در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 1341

متن درس





گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه 1341

مقدمه

در سال‌های کودکی‌ام، خاطراتی از مکان‌ها و لحظه‌هایی در ذهنم نقش بسته که هر یک، دریچه‌ای به سوی معرفت و تأمل در نظام خلقت الهی گشوده است. این خاطرات، که گاه در درس‌گفتارهایم به‌صورت گذرا به آن‌ها اشاره کرده‌ام، بیش از آن‌که صرفاً روایت‌هایی از گذشته باشند، بازتابی از عمق نگاه عرفانی و معنوی به عالم و آدم‌اند. در این مجموعه، که آن را «گفتگوهای صمیمی» نامیده‌ام، می‌کوشم شما را به دنیای این تجربیات ببرم؛ جایی که کودکی‌ام با تأملات عمیق فلسفی و عرفانی درهم‌آمیخته و مرا به درک تازه‌ای از انسان، ملک، و جن در نظام احسن رهنمون شده است. آنچه در پی می‌آید، روایتی است صمیمی و در عین حال عمیق، که نه‌تنها از خاطرات شخصی‌ام سرچشمه می‌گیرد، بلکه با نگاهی علمی و معنوی، شما را به تأمل در حکمت الهی دعوت می‌کند.

بخش اول: خاطره‌ای از کودکی و مکانی پر رمز و راز

، کودکی بودم، شاید چند سالی بیش نداشتم، که در پایتخت به مکانی می‌رفتم که اکنون دیگر اثری از آن صورت پیشینش نمانده است. آن روزها، آن مکان چیزی نبود جز بیابانی خلوت و تاریک، جایی که ورود به آن دل هر انسانی را می‌لرزاند. اگر کسی جرئت می‌کرد پایش را آنجا بگذارد، گویی نیرویی غیبی او را در خود فرو می‌برد؛ برخی از شدت ترس بیهوش می‌شدند و برخی را صبح‌گاهان از آنجا می‌بردند. اما امروز، وقتی به همان مکان سر زدم، دیدم که به پارکی زیبا و آراسته بدل شده است. درختان سر به فلک کشیده، نیمکت‌هایی که مردم بر آن‌ها نشسته‌اند و پاهایشان را روی هم انداخته‌اند، و فضایی پر از آرامش و زیبایی. با خود گفتم: «خدایا! کیست که بداند این مکان چه بود و اکنون چه شده است؟» این تحول، گویی نشانه‌ای از حکمت الهی در تغییر و پویایی عالم است.

این خاطره، که گاه در درس‌گفتارهایم به آن اشاره‌ای گذرا کرده‌ام، بیش از یک نوستالژی ساده است. این مکان، که روزگاری قبرستان بود یا مرده‌شورخانه‌ای در دل بیابانی تاریک، امروز به پارکی بدل شده که مردم در آن آرامش می‌یابند. این تغییر، مرا به تأمل در نظام احسن وامی‌دارد؛ نظامی که در آن، هر چیز در جای خود به سوی خیر و زیبایی هدایت می‌شود. اما چه کسی از گذشته این مکان آگاه است؟ کمتر کسی می‌داند که این خاک، روزگاری شاهد حضور موجوداتی غیبی بود که تأثیرشان بر انسان‌ها انکارناپذیر است.

درنگ: تحول مکان‌های ترسناک به فضاهای زیبا و آرام، نشانه‌ای از پویایی نظام احسن و حکمت الهی در هدایت عالم به سوی خیر است.

بخش دوم: موجودات غیبی و همزیستی با انسان

در آن روزها، آن مکان به سبب حضور اجنه، برای بسیاری ترسناک بود. اما این موجودات، برخلاف تصور عامه، مزاحمتی برای انسان‌ها ندارند. آن‌ها می‌توانند بمانند یا بروند، در مکان‌های تغییر یافته سکنی گزینند یا به جای دیگری نقل مکان کنند. گویی برای اجنه، مسئله مسکن و محدودیت‌های مادی ما انسان‌ها معنایی ندارد. آن‌ها در آرامش‌اند، گاه پاهایشان را روی هم می‌اندازند و در عالم خودشان به سر می‌برند. من آن‌ها را نه تسخیر می‌کنم، بلکه تصویرشان می‌کنم؛ تصویری که از صفا و آرامش آن‌ها در نظام خلقت الهی حکایت دارد.

