در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 20

متن درس





تمهید القواعد: تأملاتی در وجودشناسی عرفانی

تمهید القواعد: تأملاتی در وجودشناسی عرفانی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه بیستم)

دیباچه

کتاب تمهید القواعد، اثر گران‌سنگ صائن‌الدین علی بن محمد تُرکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته سده‌های هشتم و نهم هجری، یکی از آثار فاخر در عرفان نظری است که به کاوش در مفاهیم بنیادین وجودشناختی، از جمله نفس‌الامر و وجود، می‌پردازد. این اثر، با پیوند عمیق میان عرفان و فلسفه، چارچوبی منسجم برای فهم حقیقت وجود ارائه می‌دهد. در این بخش، که برگرفته از جلسه بیستم درس‌گفتارهای این کتاب است، به بررسی مفهوم وجود در دو منظر فلسفی و عرفانی پرداخته می‌شود. این تأملات، با تکیه بر آرای محیی‌الدین ابن‌عربی و حکمای مشائی، به تبیین تفاوت‌های بنیادین میان این دو دیدگاه و نقد خطاهای معرفت‌شناختی در فهم وجود می‌پردازد. هدف این نوشتار، ارائه دیدگاهی جامع و دقیق است که هم برای طالبان معرفت عرفانی و هم برای پژوهشگران فلسفه اسلامی راهگشا باشد.

بخش یکم: هدف از طرح نفس‌الامر و تبیین حقیقت، صدق و حق

صائن‌الدین در این بخش از تمهید القواعد، هدف از طرح مبحث نفس‌الامر را تبیین مفاهیم بنیادین وجودشناختی، از جمله حقیقت، صدق و حق، بیان می‌کند. وی می‌فرماید:

وإنّما أَوردتُ هذا الكلام كلّه؛ لأنّه مع انطوائه لما نحن بصدده مشتمل أيضآ على تحقيق معنى الحقيقة، ومعنى الصدق والحقّ، وسبب تسمية هذا الوجود بالوجود الحقيقي وغيره من اللطائف، فليتأمَّل.

ترجمه: «و همانا تمام این کلام را آوردم؛ چرا که افزون بر این‌که مشتمل بر مقصود ما بوده، حاوی تحقیق معنای «حقیقت» و «صدق» و «حق» و علت نام‌گذاری این وجود به «وجود حقیقی» و دیگر لطایف (مانند وحدت و کثرت) نیز می‌باشد. پس در عبارت وی تأمل شود.»

این بیان، نشان‌دهنده عمق تأملات صائن‌الدین در پیوند دادن مفاهیم عرفانی و فلسفی است. حقیقت، به معنای شئیت ذاتی اشیا، صدق، به معنای انطباق ذهن با واقع، و حق، به معنای وجود اصیل و غیرموهوم تعریف می‌شود. این تبیین، جایگاه محوری نفس‌الامر را در فلسفه و عرفان نظری نشان می‌دهد و چارچوبی جامع برای فهم وجودشناختی ارائه می‌کند. صائن‌الدین با این رویکرد، تلاش دارد تا مفاهیم عرفانی را به گونه‌ای تقریر کند که هم برای عارفان و هم برای فیلسوفان قابل‌فهم باشد. این پیوند، مانند پلی است که میان شهود عرفانی و استدلال فلسفی ارتباط برقرار می‌کند، و بدین‌سان، حقیقت وجود را چون نگینی در انگشتر معرفت می‌نشاند.

درنگ: هدف صائن‌الدین از طرح مبحث نفس‌الامر، نه‌تنها تبیین این مفهوم، بلکه روشن‌سازی مفاهیم حقیقت، صدق و حق است. این رویکرد، پیوند عمیق عرفان و فلسفه را نشان می‌دهد و چارچوبی جامع برای فهم وجودشناختی ارائه می‌کند.

بخش دوم: دشواری فهم مباحث عرفانی برای اذهان عادی

صائن‌الدین در ادامه، به دشواری فهم مباحث عرفانی برای اذهان عادی اشاره می‌کند و می‌فرماید:

واعلم: أنّ أكثرَ مباحث هذا الكتاب لبُعده عن الطبائع، وغرابته عن الأذهان منطويةٌ على نصوص المشائخ لما أنها عُرضةٌ لأنظار أهل الاستدلال.

