در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 130

متن درس





بررسی وجه لمی اتمّیت عالم ناسوت و نقد خلط مراتب وجودی در تمهید القواعد

بررسی وجه لمی اتمّیت عالم ناسوت و نقد خلط مراتب وجودی در تمهید القواعد

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۳۰)

دیباچه

کتاب تمهید القواعد، تألیف صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته قرون هشتم و نهم هجری، یکی از آثار بنیادین در عرفان نظری است که به تبیین مسائل وجودشناسی، مراتب هستی، و جایگاه انسان در نظام خلقت می‌پردازد. این اثر، با نگاهی عمیق به رابطه میان حق و خلق، سعی در روشن‌سازی مفاهیم پیچیده‌ای چون ظهور، خفاء، و اتمّیت مراتب وجودی دارد. در این بخش، که برگرفته از جلسه صد و سی‌ام شرح این کتاب است، به بررسی وجه لمی اتمّیت عالم ناسوت و نقد خلط میان مفاهیم اشملیت، اوسعیت، و اتمّیت پرداخته می‌شود. این نوشتار، با رویکردی تحلیلی و با زبانی فصیح، در پی آن است که مفاهیم عرفانی و فلسفی را به‌گونه‌ای منسجم و روشن برای خوانندگان تبیین کند، گویی نوری که از حقیقت وجود در مراتب نازل سایه می‌افکند و خلق را به ظهور می‌رساند.

بخش یکم: تبیین وجه لمی اتمّیت عالم ناسوت

در آغاز این بحث، صائن‌الدین ترکه به تبیین وجه لمی اتمّیت عالم ناسوت می‌پردازد و چنین بیان می‌دارد:

وَأَمَّا بَيَانُ لَمِّيَّةِ ذَلِكَ فَهُوَ أَنَّ الظُّهُورَ بِحَسَبِ الْمَدَارِجِ إِنَّمَا هُوَ بِحَسَبِ اخْتِفَاءِ الْحَقِيقَةِ وَأَحْكَامِهَا الذَّاتِيَّةِ الْإِطْلَاقِيَّةِ وَظُهُورِ النِّسَبِ الْأَسْمَائِيَّةِ

ترجمه: اما بیان وجه لمی آن این است که ظهور در مراتب وجودی، تنها به واسطه اختفای حقیقت و احکام ذاتی و اطلاقی آن و ظهور نسب اسمایی است.

این بیان، ریشه در دیدگاه عرفانی دارد که در عالم ناسوت، حقیقت ذاتی حق به دلیل تراکم قیود امکانی پنهان می‌گردد و نسب اسمایی، که به اسمای جزئی الهی اشاره دارد، به ظهور می‌رسد. گویی حقیقت، چون خورشیدی در پس ابرهای قیود امکانی نهان می‌شود تا خلق، چون سایه‌ای از آن نور، در مراتب نازل جلوه‌گر شود. این دیدگاه با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد:

اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ

ترجمه: خدا نور آسمان‌ها و زمین است (سوره نور، آیه ۳۵).

این آیه بر ظهور نور الهی در مراتب خلق و خفای آن در عالم ناسوت دلالت می‌کند، گویی نور حقیقت در ظرف‌های نازل به تدریج کم‌سو می‌شود تا خلق به ظهور آید.

درنگ: وجه لمی اتمّیت عالم ناسوت بر اختفای حقیقت ذاتی حق و ظهور نسب اسمایی استوار است، که این اختفا، زمینه‌ساز ظهور خلق در مراتب نازل است.

بخش دوم: تراکم قیود امکانی و اختفای حقیقت

ترکه در ادامه به نقش تراکم قیود امکانی در اختفای حقیقت اشاره می‌کند:

وَذَلِكَ إِنَّمَا هُوَ حَسَبَ تَرَاكُمِ الْقُيُودِ الْإِمْكَانِيَّةِ وَتَعَاكُسِ الْوُجُوهِ الْكَيْنُونِيَّةِ

ترجمه: و این [اختفای حقیقت] تنها به سبب تراکم قیود امکانی و تعاکس وجوه کینونی است.

