در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 105

متن درس

 

تبیین مراتب وجود و عالم بودن در تمهید القواعد: بررسی جلسه صد و پنجم

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۰۵)

دیباچه

کتاب «تمهید القواعد»، اثر گران‌سنگ صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته قرن هشتم و نهم هجری، یکی از آثار بنیادین در عرفان نظری است که با تکیه بر آرای ابن‌عربی و شارحانش، به کاوش در مفاهیم عمیق وجود، مراتب عوالم، و رابطه میان حق و خلق می‌پردازد. این اثر، با نگاهی ژرف به مراتب وجودی، از جمله عقل اول، اعیان ثابته، و اسماء و صفات الهی، چارچوبی منظم برای فهم سلسله‌مراتب خلقت ارائه می‌دهد. در این نوشتار، محتوای جلسه صد و پنجم از درس‌گفتارهای مربوط به این کتاب، با رویکردی علمی و دقیق، بازنویسی و تدوین شده است. هدف، ارائه تبیینی روشن و منسجم از مراتب وجود، شروط عالم بودن، و نقد دیدگاه‌های رایج در این حوزه است، به گونه‌ای که مفاهیم عرفانی با زبانی فصیح و وزین، در قالبی شایسته پژوهش‌های عمیق، به خوانندگان عرضه گردد. این نوشتار، با بهره‌گیری از تمثیلات و اشارات ادبی، کوشیده است تا روح عرفان نظری را در کنار دقت علمی حفظ کند.

بخش یکم: مراتب موجودات در عوالم ثلاث و جایگاه عقل اول

صائن‌الدین ترکه در «تمهید القواعد»، موجودات را از حیث نزدیکی به ذات حق و بساطت ذاتی مورد بررسی قرار داده و عقل اول را به عنوان نزدیک‌ترین موجود به حق و ساده‌ترین از نظر ترکیب معرفی می‌کند. او در این راستا می‌فرماید:

ثم ان الموجودات التي في العوالم اقربها نسبة وابسطها ذاتا انما هو العقل الاول اذ له ضرب واحد من التركيب لاغير

ترجمه: «سپس، از میان موجوداتی که در عوالم وجود دارند، نزدیک‌ترین آن‌ها به حق و ساده‌ترین آن‌ها از حیث ذات، عقل اول است، زیرا تنها یک ضرب از ترکیب دارد و بس.»

ترکه در این بیان، مراتب موجودات را در سه عالم عقول، مثال، و ناسوت مقایسه می‌کند. عقل اول، با داشتن تنها یک ضرب ترکیب (ماهیت متصف به وجود)، از بساطت بیشتری برخوردار است. عالم مثال، با دارا بودن دو ضرب ترکیب (ماهیت و صورت)، و عالم ناسوت، با سه ضرب ترکیب (ماهیت، صورت، و ماده)، مراتب پیچیده‌تری را نشان می‌دهند. این سلسله‌مراتب، به مانند نوری که از سرچشمه‌ای واحد ساطع شده و در مراتب مختلف به کثرت می‌گراید، نمایانگر نزول وجود از وحدت به سوی کثرت است. این تبیین با کلام نورانی قرآن کریم همخوانی دارد:

هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ

ترجمه: «اوست که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید» (اعراف: ۵۴).

این آیه به سلسله‌مراتب خلقت اشاره دارد، و عقل اول، به عنوان مبدأ موجودات خلقی، در صدر این مراتب جای می‌گیرد. ترکه با تأکید بر بساطت عقل اول، آن را به مثابه آیینه‌ای می‌داند که نور حق را بی‌واسطه‌تر از دیگر عوالم بازمی‌تاباند.

درنگ: عقل اول، به دلیل بساطت ذاتی و نزدیکی به حق، در صدر مراتب وجودی قرار دارد و تنها یک ضرب ترکیب (ماهیت) دارد، در حالی که عالم مثال و ناسوت به ترتیب دو و سه ضرب ترکیب دارند.

