبیین عصمت معصومان، کلید رشد علمی مذهب شیعه است.
جمعبندی: دعوتی به تأمل و بازسازی
این گفتگوهای صمیمی، روایتی است از تأملاتم در محدودیتهای تاریخی معارف دینی، آرزویم برای احیای صحیفه سجادیه، و نقدم بر کاستیهای علم دینی. هر بار از این موضوعات سخن گفتم، گویی بخشی از وجودم را با شما شریک شدم. این خاطرات، دعوتی است به بازنگری در آنچه از معصومان به ما رسیده و تلاش برای تکمیل آن در روزگارمان. رجعت، صحیفه سجادیه، و عرفان اصیل، همگی نشانههاییاند از راهی که باید پیمود تا علم و معرفت دینی به جایگاه شایستهاش برسد.
من، با همه محدودیتها، همچنان به این راه ایمان دارم. اگر فرصتی فراهم شود، سخنان ناگفتهام را بازگو خواهم کرد، چنانکه معصومان در رجعت، معارفشان را آشکار خواهند ساخت. این گفتگوها، گویی آینهای است که عظمت دین و عمق معنویت را در برابر چشمانمان قرار میدهد. باشد که این تأملات، ما را به سوی فهمی عمیقتر و عملی شایستهتر رهنمون سازد.
با نظارت صادق خادمی