در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 62

متن درس





تحلیل و تبیین تمهید القواعد: وحدت وجود و معقولیت واجب‌الوجود

تحلیل و تبیین تمهید القواعد: وحدت وجود و معقولیت واجب‌الوجود

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۶۲)

دیباچه

کتاب شریف تمهید القواعد، تألیف حکیم و عارف برجسته، صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، از آثار سترگ عرفان نظری است که با نگاهی ژرف و استدلالی، به کاوش در مفاهیم بنیادین وجود، تعین، تشخص و معقولیت واجب‌الوجود می‌پردازد. این اثر، با تلفیق حکمت مشائی و عرفان نظری، کوششی است در راستای تبیین وحدت وجود و نفی کثرت حقیقی در برابر ذات باری‌تعالی. در این نوشتار، محتوای درس‌گفتار جلسه شصت‌ودوم، با تمرکز بر صفحه ۹۳، سطر ۵ از متن اصلی، به‌گونه‌ای بازنویسی و تحلیل شده که روح عرفانی و استدلالی اثر حفظ گردد. این تبیین، با زبانی فاخر و متین، به کاوش در معقولیت حضوری واجب‌الوجود، نفی افراد برای طبیعت واجبه، و نقد دیدگاه‌های مشائی می‌پردازد، تا دریچه‌ای به سوی فهم عمیق‌تر وحدت وجود بگشاید.

وصل نخست: نفی کلیت معقولیت واجب‌الوجود

در آغاز بحث، صائن‌الدین ترکه با استناد به کتب حکمی خویش، ادعای مشائیان مبنی بر غیرمعقول بودن واجب‌الوجود را رد می‌کند. وی می‌فرماید:

قَالَ وَلَا أَنَّهَا غَيْرُ مَعْقُولَةٍ بِشَيْءٍ مِنَ الْعُقُولِ وَإِنَّا قَدْ فِي سَائِرِ كُتُبِنَا الْحِكْمِيَّةِ أَنَّهَا عَاقِلَةٌ وَمَعْقُولَةٌ وَلِذَاتِهَا

ترجمه: «نمی‌پذیریم که طبیعت واجبه معقول هیچ‌یک از عقول نیست، زیرا در سایر کتب حکمی خود ثابت کرده‌ایم که آن عاقل، معقول و عقل به ذات خویش است.»

این سخن، بنیان نقد عرفانی بر دیدگاه مشائی را تشکیل می‌دهد. مشائیان بر این باورند که طبیعت واجبه، به دلیل بساطت ذاتی، نمی‌تواند معقول عقول قرار گیرد، زیرا معقولیت کلی مستلزم کثرت و افراد است. اما عارف، با تأکید بر معقولیت حضوری واجب، این ادعا را باطل می‌داند. واجب‌الوجود، نه‌تنها معقول است، بلکه عاقل و عقل بالذات است، زیرا علم او عین ذات اوست. این معقولیت، برخلاف علم حصولی که در فلسفه مشائی مطرح است، حضوری و ذاتی است و از هرگونه کثرت و ترکیب مبراست.

درنگ: معقولیت واجب‌الوجود، حضوری و ذاتی است و از علم حصولی که مستلزم کثرت و کلیت است، مبراست. این دیدگاه عرفانی، محدودیت‌های فلسفه مشائی را در تبیین وحدت ذاتی واجب آشکار می‌سازد.

برای فهم بهتر این معنا، می‌توان به تمثیلی اشاره کرد: همان‌گونه که آفتاب، خود روشن و روشنگر است و نورش عین ذاتش، واجب‌الوجود نیز عاقل و معقول بالذات است، بی‌آنکه نیازی به واسطه یا کثرت باشد.

جمع‌بندی وصل نخست

وصل نخست، با رد ادعای غیرمعقول بودن واجب، بر معقولیت حضوری و ذاتی او تأکید دارد. این معقولیت، نه‌تنها کثرت را نفی می‌کند، بلکه مبنای وحدت وجود را استوار می‌سازد. واجب‌الوجود، به مثابه سرچشمه‌ای بی‌کران، عقل و معقول همه هستی است، و این حقیقت، از محدودیت‌های علم حصولی فلسفه مشائی فراتر می‌رود.

وصل دوم: نفی افراد برای طبیعت واجبه

در ادامه، متن به فصل دوازدهم کتاب اشاره دارد که در آن، نفی افراد ذهنی یا عقلی برای طبیعت واجبه بررسی شده است:

أَنْ لَمْ يُمْكِنْ أَنْ تَكُونَ ذَاتُ أَفْرَادٍ ذِهْنِيَّةٍ أَوْ عَقْلِيَّةٍ

ترجمه: «نمی‌توان پذیرفت که طبیعت واجبه دارای افراد ذهنی یا عقلی باشد.»