بخش دوم: ترتیب عوالم ثلاث در ظرف استجلاء

ترکه ترتیب عوالم ثلاث را در ظرف استجلاء (ظهور خلقی) بررسی کرده و عالم عقول را به دلیل تقدم وجودی و بساطت، مقدم بر عالم مثال و ناسوت می‌داند. عالم عقول، با دارا بودن تنها ماهیت، از کثرت کمتری برخوردار است. عالم مثال، با افزودن صورت به ماهیت، و عالم ناسوت، با افزودن ماده، مراتب نازل‌تری را نشان می‌دهند. این ترتیب، به مانند جویباری است که از سرچشمه‌ای زلال آغاز شده و هرچه پیش می‌رود، به شاخه‌های متعدد تقسیم می‌شود. این تبیین با آیه‌ای از قرآن کریم هم‌راستاست:

اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ

ترجمه: «خدا نور آسمان‌ها و زمین است» (نور: ۳۵).

نور الهی، مبدأ تمامی مراتب وجودی است، و عقل اول، به عنوان نزدیک‌ترین مظهر به این نور، در صدر عوالم خلقی جای دارد. ترکه با این چارچوب، از خلط میان مراتب وجودی جلوگیری کرده و بر تقدم عقل اول تأکید می‌ورزد.

درنگ: عالم عقول، به دلیل بساطت و تقدم وجودی، مقدم بر عالم مثال و ناسوت است و به مثابه مبدأ ظهور خلقی، نقش محوری در سلسله‌مراتب عوالم دارد.

بخش سوم: امکان اطلاق عنوان عالم به اعیان ثابته

ترکه در بررسی امکان اطلاق عنوان عالم به اعیان ثابته، شروط سه‌گانه‌ای را برای عالم بودن معرفی می‌کند:

  1. فیض: عالم باید مظهر فیض الهی باشد.
  2. حکایت: عالم باید قادر به حکایت دوسویه (خلق از خالق و خالق از خلق) باشد.
  3. لحاظ وجود: عالم باید دارای وجود منهاز (مستقل) باشد.

اعیان ثابته، هرچند مظهر اسماء و صفات الهی و قادر به حکایت‌اند، فاقد وجود منهاز هستند، زیرا وجودشان در ظرف علم الهی است. ترکه می‌فرماید:

فان قلت فتسميته هذا عالم معان عالما بأي اعتبار قلنا باعتبار احد الوجهين اللازمين لصفاته من حيث انها صفات وهو الذي به تغاير الذات

ترجمه: «اگر بگویی نامیدن این عالم معانی به عنوان عالم به چه اعتباری است، می‌گوییم به اعتبار یکی از دو وجه لازم برای صفات، از آن حیث که صفات‌اند و آن وجهی است که به واسطه آن ذات متغایر می‌شود.»

ترکه با این بیان، امکان اطلاق عالم به اعیان ثابته را رد می‌کند، زیرا فقدان لحاظ وجود، مانع از تحقق شرط سوم می‌شود. این تبیین، به مانند کلیدی است که قفل معانی را می‌گشاید و از خلط میان وجود علمی و وجود خارجی جلوگیری می‌کند. این دیدگاه با آیه‌ای از قرآن کریم همخوانی دارد:

وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ

ترجمه: «و کلیدهای غیب نزد اوست و جز او کسی آن‌ها را نمی‌داند» (انعام: ۵۹).

اعیان ثابته، در ظرف علم الهی قرار دارند و فاقد وجود خارجی‌اند، از این‌رو نمی‌توان آن‌ها را عالم نامید. ترکه با این نقد، چارچوبی دقیق برای تعریف عالم ارائه می‌دهد.

درنگ: اعیان ثابته، به دلیل فقدان لحاظ وجود منهاز، نمی‌توانند عالم نامیده شوند، هرچند مظهر فیض و قادر به حکایت‌اند.

بخش چهارم: نقد اطلاق عالم به اسماء و صفات الهی

ترکه همچنین امکان اطلاق عنوان عالم به اسماء و صفات الهی را بررسی کرده و آن را به دلیل فقدان فیض خلقی رد می‌کند. او می‌فرماید:

لما لم يكن لها بهذا الوجه وجود اصلا فلم نعدها من العوالم الموجودة

ترجمه: «چون به این وجه برای آن‌ها اصلاً وجودی نیست، آن‌ها را از عوالم موجوده به شمار نیاوردیم.»

