در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 51

متن درس





تمهید القواعد: پژوهشی در عرفان نظری

تمهید القواعد: پژوهشی در عرفان نظری

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۵۱)

دیباچه

کتاب «تمهید القواعد»، اثر صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته سده‌های هشتم و نهم هجری، یکی از آثار گران‌سنگ در حوزه عرفان نظری است که به تبیین مبانی وجودشناختی و معرفت‌شناختی عرفان اسلامی می‌پردازد. این اثر با نگاهی ژرف به مسائل بنیادین هستی، وحدت وجود، و مراتب ظهور آن، کوشیده است تا با زبانی استدلالی و عمیق، آرای عرفانی را با فلسفه و کلام درآمیزد. در این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای جلسه پنجاه‌ویکم، به بازخوانی و تدوین بخشی از این کتاب پرداخته‌ایم تا با بیانی منسجم و وزین، مفاهیم پیچیده عرفان نظری را برای خوانندگان علاقه‌مند به این حوزه روشن سازیم. این بخش به بررسی یکی از کلیدی‌ترین مباحث عرفان نظری، یعنی تشکیک در وجود، و نقد دیدگاه‌های مشائی در برابر آرای عرفانی و متعالی می‌پردازد، با این هدف که حقیقت وجود و وحدت آن را در برابر کثرت و مراتب ظاهری تبیین نماید.

بخش نخست: نقد تشکیک مشائی و تبیین وحدت وجود

مقدمه‌ای بر تشکیک و وحدت وجود

در عرفان نظری، بحث تشکیک و وحدت وجود از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است، زیرا این دو مفهوم به قلب پرسش‌های بنیادین درباره هستی و رابطه میان واجب‌الوجود و ممکنات می‌رسند. تشکیک، به معنای تفاوت در مراتب و درجات وجود، در مکاتب مختلف فلسفی و عرفانی به گونه‌های متفاوتی فهمیده شده است. حکیمان مشائی، تشکیک را در مفهوم وجود جست‌وجو می‌کنند و معتقدند که مفهوم واحد وجود بر مصادیق متخالف آن منطبق می‌شود. در مقابل، حکمت متعالیه تشکیک را در مصداق وجود می‌جوید و وجود را دارای مراتب می‌داند، بی‌آنکه به تعدد وجود قائل باشد. اما عارفان، با نگاهی ژرف‌تر، تشکیک را در ظهورات و مظاهر وجود می‌بینند و حقیقت وجود را واحدی می‌دانند که نه تعدد دارد و نه مرتبه. این بخش به بررسی این اختلافات و نقد دیدگاه مشائی در برابر آرای عرفانی و متعالی اختصاص دارد.

درنگ: وحدت شخصی وجود، که در نگاه عرفانی نه تعدد می‌پذیرد و نه مرتبه، بنیان معرفت‌شناختی عرفان نظری را تشکیل می‌دهد. این وحدت، همچون خورشیدی است که پرتوهایش در مظاهر گوناگون تجلی می‌یابد، اما ذات آن یکتا و بی‌همتا باقی می‌ماند.

نقد تشکیک مفهومی مشائی

حکیمان مشائی بر این باورند که مفهوم وجود، که بر مصادیق متخالف آن منطبق است، وحدتی مفهومی دارد. این دیدگاه، که تشکیک را در مفهوم وجود می‌جوید، با این پرسش بنیادین مواجه می‌شود که چگونه وجودات متخالف می‌توانند در انطباق با مفهوم واحد وجود، وحدتی داشته باشند؟ این پرسش به این معناست که اگر وجودات در مصداق متخالف باشند، چگونه می‌توان وحدتی را در حیط انطباقشان تصور کرد؟ این اشکال، ریشه در این دارد که اشتراک در مفهوم، گرچه ظاهری وحدت‌آفرین به نظر می‌رسد، اما در مقام مصداق، به کثرت و تخالف منجر می‌شود، که این خود به نوعی اصالت ماهیت و انکار وحدت حقیقی وجود می‌انجامد.

برای فهم بهتر این نقد، می‌توان به تمثیلی اشاره کرد: اگر وجود را به جویی روان تشبیه کنیم که بر سنگ‌های گوناگون جاری است، مشائیان معتقدند که این جریان در مفهوم خود یکسان است، اما در مصادیق، به دلیل تفاوت سنگ‌ها، متخالف می‌شود. این دیدگاه، گرچه در ظاهر منسجم به نظر می‌رسد، اما در حقیقت، کارکرد وحدت‌بخش وجود را نادیده می‌گیرد، زیرا وحدت مفهومی نمی‌تواند به تنهایی پیوند میان مصادیق متخالف را تضمین کند.

