در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 1170

متن درس





گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه ۱۱۷۰

مقدمه

این مجموعه، روایت‌هایی است از سال‌های زندگی‌ام که گاه در درس‌گفتارهایم به‌صورت گذرا به آن‌ها اشاره کرده‌ام. هر خاطره، لحظه‌ای از زیستن در میان انسان‌ها، تأملات دینی، و تجربه‌های معنوی‌ام را بازگو می‌کند. این روایت‌ها نه‌تنها شرح وقایع زندگی‌ام هستند، بلکه بازتابی از عمق معرفتی، تعهد معنوی، و تأملات فقهی و عرفانی‌ام به‌عنوان یک عالم دینی‌اند. هدفم این است که شما را به دنیای این تجربه‌ها ببرم، گویی خود در آن لحظات حضور دارید. هر بخش، به‌گونه‌ای مستقل و کامل نگاشته شده، اما در پیوند با دیگر خاطرات، تار و پود یک زندگی متعهد به علم و معنویت را می‌سازد.

درنگ: این خاطرات، بازتابی از عمق معرفتی و تعهد معنوی یک عالم دینی‌اند که با لحنی صمیمی و تأمل‌برانگیز، مخاطب را به تأمل در زندگی و ارزش‌های دینی دعوت می‌کنند.

بخش اول: تفاوت‌های انسانی و جایگاه عالمان

آرزوی عجیب یک طلبه

طلبه‌ای را که دوستدار من بود و به من وابستگی داشت. روزی با صداقتی کودکانه گفت: «یکی از آرزوهایم این است که روزی به حجره‌ام بیایم و شما را ببینم که خشک شده‌اید و کنار دیوار ایستاده‌اید!» این آرزوی عجیب، بدون دلیل خاصی، مرا به فکر فرو برد. این تفاوت‌های عاطفی و ذهنی میان انسان‌ها، نشانه‌ای از حکمت الهی در خلقت است. هر کس به شیوه‌ای منحصربه‌فرد می‌اندیشد و احساس می‌کند، و این تنوع، جلوه‌ای از کار خالق تعالی است.

این خاطره، مرا به تأمل در تفاوت‌های روان‌شناختی انسان‌ها واداشت. در روان‌شناسی اجتماعی، آرزوهای غیرمعمول می‌توانند بازتاب عواطف پیچیده‌ای باشند که ریشه در تربیت، محیط، یا حتی حکمت الهی دارند. این طلبه، با این آرزوی عجیب، ناخواسته مرا به این حقیقت رهنمون کرد که هر انسانی، جهانی منحصربه‌فرد است.

گفت‌وگو با سرهنگ رژیم پیشین

در سال‌های پیش از انقلاب، روزی با سرهنگی از کماندوهای رژیم پهلوی هم‌سخن شدم. او با خشم و حسرت گفت: «ما شبانه‌روز زحمت می‌کشیم، اما از مردم ناسزا می‌شنویم و گاه سنگ به‌سویمان پرتاب می‌کنند. اما شما را آقا خطاب می‌کنند و این ناعادلانه است!» پاسخ دادم: «جواب این را باید نزد پدر و مادرت جست‌وجو کنی. ما نه سنگی به‌سویمان پرتاب می‌شود و نه ناسزایی می‌شنویم، و این احترام و امنیت را بدون زحمت به دست آورده‌ایم.»

این گفت‌وگو، جایگاه ویژه عالمان دینی را در جامعه نشان می‌داد. در فرهنگ اسلامی، عالمان به دلیل نقش معنوی‌شان مورد احترام‌اند، حتی اگر خود در پی آن نباشند. با این حال، امروز گاه از مخالفان ناسزا می‌شنویم، انگار که قرار است سختی‌های آن روزگار تلافی شود. این تغییر، چالشی است که عالمان در جامعه مدرن با آن روبه‌رو هستند.

درنگ: جایگاه عالمان دینی در جامعه، نتیجه نقش معنوی و حکمت الهی است، اما این جایگاه گاه با چالش‌های اجتماعی همراه می‌شود.

بخش دوم: تأملات فقهی در آیه قتل مؤمن

تحلیل آیه و پیامدهای قتل عمدی

وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا

قرآن کریم: هر کس مؤمنی را به عمد بکشد، کیفرش دوزخ است که در آن جاودانه خواهد بود، و خدا بر او خشم می‌گیرد و او را لعنت می‌کند و عذابی بزرگ برایش آماده کرده است.

این آیه، حکمی سنگین برای قتل عمدی یک مؤمن بیان می‌کند. تأمل در این آیه، مرا به این پرسش واداشت که چه تعداد از انسان‌ها حاضرند چنین گناهی مرتکب شوند؟ در جامعه، قاتلان اندک‌اند و از منظر روان‌شناسی، آدم‌کشی رواج چندانی ندارد. انسان‌ها ممکن است به هر کاری دست بزنند، اما قتل، به‌ویژه قتل عمدی یک مؤمن، عملی است که به‌سادگی رخ نمی‌دهد. اگر مقتول مؤمن باشد و قتل عمدی، این گناه تقریباً محال است، زیرا خشم و عصبانیت ممکن است به قتل غیرعمد منجر شود، اما قتل عمدی نیازمند اراده‌ای قوی و تاریک است.

در فقه اسلامی، قتل عمدی مؤمن گناهی است که عذاب اخروی سختی در پی دارد. اما حتی در این گناه سنگین، باید بین فعل و شخصیت قاتل تمایز قائل شد. ممکن است قاتلی نجیب باشد، اما گناهش او را از غضب الهی مصون نمی‌دارد. این آیه، به ما می‌آموزد که در تفسیر احکام، دقت در شرایط و حدود ضروری است.