اسماء و صفات الهی، هرچند حکایت از ذات دارند و دارای لحاظ ظهوری‌اند، فاقد فیض خلقی‌اند. در مقابل، اعیان ثابته فیض دارند، اما فاقد لحاظ وجود منهاز هستند. این تمایز، به مانند دو شاخه از یک درخت است که هر یک به سویی می‌روند، اما به ریشه واحدی بازمی‌گردند. این تبیین با آیه‌ای از قرآن کریم سازگار است:

وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا

ترجمه: «و نیکوترین نام‌ها از آن خداست، پس او را با آن‌ها بخوانید» (اعراف: ۱۸۰).

اسماء و صفات، مظهر ذات‌اند، اما به دلیل فقدان فیض خلقی، نمی‌توانند عالم نامیده شوند. ترکه با این تحلیل، بر ضرورت رعایت شروط سه‌گانه تأکید می‌ورزد.

درنگ: اسماء و صفات الهی، به دلیل فقدان فیض خلقی، نمی‌توانند عالم نامیده شوند، هرچند دارای حکایت و لحاظ ظهوری‌اند.

بخش پنجم: نقد مفهوم کثرت در اعیان ثابته

ترکه مفهوم کثرت در اعیان ثابته را رد کرده و آن را صرفاً لحاظ غیری می‌داند، نه ظهور غیری. او تأکید دارد که ظهور اعیان ثابته بالحق است، نه بنفسه، و از این‌رو فاقد کثرت ظهوری‌اند. این تبیین، به مانند عکسی است که در آینه‌ای واحد منعکس می‌شود، اما کثرت آن تنها در نگاه بیننده است، نه در ذات آینه. ترکه می‌فرماید:

وهو احد الوجهين الذي به تغاير الذات

ترجمه: «و آن یکی از دو وجهی است که به واسطه آن ذات متغایر می‌شود.»

اعیان ثابته، در ظرف علم الهی، فاقد کثرت ظهوری‌اند و تنها از حیث لحاظ غیری متمایز می‌شوند. این دیدگاه با آیه‌ای از قرآن کریم همخوانی دارد:

قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي

ترجمه: «بگو روح از امر پروردگار من است» (اسراء: ۸۵).

این آیه، اعیان ثابته را به عنوان مظاهر علمی حق معرفی می‌کند که فاقد کثرت ظهوری‌اند. ترکه با این نقد، از خلط میان مراتب ظهور و لحاظ غیری جلوگیری می‌کند.

درنگ: اعیان ثابته فاقد کثرت ظهوری‌اند و تنها از حیث لحاظ غیری متمایز می‌شوند، زیرا ظهورشان بالحق است، نه بنفسه.

بخش ششم: نقد دیدگاه اشدیت ظهور در عالم ناسوت

ترکه دیدگاه رایج مبنی بر اشدیت ظهور در عالم ناسوت را نقد کرده و آن را نادرست می‌داند. او معتقد است که عالم ناسوت، به دلیل غاسق بودن (تاریکی و نقصان)، نمی‌تواند اشد ظهور باشد، زیرا شدت ظهور تابع شدت وجود است. ترکه می‌فرماید:

فاول موجودات مبدئة مكونات هو عالم الارواح

ترجمه: «نخستین موجودات مبدئه و مُکَوَّنات، عالم ارواح است.»

عالم عقول، به دلیل شدت وجودی، اشد ظهور را دارد، در حالی که ناسوت، به دلیل ماده و کثرت، ضعیف‌ترین مرتبه ظهوری است. این تبیین، به مانند نوری است که در سرچشمه خویش درخشان‌تر است و هرچه از آن دور می‌شود، کم‌فروغ‌تر می‌گردد. این دیدگاه با آیه‌ای از قرآن کریم سازگار است:

وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّمَاءِ بُرُوجًا وَزَيَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ

ترجمه: «و به راستی در آسمان برج‌هایی قرار دادیم و آن را برای ناظران آراستیم» (حجر: ۱۶).

این آیه به سلسله‌مراتب وجودی اشاره دارد، و ترکه با این نقد، از خلط میان شدت وجود و گستردگی فیض جلوگیری می‌کند.