تراکم قیود امکانی به افزایش محدودیت‌های وجودی در مراتب نازل اشاره دارد که سبب کاهش فعلیت و افزایش قابلیت می‌شود. تعاکس وجوه کینونی نیز به انعکاسات متقابل میان عناوین وجودی، مانند زید، ابن، و اب، دلالت می‌کند که در عالم ناسوت، به ظهور خلق می‌انجامد. این مفهوم را می‌توان به جریانی تشبیه کرد که هرچه از سرچشمه حقیقت دورتر می‌شود، غبار محدودیت‌های امکانی بر آن نشسته و نور آن را کم‌فروغ می‌کند. این تبیین با آیه‌ای از قرآن کریم همخوان است:

كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ

ترجمه: هر چیزی جز وجه او نابودشدنی است (سوره قصص، آیه ۸۸).

این آیه بر نقصان مراتب نازل به دلیل قیود امکانی تأکید دارد، گویی هرچه از حقیقت دورتر می‌شویم، هویت خلقی پررنگ‌تر و حقیقت الهی پنهان‌تر می‌گردد.

درنگ: تراکم قیود امکانی در مراتب نازل، سبب اختفای حقیقت و ظهور خلق می‌شود، که این فرآیند، به تعاکس وجوه کینونی وابسته است.

بخش سوم: نقد خلط میان سؤال عام و پاسخ خاص

متن به نقد خلط میان سؤال عام و پاسخ خاص می‌پردازد:

السُّؤَالُ عَامٌّ وَلَكِنْ بِحَسَبِ الظَّاهِرِ الْجَوَابُ خَاصٌّ بِالْإِنْسَانِ

ترجمه: سؤال عام است، اما پاسخ به ظاهر خاص به انسان است.

سؤال مطرح‌شده در متن، شامل همه مراتب منزله وجود است، اما پاسخ مصنف به انسان محدود شده و این محدودیت، انسجام استدلال را مخدوش می‌کند. گویی مصنف، به جای پاسخ به سؤالی فراگیر که کل مراتب وجود را در بر می‌گیرد، تنها به گوشه‌ای از حقیقت، یعنی انسان، پرداخته و از شمول سؤال غافل مانده است. این نقد با آیه‌ای از قرآن کریم همسوست:

قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ

ترجمه: بگو دلیل خود را بیاورید اگر راست می‌گویید (سوره بقره، آیه ۱۱۱).

این آیه بر ضرورت استدلالی منسجم و فراگیر تأکید دارد، که پاسخ مصنف از آن فاصله گرفته است.

درنگ: خلط میان سؤال عام و پاسخ خاص به انسان، انسجام استدلال را مخدوش کرده و پاسخ را از فراگیری لازم دور می‌سازد.

بخش چهارم: تمایز وجه انّی و لمّی

متن به تمایز میان وجه انّی و لمّی پرداخته و چنین بیان می‌دارد:

الْوَجْهُ الْأَنِّيُّ خُلَاصَةٌ بِلِسَانٍ فَلْسَفِيٍّ، وَالْوَجْهُ الْلَمِّيُّ تَفْصِيلٌ بِلِسَانٍ عِرْفَانِيٍّ

ترجمه: وجه انّی، خلاصه‌ای به زبان فلسفی است، و وجه لمّی، تفصیلی به زبان عرفانی است.

وجه انّی، با رویکردی فلسفی، به چرایی وجودی (اشملیت) مراتب نازل می‌پردازد و خلاصه‌گوست، درحالی‌که وجه لمّی، با زبانی عرفانی، به چرایی علّی (اختفای حق و ظهور خلق) پرداخته و مفصل‌تر است. این تمایز را می‌توان به دو راهی تشبیه کرد که یکی به سوی قله‌های فلسفه می‌رود و دیگری در ژرفای عرفان غوطه‌ور می‌شود، اما هر دو در پی حقیقت‌اند. این مفهوم با آیه‌ای از قرآن کریم همخوانی دارد:

وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا

ترجمه: و ما آسمان و زمین و آنچه میان آنهاست را بیهوده نیافریدیم (سوره ص، آیه ۲۷).

این آیه بر هدفمندی مراتب خلقت تأکید دارد، که هر دو وجه انّی و لمّی در پی تبیین آن‌اند.