این نگاه به اجنه، مرا به تأملی عمیق‌تر در نظام خلقت برد. مکان‌هایی که روزگاری قبرستان، مرده‌شورخانه، یا بیابانی تاریک بودند، ویژگی‌های خاصی داشتند که حضور اجنه را در خود پررنگ می‌کرد. اما با تغییر پایتخت از بیابانی خلوت به شهری پررونق و بازاری شلوغ، این ویژگی‌ها دگرگون شد. این تحول، نشانه‌ای است از این‌که عالم در حال حرکت به سوی خیر و تعادل است. اجنه، که کثرتشان در برابر قلت انسان‌ها بسیار است، در این نظام احسن جایگاهی دارند که نه‌تنها مزاحمتی برای ما ایجاد نمی‌کنند، بلکه بخشی از تعادل خلقت‌اند.

درنگ: اجنه، برخلاف تصور رایج، موجوداتی غیرخصمانه‌اند که در نظام احسن با انعطاف‌پذیری و بدون مزاحمت برای انسان‌ها حضور دارند.

بخش سوم: تفاوت وجودی انسان، ملک، و جن

در تأملاتم به این نتیجه رسیده‌ام که انسان، ملک، و جن هر یک در نظام خلقت جایگاهی ویژه دارند. انسان‌ها، با جمعیتی اندک که شاید به هفت یا هشت میلیارد نفر برسد، در برابر کثرت بی‌شمار اجنه و سعه عظیم ملائکه، قلیل‌اند. اجنه و شیاطین کثرت دارند، اما ملائکه از آن‌ها نیز بسیارند، به‌گونه‌ای که کثرت اجنه در برابر سعه ملائکه ناچیز است. این تفاوت وجودی، حکایت از نظمی الهی دارد که هر موجودی را در جایگاه خود قرار داده است.

انسان، با این قلت، برای گذران زندگی‌اش به خدمت و کار نیاز دارد. اما این نیاز، تنها مادی نیست. خداوند، عالم را به‌گونه‌ای آفریده که انسان در آن با ابلیس کشتی می‌گیرد. این کشتی‌گیری، نه صرفاً در میدان مادی، بلکه در عرصه معنوی است. انسان، اگر اهرمی چون ملائکه در دست داشته باشد، می‌تواند شیطان را شکست دهد. ملائکه، یاری‌رسان انسان‌اند، و این یاری، در گرو استمداد و انسجام درونی اوست.

قرآن کریم در این باره می‌فرماید: إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (سوره فصلت، آیه 30). ترجمه: «کسانی که گفتند پروردگار ما الله است و سپس پایداری ورزیدند، فرشتگان بر آنان نازل می‌شوند که نترسید و اندوهگین نباشید و به بهشتی که به شما وعده داده شده بشارت باد.» این آیه، به روشنی از نقش ملائکه در یاری انسان‌های استقامت‌ورز سخن می‌گوید.

درنگ: انسان با قلت، ملائکه با سعه، و اجنه با کثرت در نظام خلقت جای دارند و ملائکه یاری‌رسان انسان در مبارزه معنوی با شیطان‌اند.

بخش چهارم: احضار نفس، کلید ارتباط با عالم غیب

در درس‌گفتارهایم، بارها از احضار نفس سخن گفته‌ام. احضار نفس، همان استجماع و جمع‌آوری قوای درونی است که انسان را برای ارتباط با حق و عالم غیب آماده می‌کند. اما این کار، به هیچ وجه ساده نیست. گاه در هنگام مطالعه، هزاران فکر و خیال به ذهن هجوم می‌آورد. در نماز، که باید لحظه‌ای از تقرب به خدا باشد، ذهن به فرش زیر پا، به کفش‌ها، یا به هزار چیز دیگر مشغول می‌شود. این پراکندگی، مانند شیری است که بریده و به‌جای سیر کردن، انسان را می‌کشد.

