در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 56

متن درس





تمهید القواعد: کاوش در مفهوم تعین و طبیعت واجب

تمهید القواعد: کاوش در مفهوم تعین و طبیعت واجب

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۵۶)

دیباچه

در گستره عرفان نظری، مفهوم تعین و نسبت آن با ذات واجب‌الوجود، از مباحث بنیادین و پرچالش است که حکما و عرفا را در طول سده‌ها به خود مشغول داشته است. این نوشتار، با تأمل در آرای صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته قرون هشتم و نهم هجری، به بررسی دقیق مفهوم تعین و ناسازگاری صور چهارگانه با طبیعت ملزوم در چارچوب فلسفه و عرفان اسلامی می‌پردازد. این بررسی، با تکیه بر تحلیل‌های عمیق و استدلال‌های منطقی، کوششی است برای روشن ساختن رابطه میان تعین، ذات واجب و ممتنع بودن افراد در این طبیعت، تا از این رهگذر، به فهمی ژرف‌تر از وجوب ذاتی و حقیقت وجود دست یابیم. این نوشتار، با نگاهی به دیدگاه‌های مشایی و عرفانی، تلاش دارد تا ضمن حفظ اصالت محتوای اصلی، به زبانی روشن و وزین، این مباحث را برای پژوهشگران این حوزه تبیین نماید.

بخش نخست: مفهوم تعین و وحدت آن

تعریف و چیستی تعین

مفهوم تعین، به مثابه کلیدی در فهم هستی‌شناسی عرفانی و فلسفی، از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. در نگاه حکما، تعین به معنای مشخص شدن و متمایز گشتن یک موجود از دیگر موجودات است، خواه این تمایز در عالم خارج باشد و خواه در ساحت ذهن. حکیم ترکه در «تمهید القواعد» تأکید می‌ورزد که مفهوم و معنای تعین، واحدی ضروری است که جز به اختلاف اضافات به موضوعات، تفاوتی نمی‌یابد. به عبارت دیگر، تعین در ذات خود یک مفهوم یگانه است و تفاوت‌های آن تنها از منظر نسبتش با موضوعات گوناگون پدیدار می‌شود، مانند نسبتی که میان «غلام زید» و «غلام عمرو» برقرار است؛ غلام در هر دو مورد، مفهومی واحد است و اختلاف تنها در مضاف‌الیه پدید می‌آید.

درنگ: مفهوم تعین، به مثابه آینه‌ای که صورت‌های گوناگون را در خود بازمی‌تاباند، در ذات خود واحدی ضروری است و اختلاف آن تنها در پرتو اضافات به موضوعات پدیدار می‌گردد. این وحدت مفهومی، بنیادی برای فهم تمایز میان تعین واجب و تعین ممکن فراهم می‌آورد.

برای فهم این معنا، می‌توان به تمثیلی اشاره کرد: همان‌گونه که آب در هر ظرفی به شکل همان ظرف درمی‌آید، اما ذاتش آب باقی می‌ماند، تعین نیز در نسبت با موضوعات مختلف، جلوه‌های متفاوتی می‌یابد، بی‌آنکه در ماهیت خود دگرگون شود. این وحدت مفهومی، زمینه‌ساز بحثی عمیق‌تر در باب نسبت تعین با ذات واجب و ممکنات است.

نقد نیاز به شناخت مضاف‌الیه

یکی از اشکالات مطرح‌شده در این بحث، لزوم شناخت کُنه حقیقت مضاف‌الیه برای فهم تعین است. حکیم ترکه در پاسخ به این اشکال می‌فرماید:

ومن البین أن تعقل الإضافة لا یستدعی تعقل المضاف إلیه بکنه الحقیقة

«و از امور بدیهی است که تعقل اضافه، مستلزم تعقل مضاف‌الیه به کُنه حقیقت نیست.» این سخن بدین معناست که برای فهم مفهوم تعین، نیازی به شناخت تفصیلی موضوعی که تعین به آن نسبت داده می‌شود نیست. همان‌گونه که برای درک مفهوم «غلام» نیازی به شناخت کامل «زید» نیست، تعین نیز به‌عنوان یک مفهوم عارض، مستقل از شناخت دقیق مضاف‌الیه‌اش فهمیده می‌شود. این استقلال مفهومی، امکان بحث درباره تعین را بدون نیاز به شناخت ذات واجب فراهم می‌سازد.