درنگ: وجه انّی، با زبان فلسفی، اشملیت مراتب نازل را تبیین می‌کند، درحالی‌که وجه لمّی، با زبان عرفانی، به اختفای حق و ظهور خلق می‌پردازد.

بخش پنجم: نقد خلط اشملیت و اوسعیت

متن به نقد خلط میان اشملیت و اوسعیت پرداخته و بیان می‌دارد:

كُلَّمَا يَكُونُ أَنْزَلَ فَهُوَ أَوْسَعُ فِي الْقَابِلِيَّةِ، لَا أَشْمَلُ فِي الْوُجُودِ

ترجمه: هرچه نازل‌تر باشد، در قابلیت اوسع است، نه در وجود اشمل.

اشملیت به شمول وجودی اشاره دارد، درحالی‌که اوسعیت به قابلیت و فقدان فعلیت مربوط است. این خلط، گویی اشتباه گرفتن ظرف خالی با محتوای آن است؛ قابلیت، چون ظرفی است که فقدان را در خود جای می‌دهد، اما کمال، در فعلیت نهفته است. این نقد با آیه‌ای از قرآن کریم همسوست:

لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ

ترجمه: چیزی مانند او نیست (سوره شوری، آیه ۱۱).

این آیه بر تمایز مراتب وجودی و نقصان مراتب نازل تأکید دارد، که اوسعیت در قابلیت را از اشملیت در وجود متمایز می‌سازد.

درنگ: اوسعیت در قابلیت، به معنای فقدان فعلیت است و نمی‌تواند اتمّیت وجودی را اثبات کند، زیرا اتمّیت به فعلیت وابسته است.

بخش ششم: هوی الاولی به‌عنوان مرتبه اخیره حقیقی

متن، هوی الاولی را به‌عنوان مرتبه اخیره حقیقی معرفی می‌کند:

الْمَرْتَبَةُ الْأَخِيرَةُ الْحَقِيقِيَّةُ هِيَ الْهَيُولَى الْأُولَى

ترجمه: مرتبه اخیره حقیقی، هوی الاولی است.

هوی الاولی، ماده اولیه کاینات، مرتبه اخیره در سلسله نزول است، زیرا تنها ظرف قابلیت محض و فاقد فعلیت است. این مرتبه، گویی بستری است که همه امکانات خلقت در آن نهفته است، اما خود از فعلیت تهی است. این دیدگاه با فلسفه صدرایی همخوانی دارد و با آیه‌ای از قرآن کریم تأیید می‌شود:

إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ

ترجمه: فرمان او چون چیزی را اراده کند، این است که به آن بگوید باش، پس می‌شود (سوره یس، آیه ۸۲).

این آیه بر خلقت ماده اولیه به‌عنوان ظرف قابلیت تأکید دارد.

درنگ: هوی الاولی، به‌عنوان مرتبه اخیره حقیقی، ظرف قابلیت محض است و فاقد فعلیت، که مبدأ ماده کاینات محسوب می‌شود.

بخش هفتم: قابلیت و عدم فعلیت در مراتب نازل

متن به رابطه میان قابلیت و عدم فعلیت اشاره می‌کند:

الْقَابِلِيَّةُ هِيَ عَدَمُ الْفَعْلِيَّةِ

ترجمه: قابلیت، همان عدم فعلیت است.

در مراتب نازل، با افزایش قیود امکانی، عدم فعلیت فزونی می‌یابد و قابلیت غالب می‌شود. این مفهوم، گویی ظرفی است که هرچه خالی‌تر باشد، ظرفیت پذیرش بیشتری دارد، اما از کمال دورتر است. این اصل با نظریه صدرایی در تمایز میان فعلیت و قابلیت همخوان است و با آیه‌ای از قرآن کریم تأیید می‌شود:

كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ

ترجمه: هر چیزی جز وجه او نابودشدنی است (سوره قصص، آیه ۸۸).

این آیه بر نقصان ذاتی مراتب نازل به دلیل غلبه قابلیت تأکید دارد.

درنگ: قابلیت در مراتب نازل، به معنای فقدان فعلیت است و با افزایش قیود امکانی، این فقدان فزونی می‌یابد.

