متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدس سره، جلسه ۱۱۳۸
مقدمه
این مجموعه، روایتهایی است از خاطراتی که در درسگفتارهایم بهصورت گذرا بیان شدهاند و اکنون بهگونهای تفصیلی و با نگاهی عمیقتر بازگو میشوند. این خاطرات، نهتنها شرح لحظاتی از زندگی من است، بلکه تلاشی است برای انتقال معانی ژرف اخلاقی، معنوی و علمی که در بستر سنت اسلامی و تجربههای زیستهام شکل گرفتهاند. هر بخش، دریچهای است به سوی تأمل در مسئولیتپذیری، نشر علم و وحدت اجتماعی، با زبانی که میکوشد هم صمیمی باشد و هم آینهای از عمق معرفت دینی.
بخش اول: اتمام و تتمیم کار، گوهر مسئولیتپذیری
، در سالهای تدریسم، همواره بر یک اصل بنیادین تأکید داشتم: «عليكم بالاتمام و التتميم». این کلام، که روزگاری از استادم شنیدم، چون نگینی در ذهنم درخشید و راهنمای عملم شد. شروع یک کار، هرچند ارزشمند، بدون به پایان رساندنش، چون بنایی نیمهکاره است که نه پناهی میدهد و نه زیباییاش به چشم میآید. اتمام کار، یعنی به سرانجام رساندن آن با دقت و اخلاص، و تتمیم، یعنی کامل کردن آن با نشر و انتقال به دیگران. این اصل، ریشه در اخلاق اسلامی دارد که انسان را به انجام کامل وظایف فرا میخواند.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ (قرآن کریم، حشر: ۱۸). ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا بترسید و هر کس بنگرد که برای فردا چه پیش فرستاده است. این آیه، مرا به یاد مسئولیتپذیری در برابر کارهایم میاندازد. اتمام کار، نشانهای از اخلاص و تعهد به وظیفه است، اما این مهم جز با توفیق الهی میسر نمیشود.
وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ (قرآن کریم، هود: ۸۸). توفیق من جز به یاری خدا نیست. این باور که هر موفقیتی به امداد الهی وابسته است، در تمام زندگیام همراهم بوده است.
، در جوانی، هنگامی که کتاب قطور «مطول» را نزد استادم میخواندم، او هر روز این کلام را تکرار میکرد: «عليكم بالاتمام و التتميم». این عبارت، نهتنها دعوتی به صبر در یادگیری بود، بلکه درس بزرگی از پشتکار و تعهد به من آموخت. طلاب از شنیدن این کلام مشعوف میشدند و من نیز در آن، لذتی معنوی مییافتم. این کلام، چونان آتشی در دلم شعلهور شد و مرا به اتمام هر کاری که آغاز میکردم، ترغیب نمود.
وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ (قرآن کریم، بقره: ۴۵). از صبر و نماز یاری جویید. صبر در مسیر علمآموزی، گوهری است که در سنت اسلامی بارها بر آن تأکید شده است.
در چهل سال تدریسم، جز یکی دو مورد، هرگز کتابی را ناقص تدریس نکردم. باور دارم که انجام ندادن یک کار، بهتر از ناقص انجام دادن آن است. کار ناقص، چون عمری است که به هدر میرود. اتمام، یعنی درس را با اشتیاق خواندن، و تتمیم، یعنی آموختهها را به دیگران آموختن.
وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (قرآن کریم، بقره: ۱۹۵). نیکی کنید که خدا نیکوکاران را دوست دارد. این آیه، مرا به یاد تعهد به کمال در کارها میاندازد.
تفاوت میان طلبه و آخوند نیز در همین نکته نهفته است. طلبه، علمی میآموزد تا آن را نشر دهد، اما آخوند، گاه علم را برای سامان دادن به زندگی شخصیاش میجوید. این تفاوت، در نیت و هدف است. طلبهای که با اخلاص علم میآموزد، در پی تتمیم است، یعنی نشر دانش به دیگران.
وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلَا تَكْتُمُونَهُ (قرآن کریم، آلعمران: ۱۸۷). چون خدا از کسانی که کتاب داده شدهاند پیمان گرفت که آن را برای مردم بیان کنید و پنهانش نکنید. این آیه، وظیفه نشر علم را به روشنی بیان میکند.
این اصل، در دین نیز مصداق دارد. الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا (قرآن کریم، مائده: ۳). امروز دین شما را برایتان کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را بهعنوان دین برای شما پسندیدم. اتمام دین توسط پیامبر (ص) و تتمیم آن توسط ولی، نشاندهنده این حقیقت است که تکمیل یک کار، نیازمند انتقال و تداوم آن است.
|
نکات کلیدی: ۱. اتمام کار، نشانه مسئولیتپذیری و اخلاص است. ۲. تتمیم کار، یعنی نشر علم و انتقال آن به دیگران. ۳. توفیق الهی، کلید موفقیت در اتمام و تتمیم است. ۴. تفاوت طلبه و آخوند در نیت و هدف علمآموزی است. |
بخش دوم: تأملاتی در باب موجودات غیبی
سالها پیش، طرحی در ذهن داشتم برای بحثی گسترده درباره ملائکه، ابلیس، جن و انسان. این موضوع، چنان عمیق و گسترده بود که گمان میکردم سی سال برای تبیین آن کافی باشد. هدفم، روشن کردن حقایق و زدودن خرافات از این حوزه بود. بسیاری از کتابهایی که در این زمینه نوشته شدهاند، پر از مطالب بیاساساند. اگر این طرح به سرانجام میرسید، میتوانست پاسخگوی بسیاری از پرسشهای مرتبط با سحر، جادو و موجودات غیبی باشد. افسوس که زمان، این فرصت را از من گرفت.
قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ (قرآن کریم، جن: ۱). بگو به من وحی شده که گروهی از جن به قرآن گوش فرا دادهاند. این آیه، به اهمیت شناخت موجودات غیبی در معرفت دینی اشاره دارد.
|
نکات کلیدی: ۱. شناخت موجودات غیبی، بخشی از معرفت دینی است. ۲. نقد کتابهای بیاساس در این حوزه، ضروری است. |
بخش سوم: عدالت و قضاوت در مواجهه با محرومان
، در سفری از شیراز به تهران، در اتوبوس کنار مردی نشستم که سر و وضع سادهای داشت. ناآرامیاش را حس کردم و از او پرسیدم چه چیزی او را مضطرب کرده است. ابتدا انکار کرد، اما وقتی اصرار کردم، گفت: «حاج آقا، من آدمی فقیرم. مقداری سیگار برای فروش دارم. اگر مأموران بفهمند، مرا دستگیر میکنند. همسرم با وامی ناچیز زندگیمان را میگرداند. اگر سیگارها را بگیرند، همهچیزمان از دست میرود.» دلم برایش سوخت. سیگارهایش را زیر پایم پنهان کردم تا مأموران متوجه نشوند. وقتی مأمور وارد شد، حتی به من نگاه نکرد، گویی روحانی را اهل چنین کاری نمیدانست. به مقصد که رسیدیم، ساک سیگارها را خودم برداشتم تا او در امان بماند. او با اصرار، بستهای سیگار به من تعارف کرد و گفت: «این برای شماست.» گفتم: «من سیگاری نیستم. اینها را برای خودت نگه دار تا قسطهایت را بدهی.» از همسرش گفت، زنی مؤمن که در جلسات مذهبی شرکت میکرد. سخنانش چنان صادقانه بود که اشک در چشمانم جمع شد.
این ماجرا مرا به تأمل در عدالت واداشت. آیا میتوان چنین انسانی را دزد نامید؟ در فقه اسلامی، مباشر گناه، مسئول نیست؛ آنکه دستور گناه میدهد، گناهکار اصلی است. سرمایهداری که سیگارها را در اختیار این مرد فقیر قرار داده بود، آزاد بود، اما این کارگر بیچیز گرفتار قانون شده بود. اینگونه قضاوتها، با احکام اسلامی سازگار نیست.
|
نکات کلیدی: ۱. قضاوت عادلانه در فقه اسلامی، به شناسایی گناهکار اصلی تأکید دارد. ۲. محرومان، اغلب قربانی دستورات دیگراناند، نه گناهکار اصلی. |
بخش چهارم: وحدت اجتماعی و گفتوگو با دراویش
در اوایل انقلاب، با گروهی از دراویش جلسهای داشتم. کنجکاویام درباره فرقههای درویشی، مرا به این گفتوگو کشاند. به آنها گفتم: «هر چه در دل دارید، همینجا بگویید. دعوا کنید، بحث کنید، اما این اختلافات را به میان مردم نبرید. امنیت فکری و روانی جامعه را حفظ کنید.» سخنانم چنان گرم و تأثیرگذار بود که آنها را مجذوب کرد. گویی اگر ادعای پیامبری میکردم، شاید میپذیرفتند! دراویش، مردمانی ساده و نیکخواه بودند که در پی جلب نظر مردم بودند.
برخی از عالمان دینی، فتوای نجاست دراویش داده بودند. من این فتوا را نادرست خواندم. هیچ دلیلی برای چنین حکمی وجود ندارد. قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (قرآن کریم، بقره: ۱۱۱). بگو اگر راست میگویید، دلیل خود را بیاورید. دراویش، به دلیل محبت به امام علی (ع)، اهل حقاند. پیشنهاد کردم به جای «علیاللهی»، خود را «علیاعلایی» بخوانند تا سوءتفاهمها برطرف شود.
وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ (قرآن کریم، انفال: ۴۶). با یکدیگر نزاع نکنید که سست شوید و قدرتتان از بین برود. این آیه، مرا به یاد ضرورت وحدت میاندازد. متأسفانه، برخی دراویش با رفتارهای تفرقهافکن، مانند سنگسار مسجد شیعیان، به وحدت جامعه آسیب زدند. من آنها را نصیحت کردم که میان فقرا اختلاف نیندازند.
اختلافات فکری، از چپگرایی و راستگرایی تا اخباری و اصولی، همواره در تاریخ اسلام بوده است. وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ (قرآن کریم، شوری: ۳۸). کارشان با مشورت میان خودشان است. این آیه، به مدیریت حکیمانه اختلافات اشاره دارد.
|
نکات کلیدی: ۱. وحدت اجتماعی، از اصول اساسی اسلام است. ۲. فتوای بدون دلیل، در علم دینی بیاعتبار است. ۳. گفتوگو با حکمت، کلید هدایت گروههای اجتماعی است. |
جمعبندی نهایی
این خاطرات، آیینهای است از زندگیام که در آن، تعهد به اتمام و تتمیم کار، تأمل در مسائل معنوی و تلاش برای وحدت اجتماعی، نقش محوری داشتهاند. اتمام و تتمیم، نهتنها در علمآموزی، بلکه در تمام شئون زندگی، نشانهای از مسئولیتپذیری و اخلاص است. گفتوگو با دراویش، نشاندهنده باورم به وحدت و پرهیز از تفرقه بود. نقد فتواهای بیاساس، از تعهد به استدلال در علم دینی نشأت میگیرد. این مجموعه، دعوتی است به تأمل در ارزشهای والای اسلامی و تلاش برای زیستن در مسیر حق و عدالت.
| با نظارت صادق خادمی |