احضار نفس، مقدمه‌ای است برای احضار همه مخلوقات. اگر بتوانم خودم را به نظم درآورم، گویی دویست نفر را در مدرسه‌ای به صف کشیده‌ام. این نظم، کلید ارتباط با ملائکه و حتی جن است. اما چگونه می‌توان این نظم را به دست آورد؟ چگونه می‌توان در نماز، حمد و سوره را درست خواند، رکعات را کم یا زیاد نکرد، و از غفلت و نسيان پرهیز کرد؟ این چالش، همان چیزی است که مرا سال‌ها به تأمل واداشته است.

در یکی از درس‌گفتارهایم گفتم: «اللهم صل على محمد و آل محمد». این ذکر، گویی کلیدی است برای استجماع و احضار نفس. وقتی انسان نفس خود را احضار کند، ملائکه به او نزدیک می‌شوند. اما اگر صفات منفی، مانند گناه، در دلش راه یابد، شیاطین را به خود جذب می‌کند. گناه، مانند شیرینی است که مورچه‌ها را از دور خبر می‌کند. برخی شکست‌ها، تصادفات، و غفلت‌ها، نتیجه همین حضور شیاطین است که از گناه تغذیه می‌کنند.

درنگ: احضار نفس، کلید ارتباط با عالم غیب است و نظم درونی انسان، او را برای تقرب به خدا و یاری ملائکه آماده می‌کند.

بخش پنجم: ابلیس، شیاطین، و جایگاه انسان

در تأملاتم به این حقیقت رسیده‌ام که ابلیس، موجودی است شخصی، مانند حضرت آدم، اما برخلاف او که از دنیا رفته، ابلیس هنوز زنده است. شیاطین، که فرزندان اویند، هم از جن‌اند و هم از انس. این تمایز، مرا به فکر فرو برد که عالم، میدان کشتی‌گیری انسان با شیطان است. اما انسان تنها نیست. ملائکه، با سعه بی‌پایانشان، در این میدان یاری‌رسان او هستند. اگر انسان بتواند با استمداد از ملائکه و احضار نفس خود، در برابر شیطان ایستادگی کند، به جایگاهی می‌رسد که گویی باد در آستینش افتاده و قادر به انجام کارهای بزرگ است.

اما اگر این استمداد را نجوید، مانند گوجه‌فرنگی است که به زمین می‌خورد و له می‌شود. گاه در این میدان، بمبارانی رخ می‌دهد که دوست و دشمن را با هم نابود می‌کند. این بمباران، همان آفاتی است که از غفلت و گناه سرچشمه می‌گیرد. اگر انسان آفت‌شناسی کند و این آفات را از خود دور نگه دارد، حتی اگر آرام گام بردارد، به مقصد می‌رسد. اما اگر بی‌توجه باشد، در میدان مین شیاطین گرفتار می‌شود.

درنگ: ابلیس موجودی شخصی است و انسان با یاری ملائکه و دوری از آفات گناه، می‌تواند در میدان مبارزه معنوی پیروز شود.

جمع‌بندی

این گفتگوهای صمیمی، که از خاطرات کودکی‌ام در مکانی پر رمز و راز آغاز شد، مرا به سفری عمیق در نظام احسن برد. از تحول مکان‌های ترسناک به پارک‌های زیبا، تا تأمل در جایگاه انسان، ملک، و جن در خلقت، همه و همه نشانه‌هایی از حکمت الهی‌اند. احضار نفس، به‌عنوان کلیدی برای ارتباط با عالم غیب، مرا به این باور رسانده که انسان با نظم درونی و استمداد از ملائکه، می‌تواند در برابر شیطان ایستادگی کند. این خاطرات، نه‌تنها روایت‌هایی از گذشته‌اند، بلکه دعوتی‌اند به تأمل در حکمت خلقت و خودسازی برای تقرب به حق. امیدوارم این روایت‌ها، شما را نیز به این سفر معنوی و معرفتی ببرد و نوری از حکمت الهی بر دل‌هایتان بتاباند.

با نظارت صادق خادمی