بخش هشتم: انسان به‌عنوان مرتبه جمعی

متن، انسان را به‌عنوان مرتبه جمعی معرفی می‌کند:

الْإِنْسَانُ مَرْتَبَةُ الْجَمْعِيَّةِ، لَا الْأَخِيرَةِ

ترجمه: انسان، مرتبه جمعی است، نه مرتبه اخیره.

انسان، به دلیل جامعیت، همه عوالم (عقول، مثال، ناسوت) را در خود جمع کرده و از این‌رو، مرتبه اخیره نیست، بلکه مرتبه‌ای است که همه مراتب را در بر می‌گیرد. انسان، گویی آینه‌ای است که همه صور خلقت در آن منعکس شده و مظهر تام اسما و صفات الهی است. این دیدگاه با آیه‌ای از قرآن کریم همخوانی دارد:

وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا

ترجمه: و به آدم همه نام‌ها را آموخت (سوره بقره، آیه ۳۱).

این آیه بر جامعیت انسان و توانایی او در دریافت همه اسمای الهی تأکید دارد.

درنگ: انسان، به دلیل جامعیت، مرتبه جمعی است که همه عوالم را در خود جمع کرده و مظهر تام اسما و صفات الهی است.

بخش نهم: نقد خلط میان ظهور حق و اختفای حق

متن به نقد خلط میان ظهور و اختفای حق پرداخته و بیان می‌دارد:

الْمَتْنُ قَالَ بِظُهُورِ الْحَقِّ فِي الْمَرْتَبَةِ الْأَخِيرَةِ، وَالشَّارِحُ قَالَ بِاخْتِفَاءِ الْحَقِّ

ترجمه: ماتن از ظهور حق در مرتبه اخیره سخن گفت، اما شارح از اختفای حق سخن راند.

ماتن اتمّیت مرتبه اخیره را به ظهور حق نسبت داده، درحالی‌که شارح بر اختفای حق و ظهور خلق تأکید کرده است. این خلط، گویی اشتباه گرفتن نور با سایه است؛ ماتن به نور حقیقت نظر دارد، اما شارح به سایه خلق می‌نگرد. این نقد با آیه‌ای از قرآن کریم همخوان است:

اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ

ترجمه: خدا نور آسمان‌ها و زمین است (سوره نور، آیه ۳۵).

این آیه بر ظهور نور الهی در مراتب خلق تأکید دارد، که با دیدگاه ماتن سازگارتر است.

درنگ: خلط میان ظهور حق (دیدگاه ماتن) و اختفای حق (دیدگاه شارح) انسجام استدلال را مخدوش کرده و دو رویکرد متعارض را نشان می‌دهد.

بخش دهم: نقد استدلال انّی به دلیل عدم انسجام

متن استدلال انّی را به دلیل عدم انسجام نقد می‌کند:

كُلَّمَا يَكُونُ أَنْزَلَ فَهُوَ أَوْسَعُ فِي الْقَابِلِيَّةِ، لَا أَكْمَلُ

ترجمه: هرچه نازل‌تر باشد، در قابلیت اوسع است، نه اتمّ.

اوسعیت در قابلیت، به معنای فقدان فعلیت است و نمی‌تواند اتمّیت در وجود را اثبات کند. این نقد، گویی یادآوری این نکته است که ظرف خالی، هرچند گنجایش بیشتری داشته باشد، از کمال تهی است. این دیدگاه با آیه‌ای از قرآن کریم همخوان است:

قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ

ترجمه: بگو دلیل خود را بیاورید اگر راست می‌گویید (سوره بقره، آیه ۱۱۱).

این آیه بر ضرورت استدلال دقیق و منسجم تأکید دارد، که استدلال انّی از آن فاصله گرفته است.

درنگ: اوسعیت در قابلیت، به معنای اتمّیت نیست، زیرا اتمّیت به فعلیت وابسته است، نه به فقدان.

بخش یازدهم: اصل فلسفی «النازل اوسع من العالی»

متن به اصل فلسفی «النازل اوسع من العالی» اشاره می‌کند:

النَّازِلُ أَوْسَعُ مِنَ الْعَالِي فِي الْعَدَمِ

ترجمه: مرتبه نازل، در عدم اوسع از مرتبه عالی است.

مرتبه نازل، به دلیل غلبه قابلیت و فقدان فعلیت، اوسع از مرتبه عالی است. این اصل، گویی ظرفی را نشان می‌دهد که هرچه پایین‌تر می‌رود، از فعلیت خالی‌تر و در فقدان گشاده‌تر می‌شود. این دیدگاه با نظریه صدرایی در تمایز میان فعلیت و قابلیت همخوان است و با آیه‌ای از قرآن کریم تأیید می‌شود:

إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ

ترجمه: فرمان او چون چیزی را اراده کند، این است که به آن بگوید باش، پس می‌شود (سوره یس، آیه ۸۲).

این آیه بر رابطه یک‌طرفه فیض الهی و نقش قابلیت در مراتب نازل تأکید دارد.

درنگ: مرتبه نازل، به دلیل غلبه قابلیت، در عدم اوسع است، اما این اوسعیت، اتمّیت وجودی را نتیجه نمی‌دهد.

بخش دوازدهم: تمایز نزول و صعود در مراتب وجودی

متن میان نزول و صعود تمایز قائل می‌شود:

النُّزُولُ إِلَى الْهَيُولَى الْأُولَى، وَالصُّعُودُ مِنْهَا إِلَى الْإِنْسَانِ

ترجمه: نزول به سوی هوی الاولی است، و صعود از آن به سوی انسان.

نزول، حرکت از عالم عقول به هوی الاولی است، و صعود، حرکت از هوی الاولی به سوی انسان کامل. این تمایز، گویی سفری است از مبدأ حقیقت به سوی ماده و بازگشت به سوی کمال انسانی. این مفهوم با آیه‌ای از قرآن کریم همخوانی دارد:

ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ

ترجمه: سپس او را خلقی دیگر ساختیم (سوره مؤمنون، آیه ۱۴).

این آیه بر صعود انسان به مرتبه متعالی و تکامل او تأکید دارد.

درنگ: نزول، حرکت به سوی هوی الاولی، و صعود، حرکت به سوی انسان کامل است، که جایگاه انسان را به‌عنوان مقصد کمال نشان می‌دهد.

بخش سیزدهم: انسان کامل و جامعیت

متن، انسان کامل را به‌عنوان جامع معرفی می‌کند:

الْإِنْسَانُ الْكَامِلُ أَجْمَعُ، فَهُوَ أَكْمَلُ

ترجمه: انسان کامل، اجمع است، پس اتمّ است.

انسان کامل، به دلیل جامعیت، اتمّ است، نه به دلیل ابعدیت یا اقربیت. این جامعیت، گویی آینه‌ای است که همه صور خلقت را در خود منعکس می‌کند و مظهر تام اسما و صفات الهی است. این دیدگاه با آیه‌ای از قرآن کریم همخوانی دارد:

وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا

ترجمه: و به آدم همه نام‌ها را آموخت (سوره بقره، آیه ۳۱).

این آیه بر جامعیت انسان کامل و توانایی او در دریافت همه اسمای الهی تأکید دارد.

درنگ: انسان کامل، به دلیل اجمعیت، اتمّ است و همه عوالم را در خود جمع کرده، که او را مظهر تام اسما و صفات الهی می‌سازد.

بخش چهاردهم: نقد استدلال ماتن در اثبات اتمّیت عالم اجسام

متن استدلال ماتن را در اثبات اتمّیت عالم اجسام نقد می‌کند:

الْمَتْنُ لَمْ يَسْتَطِعْ إِثْبَاتَ أَكْمَلِيَّةِ عَالَمِ الْأَجْسَامِ

ترجمه: ماتن نتوانست اتمّیت عالم اجسام را اثبات کند.

ماتن نتوانسته اتمّیت عالم اجسام را اثبات کند، زیرا ابعدیت عالم اجسام به اتمّیت منجر نمی‌شود. این عالم، گویی ظرفی است که در فقدان فعلیت اوسع است، اما این اوسعیت، کمال وجودی را به ارمغان نمی‌آورد. این نقد با آیه‌ای از قرآن کریم همخوان است:

كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ

ترجمه: هر چیزی جز وجه او نابودشدنی است (سوره قصص، آیه ۸۸).

