در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 48

متن درس





تحلیل و تبیین وحدت وجود در تمهید القواعد

تحلیل و تبیین وحدت وجود در تمهید القواعد

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۴۸)

دیباچه

کتاب «تمهید القواعد»، نگاشته صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته سده‌های هشتم و نهم هجری، یکی از آثار گران‌سنگ در عرفان نظری است که به کاوش در مفاهیم بنیادین وجود، وحدت آن و رابطه میان حقیقت واجب و کون عینی می‌پردازد. این اثر، با نگاهی عمیق و فلسفی، به بررسی موضوعاتی چون اشتراک وجود و چالش‌های آن پرداخته و با رویکردی منطقی و عرفانی، وحدت وجود را تبیین می‌کند. در این نوشتار، مباحث جلسه چهل‌وهشتم از درس‌گفتارهای این کتاب، با محوریت رد اشتراک معنوی وجود و تحلیل رابطه حقیقت واجب و کون عینی، به زبانی فصیح و معیار بازنویسی شده است. این بازنویسی، با حفظ تمامی جزئیات و محتوای اصلی، به گونه‌ای سامان یافته که چونان آینه‌ای زلال، مفاهیم عمیق عرفانی را برای پژوهشگران و طالبان علم بازتاب دهد. نوشتار پیش رو، با ساختاری منظم و پیوندهایی معنایی به آیات قرآن کریم، درصدد است تا پیوند عرفان نظری با معارف الهی را به نمایش بگذارد.

بخش یکم: نفی افراد ذهنی و عینی در حقیقت واجب

حقیقت واجب‌الوجود، به‌عنوان ملزوم مطلق وجود، از هرگونه کثرت یا تعدد در ذات خویش مبراست. این حقیقت، که چون خورشیدی بی‌غروب در آسمان هستی می‌درخشد، نمی‌تواند دارای افراد ذهنی یا عینی باشد، زیرا هرگونه تقسیم یا تعدد، با وحدت ذاتی آن ناسازگار است. این اصل بنیادین، که در متون عرفانی و فلسفی مورد تأکید قرار گرفته، بیانگر آن است که وجود واجب، یک حقیقت متشخص و غیرقابل تجزیه است.

إذا تُقُرِّرَ أنّ الطبيعةَ الواجبةَ الملزومةَ لمطلق الوجود يمتنع أن تكونَ ذاتَ أفرادٍ ذهنيّةٍ أو عقليّةٍ

«چون ثابت شد که طبیعت واجبِ ملزومِ مطلق وجود، محال است که دارای افراد ذهنی یا عقلانی باشد.»

این نفی افراد، ریشه در وحدت ذاتی وجود دارد و هرگونه کثرت را از ذات واجب سلب می‌کند. این دیدگاه با کلام نورانی قرآن کریم هم‌نوا است:

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ

«بگو او خدای یگانه است» (سوره توحید، آیه ۱).

این آیه، چون مشعلی فروزان، بر وحدت و یگانگی ذات الهی گواهی می‌دهد و هرگونه تعدد یا افراد را از ساحت قدس او نفی می‌کند. حقیقت واجب، چون دریای بی‌کران وجود، یکپارچه و بی‌مانند است و هیچ‌گونه کثرتی در آن راه ندارد.

درنگ: حقیقت واجب‌الوجود، به‌عنوان ملزوم مطلق وجود، از هرگونه افراد ذهنی یا عینی مبراست، زیرا وحدت ذاتی آن، کثرت را نفی می‌کند. این اصل، بنیان وحدت وجود در عرفان نظری است.

بخش دوم: نفی اشتراک معنوی وجود به دلیل فقدان افراد

با اثبات نفی افراد ذهنی و خارجی در حقیقت وجود، اشتراک معنوی وجود منتفی می‌گردد. اشتراک معنوی، که چون پلی میان مصادیق متعدد است، مستلزم وجود کثرت در مصادیق است، حال آنکه حقیقت وجود، چون ستاره‌ای واحد در آسمان هستی، از هرگونه تعدد مبراست. این نفی، بیانگر وحدت شخصی وجود است که هیچ‌گونه اشتراک معنوی را برنمی‌تابد.