به بیان دیگر، تعین، مانند نسیمی است که بر شاخسارهای گوناگون می‌وزد و هرچند شاخسارها متفاوت‌اند، ماهیت نسیم تغییری نمی‌یابد. این دیدگاه، پاسخگوی اشکالی است که مدعی لزوم شناخت واجب برای قضاوت درباره تعین آن است. حکیم ترکه تأکید می‌کند که حتی اگر مضاف‌الیه (واجب) به‌صورت اجمالی یا حتی کلی شناخته نشود، فهم تعین به‌عنوان مفهومی عارض و نیازمند معروض، ممکن است.

بخش دوم: ناسازگاری صور چهارگانه با طبیعت ملزوم

طبیعت ملزوم و امتناع افراد

در دیدگاه مشایی، طبیعت واجب به‌شرط‌لا، طبیعتی است که نمی‌تواند دارای افراد ذهنی یا خارجی باشد، زیرا وجود افراد، وجوب ذاتی آن را مخدوش می‌سازد. ابن‌سینا در «الاشارات والتنبیهات» استدلال می‌کند که اگر طبیعت واجب دارای افراد باشد، یا همه افراد آن واجب‌اند یا برخی واجب و برخی ممکن یا ممتنع‌اند، که هر دو فرض محال است. از این‌رو، طبیعت واجب باید از افراد تهی باشد تا صلاحیت وجوب را حفظ کند.

حکیم ترکه، با نقد این دیدگاه، بیان می‌دارد که طبیعت به‌ماهو طبیعت، مقتضی افراد است و اگر قرار باشد واجب فاقد افراد باشد، باید دلیلی محکم اقامه شود که این اقتضا را نفی کند. این دلیل نزد مشایین، به چهار صورت محدود شده است که در ادامه به بررسی ناسازگاری این صور با طبیعت ملزوم پرداخته می‌شود.

لما تقرر عند القائلین بإثبات الطبیعة الملزومة، أنها لا یمکن أن تکون ذات أفراد ذهنیة أو عقلیة، حتى یصلح لأن تکون حقیقتُه واجبةً

«چون نزد قائلان به اثبات طبیعت ملزوم ثابت شد که این طبیعت نمی‌تواند دارای افراد ذهنی یا عقلی باشد تا شایستگی حقیقت واجب بودن را داشته باشد.»

این سخن، مبنای مشایی را نشان می‌دهد که طبیعت واجب، به دلیل وجوب ذاتی، نمی‌تواند افراد داشته باشد. اما حکیم ترکه این مبنا را به چالش می‌کشد و بیان می‌دارد که اگر این طبیعت فاقد افراد باشد، باید به یکی از صور چهارگانه مقید شود، و اگر این صور ناسازگار باشند، اقتضای طبیعی افراد در طبیعت واجب برقرار خواهد ماند.

بررسی صورت نخست: عینیت تعین با ذات واجب

صورت نخست از صور چهارگانه، فرضی است که تعین را عین ذات واجب می‌داند. مشایین معتقدند که اگر تعین عین ذات واجب باشد، طبیعت واجب از افراد تهی خواهد بود، زیرا تعین به‌عنوان ویژگی ذاتی، مانع از تکثر افراد می‌شود. حکیم ترکه این فرض را با استدلال زیر رد می‌کند:

فلأن الطبیعة الملزومة لا یمکن أن تکون من الصورة الأولى فی شیء، وهی أن تکون تلک الطبیعة عبارة عن نفس التعین، لأن التعین من العوارض المستدعیة لتحقق موضوعات تتعلق بها فی الوجود العینی إن کانت تعینات خارجیة، وفی الوجود العقلی إن کانت تعینات ذهنیة

«زیرا طبیعت ملزوم هرگز نمی‌تواند از صورت اولی باشد، یعنی اینکه این طبیعت، عبارت از نفس تعین باشد؛ زیرا تعین از عوارضی است که مستلزم تحقق موضوعاتی است که در وجود عینی یا عقلی به آن‌ها تعلق می‌گیرد، خواه تعینات خارجی باشد یا ذهنی.»

