متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 1215)
مقدمه
در درسگفتارهایم، همواره تلاش کردهام با بهرهگیری از تجربههای زیسته و مشاهدات گذشته، معارف دینی، اخلاقی و اجتماعی را به گونهای صمیمی و بیتکلف با مخاطبان در میان بگذارم. این گفتگوها، که گاه در خلال درسهایم بهصورت گذرا نقل شدهاند، روایتهایی هستند از زندگی، تأملات و مواجهههایم با انسانها و رویدادهای گوناگون. در این مجموعه، خاطراتی را بازگو میکنم که هر یک چون آیینهای، گوشهای از حقیقت دین، شجاعت، صداقت، ایثار و سادهزیستی را بازتاب میدهند. این روایتها نهتنها شرح لحظات گذشتهاند، بلکه درسهاییاند برای زیستن با عزت و معرفت در مسیر الهی. با زبانی ساده اما عمیق، میکوشم شما را به دنیای این تجربهها ببرم، گویی خود در آن لحظهها حضور دارید.
بخش اول: شجاعت و حمایت در بمبارانهای قم
در روزگار جنگ و بمبارانهای قم، زنی از ترس شدید همسرش سخن میگفت. او تعریف میکرد که شوهرش از شدت هراس میلرزید و او برای آرام کردنش، پاهایش را میان پاهای خود میگرفت تا لرزههایش فروکش کند. اما در لحظهای از سر دلنگرانی، او را سرزنش کرد و گفت: «خاک بر سرت! تو مردی؟ این زن و بچه به امید تو آمدهاند به این خانه محقر!» این صحنه، تصویری زنده از سختیهای آن روزگار و نقش حمایت عاطفی در خانواده است. عرفان اسلامی به ما میآموزد که محبت و همراهی در دل سختیها، نیرویی است که انسان را استوار میدارد. در علم دینی نیز شجاعت و توکل بر خدا در برابر مصائب، وظیفهای است که مردان و زنان را به حمایت از یکدیگر فرا میخواند.
بخش دوم: عبرتآموزی از گذشته
چهل سال پیش، در مدرسهای دینی، گفتوگویی با عالمی داشتم که خدا رحمتش کند. سخن از دختری رفت که در معرض ظلم و تجاوز قرار گرفته بود. اما آن عالم، از شنیدن این مسائل امتناع کرد و با استغفار گفت: «نمیتوانم چنین چیزهایی بشنوم.» این واکنش مرا به تأمل واداشت. علم دینی از عالمان میخواهد که با شجاعت به مسائل حساس اجتماعی بپردازند و راهحلهای شرعی ارائه دهند. امتناع از مواجهه با واقعیتهای تلخ، نمیتواند راهگشا باشد. این خاطره مرا به یاد ارزش عبرتآموزی از گذشته میاندازد؛ اینکه چگونه تجربههای پیشین میتوانند چراغ راه آینده باشند.
بخش سوم: ایثار شهدا برای انقلاب
از شهیدهای شنیدم که در راه انقلاب، انگشتانش را با سوزن به دیوار دوخته بودند. این زن با تحمل چنین شکنجهای، نشان داد که ایثار و فداکاری چگونه میتواند انقلاب را حفظ کند. شدت جراحاتش چنان بود که دیگر نمیشد با او بحث کرد؛ باید به بیمارستان منتقل میشد. این خاطره، یادآور آن است که عرفان اسلامی، ایثار و تحمل سختیها را برای حفظ ارزشهای دینی ستایش میکند. ظلم شکنجهگران، که از نفس پلیدشان سرچشمه میگرفت، نتوانست کرامت انسانی او را خدشهدار کند. علم دینی نیز بر رسیدگی به مجروحان و شهدا بهعنوان وظیفهای انسانی و الهی تأکید دارد.
بخش چهارم: صداقت و راستگویی
سربازی را که از تجربهاش در راستگویی سخن میگفت. او تعریف کرد که به دلیل غیبت، برای فرار از مجازات، امضای فرماندهاش را جعل کرده بود. اما وقتی گرفتار شد، عالمی او را به راستگویی تشویق کرد و گفت: «راستش را بگو، من کمکت میکنم.» سرباز اعتراف کرد، اما نتیجهاش جریمهای سنگین و سه ماه اضافه خدمت بود. او با طنزی تلخ گفت: «لعنت به این راستگویی که اینهمه گرفتاری درست کرد!» این خاطره مرا به خنده و تأمل واداشت. عرفان اسلامی بر ارزش صداقت، حتی در برابر سختیها، تأکید دارد و عالمان را به هدایت افراد به سوی حقیقت و پذیرش مسئولیت خطاهایشان فرا میخواند.
