متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 1301
مقدمه
در درسگفتارهایم، گاه به فرازهایی از زندگی و تجربههایم اشاره کردهام که شاید بهسرعت گذشته باشند. اکنون، این خاطرات را با دلی پر از شوق و تأمل بازگو میکنم تا شما را به دنیای زیست من، پر از رنگها و لحظههای عمیق معرفتی، معنوی و اجتماعی ببرم. این روایتها، که ریشه در تجربههای شخصیام دارند، بازتابی از عمق دانش، تعهد به حقیقت، و تلاش برای پیوند علم و معنویت در مسیر تمدنسازی اسلامیاند. هر خاطره، پنجرهای است به سوی تأمل در ارزشهای دینی، عرفانی و اخلاقی که امیدوارم برای شما نیز الهامبخش باشد.
بخش اول: تأملاتی بر بازنمایی شخصیتهای دینی در رسانه
فیلم حضرت نوح و بازتاب حقیقت
زمانی فیلمی درباره حضرت نوح علیهالسلام ساخته شده بود. استادمان، پیرمردی نورانی با ریشی سفید و بلند تا ناف، موهایی پرپشت و چهرهای که گویی از ملکوت نور میتاباند، نقش این پیامبر را ایفا کرده بود. آنقدر زیبا و آراسته بود که دلم میخواست بهجای تماشای فیلم، خود او را نظاره کنم. به تماشای فیلم رفتیم، نه بهخاطر داستان، بلکه بهخاطر حضور او. اما وقتی فیلم را دیدم، دلم گرفت. این تصویر، هرچند زیبا، گویی با حقیقت تاریخی و معنوی حضرت نوح همخوانی نداشت. او آنقدر جذاب و دلفریب بود که فکر کردم اگر خداوند نوح را چنین میآفرید، شاید آنهمه سال در انتظار هدایت قومش نمیماند.
این تجربه مرا به فکر فرو برد که بازنمایی پیامبران در رسانه باید چگونه باشد؟ آیا این تصاویر آراسته، حقیقت معنوی آنها را نشان میدهد یا گاه به تحریف میانجامد؟ به باورم، باید چهرهای از انبیا نشان داد که عدالت، صفا و ملکوتشان را بازتاب دهد، نه آنکه با آرایشهای مصنوعی، شأن آنها را به تمسخر بکشاند.
درنگ: بازنمایی شخصیتهای دینی در رسانه باید اصیل و معنوی باشد، بهگونهای که عدالت و صفا را نشان دهد و از تحریف حقیقت جلوگیری کند.
شعبده یا هنر؟ تأملی بر جلوههای ویژه
در همان فیلم، صحنهای بود که استادمان گویی به آسمان میرفت. کنجکاو شدم و از او پرسیدم: «چگونه اینگونه به آسمان رفتید؟» خندید و گفت: «بالا نرفتم! شیشهای بیرنگ میان صحنه بود، روی آن ایستادم و بازی کردم. دوربین، شیشه را نشان نمیداد و گویی در آسمان بودم.» این پاسخ مرا به فکر فرو برد. آیا این شعبده است؟ حرام است یا حلال؟ به نظرم، این هنر است، نه فریب. اگر این ابزارها برای انتقال حقیقت دینی به کار روند و تحریفی در کار نباشد، چه اشکالی دارد؟ این تجربه به من آموخت که فناوری، اگر در خدمت حقیقت باشد، میتواند پلی به سوی معرفت بسازد.
درنگ: استفاده از فناوری در بازنمایی مفاهیم دینی، به شرط حفظ حقیقت و پرهیز از تحریف، مشروع و ارزشمند است.