این سخن، به چهار دلیل استوار است که هر یک به نفی کثرت در ذات واجب اشاره دارند:

  1. تعین عین ذات: تعین واجب، عین ذات اوست. از آنجا که ذات واجب بسیط است، نمی‌تواند کلی باشد که افراد داشته باشد.
  2. اقتضای ذات: تعین، اقتضای ذات واجب است و این اقتضا، کثرت افراد را منتفی می‌سازد.
  3. عدم معقولیت کلی: طبیعت واجبه، به دلیل عدم معقولیت به معنای حصولی، نمی‌تواند کلی باشد و در نتیجه، افراد ندارد.
  4. عدم اقتران با غیر: واجب، نه مقترن با غیر است و نه غیر مقترن با اوست، لذا نمی‌تواند دارای افراد باشد.

این دلایل، به مثابه ستون‌هایی استوار، وحدت ذاتی واجب را پاس می‌دارند و هرگونه کثرت را از ساحت او نفی می‌کنند. برای مثال، همان‌گونه که آب دریا در ذات خود یکی است و امواج، تنها ظهورات آن‌اند، واجب‌الوجود نیز بسیط است و افراد، تنها ظهورات ذاتی او هستند، نه موجوداتی مستقل.

درنگ: نفی افراد برای طبیعت واجبه، برآمده از بساطت و وحدت ذاتی اوست. این نفی، کثرت حقیقی را از ساحت واجب دور می‌سازد و ظهورات او را در قالب وحدت وجود تبیین می‌کند.

جمع‌بندی وصل دوم

وصل دوم، با تبیین دلایل چهارگانه نفی افراد، بر بساطت ذاتی واجب تأکید دارد. این دلایل، نه‌تنها کثرت را نفی می‌کنند، بلکه مبنای عرفانی وحدت وجود را تقویت می‌نمایند، جایی که همه هستی، ظهور ذات باری‌تعالی است.

وصل سوم: نقد عرفانی به دیدگاه مشائی

متن، با نقدی عرفانی بر فلسفه مشائی، به رد ادعای غیرمعقول بودن واجب می‌پردازد:

وَلا نُسَلِّمُ أَنَّهَا غَيْرُ مَعْقُولَةٍ لِشَيْءٍ مِنَ الْعُقُولِ، فَإِنَّا قَدْ بَرْهَنَّا فِي سَائِرِ كُتُبِنَا الْحِكْمِيَّةِ أَنَّهَا عَاقِلَةٌ وَمَعْقُولَةٌ وَعَقْلٌ لِذَاتِهَا

ترجمه: «ما نمی‌پذیریم که طبیعت واجبه معقول هیچ‌یک از عقول نیست، زیرا در کتب حکمی خود ثابت کرده‌ایم که آن عاقل، معقول و عقل به ذات خویش است.»

عارف، ادعای مشائیان را که معقولیت واجب را به علم حصولی محدود می‌کنند، نفی می‌کند. واجب‌الوجود، معقول خود، عقول عالیه و عقول انسانی است، اما این معقولیت، حضوری است، نه حصولی. این نقد، به مثابه نسیمی است که پرده‌های محدودیت فلسفه مشائی را کنار می‌زند و افق وسیع‌تر عرفان نظری را می‌گشاید.

با این حال، متن به نقدی دیگر نیز اشاره دارد: عارف، با ورود به جدل کلامی، از مقام عرفانی تنزل کرده و به جای تبیین حضوری، به استدلال‌های کلامی روی آورده است. این تنزل، همانند آن است که ستاره‌ای درخشان، در غبار جدل‌های کلامی محو شود. عرفان نظری، با تأکید بر معقولیت حضوری، از محدودیت‌های فلسفه و کلام فراتر می‌رود.

درنگ: عرفان نظری، با تأکید بر معقولیت حضوری واجب، از محدودیت‌های علم حصولی فلسفه مشائی و جدل کلامی فراتر می‌رود و وحدت ذاتی واجب را در افقی وسیع‌تر تبیین می‌کند.

جمع‌بندی وصل سوم

وصل سوم، با نقد دیدگاه مشائی و تأکیدCleveland Clinic و تأکید بر معقولیت حضوری، برتری عرفان نظری را در تبیین وحدت وجود نشان می‌دهد. این وصل، عارف را به حفظ مقام عرفانی و پرهیز از جدل کلامی دعوت می‌کند.