ترجمه: «و باید دانست که بیش‌تر مباحث این کتاب، به دلیل دوری از طبايع و غرابت با اذهان، با شواهدی از سخنان بزرگان درآمیخته است؛ چرا که اهل نظر با مباحث اهل استدلال آشنایی دارند.»

مباحث عرفانی، به دلیل ماهیت غیرمادی و متعالی، از دسترس اذهان عادی که به امور مادی و محسوس عادت دارند، خارج است. این غرابت، ریشه در دوری این مباحث از طبايع (امور مادی) دارد. صائن‌الدین با این بیان، به تفاوت بنیادین میان معرفت عرفانی و معرفت فلسفی اشاره می‌کند. معرفت عرفانی، چون گوهری در عمق اقیانوس معرفت، از دسترس ذهن‌های عادی که به ساحل ماده چسبیده‌اند، دور است. این دشواری، نه از پیچیدگی الفاظ، بلکه از عمق و متعالی بودن مفاهیم ناشی می‌شود. برای طالبان معرفت، این نکته چون چراغی است که مسیر شهود را از استدلال متمایز می‌سازد.

درنگ: مباحث عرفانی، به دلیل غیرمادی بودن، برای اذهان عادی غریب و دشوار فهم هستند. این غرابت، ریشه در دوری از طبايع مادی دارد و معرفت عرفانی را از معرفت حصولی متمایز می‌کند.

بخش سوم: نیاز به شواهد و دلایل برای فیلسوفان

برای تبیین مباحث عرفانی برای فیلسوفان، که ذهنشان به استدلال عقلانی عادت دارد، صائن‌الدین بر ضرورت استفاده از شواهد و دلایل تأکید می‌کند:

وقلّ ما يوجد فيهم الناقد البصير، فلابدّ من التعرّض فيها لما يصلح؛ لأن يستند إليه ويعتمد عليه على ما اقتضت عادتهم وجرت عليه استفادتهم وإفادتهم ليطمئنَّ به قلوبهم بعض الاطمئنان.

ترجمه: «و منتقد صاحب بصیرت در بین اهل نظر اندک است، به ناچار در این مباحث به سخنانی که شایستگی استناد و اعتماد دارند، استشهاد می‌کنیم، چنان‌که روش ایشان چنین است، و مدار استفاده و افاده‌ی ایشان بر آن قرار گرفته است تا قلوب ارباب نظر آرام گیرد.»

صائن‌الدین با این بیان، به ضرورت پل زدن میان عرفان و فلسفه اشاره می‌کند. فیلسوفان، که به استدلال و شواهد عقلانی و نقلی عادت دارند، نیازمند ابزارهایی هستند که مفاهیم عرفانی را برایشان قابل‌فهم کند. این ابزارها، گرچه در برابر شهود عرفانی محدودند، اما برای ایجاد اطمینان نسبی در اذهان فلسفی ضروری‌اند. این رویکرد، چون پلی است که عارفان و فیلسوفان را به هم پیوند می‌دهد، و معرفت عرفانی را چون جویباری زلال به سوی اذهان استدلالی جاری می‌سازد.

درنگ: برای تقریب مفاهیم عرفانی به اذهان فلسفی، استفاده از شواهد عقلانی و نقلی ضروری است. این ابزارها، گرچه محدودند، برای ایجاد اطمینان نسبی در اذهان استدلالی کارآمدند.

بخش چهارم: تفاوت مفهوم وجود در فلسفه و عرفان

صائن‌الدین در ادامه، به تمایز بنیادین میان مفهوم وجود در فلسفه و عرفان می‌پردازد:

وأمّا عند المحقّقين، فالوجودُ ليس شيئآ زائدآ على الموجودات؛ بل الموجوداتُ إنّما هي جزئيّاتُهُ النوعيَّةُ المقولُ هو عليها بهو هو.