بخش دوم: نقد محافظهکاری و شفافیت در علم دینی
خاطرهای از قم و محافظهکاری اساتید
زمانی که به قم آمده بودم، با شور جوانی فکر میکردم برخی اساتیدمان ترسو هستند و ما شجاعتر از آنهاییم. اما با گذر زمان دریافتم که آنها ترسو نبودند، بلکه زیرک بودند. میگفتند: «چرا خودت را به دردسر میاندازی؟ علم را باید با احتیاط حفظ کرد.» در حوزه، کتابها را در طاقچهها پنهان میکردند، گویی علم گنجی است که باید از چشمها دور نگه داشت. اما من باور دارم که علم دینی باید چون خورشید بدرخشد، نه در سایه مخفی شود. این پنهانکاری، به مرگ علم میانجامد. علم باید با شفافیت و حمایت رواج یابد تا شکوفا شود.
درنگ: محافظهکاری و مخفیکاری در حوزههای علمی، مانع رواج علم دینی است. علم باید با شفافیت و حمایت ترویج یابد.
داستان سنمار و سوءاستفاده از نوآوری
روزی به یاد داستان سنمار افتادم، معماری که قصری بینظیر ساخت، اما چون مهارتش را تهدید دانستند، او را از بالا پرت کردند تا رازش با دیگری نرود. این داستان مرا به فکر فرو برد که چرا نوآوران را گاه به سحر متهم میکنند؟ این اتهامات، ریشه در ترس از نوآوری دارد. علم دینی باید فضایی امن برای خلاقیت فراهم کند، نه آنکه نوآوران را به بهانههای واهی سرکوب نماید.
درنگ: اتهامزنی به نوآوران علمی به بهانه سحر، مانع پیشرفت علم دینی است. باید فضایی امن برای خلاقیت فراهم کرد.
بخش سوم: احترام به عالمان و استقلال علمی
ماجرای عید فطر و حرمت عالمان محلی
روز عید فطری که مهمان شهری بودم. عالمی برجسته وارد محراب شد، گویی صاحبخانه است. به او گفتم: «اینجا محراب صاحب دارد. حرمت عالم این شهر را نگه دارید.» او با تواضع پذیرفت و عذر خواست. این تجربه به من آموخت که عالمان بزرگ، حتی در شهرهای کوچک، باید به عالمان محلی احترام بگذارند. این احترام، وحدت جامعه دینی را تقویت میکند.
درنگ: عالمان برجسته باید حرمت عالمان محلی را حفظ کنند تا وحدت و احترام در جامعه دینی تقویت شود.
همدان و نقد تکیه بر قدرت دیگران
پیش از انقلاب، در نیمهشعبان، به روستایی در همدان رفتم. شخصی بانفوذ، که مریدم بود، مرا همراهی کرد. با حضور او، هیچکس جرأت نداشت سخن بگوید. منبر رفتم و هرچه خواستم گفتم، اما بعد اندیشیدم که این روش درست نیست. علم دینی باید خود قدرتمند باشد، نه وابسته به قدرت دیگران. حوزههای ما باید به ذات خود اقتدار یابند.
درنگ: علم دینی باید بهطور ذاتی قدرتمند باشد و از تکیه بر قدرت دیگران پرهیز کند.
بخش چهارم: معنویت، علم و صفا
نقد دیدگاههای سنتی در طب
در کودکی، نزد استادی طب میخواندم که داروهای مدرن را نجس میدانست. میگفت این داروها روح را ناپاک میکنند و صفا را از دل میبرند. اما من فکر میکنم این دیدگاه، با حقیقت علم سازگار نیست. علم مدرن، اگر در خدمت سلامت باشد، میتواند با معنویت همراه شود. این تجربه مرا به بازنگری در رویکردهای سنتی و پذیرش پیشرفتهای علمی واداشت.
درنگ: دیدگاههای سنتی در مواجهه با علم مدرن باید بازنگری شوند تا با حقیقت و معنویت همخوان گردند.
کاهش صفا و تأثیرگذاری معنوی
گاه اعمال معنوی، مانند نماز استسقا، بیاثر میمانند. استادم میگفت این به دلیل فقدان صفا و باطن پاک است. روزگاری، مؤمنان با یک «الله اکبر» دشمن را شکست میدادند، اما امروز گویی این صفا کمرنگ شده. این تأمل مرا به این باور رساند که اخلاص و پاکی باطن، کلید تأثیرگذاری اعمال دینی است.