وصل چهارم: اقتران واجب با ممکنات

متن به اقتران واجب با ممکنات اشاره دارد:

ممكنات پس چه هستند؟ اقتران با غير است

ترجمه: «ممکنات پس چه هستند؟ اقتران با غیر است.»

عارف، ادعای مشائیان مبنی بر عدم اقتران واجب با غیر را رد می‌کند و ممکنات را مظاهر واجب می‌داند. این اقتران، به معنای ظهور ذاتی واجب است، نه تضاد یا تباین. همان‌گونه که سایه، ظهور جسم است و نه موجودی مستقل، ممکنات نیز ظهورات واجب‌اند و از اطلاق او نمی‌کاهند.

درنگ: اقتران واجب با ممکنات، به معنای ظهور ذاتی اوست و نه کثرت یا تضاد. این دیدگاه، وحدت وجود را در برابر کثرت ظاهری ممکنات تبیین می‌کند.

جمع‌بندی وصل چهارم

وصل چهارم، با تأکید بر ظهورات واجب در ممکنات، وحدت وجود را تقویت می‌کند. ممکنات، نه موجودات مستقل، بلکه مظاهر ذات باری‌تعالی‌اند که در وحدت او محو می‌شوند.

وصل پنجم: معقولیت حضوری و نفی علم حصولی

متن بر معقولیت حضوری واجب تأکید دارد:

حق عاقل است و معقول بالذاتش است

ترجمه: «حق عاقل است و معقول بالذاتش است.»

واجب‌الوجود، عاقل، معقول و عقل بالذات است، زیرا علم او حضوری و ذاتی است. علم حصولی، که در فلسفه مشائی مطرح است، در مورد واجب صادق نیست، زیرا علم او عین ذات اوست. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ

ترجمه: «چیزى مانند او نیست» (شوری: ۱۱).

این آیه، بر بساطت و نفی هرگونه کثرت از واجب تأکید دارد، که با معقولیت حضوری سازگار است.

درنگ: معقولیت واجب، حضوری و ذاتی است و از علم حصولی مبراست. این دیدگاه، وحدت ذاتی واجب را در برابر کثرت ظاهری تبیین می‌کند.

جمع‌بندی وصل پنجم

وصل پنجم، با تأکید بر معقولیت حضوری، علم حصولی را نفی می‌کند و وحدت ذاتی واجب را در برابر هرگونه کثرت ظاهری استوار می‌سازد.

وصل ششم: کنه ذات و معقولیت

متن به کنه ذات واجب اشاره دارد:

كنه ذات او براى تعقل مانعى ندارد

ترجمه: «کنه ذات او برای تعقل مانعی ندارد.»

کنه ذات واجب، مانع تعقل او نیست، زیرا واجب، عاقل به کنه ذات خویش است. معقولیت واجب، در مراتب غیرذاتی (عقول انسانی)، به‌صورت بالوجه است، اما در اقل عقول، امکان بالکونه وجود دارد. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

دَنَا فَتَدَلَّى ۝ فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى

ترجمه: «نزدیک آمد و نزدیک‌تر شد تا فاصله‌اش به قدر طول دو کمان یا نزدیک‌تر شد» (نجم: ۸-۹).

این آیه، بر امکان وصول به مراتب نزدیک به کنه ذات اشاره دارد، که در عرفان نظری، به معقولیت بالکونه تعبیر می‌شود.

درنگ: کنه ذات واجب، در اقل عقول، به‌صورت بالکونه قابل تعقل است، اما این تعقل، حضوری و در مراتب خاص رخ می‌دهد.

جمع‌بندی وصل ششم

وصل ششم، با تبیین معقولیت بالکونه در اقل عقول، امکان وصول به مراتب نزدیک به کنه ذات را تأیید می‌کند، اما این وصول، حضوری و در چارچوب فقر و فنای انسانی است.

وصل هفتم: خفت و ثقلت موازین

متن به مفهوم خفت و ثقلت موازین اشاره دارد:

فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ ۝ فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ ۝ وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ ۝ فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ

ترجمه: «اما کسى که ترازوهایش سنگین است، در زندگى خشنودکننده‌اى خواهد بود و اما کسى که ترازوهایش سبک است، جایگاهش هاویه است» (قارعه: ۶-۹).

خفت موازین، به سبکی از قیود نفسانی و وصول به عیش راضیه اشاره دارد، در حالی که ثقلت موازین، به سنگینی بار گناه و قیام به سوی هاویه دلالت می‌کند. این دوگانگی، به مثابه ترازویی است که وزن اعمال انسان را در برابر حقیقت وجود می‌سنجد.