ترجمه: «و اما وجود به نزد محققان (اهل معرفت) امری زاید بر موجودات (و حقیقتی غیر از آن‌ها) نمی‌باشد، بلکه موجودات (یعنی ماهیات، نسبت به اصل وجود) جزئیات نوعی آن هستند، و وجود بر آن‌ها به «هو هو» حمل می‌شود.»

در فلسفه مشائی، وجود به‌عنوان امری زاید بر ماهیت تعریف می‌شود که موجودات در آن اشتراک دارند، و تمایز آن‌ها به ماهیات بازمی‌گردد. حمل وجود در فلسفه بر جهت مشترک موجودات، حمل «هوهو» (مواطات) و بر ماهیات و جهات خاص، حمل «ذوهو» (اشتقاقی) است. اما در عرفان، وجود و موجود عين یکدیگرند؛ موجودات مظاهر وجودند و وجود زاید بر ماهیت نیست. در عرفان، وجود هم جهت اشتراک موجودات است و هم جهت اختصاص آن‌ها. موجود، تطور و ظهور وجود است، و مقصود از موجودات، مظاهر و از وجود، ظاهر است. این دیدگاه، چون آیینه‌ای است که وجود واحد را در کثرت مظاهرش بازمی‌تاباند، و کثرت را به مراتب و تطورات وجود تقلیل می‌دهد.

درنگ: در فلسفه، وجود زاید بر ماهیت است و موجودات در آن اشتراک دارند، اما در عرفان، وجود و موجود یکی هستند و کثرت موجودات به مراتب و تطورات وجود بازمی‌گردد.

بخش پنجم: وحدت وجود و کثرت اعتباری در عرفان

صائن‌الدین در تبیین وحدت وجود در عرفان می‌فرماید:

فإنّ أعيانَ تلک الحقائق هي عينُ هويّتِها ووجودِها، لا غير.

ترجمه: «چرا که اعیان (ثابت و ماهیات) این موجودات، عين هویت و وجود او هستند، نه چیز دیگری.»

در عرفان، موجودات به‌عنوان مظاهر و تطورات وجود، از وجود جدا نیستند و کثرت آن‌ها صرفاً اعتباری است. وجود و موجود یکی هستند، و کثرت در مراتب و تطورات وجود است، نه در ذات. این دیدگاه، با نظریه وحدت وجود ابن‌عربی همخوانی دارد. موجودات، مانند امواج دریا، چیزی جز شكن آب نیستند؛ همان‌گونه که پیچش زلف، جز چين مو نیست. اسامی مانند انسان، حیوان، آسمان و زمین، صرفاً اعتباری‌اند و برای تمییز و جلوگیری از اشتباه به کار می‌روند. این نکته با آیه شریفه قرآن کریم همخوان است:

إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ

ترجمه: «این‌ها جز نام‌هایی که شما و پدرانتان نهاده‌اید، چیزی نیستند» (سوره نجم، آیه 23).

این دیدگاه، کثرت را به سطح اعتباری تقلیل می‌دهد و وجود را چون خورشیدی می‌داند که نورش در مظاهر گوناگون تجلی می‌یابد.

درنگ: در عرفان، موجودات مظاهر وجودند و کثرت آن‌ها اعتباری است. اسامی مانند انسان و حیوان صرفاً برای تمییز به کار می‌روند و حقیقت وجود واحد است.

بخش ششم: نقد شیخ اشراق و اصالت ماهیت

صائن‌الدین، خطای شیخ اشراق را در خلط وجود حقیقی با وجود اعتباری می‌داند:

والعجبُ كلُّ العجب أنّ ما استدلّ به صاحبُ الإشراق على اعتباريَّة الوجود، هو أمر النسبة على الوجه الذي ذكره الشَّيخ ـ رحمه الله ـ بعينه.

ترجمه: «و نهایت تعجب از صاحب اشراق است که مبنای استدلال وی بر اعتباری بودن وجود، به عين همین وجود نسبی به وجهی که شیخ ذکر کرده، می‌باشد.»