وجود نسبت به افرادش مشترك معنوى نيست زيرا كه بعد از بيان عدم افراد ذهنى و خارجى نسبت به حقيقت وجود

«وجود نسبت به افرادش مشترک معنوی نیست، زیرا پس از بیان عدم افراد ذهنی و خارجی نسبت به حقیقت وجود.»

این اصل، که در متن اصلی مورد تأکید قرار گرفته، بر آن است که حقیقت وجود، به دلیل وحدت ذاتی، نمی‌تواند دارای مصادیقی باشد که اشتراک معنوی را ممکن سازد. این دیدگاه با کلام الهی هم‌راستاست:

وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ

«و هیچ‌کس همتای او نیست» (سوره اخلاص، آیه ۵).

این آیه، چون نگینی درخشان، بر یگانگی و نفی هرگونه کثرت در ذات واجب گواهی می‌دهد و اشتراک معنوی را به دلیل نبود مصادیق متعدد منتفی می‌سازد.

درنگ: اشتراک معنوی وجود به دلیل نفی افراد ذهنی و خارجی منتفی است، زیرا حقیقت وجود یک شخصیت واحد و غیرمتعدد است که کثرت را برنمی‌تابد.

بخش سوم: مغایرت یا عدم مغایرت واجب با کون عینی

رابطه میان حقیقت واجب و کون عینی، که چون دو ساحل در برابر دریای وجود قرار دارند، یا مبتنی بر مغایرت است یا بر عدم مغایرت. اگر مغایرت ذاتی میان این دو برقرار باشد، اشتراک معنوی منتفی می‌شود، زیرا مغایرت ذاتی، هرگونه وحدت معنایی را نفی می‌کند. اما اگر مغایرتی وجود نداشته باشد، کثرت و تعدد از اساس منتفی است و باز هم اشتراک معنوی بی‌معنا می‌گردد.

واجب نسبت به كون يا مغايرت دارد و يا ندارد

«واجب نسبت به کون یا مغایرت دارد یا ندارد.»

این تحلیل منطقی، که چون تیغی برنده در متون عرفانی رخنه کرده، نشان می‌دهد که هر دو فرض، به نفی اشتراک معنوی می‌انجامد. این دیدگاه با کلام نورانی قرآن کریم هم‌سو است:

كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ ۚ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ

«هر چیز جز ذات او نابودشدنی است. فرمانروایی از آن اوست و به‌سوی او بازگردانده می‌شوید» (سوره قصص، آیه ۸۸).

این آیه، چون آیینه‌ای صاف، بر وحدت و سیطره حقیقت واجب بر کون گواهی می‌دهد و هرگونه مغایرت یا کثرت را از ساحت او نفی می‌کند.

درنگ: رابطه واجب و کون عینی یا بر مغایرت استوار است یا بر عدم مغایرت، اما در هر دو حالت، اشتراک معنوی منتفی است، زیرا یا مغایرت ذاتی وحدت را نفی می‌کند یا عدم مغایرت کثرت را.

بخش چهارم: نفی اشتراک معنوی در صورت مغایرت

اگر حقیقت واجب با کون عینی مغایرت ذاتی داشته باشد، اشتراک معنوی ممکن نیست، زیرا وحدت معنایی که لازمه اشتراک معنوی است، با مغایرت ذاتی ناسازگار است. در این صورت، اطلاق لفظ وجود بر واجب و کون، چون دو نام بر دو حقیقت متمایز، تنها در سطح لفظی باقی می‌ماند و اشتراک معنوی را برنمی‌تابد.