به بیان دیگر، تعین به‌ماهو تعین، عارضی است که نیازمند معروض است، چه در وجود خارجی و چه در وجود عقلی. اگر تعین را عین ذات واجب بدانیم، ذات واجب نیز نیازمند موضوع خواهد شد، و این نیاز، با وجوب ذاتی که مستلزم بی‌نیازی و غنای مطلق است، ناسازگار است. این تناقض، مانند آن است که بخواهیم خورشید را که خود منشأ نور است، وابسته به نوری دیگر بدانیم؛ چنین فرضی، ذات خورشید را از تابندگی‌اش تهی می‌سازد.

درنگ: اگر تعین عین ذات واجب باشد، ذات واجب به موضوعی نیازمند می‌شود، و این نیاز، با وجوب ذاتی که غنای مطلق است، در تناقض است. این ناسازگاری، فرض عینیت تعین با ذات را باطل می‌سازد.

بخش سوم: پاسخ به اشکالات و تبیین تفاوت تعینات

اشکال بر وحدت تعین

اشکالی که در برابر دیدگاه حکیم ترکه مطرح می‌شود، این است که اگر تعین مفهومی واحد باشد، چگونه می‌توان میان تعین واجب و تعین ممکنات تمایز قائل شد؟ آیا نمی‌توان گفت که تعین واجب، به دلیل عینیت با ذاتش، از نیاز به موضوع مبراست؟ در پاسخ، حکیم ترکه استدلال می‌کند:

فلئن قیل: إنما یلزم ذلک لو کان التعین طبیعةً نوعیةً واحدةً تکون سائر التعینات متفقة فیها اتفاق أفراد الحقیقة النویة فی طبیعیتها، أما إذا کان قول التعین على أفراده قولا عرضیا وتکون التعین الذی هو نفس تلک الطبیعة فی الأعیان ملزوما لمطلق التعین، فلا یلزم ذلک

«اگر گفته شود که این محذور تنها در صورتی لازم می‌آید که تعین، طبیعتی نوعی واحد باشد که همه تعینات در آن متفق باشند، مانند اتفاق افراد حقیقت نوعی در طبیعتشان؛ اما اگر حمل تعین بر افرادش، حملی عرضی باشد و تعینی که عین آن طبیعت در اعیان است، ملزوم مطلق تعین باشد، این محذور لازم نمی‌آید.»

به بیان دیگر، اگر تعین را نه به‌عنوان طبیعتی نوعی و واحد، بلکه به‌عنوان مفهومی عرضی در نظر بگیریم، می‌توان پذیرفت که تعین واجب با تعین ممکنات متفاوت است. تعین واجب، که عین ذات اوست، قائم به نفس است و نیازی به موضوع ندارد، در حالی که تعین ممکنات، زاید بر ذاتشان بوده و نیازمند معروض است. این تفاوت، مانند تمایز میان کم و کیف است که هرچند در مفهوم عرضی «عرض» مشترک‌اند، اما در ماهیت با یکدیگر متباین‌اند.

