متن درس
تبیین هویت مطلقه و مراتب اسماء و صفات در تمهید القواعد
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۸۵)
دیباچه
کتاب «تمهید القواعد»، تألیف صائنالدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته قرون هشتم و نهم هجری، یکی از آثار سترگ عرفان نظری است که با نگاهی ژرف به وحدت شخصی وجود و مراتب ظهورات الهی میپردازد. این اثر، با تکیه بر مفاهیم بنیادین توحید، اسماء و صفات الهی، و رابطه میان ذات و ظهور، گامی بلند در راستای تبیین حقیقت وجود برمیدارد. در این بخش، که برگرفته از جلسهای از درسگفتارهای عرفانی است، به تحلیل و تفصیل مباحث مربوط به هویت مطلقه، نسبت علمیه، و مراتب اسماء و صفات پرداخته میشود. این نوشتار، با نگاهی موشکافانه و با زبانی فصیح و متین، درصدد است تا معانی عمیق عرفانی را بهگونهای روشن و منسجم به خواننده منتقل کند، گویی نوری که از حقیقت ذات برمیخیزد و در مراتب ظهور ساری میشود.
بخش یکم: هویت مطلقه و وحدت حقه حقیقیه
مفهوم هویت مطلقه
در عرفان نظری، هویت مطلقه به ذات بیقید و شرط حق تعالی اشاره دارد که از هرگونه تعین و محدودیت مبراست. این هویت، که با وحدت حقه حقیقیه متصف است، سرچشمه همه ظهورات و صفات الهی است. صائنالدین ترکه در «تمهید القواعد» میفرماید:
قال و اعلم ان تلك الهوية المطلقة الواحدة بوحدة الحقة الحقيقية تلزمها النسبة العلمية أولاً بحصول نفسها في نفسها لنفسها
معنای این عبارت آن است که هویت مطلقه، که با وحدت حقیقی ذات متحد است، ملازمهای ذاتی با نسبت علمیه دارد. این نسبت، به معنای علم ذات به خود است که در مرتبه نخست، حصول نفس در نفس برای نفس را به همراه دارد. به دیگر سخن، ذات حق، در اطلاق خود، ابتدا به خود عالم است، و این علم، مبنای ظهور سایر صفات قرار میگیرد.
ملازمه هویت مطلقه با صفات
هویت مطلقه، از طریق نسبت علمیه، به وجوب بالذات، موجبیت، مفضیت، و سایر صفات مترتبه و غیرمترتبه ملازمت دارد. ترکه در ادامه میافزاید:
وتلزمها بتوسط هذا اللازم الواجبية بالذات والموجبية والمفيضية وغيرها من الصفات المترتبة وغير المترتبة اللازمة لذاتها
این عبارت بیانگر آن است که هویت مطلقه، از طریق علم به خود، به وجوب ذاتی میرسد، و سپس صفاتی چون موجبیت (ایجادگر بودن) و مفضیت (فیضبخشی) از آن ناشی میشود. این صفات، یا بهصورت مترتب (دارای ترتیب وجودی) یا غیرمترتب (بدون ترتیب ظاهری) ظهور مییابند، اما همه آنها لازمه ذات حقاند. گویی هویت مطلقه، چون خورشیدی است که نورش در مراتب گوناگون، به رنگهای مختلف صفات متجلی میشود، اما همه این رنگها از یک سرچشمه واحد سرچشمه میگیرند.
بخش دوم: ساختار بحث توحید و صفات
مراتب توحید
بحث توحید در عرفان نظری، در سه مرتبه اصلی مطرح میشود: نخست، اثبات وجود حق به وحدت شخصی، که کلالشیء است و عارف در این مرتبه، حق را در مقام وحدت میبیند. دوم، بحث اجمالی صفات در فصل بیستوهفتم کتاب «تمهید القواعد»، که به کلیات صفات الهی میپردازد. سوم، بحث تفصیلی صفات، که از فصل بیستوهشتم به بعد آغاز میشود و به تبیین مراتب و جزئیات صفات میپردازد.
این ساختار، مشابه روش فلسفی است که ابتدا وجود را اثبات میکند و سپس به تحلیل و تقسیمبندی صفات میپردازد. در عرفان، این تقسیمبندی به مراتب ذاتی و ظهوری حق بازمیگردد، گویی عارف در سفری از وحدت ذات به کثرت ظهورات، گام به گام حقیقت را میکاود.
