در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 1291

متن درس

 

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه ۱۲۹۱

مقدمه

این مجموعه، بازتابی است از خاطراتی که در درس‌گفتارهایم به‌صورت گذرا بیان شده‌اند؛ خاطراتی که نه‌تنها روایتگر لحظه‌هایی از زندگی‌ام هستند، بلکه تأملاتی عمیق در معارف دینی، اخلاقی و اجتماعی را در خود جای داده‌اند. هر خاطره، دریچه‌ای است به سوی فهم عمیق‌تر از خود، از جهان و از ارتباط با پروردگار. در این گفتگوهای صمیمی، می‌کوشم با زبانی ساده اما پرمعنا، شما را به دنیای تجربیاتم دعوت کنم؛ تجربیاتی که گاه با لبخند و گاه با حسرتی عمیق همراه بوده‌اند. این روایت‌ها، نه‌تنها بازتاب زندگی شخصی‌ام، بلکه تلاشی برای روشن ساختن راه معرفت و خودشناسی است که در فرهنگ اسلامی ریشه دارد.

بخش اول: ساده‌زیستی و نهج‌البلاغه، چراغ راه عالمان

در اواخر عمر یکی از عالمان بزرگ دینی، وقتی به دیدارش رفتم، جز چند کتاب محدود چیزی در بساطش نبود: قرآنی که همواره همراهش بود، مفاتیح‌الجنان که ذکر و دعایش را زنده نگه می‌داشت و چند جلد دیگر. گویی فقر یا بی‌نیازی از مادیات، او را به این سادگی رسانده بود. همان هفته که از دنیا رفت، در سفری به قم، خوابی دیدم که هنوز در ذهنم زنده است. در آن خواب، او را دیدم که نهج‌البلاغه زیر بغلش بود و به سوی بهشت می‌دوید. گفتند که او درس نهج‌البلاغه می‌گوید. با خود فکر کردم، اگر روزی حضرت علی علیه‌السلام از او بپرسد چرا این شرح‌ها را نوشتی، چه خواهد گفت؟ این خاطره برایم درس بزرگی بود: نهج‌البلاغه، این گنجینه معرفت، نه‌تنها راهنمای زندگی این عالم بود، بلکه چراغ راهی است برای هر که در پی سعادت اخروی است.

درنگ: ساده‌زیستی عالمان دینی، ریشه در زهد اسلامی دارد و نهج‌البلاغه، به‌عنوان منبعی بی‌بدیل از تعالیم اخلاقی و معنوی، راهنمای سعادت اخروی است.

نهج‌البلاغه، مجموعه سخنان و نامه‌های حضرت علی علیه‌السلام، گویی نقشه‌ای است که مسیر زندگی معنوی را نشان می‌دهد. این کتاب، نه‌تنها برای عالمان، بلکه برای هر جوینده معرفت، منبعی است که اخلاق، سیاست و عرفان را درهم‌آمیخته و راه را از بیراهه جدا می‌کند.

بخش دوم: خودشناسی، کلید حل مشکلات

بارها در زندگی به این حقیقت رسیده‌ام که تا خودمان را نشناسیم، مشکلاتمان حل نخواهد شد. در درس‌گفتارهایم، بارها به شاگردانم گفته‌ام: «به جای غرق شدن در این و آن، به خودت نگاه کن. تو کیستی؟» این سؤال، ساده به نظر می‌رسد، اما پاسخش راهی است به سوی معرفت. در عرفان اسلامی، خودشناسی مقدمه خداشناسی است. چنان‌که در حدیثی قدسی آمده است:

مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ

هر که خود را بشناسد، پروردگارش را شناخته است.

این حدیث، نقشه راهی است که مرا در تمام عمرم هدایت کرده. اگر در کثرت دنیا غرق شویم و از خود غافل بمانیم، گویی در دایره‌ای بی‌پایان سرگردانیم.

درنگ: خودشناسی، مبنای رشد معنوی و پیش‌نیاز خداشناسی است، که انسان را از درگیری‌های حاشیه‌ای به سوی اصالت وجودی هدایت می‌کند.

بخش سوم: نقد تهدیدات بی‌اساس و اصالت فردی

به یاد دارم کودکی‌ام را در تهران، روزی شاهد گفت‌وگویی بودم که هنوز در ذهنم مانده است. دو نفر با هم مشاجره می‌کردند. یکی به دیگری گفت: «به فلانی می‌گویم که با تو چه کند!» اما آن دیگری، با طنزی تلخ پاسخ داد: «تو خودت کجایی؟ خودت کیستی که از دیگری کمک می‌خواهی؟» این دیالوگ ساده، درسی عمیق داشت. در زندگی، بسیاری از ما به جای تکیه بر اصالت و توانمندی خود، به دیگران پناه می‌بریم. این خاطره، مرا به فکر واداشت که عزت نفس و خودباوری، جوهره انسانیت است. در فرهنگ اسلامی، عزت نفس از اصول اساسی است. انسان باید به جای تهدید و تکیه بر دیگران، به توانمندی‌های خود اعتماد کند.