شیخ اشراق، با تمرکز بر وجود اعتباری (مانند زید موجود فی البیت و معدوم فی السوق)، وجود را مفهومی غیرحقیقی دانست و اصالت را به ماهیت داد. در حالی که حکمای مشائی، وجود را حقیقی و اصیل می‌دانستند. این خطا، مانند آن است که کسی نور خورشید را با سایه‌هایش خلط کند و حقیقت نور را نادیده بگیرد. صائن‌الدین با این نقد، بر اهمیت تمایز میان وجود حقیقی و اعتباری تأکید می‌کند.

درنگ: شیخ اشراق با خلط وجود حقیقی و اعتباری، به اشتباه وجود را غیرحقیقی دانست و اصالت را به ماهیت داد، در حالی که حکمای مشائی وجود را اصیل می‌دانستند.

بخش هفتم: وجود حقیقی و وجود اعتباری

صائن‌الدین، تمایز میان وجود حقیقی و اعتباری را چنین بیان می‌کند:

فيكون زيد الموجود في عينه موجودآ في السُّوق، معدومآ في الدار، فلو كان العدم والوجود من الأوصاف التي ترجع إلى الموجود، كالسواد والبياض، لاستحال وصفه بهما معآ.

ترجمه: «پس زیدِ موجود در عين (یعنی عين ثابت و کأن تامه) که در بازار هست، در خانه معدوم می‌باشد. پس اگر عدم و وجود از اوصافی (حیثیات و اعتبارات) که به موجود باز می‌گردند، نبود، مانند سیاهی و سفیدی، محال بود که موجود به وجود و عدم متصف گردد.»

وجود حقیقی (کأن تامه)، که شئیت ذاتی شیء است، متقابل نمی‌پذیرد؛ یعنی نمی‌توان گفت زید هم موجود است و هم معدوم. اما وجود اعتباری (کأن ناقصه)، به دلیل وابستگی به حیثیات و اضافات، امکان اتصاف به هر دو را دارد (مانند زید موجود فی البیت و معدوم فی السوق). این تمایز، مانند تفاوت میان جوهر یک گوهر و سایه‌های آن بر دیوار است؛ جوهر ثابت است، اما سایه‌ها به جهت نور تغییر می‌کنند.

درنگ: وجود حقیقی متقابل نمی‌پذیرد، اما وجود اعتباری، به دلیل حیثیات و اضافات، امکان اتصاف به وجود و عدم را دارد.

بخش هشتم: شواهد محیی‌الدین ابن‌عربی در تبیین وجود

صائن‌الدین با استناد به محیی‌الدین ابن‌عربی در کتاب إنشاء الدوائر می‌فرماید:

إعلم أنّ الوجود والعدم ليسا بشيء زائد على الموجود والمعدوم. لكنّ الوهم يتخيَّل أنّ الوجود والعدم صفتان راجعتان إلى الموجود والمعدوم.

ترجمه: «بدانید که وجود و عدم، امری زاید بر موجود و معدوم نیستند، اما وهم می‌پندارد که وجود و عدم، صفت راجع به موجود و معدوم است.»

ابن‌عربی تأکید می‌کند که وجود و عدم، صفات حقیقی زاید بر موجود و معدوم نیستند، بلکه صرفاً حیثیات و اضافاتی‌اند که به عين شیء در شرایط خاص نسبت داده می‌شوند. این دیدگاه، کثرت را به حیثیات اعتباری تقلیل می‌دهد و وجود را چون جریانی واحد می‌داند که در مظاهر گوناگون تجلی می‌یابد.

درنگ: محیی‌الدین ابن‌عربی وجود و عدم را حیثیات و اضافات می‌داند، نه صفات حقیقی زاید بر موجود و معدوم، و کثرت را به مراتب اعتباری تقلیل می‌دهد.

بخش نهم: نقد خلط وجود حقیقی و اعتباری

صائن‌الدین خطای شیخ اشراق را در خلط وجود حقیقی و اعتباری چنین بیان می‌کند:

أنّ ما فهمه المتأخِّرون من لفظ الوجود واصطلحوا عليه، حيث ذهبوا إلى أنّه من الاعتبارات العقليَّة العارضة للموجودات في العقل.