درنگ: عالم ناسوت، به دلیل غاسق بودن، اشد ظهور نیست؛ شدت ظهور تابع شدت وجود است و عالم عقول اشد ظهور را دارد.

بخش هفتم: نقد تبیین تمامیت فیض در عالم ناسوت

ترکه دیدگاه تمامیت فیض در عالم ناسوت را نقد کرده و آن را با شدت ظهور متمایز می‌داند. او معتقد است که تمامیت فیض به معنای گستردگی فیض است، اما این گستردگی به معنای شدت ظهور نیست. به عنوان مثال، آب رودخانه هرچه پیش می‌رود، گستردگی بیشتری می‌یابد، اما در انتها به رطوبتی ناچیز بدل می‌شود که خلوص و شدت آب سرچشمه را ندارد. این تبیین با آیه‌ای از قرآن کریم همخوانی دارد:

هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا

ترجمه: «اوست که آنچه در زمین است، همه را برای شما آفرید» (بقره: ۲۹).

این آیه به گستردگی خلقت اشاره دارد، اما شدت ظهور را به مراتب بالاتر نسبت می‌دهد. ترکه با این نقد، بر تفاوت میان تمامیت فیض و شدت ظهور تأکید می‌ورزد.

درنگ: تمامیت فیض در عالم ناسوت به معنای گستردگی فیض است، اما این گستردگی به معنای شدت ظهور نیست.

بخش هشتم: جایگاه انسان در عالم ناسوت

ترکه عالم ناسوت را با تأکید بر جایگاه انسان به عنوان اشد الظهور بازتعریف می‌کند. او معتقد است که اشدیت ظهور در ناسوت، نه به دلیل ماده، بلکه به سبب حضور انسان است. انسان، به دلیل مقام جامعیت، از عقل اول و جبرئیل برتر است، زیرا اشدیت وجود و ظهور را داراست. این تبیین، به مانند گوهری است که در صدف ناسوت نهان شده و نور آن، تمامی مراتب را روشن می‌کند. این دیدگاه با آیه‌ای از قرآن کریم همخوانی دارد:

وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ

ترجمه: «و به راستی فرزندان آدم را گرامی داشتیم» (اسراء: ۷۰).

این آیه، کرامت انسان را به عنوان مظهر جامع الهی معرفی می‌کند. ترکه با این تبیین، عالم ناسوت را به مقام صعود انسان مرتبط می‌کند، نه به ماده صرف.

درنگ: اشدیت ظهور در عالم ناسوت به دلیل جایگاه انسان است، نه ماده، زیرا انسان به دلیل مقام جامعیت، اشدیت وجود و ظهور را داراست.

بخش نهم: نقد خلط میان عقل اول و عالم ارواح

ترکه به خلط میان عقل اول و عالم ارواح انتقاد کرده و آن‌ها را متمایز می‌داند. او می‌فرماید:

فاول موجودات مبدئة مكونات هو عالم الارواح

ترجمه: «نخستین موجودات مبدئه و مُکَوَّنات، عالم ارواح است.»

عقل اول، به عنوان اولین مرتبه ظهور خلقی، از عالم ارواح متمایز است. عالم ارواح شامل عقول و ملائکه است، اما عقل اول مبدأ این عالم است، نه جزئی از آن. این تمایز، به مانند تمایز میان سرچشمه و جویبارهایی است که از آن جاری می‌شوند. این تبیین با آیه‌ای از قرآن کریم سازگار است:

وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً

ترجمه: «و هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین خلیفه‌ای قرار می‌دهم» (بقره: ۳۰).

این آیه، تمایز میان مراتب خلقی را نشان می‌دهد، و ترکه با این نقد، از خلط میان عقل اول و عالم ارواح جلوگیری می‌کند.

درنگ: عقل اول، به عنوان مبدأ ظهور خلقی، از عالم ارواح متمایز است و نباید با آن خلط شود.

بخش دهم: تبیین عالم معانی و اعیان ثابته

ترکه عالم معانی را به اعیان ثابته نسبت داده و آن را فاقد استقلال وجودی می‌داند. او می‌فرماید:

دون عالم المعاني يعني عالم الاعيان الثابتة

ترجمه: «دون عالم معانی، یعنی عالم اعیان ثابته.»