درنگ: اصالت فردی و عزت نفس، انسان را از وابستگی به دیگران بی‌نیاز می‌کند و او را به سوی خودسازی هدایت می‌کند.

بخش چهارم: نقد مصرف‌گرایی و توجه به منابع داخلی

پس از انقلاب، سفری به جزیره کیش داشتم. وقتی به انبارها سر زدم، همه چیز از خارج وارد شده بود؛ حتی نردبان‌های چوبی فرانسوی! باورم نمی‌شد که حتی یک سوزن ایرانی پیدا نشود. از همه عجیب‌تر، کاهویی بود که برای اسب‌ها از فرانسه می‌آوردند، در حالی که بهترین کاهوها در شاه‌عبدالعظیم خودمان بود. می‌گفتند کاهوی شاه‌عبدالعظیم چنان شیرین است که گویی عسل در آن ریخته‌اند. این بی‌توجهی به منابع داخلی، برایم دردناک بود. این خاطره، مرا به یاد این اصل انداخت که باید به داشته‌های خودمان ارزش بگذاریم. در فرهنگ اسلامی، خودکفایی و استفاده از ظرفیت‌های داخلی، نه‌تنها یک ضرورت اقتصادی، بلکه نشانه‌ای از عزت و استقلال است.

درنگ: توجه به منابع داخلی و پرهیز از مصرف‌گرایی، نشانه‌ای از عزت ملی و خودکفایی است که در فرهنگ اسلامی ریشه دارد.

بخش پنجم: انصاف و محبت، پایه‌های گفتار و رفتار

همیشه بر این باور بوده‌ام که انسان باید با انصاف و محبت سخن بگوید و رفتار کند. در درس‌گفتارهایم، بارها تأکید کرده‌ام که گفتار و رفتار ما باید از آلودگی نفس پاک باشد. انصاف، به معنای رعایت عدالت در قضاوت و محبت، به معنای برخورد کریمانه با دیگران، دو بال پرواز انسان به سوی کمال‌اند. این اصل، در تعاملات اجتماعی، وحدت و همدلی را به ارمغان می‌آورد. هر کس که با صفا و مرحمت سخن بگوید، گویی راهی به سوی قلب‌ها می‌گشاید.

درنگ: انصاف و محبت در گفتار و رفتار، پایه‌های اخلاق اسلامی‌اند که وحدت و همدلی را در جامعه تقویت می‌کنند.

بخش ششم: عالم واقعی، اهل کتاب و سند

یکی از عالمان بزرگ می‌فرمود: «عالم واقعی، کسی است که سخنش مستند به کتاب باشد.» وقتی از او پرسیدم منظور از اهل کتاب چیست، گفت: «یعنی سخن او از منبع معتبر سرچشمه بگیرد؛ نه هوائی و بی‌اساس.» این سخن، مرا به فکر واداشت. عالم باید در هر سخنی، سند و دلیل داشته باشد؛ چه از قرآن، چه از نهج‌البلاغه یا دیگر منابع معتبر. این اصل، در حوزه‌های علمیه، ریشه‌ای عمیق دارد و مرا به یاد این نکته می‌اندازد که دانش بدون استناد، گویی بنایی بدون پایه است.

درنگ: عالم واقعی، سخنش مستند به منابع معتبر است و از اظهارنظرهای بی‌پایه پرهیز می‌کند.

بخش هفتم: هویت انسان، تعریف‌کننده وجود او

در جوانی، به این حقیقت رسیدم که وجود انسان، خود تعریف‌کننده هویت اوست. نیازی نیست دیگران ما را تعریف کنند. در درس‌گفتارهایم، بارها به شاگردانم گفته‌ام: «هستی تو، خود تعریف است.» این اصل، ریشه در خودشناسی دارد که در فرهنگ اسلامی، راهی به سوی خداشناسی است. انسان وقتی خود را بشناسد، از تأیید دیگران بی‌نیاز می‌شود و راهش را در مسیر معرفت می‌یابد.

درنگ: هویت انسان از درون او شکل می‌گیرد و خودشناسی، او را از وابستگی به تأیید دیگران بی‌نیاز می‌کند.