بخش پنجم: سادهزیستی و تواضع
استادی که خود را اهل هداوند مینامید و با تواضع میگفت: «من خر خداوندم.» او با افتخار از سادگی مردم هداوند سخن میگفت، مردمی که آنقدر پاکدل بودند که هر سخنی را با حسن نیت میپذیرفتند. یک بار به یکی گفتم: «شاخ درآوردی!» و او دست به سرش برد تا ببیند شاخی هست یا نه! این سادگی، هم خندهدار بود و هم درسآموز. عرفان اسلامی بر احترام به سادهزیستی و پرهیز از سوءاستفاده از پاکدلی مردم تأکید دارد. آن استاد میگفت: «هرچه خدا گفته، همان بس است.» این تسلیم در برابر احکام الهی، نشانه ایمانی عمیق بود که مرا به تأمل در تواضع و سادگی واداشت.
بخش ششم: نقد سادهانگاری در دین
در درسگفتارهایم، بارها از سادهانگاری در دینداری سخن گفتهام. برخی بدون فهم عمیق، پس از قرائت قرآن میگویند: «صدق الله العلی العظیم»، اما نمیدانند چرا خدا راست میگوید. من همیشه تأکید کردهام که ایمان باید آگاهانه و مبتنی بر عقل باشد.
صَدَقَ اللَّهُ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ (قرآن کریم: خداوند بلندمرتبه و بزرگ راست گفته است). این عبارت، تأییدی است بر صدق کلام الهی، اما باید با استدلال و فهم عمیق همراه باشد. عرفان اسلامی از ما میخواهد که دین را با عقلانیت و معرفت درآمیزیم، نه با تقلید کورکورانه.
بخش هفتم: صداقت در معاملات
سحرگاهی در مشهد، نزدیک حرم امام رضا (ع)، از شیرفروشی شیر خریدم. وقتی پرسیدم: «آقا، این شیر آب دارد؟» با خنده گفت: «حاجآقا، شیری که آب نداشته باشد، آهن است و به درد نمیخورد!» این پاسخ طنزآمیز، مرا به فکر فرو برد. او افزودن آب به شیر را توجیه میکرد، اما علم دینی بر صداقت در معاملات و پرهیز از فریب تأکید دارد. این خاطره به تمثیلی برای دینداری بدل شد: همانگونه که آب به شیر افزودن، اصالت آن را مخدوش میکند، تحریف احکام الهی نیز دین را از حقیقتش دور میسازد. عرفان اسلامی ما را به حفظ اصالت دین و اجرای بیکموکاست احکام الهی فرا میخواند.
بخش هشتم: مواجهه با خیانت و تنبیه
پیش از انقلاب، در مدرسهای دینی، شبی متوجه شدیم طلبهای نابینا در را برای ساواکیها باز میکند تا وارد شوند. این خیانت، قلبمان را به درد آورد. تصمیم گرفتیم او را تنبیه کنیم، اما نه با خشونت، بلکه با روشی که عبرتآموز باشد. یکی از طلبهها را فرستادیم تا چند سیلی به او بزند، بدون اینکه بداند چه کسی این کار را کرده است. پس از چند روز، او از مدرسه رفت. علم دینی به ما میآموزد که خیانت، حتی از سوی کسی که ناتوان است، باید با تنبیه عادلانه پاسخ داده شود، اما این تنبیه باید در چارچوب شرع و اخلاق باشد.
بخش نهم: حفظ حریم دیگران
در قم، چهل سال پیش، گاه کتابها را طوری قرار میدادیم که دیده نشوند، زیرا برخی فضولی میکردند و به حریم شخصی دیگران تجاوز مینمودند. یک بار دیدم کسی به آلبوم عکس خانوادگی دیگری دست میزند. این کار مرا آزرد. مومن باید چنان باشد که هزار چیز پیش رویش باشد، اما جز آنچه حق اوست، نبیند. عرفان اسلامی بر حفظ حریم دیگران و پرهیز از تجاوز به حقوقشان تأکید دارد. این خاطره مرا به یاد این اصل انداخت که معصیت، گاه در کارهای بهظاهر ساده نهفته است.