اعیان ثابته، فاقد وجود منهاز و ظهور خارجی‌اند و در ظرف علم الهی قرار دارند. در مقابل، عالم عقول دارای وجود منهاز و ظهور تعینی است. این تمایز، به مانند تفاوت میان سایه‌ای است که در ذهن نقاش شکل می‌گیرد و صورتی که بر بوم نقش می‌بندد. این تبیین با آیه‌ای از قرآن کریم همخوانی دارد:

قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي

ترجمه: «بگو روح از امر پروردگار من است» (اسراء: ۸۵).

این آیه، اعیان ثابته را به عنوان مظاهر علمی حق معرفی می‌کند که فاقد استقلال وجودی‌اند. ترکه با این تبیین، جایگاه اعیان ثابته را در ظرف علم الهی مشخص می‌کند.

درنگ: عالم معانی، یعنی اعیان ثابته، فاقد استقلال وجودی و ظهور خارجی است و در ظرف علم الهی قرار دارد.

بخش یازدهم: نقد مغایرت در اعیان ثابته

ترکه مفهوم مغایرت در اعیان ثابته را رد کرده و آن را فاقد وجود مغایر می‌داند. او می‌فرماید:

و لما لم يكن لها بهذا الوجه وجود اصلا فلم نعدها من العوالم الموجودة

ترجمه: «چون به این وجه برای آن‌ها اصلاً وجودی نیست، آن‌ها را از عوالم موجوده به شمار نیاوردیم.»

اعیان ثابته، به دلیل ظهور بالحق و وجود علمی، فاقد مغایرت‌اند. اطلاق مغایرت به آن‌ها، آن‌ها را به معدوم تبدیل می‌کند. این نقد، به مانند آن است که سایه را از نور جدا کنیم، در حالی که سایه جز در پرتو نور وجود ندارد. این تبیین با آیه‌ای از قرآن کریم سازگار است:

وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ

ترجمه: «و کلیدهای غیب نزد اوست و جز او کسی آن‌ها را نمی‌داند» (انعام: ۵۹).

این آیه، وحدت اعیان ثابته در ظرف علم الهی را نشان می‌دهد. ترکه با این نقد، رویکرد عرفانی خود را در رد مفاهیم فلسفی مشائی تقویت می‌کند.

درنگ: اعیان ثابته فاقد مغایرت‌اند، زیرا ظهورشان بالحق است و هرگونه مغایرت، آن‌ها را به عدم نسبت می‌دهد.

جمع‌بندی

در این نوشتار، به بررسی دقیق و تفصیلی جلسه صد و پنجم از درس‌گفتارهای مربوط به «تمهید القواعد» صائن‌الدین ترکه پرداخته شد. ترکه با ارائه شروط سه‌گانه عالم بودن (فیض، حکایت، و لحاظ وجود)، امکان اطلاق عنوان عالم به اعیان ثابته و اسماء و صفات الهی را رد کرد و بر ضرورت رعایت این شروط تأکید ورزید. او همچنین دیدگاه اشدیت ظهور در عالم ناسوت را نقد کرده و آن را به جایگاه انسان در مقام صعود نسبت داد، نه به ماده. نقد خلط میان عقل اول و عالم ارواح، و همچنین رد مغایرت در اعیان ثابته، چارچوبی دقیق و منطبق با اصول عرفانی ارائه داد. این تبیین‌ها، به مانند نوری است که از سرچشمه حق ساطع شده و در مراتب مختلف، جلوه‌های گوناگون می‌یابد. آیات قرآن کریم، به عنوان چراغی راهنما، این تبیین‌ها را تأیید کرده و به آن‌ها عمق بخشیده‌اند. این نوشتار، با حفظ تمامی جزئیات و مفاهیم اصلی، منبعی ارزشمند برای پژوهشگران حوزه عرفان نظری فراهم آورده است که می‌تواند راهگشای فهمی ژرف‌تر از مراتب وجود و ظهور باشد.

با نظارت صادق خادمی