این آیه بر نقصان ذاتی مراتب نازل، از جمله عالم اجسام، تأکید دارد.

درنگ: ابعدیت عالم اجسام، به دلیل غلبه فقدان، اتمّیت وجودی را اثبات نمی‌کند، زیرا اتمّیت به فعلیت وابسته است.

بخش پانزدهم: نقد تبیین شارح در وجه لمّی

متن تبیین شارح را در وجه لمّی نقد می‌کند:

الشَّارِحُ قَالَ بِاخْتِفَاءِ الْحَقِّ وَظُهُورِ الْخَلْقِ، وَهَذَا لَا يُطَابِقُ الْمَتْنَ

ترجمه: شارح از اختفای حق و ظهور خلق سخن گفت، و این با ماتن مطابقت ندارد.

شارح، با تأکید بر اختفای حق و ظهور خلق، از تبیین ماتن (ظهور حق در مرتبه اخیره) منحرف شده است. این انحراف، گویی راهی است که به جای مقصد حقیقت، به سوی سایه خلق می‌رود. این نقد با آیه‌ای از قرآن کریم همخوان است:

قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ

ترجمه: بگو دلیل خود را بیاورید اگر راست می‌گویید (سوره بقره، آیه ۱۱۱).

این آیه بر ضرورت انسجام در تفسیر و استدلال تأکید دارد.

درنگ: تبیین شارح، با تأکید بر اختفای حق، از دیدگاه ماتن (ظهور حق) منحرف شده و انسجام استدلال را مخدوش کرده است.

بخش شانزدهم: ضرورت رعایت قواعد منطقی در عرفان

متن بر ضرورت رعایت قواعد منطقی در عرفان تأکید می‌کند:

الْعِرْفَانُ يَحْتَاجُ إِلَى مَنْطِقٍ دَقِيقٍ

ترجمه: عرفان به منطقی دقیق نیازمند است.

عرفان، مانند فلسفه، نیازمند رعایت قواعد منطقی است تا از خلط مفاهیم و استدلال‌های نادرست جلوگیری شود. این ضرورت، گویی پلی است که عرفان را از پرتگاه ابهام به سوی روشنی استدلال می‌رساند. این اصل با آیه‌ای از قرآن کریم همخوان است:

قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ

ترجمه: بگو دلیل خود را بیاورید اگر راست می‌گویید (سوره بقره، آیه ۱۱۱).

این آیه بر اهمیت استدلال دقیق در هر نظام معرفتی، از جمله عرفان، تأکید دارد.

درنگ: عرفان، مانند فلسفه، نیازمند منطقی دقیق است تا از خلط مفاهیم و استدلال‌های نادرست جلوگیری شود.

بخش هفدهم: تمایز انسان کامل و انسان ناقص

متن میان انسان کامل و ناقص تمایز قائل می‌شود:

الْإِنْسَانُ الْكَامِلُ فَقْدَانُهُ أَقَلُّ، وَالْإِنْسَانُ النَّاقِصُ فَقْدَانُهُ أَكْثَرُ

ترجمه: انسان کامل، فقدانش کمتر است، و انسان ناقص، فقدانش بیشتر.

انسان کامل، به دلیل کاهش فقدان و افزایش فعلیت، اتمّ است، درحالی‌که انسان ناقص، به دلیل غلبه فقدان، اشتهای بیشتری برای کمال دارد. این تمایز، گویی تفاوت میان آینه‌ای صیقلی است که نور حقیقت را به تمامی منعکس می‌کند و آینه‌ای غبارگرفته که تنها سایه‌ای از آن را بازمی‌تاباند. این دیدگاه با آیه‌ای از قرآن کریم همخوانی دارد:

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ

ترجمه: همانا انسان را در نیکوترین صورت آفریدیم (سوره تین، آیه ۴).

این آیه بر کمال انسان کامل و جایگاه متعالی او تأکید دارد.

درنگ: انسان کامل، به دلیل کاهش فقدان و افزایش فعلیت، اتمّ است، درحالی‌که انسان ناقص، به دلیل غلبه فقدان، اشتهای بیشتری دارد.