متن اصلی در این باره چنین می‌گوید:

ثمّ إنّ الوجودَ الحاصلَ للماهيّات المختلفة والطّبائع المتخالفة لا يَقبلُ الوجودَ والعدمَ لذاته لما أُشيرَ إليه في موضعه، فيجبُ أن يكونَ واجبآ لذاته، وحينئذٍ لو وُجد هناک موجودٌ آخرُ مغايٌر له، لتعدَّد الواجبُ لذاته، والقائلُ بالتَّشكيک يُنْكِرُهُ كلَّ الإنكار.

ترجمه: وجودی که برای ماهیت‌های مختلف و طبایع متخالف حاصل است، به دلیل آنچه در جای خود اشاره شده، ذاتاً نه وجود را می‌پذیرد و نه عدم را. بنابراین، باید واجب بالذات باشد. در این صورت، اگر موجود دیگری مغایر با آن وجود یابد، واجب بالذات متعدد می‌شود، در حالی که قائلان به تشکیک، این تعدد را به‌کلی انکار می‌کنند.

این استدلال نشان می‌دهد که اگر وجود ذاتاً نه وجود را بپذیرد و نه عدم را، پس واجب است. حال، اگر وجود دیگری مغایر با آن فرض شود، این وجود نیز واجب خواهد بود، که به تعدد واجب‌الوجود منجر می‌شود. اما مشائیان، که به وحدت واجب‌الوجود معتقدند، نمی‌توانند این تعدد را بپذیرند. این تناقض، نقطه ضعف دیدگاه مشائی را آشکار می‌سازد، زیرا تشکیک مفهومی آن‌ها نمی‌تواند وحدت حقیقی وجود را حفظ کند.

دیدگاه حکمت متعالیه در برابر مشائیان

حکمت متعالیه، به رهبری صدرالمتألهین، تشکیک را نه در مفهوم، بلکه در مصداق وجود می‌جوید. این دیدگاه، وجود را یک حقیقت واحد می‌داند که دارای مراتب است، اما این مراتب به معنای تعدد وجود نیست، بلکه مراتب ظهور و تجلی آن حقیقت واحد است. این رویکرد، اشکال مشائیان را برطرف می‌کند، زیرا دیگر وجودات متخالف در مصداق فرض نمی‌شوند، بلکه یک وجود واحد با مراتب گوناگون تصور می‌شود. اما این دیدگاه نیز با پرسشی روبه‌روست: مراتب وجود از کجا ناشی می‌شوند و چگونه می‌توان آن‌ها را اثبات کرد؟

برای توضیح این مفهوم، می‌توان وجود را به نوری تشبیه کرد که در شدت و ضعف متفاوت است، اما ذات آن نور یکی است. مراتب وجود، همچون درجات نور، از یک حقیقت سرچشمه می‌گیرند و تفاوتشان در شدت و ضعف تجلی است، نه در ذات. این دیدگاه، وحدت وجود را حفظ می‌کند و در عین حال، به کثرت ظاهری در عالم ممکنات پاسخ می‌دهد.

دیدگاه عرفانی: وحدت شخصی وجود

عارفان، با نگاهی متعالی‌تر، وجود را نه تنها فاقد تعدد، بلکه فاقد مرتبه می‌دانند. از نظر آن‌ها، هرگونه کثرت یا مرتبه، به ظهورات و تعینات وجود بازمی‌گردد، نه به ذات آن. حقیقت وجود، همچون اقیانوسی بی‌کران است که امواج آن، ظهورات و مظاهر گوناگون‌اند، اما ذات اقیانوس یکی است و از کثرت و مرتبه مبراست.

متن اصلی در این باره چنین می‌فرماید:

هذا إذا ذهَب القائلُ بالتَّشكيک مذهب التَّجويز والاحتمال العقلي لا غير، وأمّا إذا ذهَب مذهبَ الوجوب والثّبوت الضّروري، وتمسّک في بيانه بإثبات الأولويّة والأقدميّة والأشديّة والأكمليّة والأتميّة وشبهها بالنّسبة إلى الطبيعةِ الواجبةِ الملزومةِ للكون العيني المطلق ومقابلاتِها بالنّسبة إلى الملزوماتِ الأُخَرِ الباقية، مَنَعْنا ذلک.