درنگ: صفا و اخلاص باطن، کلید تأثیرگذاری اعمال دینی است و فقدان آن، مانع اثرگذاری معنوی میشود.
خداوند در قرآن کریم میفرماید:
﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾
و هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر آنکه به اذن خدا اطاعت شود. (سوره نساء، آیه ۶۴)
بخش پنجم: مهارتهای عملی و هوشیاری اجتماعی
تجربه سرقت و درسهای عملی
روزی با دوچرخه میرفتم که مردی با لباس کارگری از من پول خرد خواست. با حسن نیت، پولهایم را به او دادم، اما او با زیرکی، هم پول خودش را گرفت و هم پول مرا برد! وقتی فهمیدم چه شده، او با موتور گریخته بود. این تجربه مرا به فکر فرو برد که طلبه باید هوشیار باشد. به سراغ شخصی رفتم که در میان دزدان تهران شهره بود. او با حرفهایگری، فوت و فن کار را به من آموخت. از او کباب میخریدم، نان داغ و گوجهفرنگی پیشکشش میکردم و او درسهایی از هوشیاری به من داد. این تجربه به من آموخت که طلاب، در کنار علوم نظری، باید مهارتهای عملی را نیز بیاموزند تا از آسیبهای اجتماعی در امان بمانند.
درنگ: طلاب باید مهارتهای عملی و هوشیاری اجتماعی را بیاموزند تا از آسیبهای اجتماعی محافظت شوند.
تقدیر از تخصص، حتی در غیرمتعارفها
آن شخص، که رئیس دزدان بود، چنان حرفهای و دانا بود که گویی رشتهای علمی را تدریس میکرد. اگر امروز در عالم برزخ او را ببینم، باز هم با احترام پیشش مینشینم. این تجربه به من آموخت که تخصص، حتی در زمینههای غیرمتعارف، ارزشمند است و باید به آن احترام گذاشت.
درنگ: تخصص و حرفهایگری، حتی در زمینههای غیرمتعارف، ارزشمند و قابل احترام است.
بخش ششم: یقین و آرامش در مواجهه با حقیقت
رقص عروس و یقین معنوی
شبی در کوچهای، عروسی جوان را دیدم که با چادر برداشته، رقصکنان وارد خانهاش میشد و با آرامش و یقین میگفت: «با قلبی مطمئن و نفسی آرام.» این صحنه مرا به شگفتی واداشت. این یقین و صفا، گویی از اتصال به حقیقت سرچشمه میگرفت. به فکر فرو رفتم که چنین آرامشی تنها از اولیای خدا برمیآید. این تجربه مرا به این باور رساند که یقین و آرامش، نشانهای از اتصال به حقیقت الهی است.
درنگ: یقین و آرامش در مواجهه با حقیقت، نشانه اتصال به حقیقت الهی و مراتب بالای معنوی است.
در روایتی از امیرالمؤمنین علیهالسلام آمده است:
مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ
هر کس خود را بشناسد، پروردگارش را شناخته است.
جمعبندی نهایی
این خاطرات، که از دل درسگفتارهایم برآمدهاند، دعوتی است به تأمل در چالشهای علم دینی و راههای تقویت آن. از بازنمایی شخصیتهای مقدس در رسانه تا ضرورت شجاعت و شفافیت در حوزههای علمی، از احترام به عالمان محلی تا تقویت صفا و یقین معنوی، همه اینها چارچوبی برای ارتقای علم دینی ارائه میدهند. باور دارم که علم دینی باید با شجاعت، اخلاص و هوشیاری همراه شود تا بتواند به تمدنسازی اسلامی کمک کند. این روایتها، نهتنها بازتاب تجربههای من، بلکه دعوتی است به نسلی از عالمان که با تعهد و آگاهی، راه حقیقت را بپیمایند.
با نظارت صادق خادمی