بخش هجدهم: نقد خلط اتمّیت و اوسعیت در قابلیت

متن خلط اتمّیت و اوسعیت در قابلیت را نقد می‌کند:

الْأَوْسَعُ فِي الْقَابِلِيَّةِ لَا يَعْنِي الْأَكْمَلَ

ترجمه: اوسع بودن در قابلیت، به معنای اتمّ بودن نیست.

اوسعیت در قابلیت، به معنای فقدان فعلیت است و نمی‌تواند اتمّیت را اثبات کند، زیرا اتمّیت به فعلیت وابسته است. این نقد، گویی یادآوری این نکته است که ظرف خالی، هرچند گنجایش بیشتری داشته باشد، از محتوای کمال تهی است. این دیدگاه با آیه‌ای از قرآن کریم همخوان است:

كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ

ترجمه: هر چیزی جز وجه او نابودشدنی است (سوره قصص، آیه ۸۸).

این آیه بر نقصان ذاتی مراتب نازل و وابستگی اتمّیت به فعلیت تأکید دارد.

درنگ: اوسعیت در قابلیت، به معنای اتمّیت نیست، زیرا اتمّیت به فعلیت وابسته است، نه به فقدان.

بخش نوزدهم: اصل فلسفی «العالی لایحصل السافل»

متن به اصل فلسفی «العالی لایحصل السافل» اشاره می‌کند:

الْعَالِي لَا يَحْصُلُ السَّافِلَ

ترجمه: مرتبه عالی، مرتبه سافل را در بر نمی‌گیرد.

مرتبه عالی (عالم عقول) فاقد سافل (عالم ناسوت) نیست، اما سافل، اوسع در عدم است. این اصل، گویی مرزی میان نور فعلیت و تاریکی فقدان می‌کشد. این دیدگاه با نظریه صدرایی در تمایز میان فعلیت و قابلیت همخوان است و با آیه‌ای از قرآن کریم تأیید می‌شود:

إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ

ترجمه: فرمان او چون چیزی را اراده کند، این است که به آن بگوید باش، پس می‌شود (سوره یس، آیه ۸۲).

این آیه بر رابطه یک‌طرفه فیض الهی و نقش قابلیت در مراتب نازل تأکید دارد.

درنگ: مرتبه عالی فاقد سافل نیست، اما سافل، به دلیل غلبه قابلیت، اوسع در عدم است.

بخش بیستم: نقد تبیین فلسفی ماتن در برابر خصم

متن تبیین فلسفی ماتن را در برابر خصم نقد می‌کند:

الْمَصَنِّفُ لَمَّا كَانَ فِي سَبَبِ إِفْهَامِ الْخَصْمِ، لَمْ يَسْتَقِمْ لَهُ

ترجمه: مصنف، چون در پی اقناع خصم بود، تبیینش استوار نماند.

ماتن، برای اقناع خصم، به زبان فلسفی متوسل شده، اما به دلیل عدم رعایت قواعد منطقی، تبیین او ناکام مانده است. این نقد، گویی هشداری است که بدون استدلال دقیق، حتی حقیقت نیزව

جمع‌بندی

این نوشتار، با بررسی وجه لمی اتمّیت عالم ناسوت و نقد خلط میان مراتب وجودی در تمهید القواعد، به تبیین مفاهیم عرفانی و فلسفی پرداخت. نکات کلیدی این بحث، از جمله اختفای حقیقت در مراتب نازل، تراکم قیود امکانی، تمایز وجه انّی و لمّی، و جایگاه انسان کامل به‌عنوان مرتبه جمعی، نشان‌دهنده عمق و پیچیدگی عرفان نظری ترکه است. این تحلیل، با پیوند مفاهیم به آیات قرآن کریم، بر انسجام و غنای معرفتی این اثر تأکید کرد. انسان کامل، به‌عنوان مظهر تام اسما و صفات الهی، در این نظام، جایگاهی محوری دارد، درحالی‌که عالم اجسام، به دلیل غلبه فقدان، از اتمّیت وجودی دور است. این نوشتار، با زبانی فصیح و ساختاری منسجم، راه را برای فهم عمیق‌تر این مفاهیم هموار ساخت.

با نظارت صادق خادمی