درنگ: خفت موازین، نشانه رهایی از قیود نفسانی و وصول به مقام رضاست، در حالی که ثقلت موازین، به سنگینی بار گناه و دوری از حقیقت اشاره دارد.

جمع‌بندی وصل هفتم

وصل هفتم، با تبیین خفت و ثقلت موازین، راه وصول به مقام رضا را در سبکی از قیود نفسانی می‌جوید و سنگینی گناه را مانع این وصول می‌داند.

وصل هشتم: وصول به حق و طغیان قلم

متن به طغیان قلم و وصول به حق اشاره دارد:

طغيان قلم است و نه‌اى نطرو نيست و طوفان حيرت است

ترجمه: «طغیان قلم است و نه سخن بیهوده، بلکه طوفان حیرت است.»

طغیان قلم، به بیان عرفانی اشاره دارد که از محدوده‌های فلسفی و کلامی فراتر می‌رود و به حیرت عرفانی می‌رسد. وصول به حق، در گرو سبکی از قیود نفسانی و غرق شدن در طوفان حیرت است، همان‌گونه که دریا، با امواج بی‌کران خود، سالک را در خود فرو می‌برد.

درنگ: طغیان قلم، نشانه فراتر رفتن از محدودیت‌های کلامی و فلسفی است که به وصول حضوری و حیرت عرفانی می‌انجامد.

جمع‌بندی وصل هشتم

وصل هشتم، با تأکید بر طغیان قلم و حیرت عرفانی، وصول به حق را در رهایی از قیود و غرق شدن در حقیقت وجود می‌جوید.

وصل نهم: اقرار به ثانی و نفی اثبات

متن به اقرار به ثانی اشاره دارد:

كلما قدمت بشرآ قدمت ميلا

ترجمه: «هرگاه تو یک وجب پیش آیی، من یک میل پیش می‌آیم.»

این عبارت، به اقرار واجب به ثانی (مخلوق) اشاره دارد، اما این اقرار، اثبات ثانی مستقل نیست. واجب، با اقرار به ثانی، وجود مستقل برای غیر را نفی می‌کند، زیرا همه ظهورات او هستند. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ

ترجمه: «چیزى مانند او نیست» (شوری: ۱۱).

این آیه، بر نفی هرگونه ثانی مستقل تأکید دارد و ظهورات را در وحدت ذاتی واجب محو می‌کند.

درنگ: اقرار به ثانی، در چارچوب ظهورات واجب است و نه اثبات کثرت حقیقی. این دیدگاه، وحدت وجود را در برابر کثرت ظاهری استوار می‌سازد.

جمع‌بندی وصل نهم

وصل نهم، با تبیین اقرار به ثانی در چارچوب ظهورات واجب، کثرت حقیقی را نفی می‌کند و وحدت وجود را به مثابه دریایی بی‌کران تبیین می‌نماید.

وصل دهم: عشق الهی و وصول

متن به عشق الهی اشاره دارد:

خدا عاشق‌تر از ماست.

واجب‌الوجود، به دلیل احاطه و کمال ذاتی، عاشق‌تر از مخلوقات است، زیرا مخلوقات، ظهورات او هستند. همان‌گونه که والدین، به دلیل علّیت، فرزند را بیش از خود دوست دارند، واجب نیز مخلوقات را به‌عنوان ظهورات خود دوست دارد. این عشق، به مثابه جریانی است که سالک را به سوی وصول به حق هدایت می‌کند.

درنگ: عشق الهی، مبنای وصول به حق است و مانعی برای آن وجود ندارد، زیرا مخلوقات، ظهورات ذات باری‌تعالی‌اند.

جمع‌بندی وصل دهم

وصل دهم، با تأکید بر عشق الهی، وصول به حق را در گرو پیوند عاشقانه با ذات باری‌تعالی می‌جوید، جایی که مخلوقات، چون قطراتی در اقیانوس وجود او محو می‌شوند.

وصل یازدهم: نقد کلامی شدن عارف

متن به نقد کلامی شدن عارف می‌پردازد:

عارف نباید کلامی بحث کند.

عارف، با ورود به جدل کلامی، از مقام عرفانی تنزل می‌کند و به جای تبیین حضوری، به استدلال‌های کلامی روی می‌آورد. این تنزل، همانند آن است که عقابی بلندپرواز، در گرداب جدل‌های کلامی گرفتار شود. عرفان نظری، با تأکید بر وحدت و معقولیت حضوری، از محدودیت‌های کلام و فلسفه فراتر می‌رود.