إن كان الأوّلُ يلزم أن يكون إطلاقُ لفظ الوجود على الحقيقتيْن بالاشتراک اللّفظي دونَ المعنوي

«اگر وجه اول باشد، لازم می‌آید که اطلاق لفظ وجود بر دو حقیقت، به اشتراک لفظی باشد، نه معنوی.»

این تحلیل، که چون نسیمی لطیف در میان مباحث عرفانی وزیده، بر تمایز میان اشتراک لفظی و معنوی تأکید دارد. این دیدگاه با کلام الهی هم‌راستاست:

وَهُوَ مُحِيطٌ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَىٰ كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا

«و او به آنچه نزد آن‌هاست محیط است و هر چیز را به شماره آورده است» (سوره هود، آیه ۱۲).

این آیه، چون ستاره‌ای در شب، بر احاطه و وحدت الهی بر تمامی کون گواهی می‌دهد و اشتراک معنوی را به دلیل تمایز ذاتی منتفی می‌سازد.

درنگ: مغایرت ذاتی میان واجب و کون عینی، اشتراک معنوی را منتفی می‌سازد، زیرا اطلاق لفظ وجود در این حالت، تنها اشتراک لفظی است.

بخش پنجم: نفی اشتراک معنوی در صورت عدم مغایرت

اگر میان حقیقت واجب و کون عینی مغایرتی وجود نداشته باشد، کثرت و تعدد از اساس منتفی است، زیرا وجود، چون جویباری یکپارچه، یک حقیقت واحد و غیرمتعدد است. در این حالت نیز اشتراک معنوی، که مستلزم کثرت مصادیق است، بی‌معنا می‌گردد.

إن كان الثّاني ـ وهو أن تكونَ المغايرةُ بينَ الحقيقةِ الواجبة وبينُ الكونِ العيني منتفيةً

«اگر وجه دوم باشد، یعنی مغایرت میان حقیقت واجب و کون عینی منتفی باشد.»

این تحلیل، که چون مشعلی در تاریکی مباحث فلسفی می‌درخشد، بر وحدت وجود و نفی کثرت تأکید دارد. این دیدگاه با کلام نورانی قرآن کریم هم‌سو است:

وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ وَأَنْهَارًا ۖ وَمِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ

«و اوست که زمین را گسترانید و در آن کوه‌ها و رودها قرار داد و از هر میوه‌ای در آن دو گونه پدید آورد» (سوره رعد، آیه ۳).

این آیه، چون آیینه‌ای صاف، بر وحدت الهی در خلق و نفی تعدد در ذات واجب گواهی می‌دهد.

درنگ: در صورت عدم مغایرت واجب و کون عینی، کثرت منتفی است و اشتراک معنوی به دلیل نبود مصادیق متعدد بی‌معنا می‌گردد.

بخش ششم: تحلیل کون عینی و مقارنت با ماهیات

کون عینی، حقیقتی است که ماهیات، چون سایه‌هایی در برابر نور وجود، به‌واسطه مقارنت با آن موجود می‌شوند. ماهیات به‌خودی‌خود، چون ظلمت محض، فاقد وجودند و تنها با اتصال به کون عینی، چون نوری که بر تاریکی می‌تابد، تحقق می‌یابند. این امر، وابستگی ماهیات به وجود و نفی استقلال آن‌ها را نشان می‌دهد.

الكون العينى… الذى يتكون الماهيات بمقارنتها فى الاعيان

«کون عینی، آن حقیقتی است که ماهیات به مقارنت با آن در اعیان متکون می‌شوند.»

این تحلیل، که چون نسیمی خنک در باغ عرفان وزیده، بر وابستگی ماهیات به کون عینی و وحدت وجود تأکید دارد. این دیدگاه با کلام الهی هم‌راستاست:

وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِنْ دَابَّةٍ ۚ وَهُوَ عَلَىٰ جَمْعِهِمْ إِذَا يَشَاءُ قَدِيرٌ

«و از نشانه‌های او آفرینش آسمان‌ها و زمین و آنچه از جنبندگان در آن دو پراکنده کرده است، و او هرگاه بخواهد بر گردآوردن آنان تواناست» (سوره شوری، آیه ۲۹).

این آیه، چون ستاره‌ای در آسمان معرفت، بر وابستگی خلق به وجود الهی گواهی می‌دهد.

درنگ: کون عینی، حقیقتی است که ماهیات به‌واسطه مقارنت با آن موجود می‌شوند، و این امر وابستگی ماهیات به وجود و نفی استقلال آن‌ها را نشان می‌دهد.

بخش هفتم: مغایرت ذاتی و نفی اشتراک معنوی

مغایرت ذاتی میان حقیقت واجب و کون عینی، چون دیواری استوار، هرگونه اشتراک معنوی را منتفی می‌سازد. اطلاق لفظ وجود بر هر دو، چون نامی بر دو حقیقت متمایز، تنها در سطح لفظی است و هیچ وجه مشترکی میان آن‌ها وجود ندارد.

لايكون معنىً مشتركا بينهما… بل انحصرت ما به الاشتراك بينهما على مجرد اطلاق لفظ الوجود

«معنای مشترکی میان آن‌ها نیست، بلکه اشتراک میان آن‌ها تنها در اطلاق لفظ وجود منحصر است.»

این تحلیل، که چون جریانی زلال در میان مباحث عرفانی جاری است، بر تمایز ذاتی میان واجب و کون تأکید دارد. این دیدگاه با کلام نورانی قرآن کریم هم‌سو است:

إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ

«پروردگار شما الله است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید، سپس بر عرش استیلا یافت» (سوره اعراف، آیه ۵۴).

این آیه، چون مشعلی فروزان، بر تمایز و سیطره واجب بر کون گواهی می‌دهد.

درنگ: مغایرت ذاتی میان حقیقت واجب و کون عینی، اشتراک معنوی را منتفی می‌سازد و اطلاق لفظ وجود را به اشتراک لفظی محدود می‌کند.

بخش هشتم: نقد اشتراک معنوی در امور عارضی

اشکالی که مطرح می‌شود این است که مغایرت ذاتی، مانع اشتراک معنوی نیست، زیرا ممکن است دو چیز مغایر، چون دو شاخه از یک درخت، در یک جهت عارضی مانند مشی برای انسان و بقر اشتراک داشته باشند. اما این اشتراک عارضی، چون سایه‌ای گذرا، نمی‌تواند به واجب و کون عینی تعمیم یابد، زیرا واجب، چون کوهی استوار، از هرگونه ترکیب و عروض مبراست.

لم لا يَجوزُ أن يكون لعارضٍ مشتركٍ بينهما

«چرا جایز نباشد که اشتراک معنوی به دلیل عارض مشترکی میان آن‌ها باشد.»

این اشکال، که چون موجی بر ساحل عرفان می‌کوبد، پاسخ داده شده که واجب، به دلیل بساطت ذاتی، نمی‌تواند پذیرای عروض یا ترکیب باشد. این دیدگاه با کلام الهی هم‌راستاست:

لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ ۖ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ

«چیزی مانند او نیست و او شنوا و بیناست» (سوره شوری، آیه ۱۱).

این آیه، چون نگینی درخشان، بر تمایز و بساطت واجب گواهی می‌دهد و هرگونه اشتراک عارضی را نفی می‌کند.

درنگ: اشتراک عارضی میان واجب و کون عینی ممکن نیست، زیرا واجب از هرگونه ترکیب و عروض مبراست و بساطت ذاتی آن هرگونه اشتراک را نفی می‌کند.

بخش نهم: نفی کون عینی به‌عنوان عین یا جزء واجب

کون عینی نمی‌تواند عین حقیقت واجب یا جزء آن باشد، زیرا اگر کون عینی عین واجب باشد، مغایرت منتفی می‌شود که خلاف فرض است. اگر جزء واجب باشد، واجب مرکب می‌گردد که با بساطت ذاتی آن، چون آب و آتش، ناسازگار است.

لايكون عينها و لا جزئها… إذ على تقدير أن يكون عينَها يلزم خلاف المقدَّر

«کون عینی نه عین طبیعت واجب است و نه جزء آن، زیرا اگر عین آن باشد، خلاف فرض مغایرت لازم می‌آید.»

این تحلیل، که چون ستونی استوار در بنای عرفان ایستاده، بر بساطت و وحدت واجب تأکید دارد. این دیدگاه با کلام نورانی قرآن کریم هم‌سو است:

اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ

«خدا نور آسمان‌ها و زمین است. مثل نور او مانند چراغدانی است که در آن چراغی باشد» (سوره نور، آیه ۳۵).

این آیه، چون مشعلی در تاریکی، بر بساطت و نورانیت واجب گواهی می‌دهد.

درنگ: کون عینی نمی‌تواند عین یا جزء واجب باشد، زیرا عینیت مغایرت را نفی می‌کند و جزئیت با بساطت واجب ناسازگار است.

بخش دهم: نفی عروض کون بر واجب

اگر کون عینی نه عین واجب باشد و نه جزء آن، فرض عروض کون بر واجب مطرح می‌شود. اما این فرض، چون بادی که بر شاخسار خشک می‌وزد، محالات متعددی را به دنبال دارد، زیرا واجب نمی‌تواند معروض کون باشد، چرا که این امر مستلزم امکان و زوال در واجب است.

فإذنْ يلزم أن تكونَ غيرَ الكون العيني ومعروضآ له

«بنابراین لازم می‌آید که طبیعت واجب غیر از کون عینی باشد و معروض آن.»

این تحلیل، که چون جریانی زلال در میان مباحث عرفانی جاری است، بر نفی هرگونه عروض در واجب تأکید دارد. این دیدگاه با کلام الهی هم‌راستاست:

هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ

«اوست که بر تو کتاب را نازل کرد که برخی از آیات آن محکمات‌اند و آن‌ها ام‌الکتاب‌اند و دیگر آیات متشابهات» (سوره آل‌عمران، آیه ۷).

این آیه، چون نگینی درخشان، بر کمال و بساطت واجب گواهی می‌دهد.

درنگ: عروض کون بر واجب محال است، زیرا مستلزم امکان و زوال در واجب است که با وجوب ذاتی آن ناسازگار است.

بخش یازدهم: محالات ناشی از فرض واجب به‌عنوان ماهیت حقیقی

اگر حقیقت واجب به‌عنوان ماهیتی حقیقی و معروض کون فرض شود، چون کاخی که بر پایه‌ای سست بنا شده، فرو می‌ریزد و محالات متعددی را به دنبال دارد. این محالات، که چون سایه‌هایی سنگین بر این فرض افتاده‌اند، عبارت‌اند از:

  • جواز انفکاک وجود از واجب: این امر، واجب را ممکن می‌سازد، زیرا معروض در رتبه ذات، فاقد عارض (کون عینی) است و به علتی غیر از ذات خود نیازمند است که با مبدأیت و علّیت واجب ناسازگار است.
  • تقدم وجود بر خودش: طبیعت واجب، به دلیل وجوب ذاتی، علت همه چیز، از جمله کون عینی است، اما اگر معروض کون باشد، باید پیش از تحقق خود موجود باشد تا علت خود را محقق سازد، که این تقدم شیء بر نفسش محال است.
  • اتحاد فاعل و قابل: واجب، به دلیل علّیت، فاعل است، اما عروض کون، آن را قابل نیز می‌سازد، و اجتماع فاعلیت و قابلیت در یک چیز محال است.
  • وجود دوبار یک چیز: واجب، به دلیل وجوب ذاتی، پیش از عروض کون دارای وجود است و پس از عروض نیز وجود دیگری می‌یابد، که این اجتماع دو مثل محال است.

أمّا على تقدير أن تكونَ الطّبيعةُ الواجبةُ أمرآ حقيقيّآ معروضآ للكون… يلزم كثيرٌ من المحالات

«اگر طبیعت واجب امری حقیقی و معروض کون باشد، محالات بسیاری لازم می‌آید.»

این تحلیل، که چون تیغی برنده در مباحث فلسفی نفوذ کرده، فرض ماهیت حقیقی برای واجب را باطل می‌کند. این دیدگاه با کلام الهی هم‌سو است:

خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ ۖ يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهَارِ وَيُكَوِّرُ النَّهَارَ عَلَى اللَّيْلِ

«آسمان‌ها و زمین را به حق آفرید. شب را بر روز و روز را بر شب می‌پیچد» (سوره زمر، آیه ۵).

این آیه، چون آیینه‌ای صاف، بر حقیقت و وحدت واجب گواهی می‌دهد.

درنگ: فرض واجب به‌عنوان ماهیت حقیقی و معروض کون، به محالاتی چون امکان واجب، تقدم وجود بر خودش، اتحاد فاعل و قابل، و وجود دوبار یک چیز می‌انجامد.

بخش دوازدهم: محالات ناشی از فرض واجب به‌عنوان امر اعتباری

اگر حقیقت واجب امری اعتباری فرض شود، چون کاخی خیالی که بر پایه واقعیت بنا نشده، فرو می‌ریزد. علاوه بر محالات پیشین، محال دیگری نیز پدید می‌آید: یک امر اعتباری، که چون سایه‌ای بی‌جان است، نمی‌تواند علت امور حقیقی باشد، زیرا علت باید اقوی از معلول باشد. این فرض، واجب را از جایگاه علّیت ساقط می‌کند و تخلف علت از معلول در خارج را به دنبال دارد.

وأمّا على تقدير أن تكون الطّبيعة الواجبة التي هي مبدءُ الكلّ أمرآ اعتباريّآ… فللزوم تخلّفِ العلّةِ من المعلول في الخارج

«اگر طبیعت واجب، که مبدأ کل است، امری اعتباری باشد، تخلف علت از معلول در خارج لازم می‌آید.»

این تحلیل، که چون مشعلی در تاریکی مباحث عرفانی می‌درخشد، بر حقیقت و علّیت واجب تأکید دارد. این دیدگاه با کلام نورانی قرآن کریم هم‌سو است:

اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ

«خدا نور آسمان‌ها و زمین است. مثل نور او مانند چراغدانی است که در آن چراغی باشد» (سوره نور، آیه ۳۵).

این آیه، چون نگینی درخشان، بر حقیقت و نورانیت واجب گواهی می‌دهد.

درنگ: فرض واجب به‌عنوان امر اعتباری، علاوه بر محالات پیشین، به تخلف علت از معلول می‌انجامد، زیرا امر اعتباری نمی‌تواند علت امور حقیقی باشد.

بخش سیزدهم: نفی عروض وجود یا عدم بر واجب

حقیقت واجب، چون خورشیدی بی‌غروب، نمی‌تواند فاقد وجود باشد، زیرا در این صورت، عدم، چون سایه‌ای تاریک، بر آن عارض می‌شود که محال است. همچنین، وجود نمی‌تواند عارض واجب باشد، زیرا این امر، واجب را ممکن و زوال‌پذیر می‌سازد. از این‌رو، واجب باید عین وجود باشد، چون جویباری که از سرچشمه خود جدا نیست.

إذا وجود عارض واجب نباشد عدم يقه‌اش را مى‌گيرد

«اگر وجود عارض واجب نباشد، عدم یقه‌اش را می‌گیرد.»

این تحلیل، که چون ستاره‌ای در آسمان عرفان می‌درخشد، بر عینیت واجب با وجود تأکید دارد. این دیدگاه با کلام الهی هم‌راستاست:

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ

«سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است» (سوره فاتحه، آیه ۱).

این آیه، چون مشعلی فروزان، بر وحدت و ربوبیت واجب گواهی می‌دهد.

درنگ: واجب نمی‌تواند فاقد وجود یا معروض وجود باشد، زیرا عدم عارض آن محال است و عروض وجود، امکان و زوال را به واجب تحمیل می‌کند. واجب عین وجود است.

بخش چهاردهم: نفی اشتراک به دلیل نبود جهت وحدت

اشتراک معنوی، چون پلی که دو ساحل را به هم پیوند می‌دهد، نیازمند جهت وحدت است که یا عینیت، جزئیت یا عروض است. اما هیچ‌یک از این جهات برای واجب و کون ممکن نیست، زیرا عینیت مغایرت را نفی می‌کند، جزئیت با بساطت واجب ناسازگار است، و عروض امکان را به واجب تحمیل می‌کند. از این‌رو، اشتراک معنوی، چون سرابی در بیابان، محال است.

اشتراك بايد به يك جهت وحدت برگردد… جهت يا عينيت است يا جزئيت است يا عروض است

«اشتراک باید به یک جهت وحدت بازگردد… جهت یا عینیت است یا جزئیت یا عروض است.»

این تحلیل، که چون تیغی برنده در مباحث عرفانی نفوذ کرده، بر نفی هرگونه اشتراک در واجب تأکید دارد. این دیدگاه با کلام نورانی قرآن کریم هم‌سو است:

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ

«بگو او خدای یگانه است» (سوره توحید، آیه ۱).

این آیه، چون نگینی درخشان، بر وحدت و نفی هرگونه اشتراک در ذات واجب گواهی می‌دهد.

درنگ: اشتراک معنوی به دلیل نبود جهت وحدت (عینیت، جزئیت یا عروض) در واجب و کون محال است، زیرا این جهات با وحدت و بساطت واجب ناسازگارند.

بخش پانزدهم: تحلیل وجودات خاص و کون عینی

وجودات خاص عینی ممکن، که چون سایه‌هایی در برابر نور کون عینی پدیدار می‌شوند، یا با کون عینی مغایرند یا خیر. اگر مغایر باشند، استلزام وجودات خاص به وجود مطلق منتفی است، زیرا مغایرت ذاتی، هرگونه اشتراک و اندراج را نفی می‌کند. در این صورت، وجودات خاص، که از اقتران ماهیات با کون عینی پدید می‌آیند، موجود نخواهند بود، که این محال است.

فإن كان الأوّل يلزم امتناعُ استلزام الوجوداتِ الخاصّةِ الممكنةِ لحقيقة الوجود المطلق

«اگر وجه اول باشد، امتناع استلزام وجودات خاص ممکن به حقیقت وجود مطلق لازم می‌آید.»

اگر مغایرت ذاتی میان وجودات خاص و کون عینی منتفی باشد، استلزام وجودات خاص به حقیقت واجب لازم می‌آید، زیرا خاص به عام خود ملزم است. اما این استلزام، به دلیل امتناع امکان در واجب، محال است. حکیمان در آثار فلسفی خود نشان داده‌اند که طبیعت واجب نمی‌تواند دارای جهت امکانی محض باشد، زیرا واجب از همه جهات واجب است.

فإنّهم قد بَرْهُنوا في كتبهم الحكميّة على امتناع أن تكونَ للطّبيعة الملزومةِ جهةٌ إمكانيّةٌ محضةٌ

«حکیمان در کتاب‌های فلسفی مبرهن ساخته‌اند که محال است طبیعت ملزوم دارای جهت امکانی محض باشد.»

این تحلیل، که چون مشعلی در تاریکی مباحث فلسفی می‌درخشد، بر وحدت شخصی وجود تأکید دارد و کثرت را نفی می‌کند. این دیدگاه با کلام نورانی قرآن کریم هم‌سو است:

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ

«بگو او خدای یگانه است» (سوره توحید، آیه ۱).

این آیه، چون ستاره‌ای در آسمان معرفت، بر وحدت شخصی وجود و نفی کثرت گواهی می‌دهد.

درنگ: وجودات خاص یا با کون عینی مغایرند که استلزام به وجود مطلق را منتفی می‌کند، یا غیرمغایرند که استلزام به حقیقت واجب را لازم می‌آورد، اما هر دو فرض به دلیل محالات منطقی منتفی است.

بخش شانزدهم: نقد مغایرت عارضی و اثبات وحدت شخصی

اشکالی مطرح می‌شود که نفی مغایرت ذاتی، لزوماً به نفی مغایرت مطلق نمی‌انجامد، زیرا مغایرت ممکن است در لواحق و عوارض باشد. اما این مغایرت عارضی، چون سایه‌ای که از نور جدا نیست، نمی‌تواند تمایز ذاتی در حقایق ایجاد کند. اشتراک معنوی، نیازمند وحدت و کثرت در ذات است، اما اگر وحدت در ذات و کثرت در عوارض باشد، اشتراک معنوی ممکن نیست.

إذ قد تكونُ المغايرةُ بحسب اللّواحق والعوارض متحقّقةً

«زیرا ممکن است مغایرت به حسب لواحق و عوارض متحقق باشد.»

این تحلیل، که چون جریانی زلال در میان مباحث عرفانی جاری است، نشان می‌دهد که تمایز عارضی نمی‌تواند اشتراک معنوی را اثبات کند، زیرا اشتراک و تمایز باید در ذات باشد. این دیدگاه با کلام الهی هم‌راستاست:

لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ ۖ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ

«چیزی مانند او نیست و او شنوا و بیناست» (سوره شوری، آیه ۱۱).

این آیه، چون نگینی درخشان، بر تمایز و بساطت واجب گواهی می‌دهد و هرگونه اشتراک عارضی را نفی می‌کند.

درنگ: مغایرت عارضی نمی‌تواند اشتراک معنوی را اثبات کند، زیرا اشتراک و تمایز باید در ذات باشد، و این امر وحدت شخصی وجود را تأیید می‌کند.

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

نوشتار پیش رو، با تکیه بر درس‌گفتارهای جلسه چهل‌وهشتم کتاب «تمهید القواعد»، به تبیین عمیق وحدت وجود و رد اشتراک معنوی میان حقیقت واجب و کون عینی پرداخته است. این تحلیل، با بررسی دقیق رابطه میان واجب و کون، نشان داد که حقیقت وجود، چون خورشیدی بی‌غروب، یک حقیقت واحد و متشخص است که کثرت و اشتراک در آن راه ندارد. نفی افراد ذهنی و عینی، مغایرت یا عدم مغایرت واجب با کون، و نفی هرگونه عروض یا جزئیت، همگی بر بساطت و وحدت ذاتی واجب گواهی می‌دهند. محالات ناشی از فرض واجب به‌عنوان ماهیت حقیقی یا امر اعتباری، بر علّیت و بساطت واجب تأکید دارند و نشان می‌دهند که واجب عین وجود است و هیچ‌گونه کثرت یا اشتراک معنوی در آن ممکن نیست.

این مباحث، با پیوندهای معنایی به آیات قرآن کریم، از جمله سوره‌های توحید، قصص، هود، رعد، شوری، اعراف، نور، آل‌عمران، زمر، و فاتحه، پیوند عمیق عرفان نظری با معارف قرآنی را به نمایش می‌گذارند. این اثر، چون گوهری درخشان در گنجینه حکمت اسلامی، برای پژوهشگران و طالبان علم در حوزه عرفان نظری و فلسفه اسلامی منبعی ارزشمند است که تأمل و کاوشی عمیق را می‌طلبد.

با نظارت صادق خادمی