تشکیک یا اشتراک لفظی

برای تبیین بیشتر این تمایز، حکیم ترکه به امکان تشکیک یا اشتراک لفظی در مفهوم تعین اشاره می‌کند:

لکن لم لا یجوز أن یکون قول التعین المطلق على التعین الواجبی وعلى غیره من التعینات الباقیة، إما على سبیل التشکیک، وإما على سبیل الاشتراک اللفظی دون المعنوی

«چرا جایز نباشد که حمل تعین مطلق بر تعین واجب و دیگر تعینات، یا به نحو تشکیک باشد یا به نحو اشتراک لفظی، نه اشتراک معنوی؟»

در این دیدگاه، تعین می‌تواند به‌صورت تشکیکی (درجات مختلف) یا اشتراکی لفظی (لفظ مشترک بدون معنای مشترک) بر واجب و ممکنات حمل شود. در این صورت، تعین واجب، که عین ذات اوست، معقول نیست و نیازی به موضوع ندارد، برخلاف تعین ممکنات که به موضوع وابسته است. این تمثیل، مانند آن است که نور را در مراتب مختلف، از خورشید تا شمع، در نظر بگیریم؛ نور خورشید خود قائم به ذات است، اما نور شمع به سوختی وابسته است.

درنگ: تمایز میان تعین واجب و تعین ممکنات، در تشکیک یا اشتراک لفظی نهفته است. تعین واجب، به دلیل عینیت با ذات، قائم به نفس است و نیازی به موضوع ندارد، در حالی که تعین ممکنات، زاید بر ذات و وابسته به معروض است.

بخش چهارم: نقد دیدگاه مشایی و رویکرد عرفانی

نقد مبنای مشایی

مشایین، با استناد به استدلال ابن‌سینا در «الاشارات والتنبیهات»، واجب را به‌عنوان وجودی خاص و به‌شرط‌لا تعریف می‌کنند که فاقد افراد است. آن‌ها معتقدند که تعین واجب، عین ذات اوست و این عینیت، مانع از وجود افراد ذهنی یا خارجی می‌شود. اما حکیم ترکه این مبنا را به چالش می‌کشد و استدلال می‌کند که اگر تعین عین ذات واجب باشد، ذات واجب محتاج موضوع می‌شود، و این با وجوب ذاتی ناسازگار است.

عارفان، در مقابل، واجب را نه به‌عنوان طبیعت خاص، بلکه به‌عنوان وجود عام می‌دانند که تعین و تشخص، عین آن است. در این دیدگاه، وجود، یگانه است و ممکنات، تنها ظهورات آن وجودند، نه موجوداتی مستقل در برابر واجب. این دیدگاه، مانند آن است که دریا را یگانه بدانیم و امواج را جلوه‌های آن، نه موجوداتی جدا از دریا.

نتیجه‌گیری از نقد صور چهارگانه

حکیم ترکه، با بررسی صورت نخست از صور چهارگانه، نشان می‌دهد که فرض عینیت تعین با ذات واجب، به تناقض می‌انجامد، زیرا تعین، به‌عنوان عارض، نیازمند موضوع است و این نیاز، وجوب ذاتی را مخدوش می‌سازد. این نقد، مبنای مشایی را متزلزل می‌کند و راه را برای رویکرد عرفانی هموار می‌سازد که در آن، وجود واجب، یگانه و بی‌نیاز از هر قید و شرط است.

جمع‌بندی

این نوشتار، با کاوش در مفهوم تعین و نسبت آن با طبیعت واجب، به تبیین دیدگاه حکیم ترکه در «تمهید القواعد» پرداخت. مفهوم تعین، به‌عنوان مفهومی واحد و ضروری، در نسبت با موضوعات مختلف، جلوه‌های متفاوتی می‌یابد، اما ذات آن تغییر نمی‌کند. نقد حکیم ترکه بر دیدگاه مشایی، نشان‌دهنده ناسازگاری فرض عینیت تعین با ذات واجب است، زیرا این فرض، واجب را محتاج موضوع می‌سازد. در مقابل، دیدگاه عرفانی، با تأکید بر وجود عام و یگانه، راهی نو به سوی فهم وجوب ذاتی می‌گشاید. این بررسی، نه‌تنها به روشن شدن پیچیدگی‌های مفهوم تعین کمک می‌کند، بلکه زمینه‌ساز تأملات عمیق‌تر در باب حقیقت وجود و واجب‌الوجود است.

با نظارت صادق خادمی