ترجمه: این [اشکال] زمانی است که قائل به تشکیک، تنها به تجویز و احتمال عقلی بسنده کند. اما اگر قائل به تشکیک، وجوب و ثبوت ضروری را بپذیرد و در بیان آن به اثبات اولیت، اقدمیت، اشدیت، اکملیت، اتمیت و مانند آن نسبت به طبیعت واجب ملزوم برای وجود عینی مطلق و مقابلات آن نسبت به دیگر ملزومات باقی‌مانده تمسک جوید، ما این را منع می‌کنیم.

عارفان در این دیدگاه، استدلال مشائیان و حتی متألهان را به چالش می‌کشند. آن‌ها معتقدند که اگر تشکیک را در مصداق وجود بپذیریم، باز هم به مراتب وجود می‌رسیم، که این مراتب خود نیازمند اثبات است. عارفان، با رد هرگونه تعدد یا مرتبه در ذات وجود، تأکید می‌کنند که هرچه هست، ظهورات و تعینات است و حقیقت وجود، یکتا و لابشرط است.

درنگ: دیدگاه عرفانی، وجود را چون آینه‌ای بی‌غبار می‌بیند که هر تصویر در آن، تنها سایه‌ای از حقیقت واحد است. این نگاه، هرگونه کثرت یا مرتبه را به ظهورات بازمی‌گرداند و ذات وجود را از هر قید و شرط مبرا می‌داند.

نقد استدلال مشائیان در برابر عارفان

مشائیان در پاسخ به عارفان، استدلال می‌کنند که عدم تخالف میان وجودات، لزوماً به تماثل منجر نمی‌شود، بلکه می‌تواند به اشتراک و تشکیک اشاره داشته باشد. آن‌ها معتقدند که وجودات، نه متخالف‌اند و نه متماثل، بلکه مشکک و مشترک‌اند. این استدلال، به نظر آن‌ها، اشکال عارفان را که بر تماثل و اشکالات ناشی از آن متمرکز است، دفع می‌کند.

متن اصلی در این باره می‌گوید:

فإنّ ثبوتَ تلک الأحوال لها بالقياس إليها مبنيٌّ على ثبوت تلک الطّبيعة الملزومة في نفس الأمر على ما ذَكَرْتُمُوه، فلو بُيّن ثبوتُها بذلک، لزم المصادرةُ على المطلوب.

ترجمه: ثبوت این احوال برای طبیعت واجب، نسبت به ممکنات، مبتنی بر ثبوت آن طبیعت واجب ملزوم در نفس‌الامر است، چنان‌که شما ذکر کردید. پس اگر ثبوت آن احوال به این صورت بیان شود، مصادره به مطلوب لازم می‌آید.

این نقد نشان می‌دهد که استدلال مشائیان، که بر احوال وجود (مانند اقدمیت، اشدیت و اولیت) برای اثبات تشکیک تکیه دارد، به دور باطل گرفتار است. زیرا این احوال خود فرع بر تعدد وجودات‌اند، و نمی‌توان با احوال، تعدد را اثبات کرد، در حالی که خود احوال معلول تعدد فرض‌شده‌اند. این مصادره به مطلوب، استدلال مشائیان را تضعیف می‌کند.

جمع‌بندی بخش نخست

در این بخش، با بررسی دیدگاه‌های مشائی، متعالیه و عرفانی درباره تشکیک و وحدت وجود، روشن شد که هر مکتب، با رویکردی متفاوت، به تبیین حقیقت وجود پرداخته است. مشائیان، با تأکید بر تشکیک مفهومی، به کثرت مصداقی وجود می‌رسند که با وحدت واجب‌الوجود سازگار نیست. حکمت متعالیه، با تمرکز بر تشکیک مصداقی، وحدت وجود را حفظ می‌کند، اما پرسش‌هایی درباره منشأ مراتب وجود باقی می‌ماند. عارفان، با تأکید بر وحدت شخصی وجود، هرگونه تعدد یا مرتبه را به ظهورات بازمی‌گردانند و وجود را حقیقتی یکتا و لابشرط می‌دانند. این دیدگاه عرفانی، به دلیل رهایی از اشکالات تعدد و مراتب، در رأس این آراء قرار می‌گیرد و بنیانی استوار برای فهم حقیقت هستی فراهم می‌آورد.