بخش دهم: عدالت در رفتار با فقرا و اغنیا
طبیبی میگفت: «وقتی بیماری فقیر است، به او دارو میدهم، اما از ثروتمندان میخواهم عمل کنند، حتی اگر لازم نباشد.» این رفتار مرا به تأمل واداشت. علم دینی بر عدالت در رفتار با فقرا و اغنیا تأکید دارد. نباید به بهانه منافع شخصی، ضعفا را تحت فشار گذاشت یا از اغنیا سوءاستفاده کرد. این خاطره یادآور آن است که مومن باید در همه حال امانت و عدالت را رعایت کند، حتی در حرفهاش.
بخش یازدهم: دفاع از مظلومان
روزی در تاکسی، راننده و مسافری بر سر کرایه دعوا کردند. به آنها گفتم: «چرا یقه ضعفا را میگیرید؟ مشکلات از بالاست، نه از این بندگان خدا که با سختی روزگار میگذرانند.» عرفان اسلامی به ما میآموزد که از مظلومان دفاع کنیم و به جای فشار بر ضعفا، ریشه مشکلات را در جای درست جستوجو کنیم. این خاطره، درس بزرگی از مهربانی و عدالت در برخورد با مردم بود.
بخش دوازدهم: فتنهها و حوزههای علمیه
در فیضیه، کماندوها به طلبهها حمله کردند، گمان میکردند لشکری آماده جنگ در مدرسه است، اما جز مشتی طلبه بیسلاح چیزی نیافتند. عالمی گفت: «این کار دشمنان است که میخواهند حوزهها را به هم بریزند.» این خاطره مرا به یاد این حقیقت انداخت که علم دینی، حوزهها را نهتنها از فتنهها حفظ کرد، بلکه آنها را به کانونهای رشد و بالندگی بدل ساخت.
بخش سیزدهم: زیست متفاوت
غواصی را دیدم که روی آب میخوابید و میگفت: «در خشکی راه رفتن برایم سخت است.» این صحنه مرا به فکر فرو برد. همانگونه که غواص به دریا عادت دارد و راننده تریلی به جاده، مومن نیز باید در مسیر ایمان، سبک زندگی متفاوتی داشته باشد. عرفان اسلامی از ما میخواهد که چون رخش و تازی در راه دین باشیم، استوار و پرشتاب.
بخش چهاردهم: اطلاعات در پانزده خرداد
در جریان پانزده خرداد، اطلاعات در کلانتریها به اتاقی کوچک محدود بود. تازه شروع کرده بودند و همه چیز ابتدایی بود. این خاطره نشان میدهد که چگونه از دل سادگیها، ساختارهای بزرگ پدید آمدند. علم دینی به ما میآموزد که حتی در شرایط سخت، باید با ایمان و تلاش، راه را هموار کرد.
بخش پانزدهم: فتنههای مذهبی
در سراوان و زاهدان، برخی میگفتند: «اگر شیعه بکشی، فشار قبرت کم میشود.» این سخنان، ساخته دشمنان بود که میان مسلمانان تفرقه میافکندند. علم دینی به ما میآموزد که باید در برابر فتنههای مذهبی ایستاد و وحدت اسلامی را حفظ کرد.
بخش شانزدهم: سیاست و دروغ
عالمی میگفت: «در گذشته، سیاستمداران چنان سخن میگفتند که دروغشان پیدا نباشد، اما امروز دروغ گفتن هنر سیاست شده است.» این سخن مرا به تأمل واداشت. راستگویی، فضیلتی است که هر مومنی باید آن را پاس بدارد، حتی در دنیای سیاست.
بخش هفدهم: سادگی در فهم احکام
در محضر عالمی در همدان، معلمی از روزههایش در سفر پرسید. هر کس چیزی گفت تا او گیج شد و حتی از نماز خواندن بازماند. به او گفتم: «حرف حساب یک کلام است.» علم دینی بر سادگی و وضوح در بیان احکام تأکید دارد تا مردم را به دینداری ترغیب کند، نه سردرگم.
بخش هجدهم: نقد رفتارهای نادرست
به عالمی گفتم: «این شاه کارهای نادرست میکند.» او پاسخ داد: «من کنار ضریح امام رضا (ع) او را دیدم، خلاف نمیکرد.» خندیدم و گفتم: «کنار ضریح که کسی خلاف نمیکند!» این خاطره نشان میدهد که قضاوت باید بر اساس حقیقت باشد، نه ظاهر.