متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۳۴۷)
مقدمه
سالها در محضر عالمان بزرگ، از درسهای فقه و معرفت گرفته تا گفتگوهای عرفانی و معنوی، روزگار گذراندهام. این خاطرات، که گاه در درسگفتارهایم بهصورت گذرا ذکر شدهاند، روایتهایی هستند از تجربههای زیستهام در مسیر علم و سلوک. هر خاطره، پنجرهای است به سوی تأمل در اخلاق، معرفت و معنویت، که با زبانی صمیمی و از نگاه شخصیام بازگو میشود. در این مجموعه، تلاش دارم تا با شما، مخاطبان گرامی، لحظههایی از این مسیر را به اشتراک بگذارم؛ لحظههایی که گاه سادهاند و گاه سرشار از درسهای عمیق. این روایتها، بازتابی از تعهد من به حقیقتجویی و معنویت است که در بستر زندگی حوزوی و علمیام شکل گرفتهاند.
بخش اول: خباثت تجسس و اخلاق معاشرت
روزگاری در کلاس درس استادی بزرگ شرکت میکردم. سالها در آن کلاس، محو درس و بحث بودیم و به جزئیات محیط اطرافمان کمتر توجه داشتیم. روزی شخصی که تنها دو یا سه روز بود به جمع ما پیوسته بود، به من گفت: «چرا سقف این اتاق را تعمیر نمیکنید؟ تیرگیاش آزاردهنده است.» با خود اندیشیدم، ما که سالها در این مکان درس خواندهایم، هرگز به سقف و تیرهایش دقت نکردهایم، اما این تازهوارد، در این مدت کوتاه، نهتنها سقف را دیده، بلکه انگار تیرهایش را نیز شمرده است!
این ماجرا مرا به فکر فرو برد. چقدر ناپسند است که انسان در امور دیگران کنجکاوی کند و به حریم خصوصی آنها وارد شود. این رفتار، که از آن به تجسس یاد میکنم، نوعی خباثت است؛ خباثتی که ریشه در بیتوجهی به حدود الهی و اخلاقی دارد. انسان در معاشرت باید چنان باشد که گویی چیزی ندیده و متوجه نشده است. نه اینکه از همهچیز آگاه شود و تظاهر به بیاطلاعی کند، که این خود فریبکاری است. تجسس، به معنای تجاوز به حریم دیگران است، و اگر انسانی با این صفت به خدا نزدیک شود، چه خواهد کرد؟ مانند پیچکی است که به هر قیمتی میخواهد بالا رود، حتی اگر عالم ملکوت را سوراخ کند. اما این، عشق نیست؛ عشق، راهی دیگر دارد و با پیچک تفاوت بسیار.
درنگ: تجسس، خباثتی است که حریم خصوصی دیگران را نقض میکند. انسان باید در معاشرت، ادب را رعایت کند و از کنجکاوی در امور دیگران بپرهیزد. عشق حقیقی، برخلاف پیچک، راهی معنوی و الهی است.
این سخن با کلام الهی نیز همخوانی دارد. در قرآن کریم آمده است:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ۖ وَلَا تَجَسَّسُوا
ترجمه: ای کسانی که ایمان آوردهاید، از بسیاری از گمانها بپرهیزید که پارهای از گمانها گناه است، و در کار دیگران تجسس نکنید. (سوره حجرات، آیه ۱۲)
این آیه، به روشنی ما را از تجسس بازمیدارد و بر حفظ حریم دیگران تأکید دارد. انسان مومن باید در معاشرت، صداقت و ادب را پیشه کند و از هرگونه فریبکاری و کنجکاوی غیرضروری دوری جوید.
بخش دوم: مسیر معرفت و پرهیز از توقف
یکی از بزرگان علم دینی، که سالها در خدمتشان درس خوانده بودم، به من توصیه کرد که در باب معقول و فلسفه چندان جدی نباشم، چرا که به گفته او، در این مسیر «خبری نیست». این عالم، که از فضل و تقوای بسیار برخوردار بود، گویی پس از سالها تلاش در مسیر علم، به این نتیجه رسیده بود که معرفت عقلی راه به جایی نمیبرد. من که با او انس و الفتی دیرینه داشتم، گفتم: «حاجآقا، شما اهل شمال هستید و با شجاعت مسیر علم را پیمودید، اما گویی در میانه راه، ترس شما را بازداشت و از ادامه مسیر بازماندید. اگر تا انتها میرفتید، بیگمان خبرهای بسیاری مییافتید.»