بخش دوم: وجود واجب و رابطه آن با ممکنات

وجود واجب و ویژگی‌های ذاتی آن

در عرفان نظری، وجود واجب به‌عنوان حقیقتی ذاتی تعریف می‌شود که نه وجود را می‌پذیرد و نه عدم را، زیرا هرگونه پذیرش وجود یا عدم، به معنای نقصان و محدودیت در ذات آن است. این حقیقت، که ذاتاً واجب است، نمی‌تواند به غیر خود وابسته باشد یا از آن تأثیر پذیرد. برای فهم این مفهوم، می‌توان وجود واجب را به قله‌ای بی‌همتا تشبیه کرد که هیچ سایه‌ای بر آن نمی‌افتد و هیچ چیزی نمی‌تواند به آن افزوده یا از آن کاسته شود.

متن اصلی در این باره چنین می‌فرماید:

الوجود لايقبل الوجود و العدم لذاته، لما اشير اليه فى موضعه.

ترجمه: وجود ذاتاً نه وجود را می‌پذیرد و نه عدم را، به دلیلی که در جای خود اشاره شده است.

این ویژگی ذاتی وجود واجب، آن را از هرگونه محدودیت و وابستگی مبرا می‌سازد و به‌عنوان مبدأ همه هستی قرار می‌دهد. اما پرسش اینجاست که اگر وجود دیگری فرض شود، آیا این وجود نیز واجب خواهد بود؟ این پرسش، به بحث تعدد واجب‌الوجود می‌رسد که در ادامه بررسی می‌شود.

تعدد واجب‌الوجود و نقد آن

اگر فرض کنیم که وجود دیگری مغایر با وجود واجب وجود داشته باشد، این وجود نیز باید ذاتاً نه وجود را بپذیرد و نه عدم را، و در نتیجه واجب خواهد بود. این امر به تعدد واجب‌الوجود منجر می‌شود، که با اصل وحدت واجب‌الوجود در تضاد است. مشائیان، که به تشکیک مفهومی معتقدند، با این اشکال مواجه‌اند که چگونه می‌توانند وحدت واجب‌الوجود را حفظ کنند، در حالی که مصادیق متخالف وجود را می‌پذیرند.

عارفان، در پاسخ به این اشکال، تأکید می‌کنند که وجود، حقیقتی واحد و لابشرط است و هرگونه کثرت یا مغایرت، تنها در ظهورات و تعینات آن است. این دیدگاه، همچون رودی زلال، هرگونه ابهام و کثرت را از حقیقت وجود می‌زداید و آن را به‌عنوان مبدأ یکتای هستی تثبیت می‌کند.

جمع‌بندی بخش دوم

بحث وجود واجب و رابطه آن با ممکنات، یکی از کلیدی‌ترین مباحث عرفان نظری است. وجود واجب، به‌عنوان حقیقتی که ذاتاً نه وجود را می‌پذیرد و نه عدم را، مبدأ همه هستی است. اشکال تعدد واجب‌الوجود، که از دیدگاه مشائی ناشی می‌شود، با تأکید عرفانی بر وحدت شخصی وجود و بازگشت کثرت به ظهورات، پاسخ داده می‌شود. این دیدگاه، نه تنها اشکالات فلسفی را برطرف می‌کند، بلکه بنیانی معرفتی برای فهم رابطه میان واجب و ممکنات فراهم می‌آورد.

نتیجه‌گیری کلی

بازخوانی «تمهید القواعد» در این نوشتار، با تمرکز بر نقد تشکیک مشائی و تبیین وحدت شخصی وجود، نشان داد که عرفان نظری، با نگاهی ژرف و استدلالی، می‌تواند پیچیدگی‌های فلسفی را به‌سادگی و روشنی حل کند. دیدگاه عرفانی، با تأکید بر وحدت وجود و بازگشت کثرت و مراتب به ظهورات، نه تنها اشکالات مشائیان و حتی متألهان را پاسخ می‌دهد، بلکه راهی نو به‌سوی فهم حقیقت هستی می‌گشاید. این حقیقت، همچون گوهری درخشان، در قلب عرفان نظری می‌درخشد و خواننده را به تأمل در وحدت بی‌کران وجود دعوت می‌کند.

با نظارت صادق خادمی