بخش هشتم: آزار ضعفا، زخمی بر قلب

، در کودکی، روزی از مدرسه بازمی‌گشتم که دیدم چند کودک، کلاه مردی روستایی را از سرش برداشته‌اند و مانند توپ دست‌به‌دست می‌کنند. آن بنده خدا، درمانده، می‌دوید تا کلاهش را بگیرد، اما کودکان به او می‌خندیدند. این صحنه چنان قلبم را آزرد که هنوز هم حسرتش را می‌خورم. با خود گفتم: وقتی انسان ضعیف باشد، چگونه دست‌درازی می‌کنند؟ این خاطره، مرا به یاد این اصل انداخت که در اخلاق اسلامی، آزار ضعفا به شدت نهی شده است. این تجربه، مرا به تأمل در کرامت انسانی و ضرورت تربیت اخلاقی واداشت.

درنگ: آزار ضعفا، خلاف کرامت انسانی و اخلاق اسلامی است و تربیت اخلاقی، راهی برای حفظ حرمت انسان‌هاست.

بخش نهم: توسل به اهل بیت، راه هدایت

روزی فردی نزد من آمد و با اصرار خواست که عارفی را به او معرفی کنم تا از او دستورات معنوی بگیرد. به او گفتم: «استعداد این کار را نداری، اما راهی ساده پیش رویت است. غسل طهارت کن، به حرم حضرت فاطمه معصومه علیه‌السلام در قم برو، در گوشه‌ای ساکت بنشین و چیزی نگو. خود بی‌بی تو را هدایت می‌کند.» او با تعجب گفت: «این را که خودم می‌دانم!» پاسخ دادم: «اگر می‌دانی، چرا سؤال کردی؟ خیال کردی عارف حتماً باید مرد باشد؟» این خاطره، مرا به یاد نقش بی‌بدیل اهل بیت علیهم‌السلام در هدایت معنوی انداخت. حرم حضرت معصومه علیه‌السلام، نه‌تنها مکانی مقدس، بلکه مرکزی است برای کسب معرفت و هدایت.

درنگ: توسل به اهل بیت علیهم‌السلام، راهی مطمئن برای کسب هدایت و معرفت است که در فرهنگ شیعی جایگاه ویژه‌ای دارد.

بخش دهم: عرفان حقیقی، در سایه اهل بیت

در همان ماجرا، وقتی آن فرد به دنبال عارف می‌گشت، به او گفتم که عرفان واقعی در وجود اولیای الهی، مانند حضرت فاطمه معصومه علیه‌السلام و حضرت مهدی علیه‌السلام، متجلی است. عرفان، تنها در افراد خاص خلاصه نمی‌شود، بلکه در ارتباط با خداوند و اولیای او یافت می‌شود. چنان‌که گفته شده: «هُوَ کَشَفَ الْغِطَاءَ مَزَدَتْ یَقِینًا»، یعنی خداوند حقیقت را آشکار می‌کند و یقین را افزایش می‌دهد. این اصل، مرا به یاد این حقیقت انداخت که معرفت حقیقی، در سایه اهل بیت علیهم‌السلام به دست می‌آید.

درنگ: عرفان حقیقی، در ارتباط با خداوند و اولیای الهی یافت می‌شود و نباید به افراد خاص محدود گردد.

بخش یازدهم: رعایت حدود شرعی، حتی در عرفان

، پزشکی برایم نقل کرد که بیماری را به بیمارستان آوردند که ادعای عرفان داشت. پیرمردی باوقار بود و همه به او احترام می‌گذاشتند. اما وقتی زنان دستش را می‌بوسیدند، پزشک به او گفت: «حاج آقا، دستتان را زیر ملافه کنید تا این کار شرعاً اشکالی نداشته باشد.» او پاسخ داد: «من شهوت ندارم، اشکالی ندارد!» پزشک اما گفت: «شریعت، لمس نامحرم را چه با شهوت و چه بدون آن ممنوع کرده است.» این ماجرا، مرا به تأمل واداشت. حتی عارفان نیز باید به حدود شرعی پایبند باشند. عرفان بدون شریعت، گویی راهی بی‌چراغ است.

درنگ: رعایت حدود شرعی، حتی برای مدعیان عرفان، ضروری است و شریعت، پایه عرفان حقیقی است.

جمع‌بندی

این گفتگوهای صمیمی، نه‌تنها روایتگر لحظه‌هایی از زندگی‌ام هستند، بلکه تلاشی‌اند برای روشن ساختن راه معرفت و خودشناسی. از ساده‌زیستی عالمان و جایگاه نهج‌البلاغه تا اهمیت خودکفایی و انصاف در گفتار، هر خاطره، درسی است برای زیستن به شیوه‌ای که هم عزت نفس را حفظ کند و هم راهی به سوی کمال بگشاید. این روایت‌ها، دعوتی هستند به تأمل در هویت خویش، در ارتباط با خداوند و در نقش اهل بیت علیهم‌السلام در هدایت ما. امیدوارم این خاطرات، چون چراغی، راه شما را نیز روشن کند.

با نظارت صادق خادمی