او با تأمل نگاهی به من کرد و گفت: «آه! آه! خبری هست؟» این سخن، از عمق وجودش برمیخاست. او عالمی صاف و سالم بود، متخلق به اخلاق الهی، اما شاید به دلیل نبودن آن «دنگ و فنگ» که در برخی عالمان دیده میشود، از ادامه مسیر بازمانده بود. من به او گفتم: «شما به ابتدای راه نگریستید، چیزی نیافتید و بهسرعت بازگشتید. اما اگر پیشتر میرفتید، به حقیقت میرسیدید.»
درنگ: مسیر معرفت، نیازمند شجاعت و استقامت است. توقف در میانه راه، مانع از دستیابی به حقیقت میشود. عالم واقعی، کسی است که با تعهد و تقوا، تا انتهای مسیر پیش میرود.
این تجربه، مرا به این باور رساند که علم دینی، اگر با تعهد معنوی و شجاعت همراه باشد، میتواند به قلههای معرفت راه یابد. اما ترس و تردید، انسان را از حقیقت بازمیدارد.
بخش سوم: معنویت و روایت در زندگی عالمان
عالم بزرگی که در تقوا و ایمان، نمونهای بینظیر بود. او راوی روایات بود و در منبر، کلامش دلها را به سوی خدا میبرد. کتابی که از او به یادگار مانده، چنان در میان مردم جای گرفت که گویی از برخی جهات، از دیگر آثار دینی پیشی گرفته است. من، با همه عوام بودنم، این را میدیدم که او در تقوا و پاکی، سرآمد بود، هرچند در سواد علمی، راوی معمولی به شمار میآمد.
روزی در تکیهای بزرگ، که با چادرهای عظیم برپا شده بود، او بر منبر سخن میگفت. باد شدیدی میوزید و چادرها را به لرزه درآورده بود. او با طمأنینه گفت: «اگر من بگویم ای پردهها بایستید، این چادرها همچنان تکان خواهند خورد. اما اگر اولیای خدا چنین بگویند، پردهها از حرکت بازمیایستند.» این سخن، نشان از ایمان عمیق او به مقام اولیای الهی داشت.
او برای عالمان بزرگ دیگر نیز منبر میرفت و کلامش، پلی بود میان قلبها و معرفت الهی. کتابی که از او به نام «سفینة البحار» به جا مانده، خلاصهای است از «بحارالانوار» مرحوم مجلسی. او و برخی دیگر از عالمان، گرایشی اخباری داشتند، اما نه در حد تندروی برخی دیگر. او از روایات، عشق را استخراج میکرد و پیش از هر سخن، حدیثی میخواند تا دلها را به سوی حقیقت ببرد.
درنگ: عالم دینی، با تقوا و ایمان خود، میتواند قلبها را به سوی خدا هدایت کند. روایات، منبعی برای استخراج عشق الهی هستند و کلام اولیای خدا، قدرتی بینظیر در تأثیرگذاری دارد.
این عالم، با وجود سادگی در علم، در معنویت و تقوا چنان بود که نامش در دلها جاودانه شد. پسرش نیز راه او را ادامه داد و منبری بود که با ایمان سخن میگفت.
جمعبندی
این خاطرات، که از درسگفتارهایم برگرفته شدهاند، روایتهایی هستند از زندگی در مسیر علم و معنویت. از خباثت تجسس که حریم دیگران را نقض میکند، تا شجاعت در پیمودن مسیر معرفت، و از تقوای عالمان دینی تا قدرت کلام اولیای خدا، هر کدام درسهایی هستند برای سلوک الهی. این روایتها، دعوتیاند به تأمل در اخلاق، معرفت و تعهد به حقیقت. امیدوارم این گفتگوهای صمیمی، نوری باشد بر مسیر جویندگان علم و معنویت، تا با پرهیز از تجسس، شجاعت در کسب معرفت، و ایمان به اولیای الهی، به سوی نظام احسن گام بردارند.
با نظارت صادق خادمی