درنگ: عارف باید از جدل کلامی پرهیز کند و به تبیین حضوری حق بپردازد، زیرا عرفان نظری، افق وسیع‌تری از فلسفه و کلام ارائه می‌دهد.

جمع‌بندی وصل یازدهم

وصل یازدهم، با نقد کلامی شدن عارف، بر لزوم حفظ مقام عرفانی تأکید دارد و عرفان نظری را به مثابه راهی برای وصول به حقیقت وجود معرفی می‌کند.

وصل دوازدهم: وحدت وجود و نفی کثرت

متن به وحدت وجود اشاره دارد:

هستی، عقل است.

هستی، عین عقل و ظهور واجب است و همه ذرات عالم، عاقل و معقول واجب هستند. علم حصولی، که در فلسفه مشائی مطرح است، در عرفان نظری جایگاهی ندارد، زیرا علم، حضوری و ظهوری است. در این راستا، مضمون حدیثی منقول است که:

دل هر ذره را که بشگافی، وحده لا شریک له گوید.

ترجمه: «دل هر ذره را که بشکافی، می‌گوید: او یکتاست و شریکی ندارد.»

این مضمون، بر وحدت ذاتی واجب و ظهوری بودن همه هستی تأکید دارد.

درنگ: وحدت وجود، مبنای معقولیت حضوری و نفی کثرت حقیقی است، زیرا همه هستی، ظهور ذات باری‌تعالی است.

جمع‌بندی وصل دوازدهم

وصل دوازدهم، با تبیین وحدت وجود، همه هستی را ظهور ذات واجب می‌داند و کثرت حقیقی را نفی می‌کند، گویی همه ذرات عالم، آینه‌ای‌اند که نور وجود او را بازمی‌تابانند.

وصل سیزدهم: معرفت بالوجه و بالکونه

متن به معرفت بالوجه و بالکونه اشاره دارد:

وَإِنْ لَمْ تَكُنْ مَعْقُولَةً لِأَكْثَرِ الْعُقُولِ بِكُنْهِ حَقِيقَتِهَا

ترجمه: «گرچه برای بیشتر عقول، به کنه حقیقتش معقول نیست.»

معرفت واجب، در مراتب غیرذاتی، به‌صورت بالوجه (از طریق ظهورات) است، اما در اقل عقول، مانند انبیا و اولیا، معرفت بالکونه ممکن است. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ

ترجمه: «شب قدر از هزار ماه بهتر است» (قدر: ۳).

این آیه، بر برتری مراتب خاص معرفت اشاره دارد، که در عرفان نظری، به معرفت بالکونه تعبیر می‌شود. معرفت بالکونه، به مثابه نزدیک شدن به ساحل اقیانوس بی‌کران واجب است، اما نه به معنای احاطه بر کنه ذات او.

درنگ: معرفت واجب، در مراتب غیرذاتی به‌صورت بالوجه و در اقل عقول به‌صورت بالکونه ممکن است، اما این معرفت، حضوری و در چارچوب فقر و فنای انسانی است.

جمع‌بندی وصل سیزدهم

وصل سیزدهم، با تبیین معرفت بالوجه و بالکونه، امکان وصول به مراتب نزدیک به کنه ذات را در چارچوب عرفان نظری تأیید می‌کند، اما این وصول، هرگز به معنای احاطه بر ذات باری‌تعالی نیست.

جمع‌بندی نهایی

کتاب شریف تمهید القواعد، با نگاهی عمیق و استدلالی، به تبیین وحدت وجود و معقولیت حضوری واجب‌الوجود می‌پردازد. این اثر، با تلفیق حکمت مشائی و عرفان نظری، کثرت حقیقی را نفی می‌کند و همه هستی را ظهور ذات باری‌تعالی می‌داند. معقولیت واجب، حضوری و ذاتی است و از علم حصولی مبراست. نفی افراد برای طبیعت واجبه، برآمده از بساطت و وحدت ذاتی اوست. نقد عرفانی بر فلسفه مشائی، محدودیت‌های علم حصولی و جدل کلامی را آشکار می‌سازد. اقتران واجب با ممکنات، به معنای ظهور ذاتی اوست و عشق الهی، مبنای وصول به حق است. معرفت واجب، در مراتب مختلف، به‌صورت بالوجه و در اقل عقول، بالکونه ممکن است. این تبیین، به مثابه دریچه‌ای است که افق وسیع عرفان نظری را در برابر محدودیت‌های فلسفه و کلام می‌گشاید، و سالک را به سوی حیرت عرفانی و وصول به حقیقت وجود هدایت می‌کند.

با نظارت صادق خادمی