درنگ: قتل عمدی مؤمن، گناهی سنگین با عواقب اخروی است، اما نادر بودن آن در جامعه نشان‌دهنده پیچیدگی‌های روان‌شناختی و اخلاقی انسان‌هاست.

خاطره‌ای از تقابل با یک گردن‌کلفت

در تهران، مردی تنومند و گردن‌کلفت را که حدود صدوسی کیلو وزن داشت و ششصد تا هفتصد نوچه زیر دستش بودند. او شهر را زیر و رو می‌کرد و هیچ‌کس جلودارش نبود. کافه‌ها و قمارخانه‌ها تحت سیطره‌اش بودند، و حتی شهربانی از او حساب می‌برد. روزی با عالمی دینی درگیر شد. من شاهد ماجرا بودم و این را از توفیقات الهی می‌دانم، چرا که چنین لحظاتی درس‌آموز و عبرت‌انگیزند. آن عالم، با قدی کوتاه‌تر و وزنی حدود شصت کیلو، سیلی محکمی به گوش او نواخت. گردن‌کلفت، با همه قدرتش، گفت: «تو عالم دینی هستی، پس تلافی نمی‌کنم.» اما برای تنبیه، دستور داد در موتور دیزل عالم شکر بریزند، و این کار یک سال زندگی او را مختل کرد.

این خاطره، نشان‌دهنده احترام ذاتی حتی در وجود چنین افرادی به عالمان دینی است. او، با وجود قدرت و نفوذش، حرمت عالم را نگه داشت. اما امروز، متأسفانه گاه در خیابان به طلبه‌ها ناسزا می‌گویند و عمامه‌شان را بر زمین می‌اندازند. این تفاوت، نشان‌دهنده تغییر در ارزش‌های اجتماعی است.

بخش سوم: عرفان عملی و توجه به فیضیه

دیدار با حضرت صاحب‌العصر (عج)

در یکی از ماه‌های رمضان، در آغاز انقلاب، در مدرسه فیضیه حجره داشتم. روزی حضرت صاحب‌العصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را در آنجا دیدم. من در طبقه بالا ایستاده بودم، و ایشان برگه‌ای در دست داشتند و نام برخی طلاب را برای مناصب حکومتی می‌نوشتند، در حالی که انقلاب هنوز به پیروزی نرسیده بود. نه من به ایشان سلام کردم و نه ایشان چیزی گفتند. مغرور و ساکت ایستاده بودم، گویی رعایتی بودم که نباید سخن بگویم. وقتی از پله‌ها پایین رفتند، به‌سرعت دنبالشان دویدم و نزدیک حوض فیضیه گفتم: «آقا، نام شاگردانم را نوشتید، چرا نام مرا ننوشتید؟» فرمودند: «بگذار اینان بروند و کاری کنند.» سپس رفتند.

این دیدار، زندگی‌ام را دگرگون کرد. آن ماه رمضان، بیش از بیست ساعت در روز مطالعه و تحقیق می‌کردم و تنها برای زیارت به حرم می‌رفتم. این تجربه، به من آموخت که حوزه فیضیه بی‌صاحب نیست و حساب و کتابی دقیق دارد. از آن پس، خود را عمله‌ای کوچک برای آن حضرت دانستم.

درنگ: دیدار با حضرت صاحب‌العصر (عج) در فیضیه، نشان‌دهنده عمق معنوی و مسئولیت عالمان در حوزه‌های علمیه است.

سلام به فیضیه و ارواح عالمان

هرگاه از فیضیه خارج می‌شوم، برمی‌گردم و به ارواح طیبه عالمانی که در این خاک رشد کرده‌اند سلام می‌کنم. روزی طلبه‌ای پرسید: «اینجا که امامزاده نیست، چرا سلام می‌کنید؟» گفتم: «فیضیه پر از ارواح پاک عالمانی است که در این حجره‌ها درس خوانده و به کمال رسیده‌اند. سلام به آن‌ها و حتی به خودم، که در این خاک زیسته‌ام، صفایی دارد.»

این رفتار، ریشه در عرفان عملی دارد. در فرهنگ اسلامی، سلام نشانه صفا و ادب است. عرب‌ها هنگام جدایی می‌گویند «مع السلامة»، و من نیز باور دارم که انسان باید در ورود و خروج سلام کند. سلام، نشانه کمال و رفع نقص است، نه فقدان. این توجه به ارواح عالمان و محیط فیضیه، مرا به تأمل در تاریخ و معنویت این مکان وامی‌دارد.

درنگ: سلام به فیضیه و ارواح عالمان، نشانه احترام به محیط‌های علمی و ارتباط عرفانی با تاریخ معنوی حوزه است.

جمع‌بندی

این خاطرات، که از درس‌گفتارهایم برگرفته شده‌اند، روایت‌هایی از زندگی‌ام در مقام یک عالم دینی‌اند. از گفت‌وگو با طلبه‌ای دوستدار تا رویارویی با سرهنگ رژیم پیشین، از تأمل در آیه قتل مؤمن تا دیدار با حضرت صاحب‌العصر (عج) در فیضیه، هر کدام بخشی از تعهد معنوی، عمق معرفتی، و تأثیرگذاری فرهنگی‌ام را نشان می‌دهند. این روایت‌ها، دعوتی‌اند به تأمل در ارزش‌های دینی، احترام به عالمان، و صفا در ارتباط با خدا و محیط‌های معنوی. امیدوارم این گفتگوهای صمیمی، شما را به لحظه‌های زندگی‌ام ببرد و الهام‌بخش باشد.

با نظارت صادق خادمی