ترجمه: «آن‌چه متأخران (شیخ اشراق و تابعان وی) از لفظ وجود فهمیدند، و بر آن اصطلاح نمودند، و بر این قول رفتند که وجود از اعتبارات عقلی است که بر موجودات در ذهن عارض می‌شود.»

شیخ اشراق با نادیده گرفتن وجود حقیقی، وجود را مفهومی غیرحقیقی دانست و اصالت را به ماهیت داد. محیی‌الدین، ضمن پذیرش وجود اعتباری، بر وجود حقیقی تأکید دارد و آن را اساس عقاید محققان می‌داند. این نقد، مانند روشنگری چراغی است که تاریکی خلط میان حقیقت و اعتبار را می‌زداید.

درنگ: شیخ اشراق با خلط وجود حقیقی و اعتباری، وجود را غیرحقیقی دانست، در حالی که محیی‌الدین وجود حقیقی را اساس حقیقت معرفی می‌کند.

بخش دهم: تفاوت کثرت در فلسفه و عرفان

صائن‌الدین تفاوت کثرت در فلسفه و عرفان را چنین تبیین می‌کند:

وتنوُّعاتُهُ المعيّنةُ المتمايزةُ بمجرّد النسب، وأحوالُها الطارئةُ لها بحسب المدارک والمشاعر.

ترجمه: «هم‌چنین موجودات، تنوعات معین وجودند که به واسطه‌ی نسبت‌ها و احوال عارض‌شده بر آن‌ها، به لحاظ عقول و مشاعر، از هم‌دیگر تمیز پیدا کردند.»

در فلسفه، کثرت به دلیل تمایز ذاتی موجودات (تشکیک یا تباین) پذیرفته می‌شود، اما در عرفان، کثرت صرفاً اعتباری است و ناشی از مراتب و تطورات وجود واحد است. این دیدگاه، کثرت را مانند سایه‌هایی می‌داند که بر دیوار وجود می‌افتند، اما حقیقت، همان نور وجود واحد است.

درنگ: در فلسفه، کثرت در ذات موجودات است، اما در عرفان، کثرت اعتباری و ناشی از مراتب و تطورات وجود واحد است.

بخش یازدهم: نقش علم حصولی و حضوری در عرفان

صائن‌الدین در پایان، به تمایز میان علم حصولی و حضوری می‌پردازد:

وإلّا فأمثال هذه الأبحاث لا يليق بها الاستشهاد بالأقاويل النقليَّة، كما لا يحتاج إليه نظم البراهين العقليّة.

ترجمه: «وگرنه در شأن چنین مباحث، استشهاد به نقل‌قول نیست؛ چنان‌که به آرایش براهین عقلی نیازی نیست.»

علم حصولی، مبتنی بر شواهد نقلی و براهین عقلی، برای تبیین مباحث عرفانی برای فیلسوفان به کار می‌رود، اما علم حضوری، که مبتنی بر شهود و معرفت مصداقی است، برای عارفان کافی است. علم حصولی، مانند نقشه‌ای است که مسیر را نشان می‌دهد، اما علم حضوری، چون خود سفر است که مقصد را به عارف می‌نمایاند.

درنگ: علم حصولی برای تقریب مفاهیم عرفانی به اذهان فلسفی به کار می‌رود، اما علم حضوری، مبتنی بر شهود، حقیقت عرفانی را مستقیماً منتقل می‌کند.

جمع‌بندی

این بخش از تمهید القواعد، با کاوش در مفهوم وجود، چارچوبی منسجم برای فهم وجودشناختی عرفانی و فلسفی ارائه می‌دهد. صائن‌الدین با تکیه بر آرای محیی‌الدین ابن‌عربی و حکمای مشائی، وجود را در فلسفه به‌عنوان امری زاید بر ماهیت و در عرفان به‌عنوان حقیقت واحد معرفی می‌کند. تأکید بر وحدت وجود، کثرت اعتباری، تمایز وجود حقیقی و اعتباری، و نقد خطای شیخ اشراق، از برجسته‌ترین نکات این بحث است. این تأملات، مانند چراغی در مسیر معرفت، راه را برای طالبان حقیقت روشن می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی