در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 50

متن درس





تمهید القواعد: تأملاتی در عرفان نظری

تمهید القواعد: تأملاتی در عرفان نظری

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۵۰)

دیباچه

کتاب «تمهید القواعد» اثر صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته قرن هشتم و نهم هجری، یکی از آثار برجسته در عرفان نظری است که به تبیین مسائل عمیق هستی‌شناسی و وحدت وجود می‌پردازد. این اثر با رویکردی فلسفی و عرفانی، به بررسی مفاهیم بنیادین وجود، واجب‌الوجود، فیض و وجودات خاص پرداخته و از منظری عمیق، به تحلیل اشتراک و تماثل وجودات و نقد احتمال تشکیک در آنها می‌نشیند. این نوشتار، با بازنگری و تدوین درس‌گفتارهای جلسه پنجاهم، تلاش دارد تا این مباحث را در قالبی منظم و علمی ارائه دهد، به‌گونه‌ای که هم‌چون آیینه‌ای زلال، حقیقت وجود و ظهورات آن را در برابر دیدگان خواننده قرار دهد. ساختار این متن، با بخش‌بندی‌های روشن و تحلیل‌های تفصیلی، راه را برای فهم دقیق‌تر این مفاهیم هموار می‌سازد.

بخش نخست: نقد اشتراک معنوی و مسئله تماثل وجودات

بیان مسئله و تقریر اشکال

در این بخش، صائن‌الدین ترکه به بررسی یکی از مسائل بنیادین عرفان نظری می‌پردازد: آیا وجودات سه‌گانه (واجب‌الوجود، کون عینی و وجودات خاص) می‌توانند در ذات خود متماثل باشند، به‌گونه‌ای که یکی به حالّیت (عارض بودن) و دیگری به محلیت (معروض بودن) متصف شود، بدون آنکه فارقی ذاتی میان آنها وجود داشته باشد؟ این پرسش، محور اصلی بحث در وصل چهاردهم است که به شرح زیر تقریر شده است:

على أنّ اجتماعَ الأمثال واختصاصَ أحد المتماثلين بالحاليّة والآخر بالمحلّية، واتّصافَ أحدهما بصفةٍ دونَ الآخر، من غير أن يكونَ هناک فارقٌ، من الأحكام والأحوال المستحيلةِ بالذّات.

ترجمه: افزون بر اشکالات پیشین، در صورت اجتماع امثال (و عینیّت حقیقت واجب و وجودات خاص با کون عینی) و اختصاص یکی از دو مماثل به حالّیت (یعنی کون عینی که عارض و حالّ است) و دیگری به محلیت (یعنی واجب‌تعالی و وجودات خاص که محلّ و معروض کون عینی هستند) و اتصاف یکی از آن دو به صفتی (واجب به وصف وجوب، و وجودات خاص به صفت امکان) بدون دیگری، بدون آنکه فارقی (بین این وجودات سه‌گانه و امثال) وجود داشته باشد، از جمله احکام و احوال‌هایی است که به‌طور ذاتی محال می‌باشد.

این تقریر، به روشنی بیانگر آن است که اگر وجودات سه‌گانه (واجب، کون عینی و وجودات خاص) در ذات خود متماثل باشند، اختصاص یکی به صفتی خاص (مانند وجوب یا امکان) بدون وجود فارقی ذاتی، محال است. این محال بودن از آن روست که تنافی لوازم (مانند حالّیت و محلیت، یا وجوب و امکان) تنها با تنافی ملزومات (یعنی خود وجودات) ممکن است. به بیان دیگر، اگر این وجودات در ذات متماثل باشند، چگونه ممکن است یکی حال و دیگری محل، یا یکی واجب و دیگری ممکن باشد، بدون آنکه مرجّحی ذاتی این تفاوت را توجیه کند؟ این اشکال، چونان تیغی برّان، فرض اشتراک معنوی میان وجودات را به چالش می‌کشد.

درنگ: فرض تماثل ذاتی میان وجودات سه‌گانه (واجب، کون عینی و وجودات خاص) به تنافی لوازم منجر می‌شود، زیرا اختصاص متماثل‌ها به احکام متقابل (مانند حالّیت و محلیت) بدون وجود فارق ذاتی، محال است. این تنافی، نشان‌دهنده بطلان فرض اشتراک معنوی است.

تحلیل برهان و پاسخ به اشکال

برای پاسخ به این اشکال، ترکه برهانی مستقل ارائه می‌دهد که به ابطال شق دوم تردید (یعنی عینیّت حقیقت واجب و وجودات خاص با کون عینی) می‌پردازد:

هذا دليلٌ آخَرُ بالاستقلال على إبطال الشقّ الثّاني من التّرديد، وذلک لأنّه إذا كانت الحقيقةُ الواجبةُ غيرَ مغايرة بالذّات لمطلق الوجود ولا الوجودات الممكنة أيضآ مغايرةً لها، يلزم أن يكونَ الكلُّ متماثلا في الحقيقة، ويَلزمُ اختصاصُ أحدِ المتماثلين بالحاليّة ـ أي العارضيّة ـ والأخرى بالمحلّيّة ـ أي المعروضيّة ـ ويَلزمُ أيضآ اختصاصُ أحدِهما بصفة الواجبيّة والثّاني بالممكنيّة من غير أن يكون هناک فارقٌ، واختصاصُ المتماثلات بالأمور المتقابلة المتنافية من الأحكامِ المستحيلةُ بالذات؛ إذ تنافي اللّوازمَ إنّما يَتحقّقُ بتنافي الملزومات، فلهذا يَستدلُّونَ به عليه، والتَّنافي بين العارضيّة والمعروضيّةِ والواجبيّةِ والممكنيّةِ بيِّنٌ.

ترجمه: این دلیل مستقلی دیگر بر ابطال طرف دوم تردید یادشده (عینیّت حقیقت واجب و وجودات خاص با کون عینی) است و آن این‌که: وقتی حقیقت واجب به‌طور ذاتی مغایر با مطلق وجود نباشد، و نیز وجودات ممکن با واجب مغایر نباشند، لازم می‌آید که همه در حقیقت و ذات، متماثل باشند و لازم می‌آید که یکی از دو مماثل به حالّ بودن (یعنی عارض‌بودن) مختص باشد و دیگری به محلّ (یعنی معروض) باشد. همچنین لازم می‌آید که یکی از آن دو، وصف واجب‌بودن را به خود اختصاص دهد و دیگری به صفت ممکن‌بودن مختص گردد، بی‌آنکه فارقی بین آنها باشد؛ چرا که اختصاص هر کدام از متماثل‌ها به امور و احکام متقابل و متنافی، از جمله احکام مستحیل بالذات است؛ زیرا تنافی لوازم به تنافی ملزوم‌ها محقق می‌شود؛ به همین خاطر از تنافی لوازم به تنافی ملزومات استدلال می‌کنند. تنافی بین عارض و معروض، و واجب و ممکن بی‌نیاز از بیان است.

این برهان، با روشنی تمام نشان می‌دهد که فرض عدم مغایرت ذاتی میان حقیقت واجب، کون عینی و وجودات خاص، به تماثل کامل این وجودات در ذات منجر می‌شود. اما این تماثل، با اختصاص هر یک به احکامی متقابل (مانند وجوب و امکان) بدون وجود فارق ذاتی، به محال می‌انجامد. زیرا تنافی در لوازم (مانند حالّیت و محلیت) تنها زمانی ممکن است که ملزومات (یعنی خود وجودات) نیز متخالف باشند. این استدلال، چونان چراغی در تاریکی، راه را بر فرض اشتراک معنوی می‌بندد و نشان می‌دهد که چنین فرضی به تناقض می‌انجامد.

بخش دوم: نقد احتمال تشکیک و دفاع از وحدت وجود

اشکال تشکیک و پاسخ به آن

یکی از اشکالات کلیدی که در این وصل مطرح می‌شود، احتمال تشکیک در وجود است که تماثل مطلق میان وجودات سه‌گانه را به چالش می‌کشد. این اشکال چنین تقریر شده است:

لا يقال: مع بقاءِ احتمالِ القولِ بالتشكيک خاليآ عن الدافع، كيفَ يُتِمُّ الجزمَ بالتَّماثل؛ فإنّ اللّازمَ من التّرديد المذكور، أنّ سائرَ الموجودات ـ واجبةً كانت أو ممكنةً ـ متماثلةٌ في حقيقة الوجود المطلق، ولا يَلزمُ منه أن لا يكون مشكّكآ أصلا؛ إذ سائرُ الطَّبائع الكليّة ـ مشكّكةً أو متواطيةً، عارضةً أو ذاتيةً ـ فإنّ لها أفرادآ خاصّةً اعتباريّةً يكون قولُها عليها قولا عَرَضيّآ، وإن كان قولُ كلٌّ منهما مخالفآ للاخر بالنّسبة إلى الأفراد الحقيقيّة منهما.

ترجمه: اشکال نشود: با توجه به اینکه احتمال حمل تشکیکی باقی است و دافعی ندارد، چگونه به تماثل این وجودات حکم می‌کنید؟ چراکه از تردید مذکور، لازم می‌آید که همه وجودات، واجب باشد یا ممکن، در حقیقت، وجود مطلق متماثل باشند، ولی لازم نمی‌آید که حمل این وجود تشکیکی نباشد، چراکه تمام طبايع کلی، مشکّک باشند یا متواطی، عارض باشند یا ذاتی، دارای افراد خاص اعتباری‌اند که حمل آن طبیعت کلی بر آن افراد، حمل عرضی است؛ اگرچه حمل هر یک از آن دو، نسبت به افراد حقیقی آنها تفاوت کند.

این اشکال، با ظرافتی خاص، احتمال تشکیک را مطرح می‌کند و می‌پرسد: اگر وجودات سه‌گانه متماثل‌اند، چرا فرض نشود که این تماثل به‌صورت تشکیکی است، نه متواطی؟ به بیان دیگر، ممکن است وجودات در مراتب مختلف (مانند شدت و ضعف) مشترک باشند، نه در یک سطح برابر. این احتمال، چونان سایه‌ای بر استدلال پیشین می‌افتد و نیازمند پاسخی دقیق است.

پاسخ به این اشکال در وصل بعدی (وصل پانزدهم) به تفصیل ارائه خواهد شد، اما در اینجا به خلاصه‌ای از آن اشاره می‌شود:

لأنّا نقول: سَنشيرُ آنفآ إلى دفع ذلک الاحتمالِ بالاستقلال…

ترجمه: ما پاسخ احتمال تشکیک را در وصل بعدی به تفصیل و به‌صورت مستقل بیان می‌کنیم.

این پاسخ، نویدبخش تبیینی جامع است که احتمال تشکیک را به‌گونه‌ای مستقل بررسی کرده و از وحدت شخصی وجود دفاع می‌کند. تشکیک، اگرچه در نگاه نخست راهی برای توجیه تفاوت میان وجودات به نظر می‌آید، اما در نهایت نمی‌تواند وحدت ذاتی وجود را که در عرفان نظری مورد تأکید است، مخدوش سازد.

درنگ: احتمال تشکیک در وجود، اگرچه تماثل مطلق را به چالش می‌کشد، اما نمی‌تواند وحدت ذاتی وجود را نفی کند. پاسخ به این اشکال، نیازمند تبیینی مستقل است که در وصل بعدی ارائه خواهد شد.

خلاصه برهان وحدت وجود

برای جمع‌بندی این بخش، برهان وحدت وجود به شرح زیر تقریر شده است:

وتلخيصُ هذا البرهان أن يقال: إنّ الوجودَ الخاصَّ الواجبيَّ الملزومَ لحقيقة الوجودِ المطلقِ، إمّا أن يكون قابلا للاشتراک أو لا، والأوّلُ ظاهرُ البطلان، لمنافاته الوجوبَ الذّاتي على ما عرفتَ، وعلى تقدير الثّاني لا يخلو من أن تكونَ حقيقتُه غيرَ حقيقة الوجود المطلق، وذلک باطلٌ للزوم تقدُّمِ الشَّيء على نفسه، وغيرِه من وجوه المحالات أو عينَ حقيقته، ويلزم حينئذٍ أحدُ الأمرين، إمّا امتناعُ استلزام الوجوداتِ الخاصّةِ الممكنةِ لمطلق الوجود أو وجوبُ استلزامها للوجود الخاصّ الواجبي، وكلاهما بيّنُ الاستحالة…

ترجمه: خلاصه این برهان آن است که گفته شود: وجود خاص واجبی که ملزوم حقیقت وجود مطلق است، یا قابل اشتراک است یا خیر. بطلان اشتراک وجود خاص واجب، روشن است؛ چراکه اشتراک وجود واجب، با وجوب ذاتی نمی‌سازد، چنان‌که دانستید. بنا بر تقدیر دوم، که اشتراک نباشد، خالی از این نیست یا حقیقت آن غیر از حقیقت وجود مطلق است، و این باطل می‌باشد؛ چراکه لازم تقدّم شیء بر نفس، وجوه دیگری از محالات است. و یا حقیقت وجود واجب، عین حقیقت وجود مطلق است، که در این صورت یکی از دو امر لازم می‌آید: یا امتناع استلزام وجودات خاص ممکن با مطلق وجود، و یا وجوب استلزام وجودات ممکن با وجود خاص واجب، و محال‌بودن هر دو صورت، روشن است.

این برهان، با منطقی استوار، نشان می‌دهد که فرض اشتراک وجود خاص واجب با وجود مطلق، به دلیل منافات با وجوب ذاتی، باطل است. همچنین، اگر حقیقت واجب غیر از حقیقت وجود مطلق باشد، به تقدم شیء بر نفس خود منجر می‌شود که محال است. بنابراین، تنها گزینه باقی‌مانده آن است که حقیقت واجب عین حقیقت وجود مطلق باشد، اما این نیز به دو محال دیگر می‌انجامد: یا استلزام وجودات خاص ممکن با وجود مطلق ممتنع است (که باطل است، زیرا وجودات خاص، مقید وجود مطلق‌اند)، یا استلزام وجودات خاص با وجود واجب واجب است (که به واجب شدن ممکن یا ممکن شدن واجب منجر می‌شود). این برهان، چونان جریانی زلال، بطلان فرض طبیعت ملزوم (وجود خاص) را اثبات می‌کند.

بخش سوم: نقد مفاهیم فلسفی و تبیین عرفانی

نقد تقسیم‌بندی‌های فلسفی

در ادامه، ترکه به نقد تقسیم‌بندی‌های فلسفی رایج در مورد وجود می‌پردازد. فیلسوفان مشایی، وجود واجب را به «وجود به شرط لا»، فیض منبسط را به «وجود لابه‌شرط قسمی» و وجودات خاص (مستفیضات) را به «وجود به‌شرط شیء» تعریف می‌کنند. اما این تقسیم‌بندی، از منظر عرفانی، مورد نقد قرار می‌گیرد:

این تقسیم‌بندی‌ها، گرچه برای ترسیم صورت مسئله و پاسخ به اشکالات به کار می‌روند، اما از اساس استوار نیستند. زیرا وقتی سخن از وجود لابه‌شرط به میان می‌آید، دیگر چیزی باقی نمی‌ماند که در عرض آن باشد و امثال تلقی شود. کون عینی، به‌عنوان فیض، ظهور همان وجود لابه‌شرط است و وجودات خاص نیز، به‌مثابه مستفیضات، ظهورات همان فیض‌اند. بنابراین، فرض قرار گرفتن این سه در عرض یکدیگر، چونان ترسیم خطوطی موازی در آسمان است که هرگز به هم نمی‌رسند.

به بیان دیگر، چگونه ممکن است واجب‌الوجود، که مقسم و خالق است و به شرط لا تعریف می‌شود، با فیضش که لابه‌شرط است، در یک رتبه قرار گیرد؟ فیض، به‌عنوان وجود لابه‌شرط، اعم از واجب (به شرط لا) و مستفیض (به شرط شیء) است. این در حالی است که وجود به‌شرط شیء، متأخر از لابه‌شرط است و نمی‌تواند در عرض آن قرار گیرد. این نقد، چونان بادبانی بر کشتی عرفان، نشان می‌دهد که وجود، حقیقتی واحد است که ظهوراتش در مراتب مختلف، کون عینی و وجودات خاص را پدید می‌آورد.

وحدت شخصی وجود و ظهورات آن

در نگاه عرفانی، هیچ امثال سه‌گانه‌ای وجود ندارد. حقیقت وجود، چونان خورشیدی بی‌غروب، یکتا و بی‌همتاست و چیزی در عرض آن نیست. کون عینی و وجودات خاص، ظهورات و شئون این حقیقت واحدند. این حقیقت، که از آن به «وجود لابه‌شرط مقسمی» تعبیر می‌شود، هیچ قیدی را نمی‌پذیرد و همه هستی را در بر می‌گیرد. در این دیدگاه، وجودات، نه به‌عنوان موجودات مستقل، بلکه به‌مثابه آیینه‌هایی هستند که نور وجود واحد را بازمی‌تابانند.

در قرآن کریم آمده است:

إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ

تو را می‌پرستیم و از تو یاری می‌جوییم.

این آیه، به زیبایی تمام، وحدت وجود را ترسیم می‌کند. وجود، در تنزیل خود، از «إِيَّاكَ» به «نَعْبُدُ» و «نَسْتَعِينُ» تبدیل می‌شود، اما در حقیقت، همه این مراتب، ظهور همان وجود واحدند. این ظهورات، چونان نغمه‌های عاشقانه‌ای هستند که از یک چنگ برمی‌خیزند و هر یک، جلوه‌ای از همان حقیقت‌اند.

در روایتی از معصوم آمده است: «نحن اسماء الحسنی»، یعنی ما (اهل بیت) نام‌های نیکوی الهی هستیم. این سخن، به روشنی بیانگر آن است که حتی ادعای ربوبیت، در حقیقت، ظهور همان رب‌الاعلی است. فرعون، وقتی گفت «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى» (نازعات: ۲۴)، اگر این ادعا را به معنای ظهور ربوبیت الهی بیان می‌کرد، سخنی به حق گفته بود. اما گمراهی او در آن بود که خود را مستقل از این ظهور پنداشت. این نکته، چونان کلیدی زرین، راه را به سوی توحید و وحدت شخصی وجود می‌گشاید.

درنگ: در عرفان نظری، وجود، حقیقتی واحد و بی‌همتاست که کون عینی و وجودات خاص، ظهورات آن‌اند. فرض امثال سه‌گانه، ناشی از تقسیم‌بندی‌های فلسفی است که با حقیقت وحدت وجود ناسازگار است.

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

این نوشتار، با تأمل در وصل چهاردهم از «تمهید القواعد»، به بررسی یکی از عمیق‌ترین مسائل عرفان نظری پرداخت: آیا وجودات سه‌گانه (واجب، کون عینی و وجودات خاص) می‌توانند در ذات متماثل باشند؟ پاسخ صائن‌الدین ترکه، با استدلالی روشن و برهانی مستقل، نشان داد که فرض اشتراک معنوی میان این وجودات، به دلیل تنافی لوازم (مانند حالّیت و محلیت، وجوب و امکان) بدون وجود فارق ذاتی، محال است. این استدلال، راه را بر احتمال تشکیک باز کرد، اما پاسخ نهایی به این اشکال، در وصل بعدی ارائه خواهد شد.

از منظر عرفانی، حقیقت وجود، حقیقتی واحد و لابه‌شرط است که هیچ چیز در عرض آن قرار نمی‌گیرد. کون عینی و وجودات خاص، چونان شعاع‌های خورشید، ظهورات این حقیقت‌اند و نه موجوداتی مستقل. این دیدگاه، که ریشه در توحید و وحدت شخصی وجود دارد، همه هستی را جلوه‌ای از یک حقیقت می‌داند که در مراتب مختلف ظهور می‌یابد. این حقیقت، چونان دریایی بی‌کران است که همه موج‌ها و قطره‌های آن، از او و به سوی او بازمی‌گردند.

این تأملات، نه‌تنها به فهم دقیق‌تر «تمهید القواعد» یاری می‌رساند، بلکه راه را برای درک عمیق‌تر توحید و وحدت وجود در عرفان نظری هموار می‌سازد. این کتاب، چونان مشعلی فروزان، راهنمای جویندگان حقیقت در مسیر شناخت وجود و ظهورات آن است.

با نظارت صادق خادمی