اعتباری بودن صفات در ظرف ذهن
صفات الهی، در ظرف ذهن انسان (حاکی)، اعتباری و نسبیاند، اما در ظرف حقیقت (محکی)، عین ذات حق و حقیقیاند. این تمایز، بر نقش ذهن در ادراک صفات تأکید دارد. در حقیقت، اعتبار و توهم در هستی حق راه ندارد، و هرچه از صفات در ذهن انسان شکل میگیرد، سایهای از حقیقت ربوبی است. گویی ذهن عارف، چون آینهای است که نور حق را بازمیتاباند، اما این بازتاب، هرگز به تمامی حقیقت نور نمیرسد.
بخش سوم: تعینات الهی و تمایز حاکی و محکی
حقیقی بودن تعینات الهی
حق تعالی در ذات خود، لا تعین است، اما در ظرف نزول، تعینات حقیقی دارد. این تعینات، برخلاف تعینات ذهنی انسان که اعتباریاند، در مرتبه ربوبی، حقیقت محضاند. ترکه تأکید میکند که تعیناتی که انسان به حق نسبت میدهد، محصول لحاظ ذهنی اوست، اما تعینات الهی در ظرف نزول، از حقیقت ذات ناشی میشوند. گویی حق، چون اقیانوسی بیکران است که در ظرف ظهور، به موجهای متعین تبدیل میشود، اما این موجها، هرگز از حقیقت اقیانوس جدا نیستند.
نقد خلط حاکی و محکی
ادراکات ذهنی عارف (حاکی) از صفات و تعینات، وصول ذهنی و قرب قلبی را به همراه دارد، اما حقیقت صفات (محکی) فراتر از این ادراکات است. هر نقصی در ادراک، به محدودیت ذهن انسان بازمیگردد، نه به حقیقت حق. این تمایز، از خلط میان ذهن و حقیقت جلوگیری میکند، گویی عارف در آیینه ذهن خود، تنها سایهای از خورشید حقیقت را میبیند، اما این سایه، هرگز خود خورشید نیست.
بخش چهارم: تفاوت عرفان و فلسفه در تبیین وجود و ظهور
لسان عارف و فیلسوف
در فلسفه، محور بحث، وجود است، اما در عرفان، محور، ظهور است. حق در ذات خود، لا تعین است و در ظرف ظهور، متعین میشود. این تمایز، عرفان را از فلسفه جدا میکند، گویی فیلسوف در پی شناخت جوهر وجود است، اما عارف، در جستوجوی نور ظهوراتی است که از ذات ساطع میشود.
نظاممندی اسماء و صفات
اسماء و صفات الهی، دارای ترتیب و دولت (نظام و مراتب) هستند. این ترتیب، در ظرف ظهور، حقیقی است و نه اعتباری. گویی هر اسم، چون پلهای از نردبان وجود است که عارف را به سوی ذات هدایت میکند، اما این پلهها، خود از حقیقت ذات جدا نیستند.
بخش پنجم: نقد توقیفیت اسماء
نقد توقیفیت در کلام
در علم کلام، توقیفیت اسماء به این معناست که اطلاق اسم بر خدا، تنها با اذن شرع جایز است. با این حال، این دیدگاه دلیل معتبری ندارد، زیرا هر اسمی که نقص نباشد و کمال را نشان دهد، بر خدا جایز است. به تعبیر قرآن کریم:
۞ وَلِلَّهِ ٱلْأَسْمَآءُ ٱلْحُسْنَىٰ فَٱدْعُوهُ بِهَا ۞
به نامهای نیکوی خدا او را بخوانید (سوره اعراف، آیه ۱۸۰). این آیه نشان میدهد که هر اسمی که کمال را برساند، برای خدا جایز است، چه در شرع ذکر شده باشد و چه نشده باشد.
نقد توقیفیت در عرفان
در عرفان، توقیفیت به معنای ترتیب و دولت اسماء به کار رفته است، که این استعمال، نادرست و بیربط به معنای کلامی آن است. توقیفیت در کلام، به محدودیت شرعی اشاره دارد، اما در عرفان، به نظام و ترتیب وجودی اسماء پرداخته میشود. این خلط اصطلاح، گویی آمیختن آب و آتش است که هر یک را از حقیقت خود دور میکند.
بخش ششم: نقد اجماع در عرفان شیعی
نفی اجماع در شیعه
در عرفان شیعی، اجماع بیمعناست، زیرا قول معصوم، وحدت است و نه کثرت. اجماع، مفهومی است که در کلام اهل سنت ریشه دارد و با وحدت قول معصوم سازگار نیست. قول معصوم، چون ستارهای درخشان است که نیازی به جمع کثیری از ستارگان ندارد، زیرا نورش به تنهایی راه را روشن میکند.
تمایز وحدت و کثرت
قول معصوم، وحدت است و با کثرت اجماع متفاوت است. اطلاق اجماع بر قول معصوم، از باب جدال احسن است، نه حقیقت. گویی کسی بخواهد خورشید را با نام ماه بخواند؛ هرچند از باب جدال جایز باشد، اما حقیقت را دگرگون میکند.
بخش هفتم: ترتیب اسماء و تقدم حیات بر علم
تقدم حیات بر علم
در ترتیب اسماء، حیات بر علم مقدم است، زیرا علم بدون حیات معقول نیست، اما حیات بدون علم معقول است. حیات، امالاسماء است و علم، متأخر از آن. گویی حیات، چون ریشه درختی است که شاخههای علم و سایر صفات از آن میرویند.
نقد عبارت نسبت علمیه
استعمال «نسبت علمیه» برای هویت مطلقه، نادرست است، زیرا مفهوم نسبت، قید ایجاد میکند و با اطلاق ذاتی حق ناسازگار است. بهتر است گفته شود که هویت مطلقه در ظرف نزول، ملازمه ذاتی با حیات، علم، وجوب و سایر صفات دارد، بدون نیاز به مفهوم نسبت. گویی ذات، چون چشمهای است که حیات و علم از آن جوشیده و نیازی به قید نسبت ندارد.
بخش هشتم: عینیت و ترتب اسماء
عینیت اسماء در ظرف نزول
حصول نفس در نفس برای نفس، به معنای عینیت اسماء در ظرف نزول است، نه اتحاد یا تعدد. این عینیت، نشاندهنده وحدت کامل ذات و صفات در مراتب ظهور است، گویی همه اسماء، چون پرتوهایی از یک نور واحدند که در ظرف ظهور متجلی میشوند.
نفی صفات غیرمترتبه
همه اسماء الهی، مترتباند و صفات غیرمترتبه وجود ندارد، زیرا هر اسمی به اسمی دیگر وابسته است. نبود ادراک ترتب، به محدودیت ذهن انسان بازمیگردد، نه به حقیقت اسماء. گویی هر اسم، چون حلقهای از زنجیر وجود است که به حلقه دیگر پیوند دارد.
بخش نهم: تفصیل اسماء در فصل بیستوهشتم
فصل بیستوهشتم کتاب «تمهید القواعد»، به تفصیل اسماء پس از اجمال فصل بیستوهفتم میپردازد. ترکه در این فصل، با تکیه بر هویت مطلقه و مراتب ظهور، به تبیین نظاممندی اسماء و صفات میپردازد. این بخش، گویی دریچهای است که عارف از آن، به تماشای مراتب وجود مینشیند و حقیقت ذات را در ظهوراتش میجوید.
هذا شروع في بيان تفريع التفصيل الاسمائي على الاجمال الذاتي
این عبارت، نشاندهنده آغاز تفصیل اسماء است که بر پایه اجمال ذاتی بنا شده و به تبیین مراتب و نظام اسماء میپردازد.
جمعبندی
این بخش از کتاب «تمهید القواعد»، با تکیه بر هویت مطلقه و وحدت حقه حقیقیه، به تبیین مراتب اسماء و صفات الهی میپردازد. هویت مطلقه، بهعنوان سرچشمه همه ظهورات، ابتدا با حیات و سپس با علم ملازمت دارد، و این ملازمه، به وجوب، موجبیت و مفضیت میرسد. تمایز میان حاکی (ادراک ذهنی) و محکی (حقیقت ربوبی)، بر محدودیت ذهن انسان و کمال حقیقت الهی تأکید دارد. نقد توقیفیت در کلام و عرفان، ضرورت دقت در کاربرد اصطلاحات را نشان میدهد، و نفی اجماع در عرفان شیعی، بر وحدت قول معصوم تکیه دارد. ترتیب اسماء، با تقدم حیات بر علم و ترتب صفات مانند رزاقیت بر رحمانیت، نظاممندی مراتب وجودی را آشکار میکند. این نوشتار، با نگاهی فاخر و ژرف، گامی در راستای فهم حقیقت عرفانی و نقد انحرافات آن برمیدارد، گویی عارفی که در سلوک خود، از ظهورات به ذات میرسد و در این سفر، نور حقیقت را در قلب خویش مییابد.